به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، محمدرضا تاجیک رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاستجمهوری در دولت اصلاحات با روزنامه فرهیختگان گفتگویی داشته است که بخشهایی از این گفتگو در ادامه آمده است.
- ما درجریان اصلاحطلبی کسانی را داریم که کاملا یک نگاه سوسیالیستی، مارکسیستی و کمونیستی به عدالت دارند، یعنی [برآنند که] عدالت تفوق پرولتاریا بر بورژوازی است و نوعی دیکتاتوری پرولتاریا بر بورژوازی عین عدالت میشود. از بین رفتن فاصله طبقاتی با از بین رفتن بورژواری، میشود عین عدالت، یا حتی نوعی رویکردهای فاشیستی که تفوق یکنوع نژاد خاص، در نوعی فضای شوونیستی-ناسیونالیستی میبینیم. بعضیها که خود را درفضای کلی اصلاحطلبی تعریف میکنند، نوعی مباحث ایرانشهری را مطرح میکنند که یکنوع تفوق نژادی، زبانی در این فضا هم پیدا میشود.
- بهنظر نمیآید اصلاحطلبان زیست عدالتخواهانهای داشته باشند.
- اینکه اجماعنظری در کار نیست، یک بحث است و یک بحث هم این است که ایدههای تحقق عدالت نزد هرکدام از جریانها چیست و آیا اصلا ایدهای وجود دارد؟ آیا اصلاحطلبان ایدهای یا ایدههایی برای تحقق عدالت دارند؟
- هرکسی که میخواهد بیاید، دیگر نمیتواند مردم را با شعار عدالت سرگرم کند. اگر شعار عدالت میدهد باید جنس آن انضمامی و راه برونرفت باشد.
- اصلاحطلبان مدتی دچار توهم پوپولیستی بودند و در مفاهیم پوپولیستی- مارکسیستی کلاسیک گیر کرده بودند و جامعه پوپولیستی را مورد نقد میکردند و از تودههای مردم غافل بودند و عمدتا نوعی ادبیات elite محور داشتند و بارها با آن ادبیات به ناکامی رسیدهاند و هنوز هم عدهای این توهم را دارند.
- صحبت من با آقایانی است که بهعنوان اصلاحطلب مطرح شدهاند ولی بسیاری از آنها فهمی از اصلاحطلبی و فرهنگ اصلاحطلبی و کنش مدنی ندارند و فقط این را یک بازی دیدهاند تا بتوانند از این برج بابل بالا بروند و به قدرت برسند و اصلاحطلبی را ابزاری دیدهاند. این طیف با هر حرکتی که انجام میدهند نعش این شهید عزیز را بر روی دستان ما میگذارند. ما نهتنها به گفتمان جدیدی نیاز داریم، از طرف دیگر به حاملان و عاملان جدیدی نیز نیاز داریم و من میدانم که اگر گفتمان جدید بهدست همین آدمها بیفتد، ماجرا تمام است.
- جریان اصلی اصلاحطلبی کماکان حیات و ممات خود را در قدرت جستوجو خواهد کرد. فرض آنها این است که چون در قدرت باشد بالندگی دارند و اگر در قدرت نباشند چیزی نیست. ولی من این را نمیپذیرم و عقیده دارم جریان اصلاحطلبی میتواند بیرون از قدرت موثر باشد.
- مباحثی مثل آزادی، دموکراسی و... جای خود را دارد ولی بهنظر من چیزی که این مفاهیم را سامان میدهد، ابرمولفهای بهنام عدالت است و البته عدالت در معنای موسع آن مدنظر است نه مضیق. عدالت نه بهمعنای صرفا اقتصادی، بلکه [عدالت در] سایر ابعاد هم مهم است.
- الان در آموزش و پرورش واقعا عدالت آموزشی وجود دارد؟ در فضای فرهنگی جامعه کنونی ما عدالت فرهنگی [برقرار] است؟ در فضای اقتصادی نیز که اظهر منالشمس است و یک نوع بیعدالتی در دولت کنونی غوغا میکند و بنیادهای اعتباری و باوری و ارزشی جامعه را سست میکند.
- در شرایط کنونی باید بهصورت جدی یک نوع بازگشت به عدالت داشته باشیم.
- اگر توجه به عدالت بهصورت یک رهیافت و راهبرد عمومی در جریان اصلاحات شکل بگیرد، من این مساله را به فال نیک میگیرم؛ یک نوع واقعبینی و یک نوع به سر عقل آمدن جریان اصلاحطلبی میبینم چون بههرحال دیری بود که جریان اصلاحطلبی، ایدههای خود را پیرامون مفاهیم انتزاعی شکل میداد.
- نهتنها اصلاحطلبان بلکه هیچ جریانی بهمعنای دقیق قضیه به عدالت نپرداخته است. جریاناتی هم که بحث از عدالت کردهاند، در یک معنای مضیق قضیه، مساله را مطرح کردهاند. بنابراین همواره یک نوع «عدالت بدون عدالت» داشتهایم و تنها یک «نام» داشتهایم.
- کنشگران ما در درون خود عدالت را نپسندیدهاند، در خانواده کنشگران سیاسی، عدالتی برپا نیست بنابراین بهنظر من همواره عدالت عقیم مانده.
- عدالت مفهوم بسیار سختی است و هرکسی تحمل آن را ندارد. بهخاطر همین گروهها و جریانها پر از حذف و طرد و پر از دگرسازیاند، حد یقفی ندارند. این نشان میدهد که یک قطب فکری وجود دارد که همه باید پیرامون آن به طواف مشغول باشند، هرچقدر به این قطب نزدیکتر باشند، خودیتر، مشروعتر، مقبولتر و عاقلترند و هرچه دورتر میشوند، به ناخودی تبدیل میشوند.
- اختلاف و تفاوت منظری و نظری درسطح اجتماعی و روشنفکری در هر جامعهای امر طبیعی است، اما آن اختلاف و تفاوت که تحقق عدالت را بهتعویق انداخته، اختلاف در میان نخبگان ابزاری و کنشگران عرصه تصمیم و تدبیر جامعه است.
انتهای پیام/