اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  مازندران

سر به سر گذاشتن یک گردان توسط حاج آقا

یکی از روزهایی که حاج آقا در گردان بود، پسرشان هم آنجا بود، رابطه عاشقانه زیادی بین او و پسرش وجود داشت، به‌اصطلاح، پسر و پدر «خیلی قربون صدقه هم می‌‌رفتند».

سر به سر گذاشتن یک گردان توسط حاج آقا

خبرگزاری فارس، مازندران ـ حماسه و مقاومت|خاطرات شهدا و رزمندگان همواره درس‌های آموزنده‌ای است که هرچند ساده، اما نقشه راهی سرنوشت‌ساز است برای تجلی انسانیت، گاهی خاطرات احساسی و عاشقانه‌اند و گاهی نیز پندآموز.

در ادامه خاطراتی از این دست، تقدیم مخاطبان می‌شود.

* رفع حاجت پر دردسر

در عملیات «والفجر ۱۰» داخل دره «وشکناو» مستقر بودیم، شدت سرمایی که برف و بوران آن را به‌وجود آورده بود، آن قدر زیاد بود که بچه‌های گردان امام محمدباقر لشکر ۲۵ کربلا، «لام تا کام» نمی‌‌توانستند حرف بزنند، صدای به‌هم خوردن دندان‌های بچه‌ها را به‌راحتی می‌‌شنیدم، بعد از آن همه پیاده‌روی، حالا نوبت رسیده بود به این که بچه‌ها کمی استراحت کنند و نیروی‌شان را برای ادامه مسیر حفظ کنند، یکی از بچه‌های گردان، برای رفع حاجت دل به سرما زد و به هر جان کندنی که بود، پی چاله چوله‌ای بود تا دور از چشم بچه‌ها، خودش را خلاص کند.

آن وقت‌ها تدارکات لشکر هم چیزی شبیه «جان‌پناه» درست کرده بود و آذوقه بچه‌ها را آنجا نگهداری می‌‌کرد، بی‌توجه به این که جایی که حالا پا گذاشته، محل نگهداری آذوقه بچه‌هاست، داخل آن می‌‌شود، داشت مقدمه‌چینی رفع حاجت را می‌‌کرد که یکهو فریاد بلندی، او را از وحشت روی زمین میخکوب کرد.

 


فریاد حاجی جوشن بود، پیرمرد پرآوازه‌ای که با خواندن شعرهای حماسی‌اش، کنار ایستگاه‌های صلواتی، امید را در دل رزمنده‌ها زنده می‌‌کرد، او یک نفس می‌‌گفت: «دزد، دزد، خجالت نمی‌‌کشی، تو این جبهه داری آذوقه بچه‌های رزمنده را تک می‌‌زنی؟»

فریاد جوشن مثل پژواک دره را می‌‌شکافت و در چشم به هم زدنی، اطراف پخش می‌‌شد، همه بچه‌هایی که توی دره بودند، صدای جوشن را شنیدند، بیچاره دیگر معطل نکرد و فرار را بر قرار ترجیح داد و از محل تدارکات حاجی جوشن که خودش هم آنجا خوابیده بود و مراقب آذوقه بچه‌ها بود، متواری شد.

راوی: محمدعلی روحانی

* خویشاوندی دردسرساز

حاج آقا تولایی، روحانی خوش‌مشرب قائمشهری بود که وقتی بین بچه‌ها می‌‌آمد، شادی را هم با خودش می‌‌آورد، پدر دو شهید و یک جانباز، حاج آقا، روحانی گردان امام محمدباقر(ع) بود، اما از آن روحانیونی که وقتی برگه معرفی‌اش به گردان صادر می‌‌شد، دیگر آنجا بند نمی‌‌شد و باید سراغش را در گردان‌ها و واحدهای دیگر می‌‌گرفتی، یادم هست یک ماه و نیم بعد از معرفی‌شان به گردان ما امام محمدباقر(ع) به گردان آمد و در برابر سوال: «تا حالا کجا بودید» جواب داد: «الحمدلله این گردان به اندازه کافی روحانی دارد، رفتم گردان‌های دیگر لشکر که روحانی آنجا کم است، تو برنامه‌ها و نماز جماعت‌هاشان شرکت می‌‌کردم».

حاج آقا درست می‌‌گفت؛ «امام محمدباقر(ع)» چیزی حدود ۵۰ روحانی داشت و با نظر فرمانده گردان، برای هر دسته به تعداد نیاز روحانی در نظر گرفته می‌‌شد.

 

 

این‌ها را گفته‌ام تا بیشتر با شخصیت آقای تولایی آشنا شوید و بعد هم بروم سراغ خاطره طنزی که یکی از روزها، توی گردان اتفاق افتاده بود:

یکی از روزهایی که حاج آقا در گردان بود، پسرشان هم آنجا بود، رابطه عاشقانه زیادی بین او و پسرش وجود داشت، به‌اصطلاح، پسر و پدر «خیلی قربون صدقه هم می‌‌رفتند». برای بچه‌هایی که نسبت آنها را می‌‌دانستند، این رابطه زیاد جای تعجب نبود اما مشکل آنجا دردسرساز شد که بعضی از بچه‌ها، نسبت‌شان را نمی‌‌دانستند، وجود این رابطه مثال‌زدنی، برای آنها سؤال‌برانگیز بود تا این که یکی از بچه‌ها که این رابطه برای او معمای لاینحلی شده بود، دلش را به دریا زد تا از حقیقت ماجرا سر در بیاورد، رو به حاج آقا تولایی گفت:

«حاج آقا! یک سؤال دارم».

«بفرمایید، ما در خدمتیم».

این همه رزمنده اینجا توی گردان هست ولی شما بیشتر با یکی‌شان ارتباط دارید و خلاصه با هم گُل می‌‌گویید و گل می‌‌شنوید، منظورم همان جوان خوش‌تیپ و رعنای گردان است که همیشه با هم هستید، چه سَرُ و سِرّی بین شماها است؟ راستش این برای بعضی بچه‌های گردان مسأله شده، اخلاق قضیه ایجاب می‌‌کرد قبل از این که وصله‌ای به شما بچسبد، اول با خودتان این مسأله را مطرح کنم.

آقای تولایی که همیشه در پی شوخی و سر به سر گذاشتن بچه‌های رزمنده ی گردان بود، بنا را گذاشت به شوخی با آن رزمنده: «یک چیز را بهت می‌‌گویم، قول می‌‌دهی پیش کسی نگویی و پیش خودت به‌عنوان یک راز سر به مهر بماند؟»

بعد از این که قول رازداری را از برادر رزمنده گرفت، گفت: «راستش، من با مادر این جوان رفیقم».

گفتن همین یک جمله، آن هم از زبان روحانیِ معنوی گردان کافی بود تا رنگ از رخسار جوان رزمنده بپرد، دست و پاش شروع کرد به لرزیدن، بنده خدا، رزمنده، انتظار هر جوابی را داشت جز همین یک جمله.

 

 

خداحافظی کرده و نکرده، تند از آنجا دور شد و راهش را به سمت چادر دسته‌اش کج کرد، بچه‌ها که حال و روزِ درهم او را دیدند، افتادند به تقلا که از ماجرا سر در بیارند، حرفی که حاج آقا تولایی به جوان زده بود، آن قدر شوک‌آور بود که او نتوانست به قولی که داده بود، پایبند باشد، برای همین ماجرا را فاش کرد، بچه‌ها هم با شنیدن خبر، مات‌شان برده بود، یکی از بچه‌ها گفت: «با این ماجرایی که گفت، دیگر نمی‌‌شود او را تحمل کرد، به نظر من او از عدالت ساقط است و نماز خواندن هم پشت سر او گناه دارد».

خبر رفیق بودن روحانی گردان با مادرِ رزمنده، همه جای گردان پیچید، بچه‌هایی که از نسبت حاج آقا تولایی باخبر بودند، با شنیدن خبر زدند زیر خنده و حقیقت ماجرا را برای جمع معترض برملا کردند.

راوی: محمدعلی روحانی

* الپیشت الپیشت

در فاو گربه زیاد بود، یک روز یکی از این گربه‌ها به پایین خاکریز آمده بود، ما به‌خاطر این که گربه ترکش
 نخورد و بلایی سرش نیاید، می‌‌گفتیم: «پیشته، پیشته» در همین لحظه، علیرضا کوهستانی هم آمد، تا دید دارم گربه را پیشت می‌‌کنم، و گربه هم به حرف من توجهی نمی‌‌کند، گفت: «رضا جان! مثل این که فراموش
 کردی توی عراق هستیم و این گربه هم عراقی هست، ببین تکان نمی‌‌خورد، حرفت را نمی‌‌فهمد، تو باید عربی باهاش حرف بزنی، باید بگویی: «الپیشت، الپیشت!»

راوی: رضا دادپور

* دوتایی استفاده کنند

ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می‌‌خواندیم، حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می‌‌داد: «وقتی به عبارت «یا ذوالجلال و الاکرام» رسیدید، که در ادامه آن جمله «حرّم شیبتی علی‌النار» می‌‌آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید...».

 

 

هنوز حرف حاجی تمام نشده بود، یکی از بچه‌های جدی بسیجی! از انتهای مجلس بلند شد و گفت: «اگر کسی محاسن نداشت، چه کار کند؟»

برادر روحانی هم که اصولاً در جواب نمی‌‌ماند، گفت: «محاسن بغل دستی‌اش را بگیرد، چاره‌ای نیست، فعلاً دوتایی استفاده کنند تا بعد!»

کل نمازخانه رفت تو هوا‌... .

به روایت از بازماندگان جنگ

انتهای پیام/۳۱۴۱/ج

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول