به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، سازمان جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۶ به ریاست فرح پهلوی با ۳۳ نفر عضو هیئت امناء و پنج عضو هیئت مدیره و کمیتههای تئاتر، موسیقی، سینما و نمایشگاهها و دفاتر پروژههای فنی، مالی، و پذیرایی و روابط عمومی آغاز به کار کرد.
مسولیت سازمان بر عهده یک گروه به ریاست فرخ غفاری بود. از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ در پایان تابستان هر سال، شیراز و اماکنی چون: تخت جمشید، نقش رستم، آرامگاه حافظ، گنبد عضد، خانههای قدیمی، کاروان سراها، و قهوهخانههای شیراز در محل اجرای کنسرتها و نمایشهایی میشد که با هزینههای گزاف و کمرشکن و با شعار فرهنگسازی و در قالب مدرنیته و حضور مهمانان خارجی با هزینههای فراوان از کشورهای مختلف برگزار میشد.
این جشن با رویکردی خاص و در حقیقت ضد فرهنگ عمومی و عرفی و سنتی ایرانی_اسلامی در یازده دوره برگزار شد؛ آن روزها نگاه صنعتی سازی به درخواست غربی ها به منظور سوءاستفادههای مالی در اقتصاد و غربیسازی در فرهنگ به منظور همسانسازی با دنیای غرب دو دغدغه مهم خانواده سلطنتی و حکومت پهلوی بود.
با موسیقی و تئاتر و نمایشهای خیابانی شروع کردند و هر سال دامنه و دایره فعالیتها گسترده تر و دیوار ارزش ها کوتاهتر میشد.
بیستم شهریور هر سال، یادآور حماسه ماندگار روحانیت بصیر و مردم غیور شیراز و استان فارس در مبارزه با برگزاری جشن سراسر ابتذال هنر شیراز است.
در شهریور ۱۳۵۶ و مصادف با ماه مبارک رمضان و آگوست ۱۹۷۷ میلادی، جنجالیترین جریان فرهنگی و هنری در تاریخ معاصر ایران که از ابتدا به منظور استحاله فرهنگی اسلامی مردم و باز کردن راه نفوذ فرهنگ غرب به داخل کشور بنیان گذاشته شده بود با نمایش فجیعترین، زنندهترین و قبیح ترین صحنهها برگزار شد؛ وقاحت صحنهها تا جایی بود که آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلستان در ایران قبل از انقلاب، درباره جشن هنر شیراز چنین میگوید: «فستیوال بینالمللی هنری شیراز (جشن هنر شیراز) که سالانه برگزار میشد از آغاز به علت نوآوریها و نمایش هایی که با روحیات جامعة سنتی و اسلامی ایران تطبیق نمیکرد موجب تضادها و مباحثاتی شده بود.
از جمله نمایشهای مسخرهای که من از این جشن بیاد دارم صحنهای از نمایش رقاصان برزیلی بود که در بین رقص سر مرغهای زنده را با دندان جدا میکردند، یا نمایشی از هیجان و از خود بیخود شدن مردم در حال عزاداری که بیشباهت به مراسم تعزیه نبود و نشان دادن آن در یک کشور مسلمان به هیچوجه تناسبی نداشت.»
وی در ادامه میگوید: جشن هنر شیراز در سال ۱۹۷۷ از نظر کثرت صحنههای اهانتآمیز به ارزشهای اخلاقی ایرانیان از جشنهای پیشین فراتر رفته بود.
ویلیام شوکراس روزنامه نگار و نویسنده انگلیسی نیز در باره این جشن مینویسد: جنجالهای جشن هنر وقتی به اوج خود رسید که در سال ۱۹۷۷ یک گروه هنرپیشه دکانی را در یکی از خیابان های اصلی شیراز در نزدیکی مسجد گرفت و در درون دکان و در پیادهروی جلو آن نمایشی اجرا کرد که شامل یک هتک ناموس تمام عیار و اعمال شهوتانگیز بین هنرپیشگان زن و مرد بود. چنین نمایشی در خیابانهای هر شهرک انگلیسی یا آمریکایی جنجال بپا میکرد (و منجر به بازداشت هنرپیشگان میشد.)
وقتی نمایش مزبور در شیراز اجرا شد، خشم و آزردگی فراوانی برانگیخت.
سفیر انگلیس در کتاب غرور و سقوط چنین مینویسد: «واکنش مردم عادی شیراز که ضمن گردش در خیابان یا خرید از مغازهها با چنین صحنه مسخره و تنفرانگیزی روبرو میشدند، معلوم است، ولی موضوع به شیراز محدود نشد و طوفان اعتراضی که علیه این نمایش برخاست به مطبوعات و تلویزیون هم رسید. من به خاطر دارم که این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر «وینچستر» انگلیس اجرا میشد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم بدر نمیبردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.»
این سفیر انگلیسی در مورد بازتاب جشن هنر شیراز چنین آورده است: بازتاب سیاسی چنین واقعهای در هر زمان بد بود، چه برسد به شرایط آن روز ایران که در کنار هیجانات سیاسی نشانههایی از اوج گرفتن احساسات مذهبی مردم و گرایش به سنن مذهبی در سراسر کشور به چشم میخورد.
وی در ادامه مینویسد: اثر سیاسی برنامههایی نظیر جشن هنر شیراز خیلی شدید بود و بسیاری از برنامههای این جشن که بیجهت به هنرهای رادیکال و نو اختصاص یافته بود به هیچوجه با مقتضیات جامعه ایرانی تطبیق نمیکرد. چرا میبایست این قدر پول صرف تبلیغ و ترویج هنرهای اروپایی و جمعآوری مجموعههای هنری اروپا گردد و چنان مراکز فرهنگی و هنری بزرگی، خارج از ظرفیت اداره آن از طرف ایرانیان تأسیس شود.
جشن هنر شیراز در فضایی کاملا مدرن و با صرف هزینه های بسیار گزاف و غیرقابل تصور حاوی برنامه هایی بود که برخی از آنها ضدملیت و اخلاق بودند. نمایش-رقصهایی که یا وقیحانه اجرا میشدند و یا بازیگرانشان به پوششهای حداقلی اکتفا میکردند. اما بعضی از آثار هم از شدت آوانگاردیسم سازندگان و مجریانش جنجالبرانگیز میشد.
برنامههایی با محتوای بهشدت فمینیستی و متهوع مدرن، مثل غالب آثار ایرانی جشن، که به علت بیسوادی و نیز ازخودبیگانگی فرهنگی سازندگانش از شاخصهای هنری چندانی هم بهرهمند نبود و اکثرا تحت تاثیر یک آوانگارد بیسروته و پرمدعا به منظور شکستن قالب های مرسوم عرف ایرانی و از بین بردن غیرت کهن ایرانی و و برانداختن چتر عفت و شکستن حرمت زن ایرانی و تخریب باورها و اعتقادات دینی و ارائه آثاری خودساخته و خلاف واقعیت و مغایر با اصل داستان ها و افسانه های کهن ملی_مذهبی و ترویج عرفان منهای معنویت و به تصویر کشیدن نهایت ابتذال و وحشیگری و میدان دادن به غرایز بدوی بود.
مردم در تئاترهایی مثل ویس و رامین و خوک، بچه، آتش و ساعت ششم شاهد به اوج رسیدن نمایش برهنگی و انجام اعمال غیر اخلاقی بودند و در کارهایی مثل رستم و سهراب، هفت تپه و باله گلستان شاهد شکستن و نابودی ارزش ها و سربریدن غیرت و حیا و دامن زدن به عرفان های دروغین را نظاره گر بودند.
جشنی که مهمانان ویژه خارجیاش با هزینههای کمرشکن و فراوان، رقاصهها، فاحشهها، موسیقیدانان، خوانندگان و بازیگران فیلمهای غیراخلاقی سینماهای غربی بودند.
ابتذال در جشن هنر شیراز، آنچنان گسترده شد که حتی روزنامه های حکومتی آن زمان نیز با وجود جو خفقان حاکم بر رسانه واکنش نشان دادند.
اعتراضات و نارضایتی های عمومی در دوره یازدهم به اوج رسید و با ورود آیت الله محلاتی مجمعی با محوریت علما و بزرگانی چون شهید دستغیب، آیت الله فلسفی و دیگر بزرگان شیراز و برگزاری سخن رانی های اعتراض آمیز و دعوت مردم به مبارزه با ابتذال و مخالفت با برگزاری دوره دوازدهم جشن هنر و جلوگیری از تکرار وقایع نفرت انگیز و وقیح و رقت بار جشن یازدهم که در ماه رمضان و در اوج ابتذال و اهانت به ارزش های انسانی و ملی و مذهبی برگزار شد ،پرداختند.
از ابتدای تیر۱۳۵۷تا ۲۰شهریور مردم شیراز در پنج نوبت صدای اعتراض خود علیه این جشن را بلند کردند و درگیری های خونینی در شیراز به وجود آمد ولی ماجرا فقط به شیراز و این چند درگیری ختم نشد و با همصداییمردم اصفهان و شهرستان های کازرون، جهرم و استهبان و به خاک و خون کشیده شدن مردم ادامه یافت.
حضور علما پررنگ تر شد و مردم نیز با وجود شدیدتر شدن سرکوبها و بیشتر شدن تعداد شهدا و مجروحان دست از مبارزه نکشیدند و شدیدترین مبارزات و اعتراضات را پس از اعتراضات سال۱۳۴۲ در شیراز رقم زدند.
اعتراضات و مخالفتهایی که از تیرماه ۱۳۵۷ در ارتباط با برگزاری جشن هنر شیراز آغاز شده و در نهایت به تظاهرات گسترده ماه رمضان و سرکوب خونین معترضان منجر شده بود، سرانجام رژیم پهلوی را به تسلیم در برابر خواستههای مخالفان وادار کرد.
بنابراین سازمان جشن و هنر اعلام کرد به علت وقوع حوادث اخیر در شهرهای اصفهان و شیراز، جشن هنر شیراز و دومین جشن فرهنگ مردم اصفهان امسال برگزار نخواهد شد. علاوه بر این، جشنواره فیلمسازان آسیا (ا.بی.یو) نیز که همهساله بلافاصله پس از جشن هنر شیراز در این شهر برگزار میشد به تهران منتقل شد. بدین ترتیب مبارزات مردم شیراز با محوریت علما که در راس آنها آیتالله دستغیب بود به لغو جشن هنر شیراز منجر شد.
حضور مردم و روحانیت و همراهی و هم صدایی شأن بزرگترین برنامه فرهنگی فرح پهلوی که با شعار مبارزه با هنر کلاسیک و سنتی و جهانی شدن هنر، اوج بی بند و باری را در کوچه و خیابان های شهر ترویج میکرد تعطیل کرد و وقایع ناگوار متاثر از مدرنیته و فرامدرنیته را در فضایی که مردم با مراجعه به اصل و فطرت و دوری از خوی وحشیگری و طبیعت گرایی خواهان از بین رفتنش بودند به پایان رساند.
حال سوال اینجاست که آیا شیراز به عنوان سومین حرم اهل بیت(ع) باز هم جولانگاه مفسدان و مخربان فرهنگ میشود؟ آیا علما و روحانیت و چهره های علمی و مذهبی شیراز که میراث دار غیرت و شجاعت و علم و درایت بزرگانی مثل حضرات آیات محلاتی و دستغیب و فلسفی و پیشوا و... هستند در مقابل تحرکات هدفمند برخی سازمانها و مدیران وامدار فرقهها و اقلیتهای مدعی و طلبکار سکوت میکنند؟
آیا وقت آن نرسیده که همه جوانان مومن و انقلابی پای کار که مهمترین ذخیره تمدن نوین اسلامی و امید انقلاب هستند با درایت و برنامه های هوشمندانه و یکی کردن قول و عمل، شیراز و سومین حرم اهل بیت(ع) را به جایگاه واقعی فرهنگی خود برسانند؟
امیدواریم با عبرت گرفتن از تاریخ و درس گرفتن از مشی علما و بزرگان و یادآوری وقاحت و فضاحتهای ضد فرهنگ جشن هنر شیراز، در سال جهش تولید هر یک از ما گامی نو، تازه و کوثر در مسیر رشد و اعتلای فرهنگ ایرانی اسلامی برداریم و با همراه و همصدا کردن جزیره های فرهنگی در کلانشهر شیراز، زیبایی چهره شهر علم و عالم پرور و ادیب پرور و مهد فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی را دو چندان کنیم.
انتهای پیام/ ن