به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی به بررسی سریال ضدایرانی «تهران» پرداخته است که در ادامه بخشهای مهم ان را از نظر میگذرانید.
اینکه نام یک مجموعه تهران باشد، یعنی یا شخصیت اصلی آن، همین شهر است یا این شهر مقصد نهایی شخصیتهای اصلی است. جانبخشی به محیطهای جغرافیایی، از جانبخشی به اشیا خیلی سختتر و فنیتر است؛ ولی به هر حال این سریال هیچ کاری انجام نداده که در این مسیر حرکت کند. در نقطه مقابل، تهران، به درستی مقصد نهایی شخصیت اصلی هم نیست. جاسوس موساد نهتنها بهطور تصادفی در این جغرافیا قرار میگیرد، بلکه در کنار او نمیتوان تهران را هم به واقع آنگونه که هست مشاهده کرد.
حتی یک تصویر عادی و متعادل از تهران در فیلم نیست
تهرانی که میبینیم آن چیزی است که رژیم صهیونیستی میخواهد از آن نشان بدهد. حتی یک تصویر عادی و متعادل از تهران که بدون قصد طعنه و کنایه به سیاستهای ایران نمایش داده شده باشد، در فیلم نیست و زیست طبیعی مردم این شهر به هیچوجه دیده نمیشود. بهعلاوه، سریال تهران چون قصد دارد شعار دوستی مردم ایران و مردم رژیم صهیونیستی را جا بیندازد، از نظرات واقعی مردم ایران نسبت به رژیم صهیونیستی طفره میرود و آن را وارونهنمایی میکند. نهایتا دشمنی بین ایران و رژیم صهیونیستی به هواداران یک جناح سیاسی بهخصوص در ایران نسبت داده میشود که سریال در اصالت و ریشهدار بودن همین دشمنی هم شک میکند.
چیزی که میبینیم، حتی کاریکاتوری از تهران نیست
مثلا شوهرخاله جاسوس موساد برادر شهید است و در سیستم قضایی ایران مسئولیت بلندمرتبهای دارد. دختر آنها هم بر اثر جوانی و شور و هیجان است که به گروههای دانشجویی حزباللهی پیوسته و اینها خصوصیات ذاتیاش نیستند. این در حالی است که نظر منفی مردم ایران نسبت به رژیم صهیونیستی را نمیتوان کتمان کرد. شخصیتپردازی از تهران یا حتی نمایش گوشهای از واقعیات آن به دلیل چنین الزامات سیاسی دست و پاگیری کاملا غیرممکن شده و چیزی که میبینیم، حتی کاریکاتوری از تهران نیست؛ بلکه با آن تناقض دارد. البته فقط الزامات سیاسی نیست که کار را تا این اندازه ضعیف کرده؛ بلکه به جز معدودی از بازیگران سریال که عمدتا نقشهای فرعی دارند، اکثر آنها فارسی را با لهجههای بسیار دست و پا شکسته حرف میزنند و غیر از این، حتی نوع دیالوگهایشان بهشدت ناشیانه است.
مثلا وقتی قرار است از مامور امنیتی ایران که حوالی ۵۰ سال سن دارد، یک شخصیت انسانی نمایش داده شود، تماس تلفنی او با همسرش را میشنویم که جملات محبتآمیز بین آنها با ادبیات جوانهای امروزی بیان میشود نه چیزی که متناسب با سن آنهاست. تنها چیزی که سازندگان این مجموعه بلد بودهاند، قائل شدن تفاوت میان ایرانیها و عربها بوده ولی نتوانستهاند تفاوتهای بین ایران، چه از لحاظ جغرافیایی و چه بومی را با کشورهای اروپایی و آمریکایی احصا کنند و از رهگذر تاکیدات ریز و بهجا روی همین تفاوتها، شخصیت محیطی که مجموعه در آن تولید شده را بپردازند.
بهطور مثال ظاهرا آنها با مقولهای به اسم زن چادری در ایران کاملا بیگانه هستند یا اصلا نمیدانند که در ایران چنین پوششی هست. این سریال به قدری از نظر فنی ضعیف و پر تناقض است که اگر روی موضوع حساسی دست نگذاشته بود، نهتنها کوچکترین توجهی به آن نمیشد، بلکه بعید بود کسی حتی زحمت نوشتن چند کلمه راجعبه آن را به خودش بدهد.
رژیم صهیونیستی مجموعهای راجعبه یک عملیات جاسوسی در ایران ساخته و همین یک جمله ممکن است خیلیها را در مورد قضیه کنجکاو کند؛ در حالی که تجربه سالهای اخیر و فیلمهای ضدایرانی متعددی که ساخته شدهاند؛ نشان میدهد آنها بهشدت از ساختن و پرداختن محیط ایران چه محیط قدیمی و چه فضای معاصر عاجز هستند. بعضی از شهرهای دنیا هستند که میشود فیلمی راجعبه آنها را در کشورهای دیگر فیلمبرداری کرد.
مثلا مرحوم سیفالله داد، «بازمانده» را که فیلمی راجعبه فلسطین بود، در سوریه جلوی دوربین برد. اما هیچکدام از شهرهای ایران را نمیشود در کشوری دیگر فیلمبرداری کرد و چنین نکتهای، هم جذابیت سینمایی این بوم را میرساند، چون واقعا خاص و منحصربهفرد است و هم کار کسانی که میخواهند علیه آن در خارج از ایران فیلم بسازند را مشکل میکند؛ طوری که موفقیتشان تقریبا محال است.
یکی از ماموران امنیتی فیلم از آن راننده تاکسی که جاسوس موساد را از فرودگاه به آپارتمانش برده بازجویی کرده و پاسخ را اینگونه به رئیسش منتقل میکند؛ «گفت فارسی را کاملا روان صحبت میکرد طوری که معلوم بود زبان مادریاش همین است، ولی مقداری لهجه خارجی داشت» بعد رئیس از او میپرسد که آیا راننده تاکسی توضیح دیگری هم داد و مامور پاسخ میدهد «فقط گفت زن خوش چهرهای بود» همان قدر که به بازیگر نقش جاسوس موساد میشود عنوان خوشچهره را داد، فارسی صحبت کردن او هم به کسانی شباهت دارد که این زبان مادریشان بوده است.
او نهتنها در تلفظ حروف مشکل اساسی دارد، بلکه آهنگ جملهها را جوری ادا میکند که نرمافزارهای سخنگو و هوشمند مثل ویز یا نشان در برابر آن فارسی را مثل بلبل حرف میزنند و البته همان قدر که فارسی را خوب حرف میزند، به واقع زیباست!
این فیلم از یک دشمنی کلیشهای برآمده؛ نه واقعیت
دوربین وارد تهران میشود و این پس از یک موزیک عربی است که در تیتراژ فیلم آمده و ابتدای هرقسمت از مجموعه قرار است بهعنوان مدخلی بر سریالی که راجعبه شهر تهران است، شنیده شود تا حالوهوای این مکان جغرافیایی را تداعی کند. اگر نام سریال تهران است، چرا موزیک آن عربی است؟! آیا سازندگان مجموعه از این کار منظوری داشتهاند؟ جالب است بدانیم این از عدم آگاهی و اشراف آنها نسبت به منطقهای که دربارهاش فیلم میسازند، آمده و تدبیری در قفای آن نیست.
سال ۲۰۱۹ فیلمی ساخته شد به نام «جارهد: قانون بازگشت» که روایتگر سقوط یک هواپیمای نظامی رژیم صهیونیستی در آسمان سوریه توسط موشکهای ایرانی و دستگیری خلبانان آن توسط نیروهای نیابتی ایران است. این خلبان اسرائیلی فرزند یک سناتور آمریکایی است و روی همین حساب، گروهی از کماندوها که مرکب از نیروهای آمریکایی و اسرائیلی هستند، برای نجات او وارد عمل میشوند. در این فیلم وقتی نیروهای موتلف آمریکایی و اسرائیلی در سوریه مشغول حرکتند برای القای حسوحال آن مناطق قرار است یک موزیک عربی پخش شود، اما موزیکی که پخش میشود تم ایرانی دارد و یک نفر به سبک سنتی ایرانی روی آن تحریر میزند و حتی گاهی جملاتی مثل «امان ای دل» را وسط کار میپراند.
درکی تا این اندازه ناقص از منطقه خاورمیانه واقعا حیرتآور است. صهیونیستها با این همه ادعا درباره موسیقی از یکطرف و همریشه بودن زبانشان با زبان عربی، فرق موسیقی عربی و فارسی را درست نمیفهمند. این درحالی است که رژیم صهیونیستی در همین منطقه یکسری زمینها را اشغال کرده است و اگر چنین عدم درکی از جانب یک فیلمساز شرقی یا غربی دیده میشد، هضم آن راحتتر بهنظر میرسید.
حالا برعکس فیلم جارهد: قانون بازگشت بهعنوان تیتراژ سریالی که نام آن تهران است، یک موزیک عربی پخش میشود. بههرحال سریال شروع میشود و حالا اولین تصویری که مسافر زن تاکسی فرودگاه یا همان جاسوس موساد میبیند، مردی است که با جرثقیل در یک میدان بزرگ بهدار آویخته شده و جماعتی از پیر و جوان دور آن جمع شدهاند تا تماشا کنند.
شاید ایرانیها واقعا مشتاق باشند که از تماشاگران چنین آثاری بپرسند آیا شما باور میکنید ایران جایی است که وقتی بهطور عادی در خیابانهایش قدم میزنید، از اولین چیزهایی که میبینید صحنه اعدام است؟ اگر آنها این را باور کردهاند، مشخص میشود که این مجموعه برای چه طیفی بهلحاظ سطح هوشی ساخته شده و اگر باور نکردهاند، معلوم نیست چرا بعد از چندسال هنوز وقتی قرار است فیلمی علیه ایران ساخته شود، صحنههای اعدام و خشونت بیدلیل پلیس و برخوردهای بین مردم شهر، جزء مسائل روزمره زندگی مردم ایران نشان داده میشوند؟ حال آنکه کندترین ذهنها هم میتوانند بفهمند که این تصاویر از یک دشمنی کلیشهای برآمده نه واقعیت.
هدف فیلم، عادیسازی روابط مردم منطقه با رژیم صهیونیستی است
سریال تهران پر از موارد اینچنینی است. مساله اصلیتر اما چیزی است که این سریال سعی دارد القا کند. ظاهر قضیه این است که آن نمایشدهنده رقابتی امنیتی بین ایران و رژیم صهیونیستی است و همه بهطور ناخودآگاه منتظرند ببینند آنها در مجموعهای که تولید کردهاند، چطور رقابت را بهنفع خود بهپایان میرسانند. اما میبینیم که موساد در انجام این عملیات شکست میخورد. درحقیقت هدف اصلی مجموعه، یک مانور و پروپاگاندای امنیتی نیست. آنها قصد دارند روابط مردم منطقه خاورمیانه با رژیم صهیونیستی را عادیسازی کنند.
امسال در سریالهای رمضانی کشورهای عربی دو مجموعه «امهارون» ساخته کویت و قسمت سوم از سری هفتم مجموعه «خروج» ساخته شبکه عربستانسعودی، به دلیل نمایش همین عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی با واکنشهای فراوانی روبهرو شدهاند. مجموعه تلویزیونی امهارون، داستان زندگی مامایی یهودی را روایت میکند و حول جامعهای چندمذهبی در یک کشور عربی خلیجفارس، از دهه30 تا دهه50 قرن گذشته میچرخد.
در این سریال چنین نمایش داده میشود که تبعیض در حق یهودیان بهقدری بالاست که آنها ناچار میشوند به سرزمینی بهنام اسرائیل پناه ببرند. بهاینترتیب گذشته از تمام تحریفات تاریخی گوناگون، در آن چنین نمایش داده میشود که رژیم صهیونیستی از یهودیان عرب تشکیل شده، حال آنکه تقریبا همه میدانند غالب کسانی که چنین دولت خودخواندهای را تشکیل دادند، یهودیان اروپا بودند.
خروج یک سریال کمدی ۳۰ قسمتی برای شبهای ماهرمضان است که توسط دولت سعودی تولید شده و هر قسمت آن داستان مجزایی دارد. در قسمت سوم این سریال از سری هفتم آن، داستان پسری بهنام ضیا از عربستان سعودی روایت میشود که دور از چشم پدرش با یک دختر صهیونیست بهنام عزرا از طریق اینترنت ارتباط برقرار میکند. وقتی درنهایت پدر ضیا با این موضوع مواجه میشود، با آن کنار میآید. این سریال صراحتا با دیالوگهایی رو و شعاری درباره اینکه آنها هم انسان هستند و ما باید این را بپذیریم، به استقبال موضوع نزاع اعراب و رژیمصهیونیستی میرود.
این مجموعه درکل با هدف تبلیغ اصلاحات بنسلمانی ساخته شده، اما قسمت سوم آن به سد محکمی بین افکار عمومی جهان عرب خورد. هر دو سریال بسیار جنجالی شدهاند، اما این فقط جنجال بود نه استقبال مثبت. بیشترین بینندهها را اتفاقا دو سریال «النهایه» با نمایشی از پایان رژیم صهیونیستی، تولید مصر و «نگهبان بیتالمقدس»، تولید سوریه- که درباره ظلمهای این رژیم در حق یک کشیش سوری بهنام اسقف هیلاریون کاپوچی بود- داشتند.
واقعیت این است که رژیم اشغالگر قدس بهرغم تمام تلاشهایی که میکند، هرگز بهعنوان یک کشور نرمال و معمولی از جانب مردم منطقه و البته سایر کشورهای دنیا شناخته نشده است و بزرگترین مشکل آنها نیز همین است، به این سبب حالا تلاشی جدیای را برای عادی جلوه دادن خود بهعنوان «یک کشور» شروع کردهند، اما ریشه این نگاه منفی به آنها، در ریشههای شکلگیری چنین رژیمی و رفتارهای فعلی آن است و این سریالها بهجای اینکه تاثیر مثبتی روی ذهن مردم خاورمیانه و جهان بگذارند، آنها را عصبانیتر میکنند. باید توجه کرد آنها همانطور که زبان فارسی را خوب بلد نیستند و از بازسازی پیادهروهای تهران هم عاجزند، ذهن و ضمیر مردم خاورمیانه را هم خوب نشناختهاند.
انتهای پیام/ع