خبرگزاری فارس- فاطمه جمالزاده: با اینکه 14 سال بیشتر ندارد هیچ ترسی در نگاهش دیده نمیشود، انگار نه انگار صف به صف دشمن انتظارش را میکشند، همه جا تاریک است، قرار است در این عملیات شهر «العماره» عراق که تهدید همزمان بر ضد دو شهر بصره و بغداد محسوب میشود را تصرف کنند.
کمی تشنه است، با خودش فکر میکند که اگر العماره به تصرف نیروهای ایران در بیاید احتمالاً به شکرانه این پیروزی دقایقی را در رودخانه میمه که در نزدیکی این منطقه قرار دارد آبتنی میکنند تا خستگی از تنشان بیرون رود و شاید بعد هم لب رودخانه دویریج بروند و چند ماهی بزرگ و لذیذ صید کنند و همانجا کبابپزان راه بیندازند.
صدای توپ و تانک او را از افکار رنگارنگ نوجوانانهاش به بیرون پرتاب میکند، صدای برخورد پوتین همرزمانش با زمین را که میشنود خیالش جمع میشود که راه را گم نکرده است.
میدان وسیع مین در اطرافشان به کمین نشسته است، تخریبچیها در حال پاکسازی هستند و بقیه نیروها در حال شکستن نخستین خط دفاعی دشمن؛ کانالهای متعددی که نیروهای بعثی در منطقه حفر کردهاند پیشروی را سختتر کرده است.
ساعت 21:30 بود که مرحله نخست عملیات را با رمز «یاالله، یاالله، یاالله» آغاز کردند و اکنون با گذشت چندین ساعت از شروع کار تاریکی شب رو به اتمام است و به دقایق پایانی عملیات نزدیک میشوند.
احساس داغی عجیبی در دست چپش او را میخکوب میکند، فواره سرخ روی دستش را در این تاریکی شب نمیبیند، کم کم احساس درد در نیمه چپ بدنش رخنه میکند، تشنگی امانش را بریده، بیرمق خود را بر زمین میاندازد و جامی از خونش را به پاس این همدلی به زمین مینوشاند، خاکهای زیر تنش غرق در خون شده است.
همرزمانش تیر میخورند و نقش بر زمین میشوند، قرار نبود کار به اینجا برسد، هیچ کدام از رفقایش نمیدانستند عملیات لو رفته و دشمنان بعثی پیشاپیش منتظر نیروهای ایرانی هستند تا محاصرهشان کنند.
امان از خیانت منافقین و بنی صدر در «والفجر مقدماتی»؛ صدای شوم هلهله منافقین و نغمه سرخ خون شهدای این عملیات در نبض تاریخ جریان دارد، چه پارادوکس غریبی!
آن دسته از رزمندگان ایرانی که از هدف گلولهها و چنگال مینها و خمپارهها در امان ماندهاند با محرز شدن شکست عملیات مجبور به عقب نشینی میشوند، زخمیها روی زمین ماندهاند و کسی نمیتواند آنان را به عقب بازگرداند.
توان ایستادن ندارد، چشمانش را روی هم میگذارد و خود را به دست سرنوشت مبهمی که تا چند دقیقه دیگر نمایان میشود میسپارد، دلش نمیخواهد به هیچ چیز جز خدا فکر کند، میداند در این میدان کار زار و رقص خون و گلولهها، در آن بالا کسی رئوفانه به او چشم دوخته است و هوایش را دارد.
صحرایی لبریز از آسمان را میبیند که هر گوشهاش را خون یکی از شهدا به بهشت وصل کرده است، دلش میخواهد تفنگی برگیرد و یک تنه دوئلی تمام عیار بر ضد دشمن به پا کند ولی نه دستش را یارای برگرفتن تفنگ است و نه توانی مانده به پیکر زخمیاش.
کمی نمیگذرد که نیروهای عراقی خود را بالای سر مجروحان و شهدای ایرانی میرسانند، شهدا را در کانالهایی که از قبل حفر شده بود به صورت جمعی دفن میکنند و مجروحان را هم برای اسارت با خود میبرند؛ دوران اسارت «عمار» از این نقطه آغاز میشود و تا هشت سال ادامه مییابد.
«عمار محمودی» آزاده قمی که اسرار نهانی از دوران اسارت با خود به یادگار دارد در گفتوگو با خبرنگار فارس میگوید: « 6 سال از اسارتم همزمان با دوران دفاع مقدس بود و دو سال از آن پس از آتش بس ایران و عراق جریان یافت.»
وی از توسلهای گاه و بیگاه اسرا به ائمه اطهار(ع) برای تقویت روحیه خود میگوید و اذعان میکند که بعضی مواقع حتی چهار مرتبه در طول روز زیارت عاشورا به صورت جمعی میخواندند تا قلبهایشان را با تنهاییِ ذکر «الوِتر الموتُور» دلداری دهند، «لَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتکُم» را برای خیزشی دوباره سرمشق بگیرند و «السّلامُ عَلی الحُسین و عَلی علیّ ابنِ الحُسین» را عاشقانه به یاری طلبند.
روایت یک سکانس سانسور شده
«کمپ 8 اردوگاه عنبر» واقع در الرمادی عراق آنقدرها دست و دلباز نبود و تنها دو موزاییک و نیم برای عمار جا داشت، همینطور برای بقیه اسرا. مساحت سالن هشت در چهار متر یعنی در مجموع 48 متر مربع بود که سهم هر رزمنده برای خوابیدن و نشستن همین دو موزاییک و نیم بیشتر نمیشد و فرصت غلط زدن در خواب را هم از آنان گرفته بود.
500 نفر بودند و 10 دستشویی که استفاده از آن هم فقط صبحها مجاز بود و شبها برای قضای حاجت تنها یک راه داشتند، استفاده از سطل کوچکی که گوشه سالن محل استراحت قرار داشت و علاوه بر اینکه جوابگوی جمعیت نبود، بوی نامطبوع و آزاد دهنده آن نیز به شدت اسرا را در رنج قرار میداد.
محمودی میگوید: در طول روز برای استفاده از دستشویی باید حداقل یک ساعت در صف میماندند تا نوبتشان بشود. کم بودن تعداد دستشوییها از طرفی و کم بودن تعداد حمامها از طرفی دیگر امور روزانهشان را با مشقت همراه ساخته بود.
وی با دردی عمیق که از پس خاطرههایش شعله میکشد بیان میکند: «عراقیها هر شب 10 نفر از اسرا را با خود میبردند و طوری آنان را کتک میزدند که فقط جنازهشان بماند و نفس بکشد، آخر شب هم آنان را باز میگرداندند و کف آسایشگاه میانداختند.»
برنامه کتکزدن شبانه اسرا برنامهای همیشگی بود و کوچک و بزرگ و پیر و جوان هم نمیشناخت، هیچ کسی از این شکنجهها در امان نبود، حتی عمار 14 ساله.
اسرای ایرانی و آرزوی زیارت کربلا
این آزاده قمی اذعان میکند: «خواسته قلبی همه اسرا این بود که پیروزی در جنگ نصیب ایران شود و راه کربلا و زیارت امام حسین(ع) باز شود، وقتی آتش بس ایران و عراق صورت گرفت و مدتی بعد زمزمههایی مبنی بر بازگشت اسرا به ایران مطرح شد همه گریه میکردند که جنگ تمام شده ولی نتوانستهاند ضریح امام حسین(ع) را زیارت کنند.»
در بزم وصالش همه کس طالب دیدار
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
زیارت عاشوراهای دسته جمعی بالأخره کار خودش را کرد، فصل وصال یاران خمینی با میعادگاه سید و سالار شهیدان فرا رسید و آنان را در نقطهای از تاریخ درست در بالای تل زینبیه به قافله کربلا پیوند زد.
محمودی درباره زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) توسط آزادگان چنین میگوید: «به دستور صدام اسرا را قبل از بازگشت به ایران به زیارت حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) بردند. اتوبوس که نزدیک حرم پارک کرد اسرا پیاده شدند و از همان جا تا کنار ضریح سینهخیز رفتند. فاصله کمی نبود ولی برای کسانی که در کنار وجود مقدس اباعبدالله(ع) در حال گرفتن جانی دوباره از خدا بودند آسان بود.»
آنچه میدیدند باورش سخت بود، هشت سال تماشای شبانه روزی دیوارهای خشک و بیروح اردوگاه اسرا اکنون جایش را به گنبد خوش نقش و نگار حرم مطهر امام حسین(ع) داده بود. خبری از نگهبانان سختدل و بیمروت اردوگاه نبود و فرشتگان برای خیر مقدم به پیشواز آمده بودند و بالهایشان را فرش راه میکردند.
«زیارت قبر مطهر امام حسین(ع)» زیباترین وجه شباهت اسرای کربلا و اسرای هشت سال دفاع مقدس ایران بود. اسرای بازمانده از صحرای نینوا جزو نخستین زائران کربلا بودند و اسرای ایران هم پس از آزادی در نخستین منزلگاه، مرقد اباعبدلله(ع) را به آغوش کشیدند. همانقدر غریبانه و همانقدر لبریز از حس دلتنگی.
جنگ اقتصادی، مقاومت اقتصادی
«عمار» با لحنی جدیتر از قبل ادامه میدهد: «در هر دین و مرامی مقاومت باید وجود داشته باشد و الا هرگز تلاشها به نتیجه نمیرسد. مقاومت در برابر دشمنان و ثابت قدمی در راه اسلام از لازمههای پیشرفت است.»
این جانباز و آزاده دفاع مقدس تصریح میکند: «اسلام مسیر خود را میرود و ما در این مسیر امتحان میشویم که آیا راحتطلبی و ذلت را برمیگزینیم یا آزادگی و مقاومت.»
محمودی دوباره پلی به خاطرات دوران اسارت میزند و بیان میکند: «عراقیها برای خرد کردن روحیه اسرا با طعنه میگفتند شما چندین سال است که در خاک عراق سر میکنید پس عراقی هستید، به عراق پناهنده شوید و در آن اقامت گزینید، ولی اسرا با لحنی قاطعانه در پاسخ به آنان میگفتند که امام خمینی و ایران در قلب ما جا دارند.»
وی با اشاره به آیه «ان تنصروا الله ینصرکم» عنوان میکند: «خداوند وعده حق داده است که اگر دین خدا را یاری کنید خدا نیز شما را یاری میکند و دیگر کسی را توان غلبه بر شما نیست.»
این آزاده دفاع مقدس با دلی سرشار از طمأنینه، تنها ابر قدرت جهان را خدا میداند و اضافه میکند: «سایر مدعیان ابرقدرتی در جهان پوشالی هستند، تجربه ثابت کرده است که مقاومت پیروزی به بار میآورد.»
محمودی میگوید: مقاومت اسلامی در همه ابعاد تعریف دارد، مقاومت در بخش فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... که اکنون ایران بیش از هر چیز نیازمند مقاومت اقتصادی است.
وی معتقد است ایران کشوری غنی و دارای ثروتهای طبیعی بسیار است و بیان میکند: «رونق تولید، استفاده حداکثری از ظرفیتهای کشور، تمرکز جمعی بر خرید کالاهای با کیفیت ایرانی، مدیریت اقتصادی صحیح در سطح کلان و خرد و پشتیبانی دولت از تولیدکنندگان از جمله راههایی است که در این جنگ اقتصادی اوضاع مالی کشور را بهبود میبخشد.»
این آزاده دفاع مقدس که حالا 51 سال سن دارد و دارای پنج فرزند به نامهای «رقیه، فاطمه، فائزه، ریحانه و عباس» است میگوید: اگر دوباره ایران با دشمنان درگیر شود باز هم خود را به جبهههای جنگ میرساند، این بار با تجربهتر از قبل.
وی اذعان میکند: «شاید برخی فکر کنند رزمندگان دفاع مقدس دیگر تحمل مبارزه با دشمنان را نداشته باشند ولی خدا گواه دل من است که وقتی تازه از اسارت نیروهای بعثی عراق خارج شده بودم ولی هنوز به خانه نیامده بودم در فکرم گذشت که اگر جنگ ایران با آمریکا اکنون آغاز شود همان لحظه خود را برای نبرد در جبهه حاضر میسازم.»
وی لبخندی بر لب مینشاند و آهسته میگوید:«البته خدا نکند که دیگر اسیر شوم...»
آشنایی نسل جوان با فرهنگ استراتژیک مقاومت
«عمار» با وجود اینکه هشت سال از طلاییترین دوران عمرش یعنی نوجوانی و جوانیاش را در اسارت دشمنان و زیر سختترین شکنجههای جسمی و روحی آنان سپری کرده است ولی معتقد است که تا آخرین لحظه حیات همچنان در برابر اسلام و انقلاب تکلیف دارد و میگوید: «تکلیف هیچکس تا زمان مرگ تمام نمیشود.»
وی با اشاره به اهمیت نهادینه کردن فرهنگ «مقاومت» در بین نسل جدید عنوان میکند: «خشت نخست تربیت فرزندان را پدر و مادرها بنا میکنند از این رو والدین در نهادینه ساختن این فرهنگ مهم و استراتژیک در نسل آینده سهمی بزرگ دارند.»
این جانباز و آزاده دفاع مقدس تصریح میکند: «خداوند در قرآن تأکید کرده است که دشمنان باید در مسلمانان احساس قدرت کنند و این قدرت را با دیدن مقاومت ما احساس میکنند.»
محمودی ادامه میدهد: «نباید نقظه ضعف مقابل دشمن نشان داد چرا که از همان نقطه برای ضربه زدن به جامعه اسلامی نهایت استفاده را میکند.»
«عمار» زیارت کربلایش را به خادمی حرم حضرت معصومه(س) گره زده و سالها است که در حرم مطهر معصومه(س) به زائران بانو خدمت میکند. کسی چه میداند چه رمز و رازی در میان است، شاید لحظه لحظههای اوقات خادمیاش را با خاطرات آن نیمروزی سپری میکند که فرصت خلوت کردن در حریم امن حضرت را ثارالله یافت. ارادت رزمندگان، جانبازان و آزادگان به ائمه اطهار(ع) همیشه جلوهای خاص و رنگ و بویی دیگر داشته است، رنگی به زیبایی شهود و شهادت و عطری به رایحه خدا.
چه کسی فکرش را میکرد کسانی که قرار بود در زادگاه صدام کشته شوند، آزادیشان را در زادگاه امامشان به جشن بنشینند.
ایران سراسر آمیخته با غیرت ملی و شور انقلابی است و مردمانی دارد که تا همیشه تاریخ برای آزادی و آزادگی از جان مایه میگذارند و در این راه نه هراسی دارند و نه خسته میشوند.
انتهای پیام/78005*40/خ