اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه

جهادگری که هیچ وقت عکس نمی‌گرفت

دل خوشی از دوربین عکاسی نداشت. فرقی نمی‌کرد در جمع فامیل‌شان باشد یا بین بچه‌های مدرسه و جهادگرها. تاکسی دوربین به دست مقابلش می‌ایستاد به سرعت جاکن می‌شد. می‌رفت و دوربین را می‌گرفت. جوری که به طرف برنخورد با صورت بشاشی می‌گفت من خوش عکس نیستم. شما بفرمایید من عکس می‌گیرم.

جهادگری که هیچ وقت عکس نمی‌گرفت

گروه اجتماعی خبرگزاری فارس - دل خوشی از دوربین عکاسی نداشت. فرقی نمی‌کرد در جمع فامیل‌شان باشد یا بین بچه‌های مدرسه و جهادگرها. تاکسی دوربین به دست مقابلش می‌ایستاد به سرعت جاکن می‌شد. می‌رفت و دوربین را می‌گرفت. جوری که به طرف برنخورد با صورت بشاشی می‌گفت من خوش عکس نیستم. شما بفرمایید من عکس می‌گیرم. برای همین ردی از او در عکس‌های دسته جمعی یا حین تلاش و کارگروه‌های جهادی هم نیست.«محمد حسین محرابی» شیفته شهدای گمنام بود. همیشه در گرفت و گیر های زندگی کوتاه اما پر از برکتش به آن‌ها توسل می‌کرد و خیلی زود هم جواب می‌گرفت. کسی چه می‌داند. شاید زود پر کشیدنش هم نتیجه یکی از همین دخیل بستن ها به آن سنگ مزارهای بی نام و نشان قطعه های شهدا بوده‌باشد. 

***کم حرف و پرکار بود 

خیلی دیر فهمیدیم که در اردوهای جهادی چه از خودگذشتگی هایی انجام می‌داد. هر وقت با دوستان جهادگرش راهی این اردوها می‌شدند و به نقاط دور از دسترس می‌رفتند دلشوره می‌گرفتم. می‌پرسیدم مادر شما کجایی که در دسترس نیستید. جواب می‌داد به اردوی راهیان نور می‌رود. نمی‌خواست حتی ما که خانواده‌اش هستیم بدانیم که او در چند نوبت و چند شیفت به طور خستگی ناپذیر برای رفع محرومیت‌ها در روستاها کار و تلاش می‌کند.» مادر محمدحسین می‌گوید پسرش جوری به نماز می‌ایستاد که فکر می‌کردیم سجاده‌اش هیچ وقت جمع نمی‌شود: «خیلی از جوان‌ها از این که پدر و مادرشان سرزده به اتاق شان بروند ناراحت می‌شوند. محمد حسین در بیشتر این مواقع که از بی‌خبری ما ناشی می‌شد خجالت می‌کشید. آنقدر بی سرو صدا بود که بیشتر وقت‌ها متوجه نبودم در اتاقش است. گاهی که برای برداشتن وسیله‌ای به اتاقش می‌رفتم می‌دیدم در ساعتی که نزدیک به اذان هم نیست و مناسبتی هم ندارد روی سجاده نشسته است. مفاتیح و صحیفه و قرآن به دست می‌گرفت. آرام نجوا می‌کرد و اشک می‌ریخت. وقتی اتفاقی او را در این حال می‌دیدم به حال خوشی که با خدای خودش داشت غبطه می‌خوردم، اما او بسیار خجالت زده می‌شد و زودتر از آن که دلش می‌خواست سجاده‌اش را جمع می‌کرد.»

***از بی خبری‌مان شرمنده شدیم 

وقتی به خانواده محمد حسین خبر شهادتش در سدی نزدیک به سنندج را می‌دهند تا زمان دیدن پیکر او چیزی که شنیده‌اند را باور نمی‌کنند: «از بی‌خبری خودمان شرمنده بودیم. بارها به اردوهای جهادی رفته بود و نمی‌دانستیم. یک بار به او گفتم آخر چند بار می‌خواهی به اردوی راهیان نور بروی. مگر آنجا چه خبر است و تو دنبال چه چیزی می‌گردی؟ این طور وقت‌ها سکوت می‌کرد. دیگر یاد گرفته بود این طور وقت‌ها چطور بحث را عوض کند. به ما گفتند در نزدیکی سنندج در سدی غرق شده‌است. برای ساختن مسجد و مدرسه به منطقه محرومی سفر کرده بودند و به نظر می‌رسید چون امکاناتی در آن محدوده نداشته‌اند می‌خواست برای استحمام از آب سد استفاده کند. البته جزئیات این واقعه برای ما در هاله‌ای از ابهام است اما هر چه بود می‌دانستیم که آگاهانه پا در این مسیر گذاشته است. این بار اولش نبود که به عنوان جهادگر به کمک روستایی‌های کردستان می‌رفت.»

محمد حسین 26 ساله بود که به آرزویش رسید: «انس عجیبی با شهدای گمنام داشت. وقتی به گلزار شهدایی می‌رسید اول سراغ شهدای گمنام را می‌گرفت. در مسجد جامع کرج تعدادی از این شهدای والامقام را به خاک سپردند. خیلی خوشحال شده بود. انگار چند دوست تازه پیدا کرده باشد. مدام برای زیارت قبور مطهرشان به این مسجد سر می‌زد. طوری شده بود که می‌دانستیم وقت‌هایی که دلگیر است یا مشکلی دارد می‌توانیم او را کنار مقبره این شهدا در مسجد جامع پیدا کنیم. عاشق کار و تلاش در گمنامی بود. قرآن را می‌خواند که به آیه به آیه آن عمل کند. کم حرف می‌زد و بیشتر کار می‌کرد. می‌گفت شهدا خیلی انسان‌های پر کاری بوده‌اند و دوست داشت مانند آن‌ها باشد. یقین دارم که عشق به زندگینامه شهدا پای او را به این اردو ها باز کرده‌است. حالا پسرم با همان انسان های بزرگ محشور است و این تنها چیزی است که اندکی باعث آرام گرفتن من بعد از رفتن همیشگی او می‌شود.»

مادر محمد حسین این روزها دلخوش به همان چند عکس به جا مانده از پسرش است:«ما عکس‌های زیادی از محمد حسین نداریم و این هم به خاطر همان علاقه‌اش به گمنامی و بی‌نشان ماندن بود. حدود 9 سال از شهادت پسرم می‌گذرد و می‌دانم با وجود این که دوست نداشت کسی از او و کارهای خیرش حرف بزند هر از گاهی نام و یادی از او زنده می‌شود. همه این ها باعث دلگرمی من است و به داشتن پسری مثل او افتخار می‌کنم.

انتهای پیام /

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول