اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دیگر رسانه ها

اصلاح‌طلبان راه را از کژراه نمی‌شناسند/ سرمایه اصلاحات؛ «تقریبا هیچ»!

محمدرضا تاجیک،‌ فعال سیاسی اصلاح‌طلب گفت: اصلاح‌طلبان امروز می‌توانند با فاصله‌گرفتن از چاه قدرت و با یافتن تصویری از واقعیتِ چاه و بیرونِ چاه، واقعیت و حقیقت خود را دریابند و خود را برای کنشگری در فضای بیرونِ قدرت مهیا سازند.

اصلاح‌طلبان راه را از کژراه نمی‌شناسند/ سرمایه اصلاحات؛ «تقریبا هیچ»!

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، روزنامه «آرمان ملی» با محمد‌رضا تاجیک، فعال سیاسی اصلاحات گفت‌وگو کرده که مهمترین بخش‌های آن در ادامه آمده است.

- تردیدی ندارم که «جریان اصلی» (جریانِ در قدرت) اصلاح‌طلبی تمام تلاش خود را برای توقف و حضور در قدرت خواهد کرد و در هر شرایطی با کارت قدرت بازی خواهد کرد. به بیان دیگر، تردید ندارم که اگر عدول و عبور عامدانه‌ای هست از روح و جسم اصلاح‌طلبی است نه از قدرت.

- شعار جریان رسمی (در/ با قدرت) اصلاح‌طلبی همواره این بوده که: «بی‌همه‌چیز به‌سر شود، بدون قدرت به‌سر نمی‌شود».

- این جریان، دیری است که حیات و ممات اصلاح‌طلبی را به بندِ ناف قدرت گره زده است، که چون پاره گردد رگ حیاتی او نیز، پاره‌پاره می‌گردد.

- شاید همین «درقدرتی» راز و رمز «بی‌قدرتی» امروز جریان اصلاح‌طلبی است. در این سالیانِ «درقدرتی»، اصلاح‌طلبانِ قدرت‌محور سرمایۀ نمادین و گفتمانی و اندیشگی اصلاح‌طلبی را سخت و سنگین هزینه کردند، و آن را در شرایط تعلیق و وانهادگی و بحرانِ سرمایۀ نمادین، سرمایۀ اجتماعی و سرمایۀ انسانی قرار دادند، به‌گونه‌ای که اکنون این سرمایۀ «خیلی‌کم... تقریبا هیچ» امکانِ سرمایه‌گذاری در هیچ بازار اندیشگی و نظری و عملی، یا حتی خرید سهامی کوچک در بورس گفتمانی ندارد.

- حکایت اصلاح‌طلبان حکایت گم‌کرده‌ راهی را ماند که راه از کژراه نمی‌شناسد و نمی‌داند از کدامین مسیر باید به آینده رفت، و نمی‌داند چگونه کفایت نمادینِ بی‌اعتبار و بی‌کفایت‌شدۀ خود را اعتبار و کفایت ببخشد، و به وضعیتِ گفتمانی متشتت و آشوبناک خود، در پرتو نوعی «ابرمولفه» نظم و سامانی بدهد و آن را از آفت آنارشی و شیزوفرنی درونی برهاند.

- بازتاب چنین وضعیتی در ساحتِ تصمیم و تدبیر (چه باید کرد/ نکرد) جریان اصلاح‌طلبی، چیزی جز فقدان تصمیم و تدبیر یا تشتت در تشخیص درد و تجویز دارو درمان نیست.

اصلاح‌طلبان گرفتار در این فضای ژنریک یا شیزوفرنیک نظری و عملی، چون با مشکلی مواجه می‌شوند، همچون آن خرِ داستان مولانا، یکی گوشش را سخت می‌پیچد، دیگری در زیر کامش لختی می‌جوید، وان دگر در نعل او در جست‌وجوی سنگی است، و وان دگر هم در چشم او زنگی می‌بیند، و هیچ‌گاه در دوگفت و سه‌گفت و بیش از این‌شان، متفق نمی‌گردند، و هیچ‌گاه در «چه باید کرد: شان یگانه نمی‌شوند».

- در یک تامل گذرا،  اصلاح‌طلبان در گام نخست، می‌توانند از خود شروع کنند و به‌مدد طرح پرسش‌های نقادانه، خود را از چنبرۀ فانتزی و رویا و دوکسایی که خود‌ ساخته و پرداخته‌اند، رها سازند.

- در گام دوم، می‌توانند حیات و بالندگی خود را در جایی بیرون از ساحت سیاست و قدرت رسمی (ماکرو) تعریف و تصویر کنند و گفتمان اصلاح‌طلبی را از تخته‌بند مفهوم قدرت و مفاهیم همنشین و جانشین آن، رها سازند.

- در گام سوم، می‌توانند خود را از وضعیت تعلیق و وانهادگی و اختگی کنونی برهانند و در نقش کنشگری متفاوت ظاهر شوند.

- در گام چهارم، می‌توانند از تجربۀ این سالیانِ برفِ بدون بنفشه، پند گیرند نه ملال، و دریابند که اگر به دام رویای دیگری درافتند، به فنا خواهند رفت، و اگر کماکان همچون غواصان دریای خیال و رویا و آرزو، بر این پندار بمانند که اگر «هفت شهر عشق» را پشت سر گذارند، خطا نمی‌کنند، و چون به دریا فرو روند، خشک بیرون می‌آیند، تاریخی را به فنا خواهند داد، و اگر کماکان خود را «راه» و «باب» هر مدینه و مدینۀ فاضله‌ای بدانند، در بی‌راهه و کژراهۀ اکنون خود باب گشوده‌ای برای رهایش خود و جامعه نخواهند یافت.

- اصلاح‌طلبان امروز می‌توانند با فاصله‌گرفتن از چاه قدرت و با یافتن تصویری از واقعیتِ چاه و بیرونِ چاه، واقعیت و حقیقت خود را نیز دریابند و خود را برای کنشگری در فضای بیرونِ چاهِ قدرت (عرصۀ اجتماع و اندیشه و فرهنگ و هنر) و فعالیتی زندگی‌نامه‌ای – به بیان کریچلی - که پیوند عمیقی با زندگی روزمره مردم دارد - و بنابراین، چیزی نیست جز همان تعریفی که هگل از آن به‌دست می‌دهد: «زمانه آن‌گاه که به فهم درمی‌آید» - مهیا سازند.

- درک و فهم اصلاح‌طلبان از مفهوم «قدرت» یگانه نیست. در نزد بسیاری از اصلاح‌طلبان قدرت همان «ارباب حلقه‌ها» و «حلقۀ ارباب‌ها»ست که چون نصیب و حظی از آن ببری ممد حیات است و مفرح ذات.

- در نزد برخی دیگر، سیاست همان علم قدرت و حکومت است، ولاغیر - پس مگر می‌توان کنشگر سیاسی بود و تسخیر قدرت و حکومت را هدف قرار نداد؟!

- در نزد بعضی دیگر، قدرت اگرچه هدف نیست، اما نیل به هرگونه هدفی جز به یاری و همیاری قدرت میسر نیست، پس حتی اگر جویای اصلاح و اعتلای جامعه هستیم، و عافیت و امنیت جهان می‌طلبیم، نخست باید قوی شویم.

- در نزد عده‌ای نیز، زبان قدرت را قدرت دانست، بنابراین، اگر خواهان قدرتی دموکراتیک و توزیع عادلانه و مقتدرانۀ آن هستیم، گریز و گزیری از دخیل‌بستن به قدرت نداریم.

- برخی اصلاح‌طلبان پسامدرن هم از قول فوکو نقل می‌کنند که قدرت دو چهره دارد: سلبی و ایجابی یا مثبت و منفی. بنابراین، حکم هیچ عقل سلیمی بی‌اعتنایی و بی‌مهری به قدرت نیست، مضافا اینکه فوکو اساسا تکلیف ما را در نسبت با قدرت مشخص کرده و گفته: بیرون از قدرت وجود ندارد، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم درون مناسبات قدرت و روابط نیروها هستیم.

- بعضی دیگر، قدرت را صرفا یک «میانجی محوشونده» می‌دانند که به میانجی آن می‌توان به هدف رسید و سپس رهایش کرد.

- البته، در تفاوت و تخالف با این رویکردها، گروه‌هایی از اصلاح‌طلبان به‌اصطلاح از آن‌طرف بام افتاده‌اند و با مشربی شبه‌عارفانه اعطای هر نوع قدرت را به لقایش بخشیده‌اند و قدرت را در بی‌قدرتی جست‌وجو می‌کنند، و یا با مشربی رقیق‌تر، از قدرت سیاسی به قدرت اجتماعی و از ماکروفیزیک قدرت به میکروفیزیک قدرت عدول و عبور کرده‌اند.

- دالِ قدرت در ساحت نظم نمادین و گفتمانی اصلاح‌طلبان به هرزۀ زیبا و فریبایی ماند که با هر مدلولی درمی‌آمیزد، یا دون‌ژوانی را ماند که از تنوع و تکثر لذت می‌برد و هیچ‌گاه مقهور و محسور و مسحور قدرت یگانه و ثابتی نمی‌شود.

- جریان اصلاح‌طلبی از همان آغاز در هیبت یک «بدن بدون اندام» یا «اندام‌های بدون بدن» شکل گرفت، لذا از همان بدو تولد فاقد استعداد و سازوکار یا ارگانی به‌نام واسازی و بازسازی مستمر بود.

- جریان اصلاحات از همان آغاز در را روی خود بست و اصلاحات (صیرورت و شدنِ دائمی) را در/ بر خود نپسندید، و به همین علت، به‌طور فزاینده‌ای در قاب و قالب نوعی ایدئولوژی قرار گرفت و «قدرتِ مواجهۀ انتقادی و مقابلۀ واساختی با خود» را از دست داد، و تمامی پیکرۀ آن به رنگِ انسداد و تصلب و انجماد آلوده شد.

- زین‌پس، جریانِ اصلاح‌طلبی دچار سترونی و اختگی شد و امکان زایش و آفرینش مدام خود را از دست داد، و زین‌پس، روح و جسم جریان اصلاح‌طلبی اسیر جویندگان قدرتی گشت که به ظاهر واعظ احکام اصلاح‌طلبی، اما در باطن صفیر و دام آن بودند؛ کسانی که بر سر هر کوی و برزن اصلاح‌طلبی فریاد بر‌آورده‌: بهر اصلاح‌طلبی جان سپاریم، سر دهیم، صد هزاران منتش بر خود نهیم. حیف می‌آید ما را کان جریان پاک، در میان جاهلان گردد هلاک. شکر خدا را و خلق را که ما، گشته‌ایم آن کیش حق را رهنما.

- اینان همان اصلاح‌طلبان اصلاح‌نا‌شده و کاذبی هستند که آیندۀ جریان اصلاح‌طلبی را همان ادامۀ اکنون خود تعریف کرده و تلاش دارند آینده را به سیمای اکنون خود نقش و نقاشی کنند، نه برعکس.

- جریانِ اصلاح‌طلبیِ امروز، فاقد تصویر و تصوری واضح و مبرهن از آیندۀ در راه (به بیان دریدا) است، و تلاشی برای ساختن آینده در اکنونِ خود، و ایجاد نظام مفاهیم و ایده‌ها و آموزه‌های نوآیین برای ورود به آینده، ندارد.

- شاید دانش نازل و مفاهیم کلیشه‌ای گفتمانِ فرتوت اصلاح‌طلبی «واقعا موجود» اساسا امکان اندیشیدن به آینده را نمی‌دهد، و استقراض مفاهیم و ایده‌ها هم نمی‌تواند کمکی به‌ آینده‌شناسی آن بکند.

- فهم و ساختنِ آینده با امکانات و مبانی نظری و عملی اکنون جریانِ اصلاح‌طلبی ممکن نمی‌شود، و تا زمانی‌که جریان اصلاح‌طلبی بر سد سکندر نگاه و فهم خود غلبه نکند، با بهره‌ای آزادانه از سیدجواد طباطبایی، تاریخ آن «تاریخ عدمی» باقی خواهد ماند و هرگز نخواهد توانست اندیشه‌ای مدون تولید کند که تاریخی در حال و آینده‌ داشته باشد.

در این «شبِ تاریخِ»، اصلاح‌طلبی باید شمع گفتمانی دیگر و جریانی دیگر برافروخت و آن خط (مانیفست) نبشت که هم خود خواندی و هم غیر.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول