گروه خانواده؛ نعیمه موحد: بعد از اینکه چالش داشتن فرزند با ورود اولین بچه به خانه بعد از چندسال فروکش میکند، اغلب خانوادهها به فکر داشتن فرزند دوم میافتند. داشتن فرزندان بیشتر با وجود تجربه والدین در فرزندپروری از بسیاری از جهات کار راحتتری است. اما واقعیت این است که فرزند اول شما این تجربه را ندارد و کسی که تا امروز تنها در مرکز توجه بوده است قرار است این مرکزیت را با کس دیگری تقسیم کند. پس خواه ناخواه شما هم به عنوان والدین با این چالشها روبهرو میشوید.
حسادتها، احساس مالکیتها، سرخوردگی فرزند اول، چالش دریافت محبت از سمت والدین و... مشکلاتی است که والدین با ورود فرزند دوم به خانه با آن روبهرو میشوند. البته فرزندان دوم به بعد هم جداگانه این چالشها را با فرزندان دیگر تجربه خواهند کرد.
این روزها که اطلاعات و آگاهی والدین از نحوه فرزندپروری بیشتر شده است، چالش داشتن فرزند از آن دست مهارتهایی است که والدین به آن نیاز دارند. در این مصاحبه زهرا مرزانی مشاور و مدرس دورههای تربیت مربی از نحوه برخورد درست والدین با چالشهای خواهر و برادری گفته است.
آیا روانشناسان توصیهای درباره فاصله سنی مناسب فرزندان در یک خانواده دارند؟
توصیهها درباره سه سال اختلاف سنی میگویند. یعنی حداقل زمانی که برای ریکاوری بدن مادر و بارداری مجدد توصیه میشود، زمانی است که اختلاف سنی دو فرزند سه سال باشد.
اما روانشناسی در کنار این، این موضوع را هم در نظر میگیرد که این اختلاف سنی در صورتی توصیه میشود که شرایط فرزند اول مناسب باشد. اگر ما کودکی دچار بیشفعالی، اختلالات تمرکزی و توجهی و مشکلاتی از این دست داشته باشیم بهتر است ابتدا این مشکلات فرزند اول حل بشود و بعد فرزند دوم وارد خانواده بشود. چون این مشکلات تقریبا حوالی همان سه سالگی در کودک نمود پیدا میکند و والدین متوجه آن میشوند و این بچهها نیاز به توجه و رسیدگی بیشتری نسبت به همسن و سالان خود دارند.
چرا این دست مشکلات برای کودکان امروزی بیشتر اتفاق میافتد؟
به خاطر شرایط زندگی امروزی و سبک زندگی ما. بچههایی که در یکی دوسال اول زندگی محیط مناسبی از نظر رشدی ندارند و یا مادر در دوران بارداری تغذیه مناسبی نداشته است این اختلالات را تجربه میکنند. و یا یکی از دلایل بیشفعالی؛ زندگی در محیطهای آپارتمانی، عدم ارتباط با کودکان دیگر و یا حتی حضور کم در طبیعیت و مکانهای باز به خاطر شرایط زندگی مدرن و وقت کم والدین است. تخلیه انرژی به اندازه کافی در این بچهها بروز پیدا نمیکند و این عدم بروز به صورت بیشفعالی خودش را نشان میدهد.
بسیاری از والدین امروزی در ابتدای تشخیص این اختلالات به جای تغییر سبک زندگی و استفاده از روشهای غیردارویی مثل رفتاردرمانی، بازی درمانی و... روش دارویی و روانپزشک را امتحان میکنند. و تازه بعد از اینکه میبینند تاثیر داروها به عوامل محیطی دیگر بستگی دارد بازی درمانی را امتحان میکنند. جایی که دیگر کمی دیر شده و اغلب این کودکان زمان طلایی که میشد مشکل آنها زودتر حل بشود را از دست دادهاند.
حالا اگر کودکی داشتیم که هیچکدام از این مشکلات را نداشت و والدین هم با اختلاف سنی سه سال، فرزند دوم را وارد خانواده کردند، این فرزند با چه چالشهایی روبهرو خواهد شد؟
هزار روز طلایی زندگی بچه دوسال اول زندگی اوست. اگر والدین به درستی این زمان را به فرزند اختصاص داشته باشند، جدایی فرزند اول از والدین و به همراه آن ارتباط بهتر با فرزند دوم راحتتر صورت میگیرد.
اما به هر حال فرزند اول با ورود فرزند دوم چالشهایی خواهد داشت و در یک اختلاف سنی سه ساله اولین این چالشها حسادتها و احساس مالکیت خواهد بود. اینجا توصیهای که برای والدین داریم «مشاهدهدرمانی» است. اول اینکه باید به شدت از زدن برچسبهایی مثل «حسادت نکن» یا گفتن جملاتی مثل اینکه « اسباب بازی برای هردوی شماست» به فرزند اول باید اجتناب کرد. بعد از آن مادر در مرحله اول به عنوان اولین مراقب کودک و همچنین پدر باید رفتارهای فرزند اول را مشاهده و زیرنظر بگیرند. مثلا ببینند در چه شرایطی به او حس حسادت دست میدهد و آیا در همین شرایط است که بحث مالکیت را وسط میکشد تا وجود خودش را مطرح کند؟
یکی از رفتارهای اشتباهی که هنوز در بین برخی والدین و اطرافیان آنها وجود دارد توجه بیشتر به نوزاد تازه وارد است. درحالی که او نوزاد است و از توجهات چیزی نمیفهمد اما فرزند دوم به دور شدن از مرکز توجه حساس است. والدین باید این دست رفتارها را دور از چشم فرزند اول مدیریت و کنترل کنند. در کنار این باید خودشان «مشاهدهدرمانی» را در مرکز توجه قرار بدهند و ببینید چه رفتاری از سمت آنها یا دیگران حس حسادت کودک را برمیانگیزد. این رفتارها باید هرچه بیشتر محدود و یا در جلوی چشم فرزند اول حذف بشوند.
فرزندان اول بعد از ورود نوزاد جدید به خانه، حتی اگر تا قبل از آن علاقهای به در آغوش گرفته شدن و بوسیده شدن نداشتند، باید از این به بعد بیشتر در آغوش گرفته بشوند و به آنها محبت بیشتری بشود. ما باید این اطمینان را به فرزند اول بدهیم که با ورود خواهر یا برادرش چیزی از محبت و توجه ما به او کم نشده است.
اما گاهی فرزند دوم ناخواسته به سمت آسیب زدن به نوزاد میرود. واکنش درست والدین در این لحظات باید چهطور باشد؟
در یک اختلاف سنی سه ساله، فرزند دوم، نوزاد را درست مانند یک عروسک میبینید. عروس جذابی که تکان میخورد، او را نگاه میکند، میخندد و گریه میکند. والدین باید این را در ذهن داشته باشند که تصور او از فرزند دوم واقعا در حد یک عروسک جذاب است. به همین خاطر هم ممکن است گاهی به صورت ناگهانی دستش را فشار بدهد یا صورتش را توی دستهایش بگیرد. والدین باید در این لحظهها مواظب واکنش خود باشند و اینها را حسادت و یا رفتاری در جهت آسیب زدن به کودک تلقی نکنند.
والدین باید در عین مواظبت از نوزاد حواسشان به برچسب نزدن به فرزند اول هم باشد. چون هر برچسبی حتی اگر مصداق آن در کودک نباشد، در صورت تکرار در ذهن کودک مینشیند. میبینیم گاهی فرزند اول با همان لحن کودکانه ابراز میکند که من به خواهر یا برادرم حسودی میکنم! یا من حسود هستم! در واقع کودک سه ساله خیلی از اوقات درکی از «حسادت» ندارد و این را به این خاطر میگوید که این واژه برای او از طرف دیگران بسیار تکرار شده است.
صحبت کردن درباره نوزاد جدید با فرزند اول باید راجع به شیرینیها و مزیتهایی باشد که برای او به همراه آورده است. مثل اینکه «تو الان یک همبازی داری»، « الان میتوانیم سه نفری بازی کنیم»، « تو هم میتوانی بیایی بغل من» و... .
چه زمانی قبل از تولد فرزند دوم باید این موضوع را با فرزند اول در میان بگذاریم؟
زمان این موضوع کاملا بستگی به ظرفیت و تحمل فرزند اول دارد. بعضیها تا یکی دوماه را هم میتوانند تحمل کنند اما بعضی دیگر تحمل کمتری دارند. نکته مهم این است که این موضوع حتما باید با کودک دوم درمیان گذاشته بشود. یعنی اینطور نباشد که ما هیچ خبری از آمدن فرد جدید به فرزند اولمان ندهیم و یک روز با آوردن او به خانه بچه را در شوک قرار بدهیم.
اما درباره کارهایی که میتوان برای فرزند اول انجام داد یکی از آنها برآورده کردن آرزوها و خواستههای اوست. کودکان در سنین دو یا سه سالگی اینکه کادویی از طرف نوزاد جدید برای آنها آورده شده است را میپذیرند. پس یکی از راههای ایجاد ارتباط عاطفی بین فرزند اول و نوزاد این است که هدیهای خریداری کنیم و از طرف نوزاد به او بدهیم. این هدیه میتواند یکی از خواستههای بزرگ او و یا مجموعهای از خواستههای کوچک او باشد.
به عنوان مثال یکی از والدینی با آنها آشنایی دارم از زمانی که وجود فرزند دوم را به فرزند اول اطلاع دادند از او خواستند وسائلی که دوست دارد داشته باشد تا با آنها با خواهر جدیدش بازی کند را به والدین بگوید. در طول یکی دوماه لیستی از وسائل ساده برای کاردستی، مثل چسب، کاغذرنگی، وسائل تزئینی و... جمعآوری شد. با ورد فرزند دوم به خانه این هدیه که شامل مجموعهای خواستههای کوچک فرزند اول بود به او داده شد. این نمونهای از ساخت یک ارتباط عاطفی درست و عمیق بین دو فرزند یک خانواده است.
وقتی فرزند دوم بزرگتر میشود و به سنی میرسد که میتواند با فرزند اول بازی کند، چالش دیگری که والدین تجربه میکنند دعواهای این دو بچه با یکدیگر است. جایگاه والدین در این دعواهای خواهر و برادری کجاست؟
یکی از اشتباهات والدین و اطرافیان بچهها این است که رابطه خواهر و برادری را به رسمیت نمیشناسند. یعنی تصور میکنند در رابطه دو یا چند فرزند یک خانواده حتما باید به عنوان همراه، برطرفکننده مشکلات و ناظر حضور داشته باشند.
زمانی را تصور کنید که در ماشین، بچههای یک خانواده سر اینکه چه موزیکی پخش بشود دعوا میکنند. والدین اغلب اینطور مواقع وارد عمل میشوند و راهحل هایی مثل این میدهد که «تو بزرگتری بحث نکن»، «تو کوچکتری به حرف بزرگترت گوش کن». درحالی که باید بگذاریم این خواهر و برادرها خودشان به یک توافق برسند. در واقع مشکل و اختلافی که بینشان پیش آمده را خودشان حل کنند تا یاد بگیرند چهطور باید با هم تعامل داشته باشند.
والدین احساس میکنند اگر وارد عمل نشوند بچهها نمیتوانند مشکلشان را حل کنند. به این ترتیب خیلی زودتر از موعد مناسب وارد میشوند و باعث میشوند این رابطه خواهر وبرادری و حرف زدن با هم بدون اتکا به والدین هیچوقت شکل نگیرد.
پس موعد مناسب دخالت والدین کجاست؟ حتی اگر کار به جروبحث و دعوا هم کشید والدین نباید دخالت کنند؟
دعوا هم مراتبی دارد. اگر خواهر و برادر و یا حتی دوستان برسر یک اسباببازی دعوا میکنند، کار اشتباه ورود والدین به دعوا و مثلا آوردن یک اسباببازی مشابه برای دیگری است. اینکه خود بچهها برای حل مشکلشان به راهکاری برسند خیلی ارزشمند است. این فرصت ارزشمند را نباید تا جایی که احساس میکنیم دعوا به یک چالش غیرقابل حل تبدیل شده، از کودکان بگیریم.
آسیب و برخورد فیزیکی و یا دعواهای بیشاز اندازه و غیرقابل کنترل جایی است که والدین باید به آن ورود کنند. گاهی هم اختلاف سنی بچهها آنقدر کم است که ما توانایی حل مشکل را در آنها نمیبینیم. اینجا هم مواردی است که والدین میتوانند با تعامل درست چالش به وجود آمده را مدیریت کنند.
این تعامل درست باز هم به معنی دخالت صددرصدی والدین در حل مشکل نیست. بلکه والدین در این شرایط هم باید فضا را آرام کنند، مشکل را گوش کنند، راهحلها را برای بچهها بگویند و در نهایت باز هم تصمیمگیری برای حل مسئله را به عهده خودشان بگذارند.
آیا باید بین فرزندان یک خانواده با سنین متفاوت از هر جهتی عدالت و مساوات برقرار باشد؟
این هم یکی دیگر از اشتباهات والدین امروزی است. فرض کنید شما یک کودک چهارساله و یک کودک هفت ساله دارید. طبیعتا نیازهای این دو با هم بسیار متفاوت است. مثلا یکی به کیف و وسائل مدرسه نیاز دارد و دلیلی ندارد والدین برای فرزند کوچکتر هم این وسائل غیرضروری را خریداری کنند. اگر دو کودک را همراه خودمان برای خرید لباس میبریم و یکی از آنها به لباس نیازی ندارد، صحیح نیست که فقط برای رعایت عدالت برای او هم لباسی بخریم. در واقع اینها عدالت نیست بلکه شکلی از توقع و مقایسه را خواهر و برادرها ایجاد میکند.
مادری در حالی که برای فرزندانش غذا میکشد به کودک دوم تاکید میکند که برای تو هم هم اندازه برادر بزرگت غذا کشیدم. درحالی که کودک کوچکتر اصلا انقدر غذا نمیخورد. این رفتار کودک کوچکتر را در مقایسه حساس کرده و همیشه به این فکر میاندازد که آیا اندازه برادرش لباس دارد؟ ایا اندازه او اسباببازی دارد؟ چرا برای او وسیلهای که برای برادرش خریدند را نخریدند؟ این اتفاق برای هرکدام از بچهها میتواند بیفتد. درواقع والدین به اسم عدالت و تهیه مواردی برای همه فرزندان که موردنیاز آنها نیست حس حسادت و مقایسه را ناخواسته در کودکانشان تقویت میکنند. این بچهها در بزرگسالی هم بر سر مسائل کلانتر با خواهرها و برادرهای خود وارد چالش میشوند.
معنی عدالت این است که هرکس به اندازه نیازش از خوراک و پوشاک و... برخوردار بشود نه همه اعضای خانواده به طور یکسان و حتی با عدم نیاز. این تفکری است که از کودکی باید در ذهن بچهها و خواهر و برادرهای یک خانواده بنشانیم.
انتهای پیام/