خبرگزاری فارس سمنان- گروه یادداشت: آزادی و عدالت یا رستگاری و برابری، از ارزشهای اصلی هر جامعه هستند که تقریباً همه مکاتب فکری نسخههایی برای احقاق این اصول پیچیدهاند.
این نسخههای بعضاً متناقض سبب شده است که بشر مدرن در میانه این تضارب اندیشهها، زمانی از این سوی و زمانی دیگر از آن سوی بام فروبیفتد.
برخی مکاتب بشری با پافشاری روی اصل عدالت و برابری، آنچنان به «چپ» راندهاند که با به مسلخ بردن آزادی در پیشگاه معبد عدالت، انسان را به واحدی خاکستری و فاقد هرگونه هویت فردی تبدیل کردهاند.
انسانی که نقش اجتماعیاش، آزادی را از او سلب میکند و نعمت خدادادی یکبار زیستنش در زیر چرخدندههای پروپاگاندای عدالت خرد شده و رستگاری بشر قربانی افراط در باب برابری گشته است.
نظامهای کمونیستی با محوریت اتحاد جماهیر شوروی نمونه بارزی از این نوع حکومتداری در قرن بیستم بودند.
سیستمهای تمامیتخواهی که نهتنها آزادی فردی را ذبح کردند بلکه خروجی واقعی مکتب فکریشان، تنها توزیع عادلانه فقر بود و نه ثروت.
در نقطه مقابل جریان فوق، نظام امپریالیستی و سرمایهداری با استفاده از درونمایه جذاب و ایدهآلگرای لیبرالیسم که بر دو اصل اساسی آزادی و عدالت استوار شده بود، جامعهای ساخت که توانگران و ثروتمندان به بهانه آزادی کنترل 99 درصد ثروت جامعه را در اختیار بگیرند.
لیبرالیسم که مدعی بود با اعطای آزادی به انسان بر اساس طبیعتش خواهد توانست فرصتهای برابر ایجاد نموده و جامعهای عدالت محور و رستگار بسازد، در عمل مُحَلِّلی شد که ثروتمندان بهوسیله آن امپریالیسم را با عنوان فریبکارانه لیبرال دموکراسی، در جهان بگسترانند.
آیزایا برلین، فیلسوف سیاسی بریتانیایی که آوازهاش در بیشتر عمر مرهون دفاع از لیبرالیسم بود، اندیشه روشنگری که زایشگاه لیبرالیسم است را دارای یک خطای اصلی میداند؛ خطایی که در واقع چشمپوشی از تضاد بین اهداف انسان است.
برلین معتقد است آزادی و عدالت با هم جمع نمیآیند و این سرنوشت تلخ بشر است که باید از بین این دو یکی را انتخاب نماید.
بر اساس همین نظر که از سوی یکی از بزرگترین شارحان و اندیشهورزان لیبرالیسم بیان شده است، منتقدین این جریان فکری معتقدند، لیبرال دموکراسی نهتنها مانند آنچه که فوکویاما میگوید پایان تاریخ نیست بلکه به سبب قربانی کردن عدالت در مسلخ آزادی محکوم به سقوط و یا بازنگری اساسی است.
نهضت جهانی معاصر، برای در آغوش کشیدن هر دو شاهد عدالت و آزادی، تاریخچهای بیش از دو قرن دارد. در کشور ما نیز این نهضت به رهبری روحانیت و روشنفکران قدمتی حدوداً 120 ساله دارد.
این نهضت 120 ساله که پشتوانه بیش از هزار سال عدالتطلبی و آزادیخواهی مکتب تشیع و فرهنگ ایرانی را با خود به همراه داشت، پس از طی فراز و نشیبهای بسیار در سال 1357 به نقطه تلاقی و طلایی خود رسید و انقلاب اسلامی مردم بر شالوده عدالتخواهی علوی و آزادیخواهی حسینی با شعار «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» به پیروزی رسید.
جمهوری اسلامی ایران که میثاق ملی انقلاب اسلامی سال 57 است، علیرغم تمام توفیقاتی که در زمینههای مختلف به دست آورده است، هنوز فاصله زیادی با شعارهای آرمانی انقلابیون سال 57 دارد.
این عدم کامیابی در رسیدن به ایده آلها دلایل بسیاری از جمله مناسبات بینالمللی و تأثیرات آن بر تحقق برنامهها، سوءمدیریتها، استحاله برخی انقلابیون، عدم وجود مدل حکومتداری مشابه، نفوذ جریانهای فکری غیرانقلابی و... دارد که میطلبد در جای دیگری بهصورت مفصل به آن پرداخته شود.
یکی از دلایل اصلی که باعث شده است انقلاب اسلامی نتواند آنگونه که باید و شاید سفره عدل علوی را در کشور بگستراند، فساد اجتنابناپذیری است که همه سیستمهای بوروکراتیک سنتی در طول زمان به آن مبتلا میشوند.
همین امر و الزامات مبارزه با فساد در چهل ساله دوم انقلاب اسلامی میطلبد که طرحی نو برای تحقق آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی افکنده شود؛ اما با چه ابزاری میتوان به جنگ دیو هفت سر فساد و نابرابری منتج از آن رفت که رستگاری و آزادی انسان را فدا نکند!؟
در قسمت دوم یادداشت حاضر با نگاهی به معجزه شفافیت در برخی نظامهای سیاسی و اقتصادی، به ناگزیر بودن تن دادن به شفافیت فراگیر در مبحث مبارزه با فساد خواهیم پرداخت.
نگارش: احمد عجم- استاندار اسبق قزوین، معاون اسبق سیاسی استاندار سمنان و دانشآموخته علوم سیاسی
انتهای پیام/2249/م/