خبرگزاری فارس - بندرعباس، هستی دهقانی: شهید عبدالحمید سالاری، نخستین شهید مدافع حرم استان هرمزگان متولد ۲ شهریور سال ۱۳۵۵ در روستای سردَر سیرمند از توابع شهرستان حاجیآباد استان هرمزگان است.
این شهید والامقام، دوران کودکی را در آغوش پدر و مادری مهربان و با ایمان سپری نمود و از کودکی به پیامبران و امامان و اهل بیت علیهالسلام علاقمند و شیفته آنان بود. از آنجا که منزلشان در نزدیکی مسجد واقع شده بود در مراسمات مذهبی که در مسجد برگزار میشد شرکت میکرد.
پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود. عبدالحمید همراه پدر به باغ میرفت و به او کمک میکرد تا اینکه به سن مدرسه رسید و دوران ابتدایی را در مدرسه شهید عبدالله ساروئیه با موفقیت طی نمود و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی در مدرسه شهید عوض سالاری ثبت نام و این دوران را به پایان رسانید.
عبدالحمید برای ادامه تحصیل به بندرعباس عزیمت نمود و در منزل عمویش ساکن شد. سال اول دبیرستان را در مدرسه شهید ذاکری گذراند و بعد از آن دوباره به روستا و زادگاه خویش بازگشت و بهدلیل مشکلاتی که داشت از ادامه تحصیل بازماند و در کار کشاورزی به پدر کمک کرد.
وی در سال ۷۳ وارد نیروی انتظامی شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در شهرستان جهرم، در شهرهای شمالی بابلسر، رامسر، نور و فریدونکنار خدمت کرد و اواخر سال ۷۹ با مریم سالاری دختر خاله خود ازدواج و صاحب ۲ فرزند به نامهای «محمدامین» و «زهرا» شدند.
این شهید مدافع حرم سال ۹۴ در زمان اشغال سوریه برای اعزام به این کشور از طریق بسیج استان سیستان و بلوچستان اقدام و پس گذراندن دوره آموزشی در تهران بهعنوان بسیجی با مدافعان اهل سنت تیپ نبویون عازم سوریه شد.
شهید سالاری سرانجام سوم آذر سال ۹۴ مصادف با ۱۲ صفر در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در درگیری با گروه تروریستی تکفیری داعش در روستای «تل دادین» در جنوب شهر حلب سوریه به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید عبدالحمید سالاری ۱۵ آذر سال ۹۴ در روستای زادگاهش سردَر حاجیآباد آرام گرفت.
به همین بهانه بهمناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام با گفتوگوی فارس با پدر و مادر نخستین شهید مدافع حرم هرمزگان همراه شوید. (تصاویر مربوط به نوروز 98 در دیدار سال نو با خانواده شهید سالاری است)
پدر شهید: برایم واضح شده بود که عبدالحمید شهید میشود
حمزه سالاری پدر شهید مدافع حرم عبدالحمید سالاری به خبرنگار فارس گفت: عبدالحمید اخلاقش با همه فرزندان متفاوت بود. او بسیار مهربان، عزیز، خوشرفتار، خوشاخلاق بود و با پدر، مادر، خواهر و برادر و فامیل به نیکی رفتار میکرد.
وی افزود: به مادرش در آشپزی کمک میکرد و حتی لباسهای من و مادرش را میشست و از نظر اخلاقی واقعا بینظیر بود. ۴۰ سال او را نشناختم و احساس میکنم که این فرزند را خداوند به ما عنایت کرد.
پدر اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان در ادامه اظهار داشت: از نظر محبت و احترام، مرد باایمان و باتقوایی بود. بسیار اهل نماز و روزه بود و زمانی که از مدرسه به خانه بازمیگشت بیل را برمیداشت و به من در کارهایم کمک میکرد. به او میگفتم پسرم تو خستهای، روزهای، گرسنه و تشنه میشوی اما قبول نمیکرد و به من کمک میکرد تا کارهایم زودتر تمام شود و واقعاً از نظر اخلاق و رفتار بینظیر بود و هیچ کدام نتوانستیم در تمامی طول عمرش او را بهخوبی بشناسیم.
سالاری ادامه داد: شهید عبدالحمید بهمدت یک سال و اندی در سیستان و بلوچستان بود و از همان جا به سوریه اعزام شد. در زمان اعزام به من نگفت که به سوریه میرود ولی وقتی به بندر آمد به خواهرش گفته بود.
وی افزود: شبی که میخواست صبحش به بندرعباس برود از مسجد برگشت و به خانه ما آمد ساعت 9 یا 10 بود و گفت که من امشب میخواهم با شما خداحافظی کنم که صبح زود شما را اذیت نکنم. من هم به او گفتم هر زمانی که خواستی بروی من بیدار میشوم، گفت؛ نه اذیت میشوی، ساعت 10 شب کنار من نشست و با هم صحبت کردیم که همان موقع تلفنش زنگ خورد به بیرون از اتاق رفت و وقتی برگشت به او گفتم چرا آنقدر مشکوکی؟ مشکلی پیش آمده؟ چه کسی به تلفنت زنگ زد؟ گفت؛ عسلویه یک کاری برای من پیدا شده که باید فردا بروم. نشستیم و صحبت کردیم و بعد هم رفت و تا ۴ صبح با مادرش صحبت کرد و بعد هم به حیاط رفتیم و خداحافظی کردیم. وقتی داشت از در بیرون میرفت گفت امکان دارد که تلفن من دو سه روزی آنتن ندهد نگران نباشید.
پدر شهید مدافع حرم اضافه کرد: صبح زود رفت بندرعباس به خانه خواهر کوچکش زهره و نهار را آنجا ماند و بعد بلیط برای زاهدان گرفت و رفت. موقع خداحافظی به خواهرش گفت که به سوریه میرود، خواهرش میپرسد برای چه به سوریه میروی؟ میگوید من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه میروم. وقتی به امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) علاقه داریم و ایمان داریم باید برای دفاع از حرم بی بی زینب برویم. خلاصه، خداحافظی کرد و گفت که به پدر و مادر فعلاً چیزی نگو و رفتن من، بین من و شما و خدا بماند. خداحافظی کرد و به سیستان و بلوچستان رفت و بعد هم به تهران و 15 روز در تهران بودند و بعد هم به سوریه اعزام شدند.
سالاری افرود: چند شب مانده به شهادتش با من تماس گرفت و به من گفت که پدر جان حالت خوبه چه میکنی؟ دوباره شب بعد هم تماس گرفت و من هم همان جواب را دادم که در روستا هستم. به او گفتم خودت را اذیت نکن و چیزی که در دلت هست را به من بگو، به من گفت که من از شما حلالیت میخواهم. به او گفتم مگر کجا هستی که حلالیت میخواهی گفت که من الان به نیابت از شما در داخل حرم حضرت زینب(س) هستم. همان جا بود که فهمیدم برای دفاع به سوریه رفته به او گفتم قرار بود که به عسلویه بروی پس چه شد؟ گفت که حضرت زینب(س) ما را پذیرفت که به سوریه برویم برای دفاع، گفتم که انشاءالله حضرت زینب(س) یار و یاورت باشد.
پدر عبدالحمید سالاری اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان در ادامه اظهار داشت: گفتم که من از تو راضی هستم و بیاحترامی ندیدم شاید بهعنوان پدر گاهی وقتها حرفهایی زدم که تو ناراحت شده باشی ولی من از تو بدی ندیدم. به من گفت ببخشید که به شما چیزی نگفتم. به او گفتم کار خوبی کردی که رفتی، پیش حضرت زینب(س) روسفیدمان کردی. الان که پنج سال از آن ماجرا میگذرد هنوز هم برای من زنده و تازه است.
وی گفت: چند روز بعد از تماسش از برادران سپاه با من تماس گرفتند و گفتند که نام پسر شما چیست؟ اسم مستعار شهید امید و در شناسنامه عبدالحمید بود، گفتم اسمش را برای چه میخواهید گفتند اسمش عبدالحمید است؟ شما پدر امید هستید؟ میخواستیم با شما در مورد موضوعی صحبت کنیم، برای من واضح شده بود عبدالحمید دیگر بر نمیگردد.
مادر شهید: خوشحالم که فرزندم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) شهید شد
در ادامه سلطنت سالاری مادر شهید مدافع حرم عبدالحمید سالاری خبرنگار فارس گفت: عبدالحمید فرزند بزرگ من بود. بسیار باایمان و با خدا مردمی بود. خیلی با من همکاری میکرد. اگر مریض بودم شام و ناهار را درست میکرد. زمانی که روستا بودیم امکاناتی نداشتیم، آب لولهکشی و برق نداشتیم. در چراغهای فانوسی برایم نفت میریخت به قنات میرفت و آب میآورد و خیلی برای من زحمت کشید.
وی افزود: آن زمان هم که مانند الان اینقدر امکانات نبود. با سختی درس میخواند. اگر شب مهمان به خانه میآمد، چراغ فانوسی کم داشتیم و او میگفت چراغ فانوس را برای مهمان ببرید، مشکلی ندارد و میتواند صبح فردا درسش را بخواند.
مادر اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان ادامه داد: در نزدیکی ما رودخانهای وجود دارد که با روستا فاصله دارد و کمی دور است که خانمها میرفتند آنجا و لباسها را میشستند، عبدالحمید میگفت؛ مادر نمیخواهد شما بروید و اذیت بشوید. من میروم آب میآورم و لباسها را همین جا بشوئید.
خانم سالاری عنوان داشت: نسبت به من و پدرش و خواهر و برادرانش بسیار مهربان بود. آن روز هم که به بندرعباس میرفت قرآن برایش گرفتم آن را بوسید. بغلش کردم که دیدم گریه میکند بوسیدمش و بدرقهاش کردم و رفت.
وی تصریح کرد: بندر به خانه خواهرش رفت. دختر خواهرش خیلی به عبدالحمید علاقه داشت. عبدالحمید به او میگوید برای من دعا کن و طوری دعا کن که مستجاب شود. بچه خواهرش گفت؛ اینطور که نمیشود باید به امامزاده سید مظفر(ع) بروی و نماز بخوانی. عبدلحمید میخندد و میگوید حالا تو دعا کن حتما پذیرفته میشود. دختر خواهرش میپرسد دایی جان به کجا میروی. عبدالحمید میگوید به مکه میروم دختر خواهرش میگوید برای من یک کفش پاشنهبلند سفید بیار.
مادر اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان افزود: وقتی می خواست برود به خواهرش گفت؛ خواهرم این آخرین خداحافظی است و آخرین باری است که من در بندرعباس پا میگذارم اگر بروم دیگر بر نمیگردم. این حرف من را یادت باشد که در این رفتن من برگشتی نخواهد بود و خداحافظی کرد و رفت.
خانم سالاری گفت: شهید عبدالحمید به من نگفت که به سوریه میرود. گفت؛ که به عسلویه میروم و اگر تلفن من آنتن نداد نگران نباش. به او گفتم که الان همه جا تلفن و آنتن میدهد گفت؛ حالا شاید یک دفعه آنتن نداد خیالت راحت باشد و نگران نباش. گفتم برو خدا پشت و پناهت، وقتی هم در تهران بود مدام به من زنگ میزد. به او گفتم کجایی و چه میکنی؟ گفت خیالت راحت باشد مادر جان نگران نباش.
مادر اولین شهید مدافع حرم استان هرمزگان در پایان ادامه داد: ماجرای رفتنش به سوریه را به من نگفت. نمیدانم شاید نمیخواست نگران شوم. من خیلی خوشحالم از اینکه سعادتی نصیبم شد و فرزندم برای دفاع از حرم زینب(س) شهید شد.
انتهای پیام/3264