خبرگزاری فارس کردستان/شیرین مرادی، سخاوت و مهربانی در میان ایرانیان قابل اندازهگیری نیست، این را در روزهای سخت کرونایی میتوان درک کرد، بذل مهربانی در این روزهای کرونایی با فرمان رهبری به اوج خود رسید و عزمها از روزی که فرمان برگزاری رزمایشی بزرگ در کشور برای کمک به اقشار نیازمند و آسیب پذیران از کرونا ویروس رسید جزم تر شد.
لبیک به ندای رهبری همه را پای کار آورد تا بار دیگر نشان دهند ایرانیجماعت مردان و زنان روزهای سخت هستند، بعد از تاکید رهبر انقلاب اسلامی در پیام نیمه شعبان مبنی بر کمک مومنانه و رزمایش همدلی و مواسات به اقشار آسیبدیده در جریان کرونا، یک میلیارد یورو از منابع صندوق توسعه ملی برای مقابله و مدیریت عوارض ناشی از شیوع این بیماری در نظر گرفته شد و استانها نیز برای شناسایی افراد نیازمند و آسیبدیده دست به کار شدند.
زمان ایثار و از خودگذشتگی بود جنگ با دشمن ناشناختهای که هر روز چهره جدید از خود نشان میداد، دشمن ناشناخته بود، اما پاسداران دفاع از امنیت و سلامت مردم همان همرزمان و درسآموختگان مکتب شهدای دفاع مقدس بودند، آنهایی که در میدان مبارزه با دشمنان در جنگ سخت سینههایشان را سپر کردند و با کمترین تجهیزات طعم تلخ شکست را به آنان چشاندند.
اگرچه در طول این سالها نیز در مسیر دفاع از انقلاب و آرمانهای آن همیشه گوش به فرمان رهبر و مقدایشان در میدان نبرد با دشمنان حاضر بودند، در این عرصه پیکار نیز به محض رسیدن فرمان سر از پا نشناخته و هرآنچه در توان داشتند را در طبق اخلاص گذاشتند، حکایت سبز میدانداری سبرپوشان سپاه در مسیر لبیک به رهبری و خدمت به مردم در این روزهای کرونایی قصه ماندگار و برگ زرینی است که برای همیشه بر تارک تاریخ خواهد درخشید.
مرگ سرخ
مسیر سخت و پر پیچ و خم دیواندره به سمت روستاهای گلقلعه، بست و ... در منطقه چهلچشمه را در پیش میگیرند. مسیر دور است و راه پر پیچ و خم، هنوز بوی عطر شهادت را در این وادی میتوان احساس کرد، صدای خندههای فرمانده را میشود از میان جاده پرپیچ و خم روستاهای دیواندره شنید.
میگویند راه شهدا پر رهرو است، جاده بیانتهایی که هرکسی آرزوی به مبدا رسیدنش را دارد، خونشان در راه دفاع از امنیت و تلاش در مسیر رفع محرومیت بر فرش خدا ریخت و اینگونه بود که با زبان روزه به عرش خدا پرگشودند.
خودشان مهمان سفره خدا بودند با زبان روزه راه پر پیچ و خم روستاهای دیواندره را در پیش گرفتند، تا سفره نیازمندان در ماه مهمانی خدا خالی نماند، فرماندهای خستگیناپذیر، که به قول فرماندهان ارشد و همرزمانش خستگی را همواره خسته کرده بود برای لبیک به فرمان مولا و رهبرش بستههای کمک مومنانه را بار خودروها کردند و راهی روستاها شدند..
چشمهای زیادی در روستاها چشم انتظارشان بود ظهر که از نیمه گذشت، مسیر آخرین روستاها را در پیش گرفتند، اما خدا تقدیر عاشقانهای برایشان رقم زده بود، در دو جهاد «جهاد اکبر، جهاد با نفس» و «جهاد حفظ امنیت» بالهایشان به سمت آسمان گشوده شد و آسمانی شدند.
شهید سردار «شکیبا سلیمی» نامی آشنا برای مردمان روستاهای محروم سروآباد، مریوان و دیواندره است، اگرچه اصالتا اهل قروه است، اما خیلی از روزهای زندگیاش را در مسیر تامین امنیت مردمان این دیار گذرانده است و بعد از سالها تلاش در مسیر تامین و حفظ امنیت در حالی که اردیبهشتماه امسال برای توزیع بستههای حمایتی به روستاهای منطقه چهلچشمه دیواندره میرفتند به همراه «جعفر نظامپور» و «محمد شکری» با زبان روزه، توسط مدعیان مدافع کرد، ناجوانمردانه به شهادت رسیدند.
روزهای ایثارگری شهید سلیمی اگرچه با دوران جبهه و جنگ و 8 سال جنگ تحمیلی فاصله داشت، اما قصه دلیرمردی و از خودگذشتگی این سرباز خط امام و رهبری با گذشت سالها هنوز هم دهان به دهان میچرخد.
هنوز هم با یادآوری خاطرات سردار سلیمی اشک در کاسه چشمان نیروهایش حلقه میبندد و برای شهادت غریبانهاش سخت ناآرام میشوند.
«کا فایق» از نیروهای بومی سپاه مریوان است که به قول خودش روزها و شبهای زیادی در کنار شهید سلیمی بوده است خاطراتی که هرکدام میتواند سرآغازی بر نگاشتن داستانی حماسی باشد موضوعی که متاسفانه انگونه که باید به آن پرداخته نشده است.
فرمانده نمونه
وی میگوید: صحبت از شهید سلیمی که به لحاظ دانش نظامی از توانایی بالایی برخوردار بود و در سال 93 به عنوان فرمانده نمونه انتخاب شد کار سختی است چرا که ثانیه ثانیههای وجود ایشان در این منطقه مرزی سرشار از برکت و خدمت صادقانه بود.
خیلی ناگفتهها در مورد شهید سلیمی وجود دارد که اگر بیان نشود در قیامت باید پاسخگو باشیم، شهید سلیمی فرماندهام بود، وی روزها در عملیات پاکسازی و مقابله با ضدانقلاب در نقاط مرزی مریوان و سروآباد بود و شب هم در اوج خستگی در کنار نیروهایش نگهبانی میداد.
وی روزها در عملیات پاکسازی و مقابله با ضدانقلاب در نقاط مرزی مریوان و سروآباد بود و شب هم در اوج خستگی در کنار نیروهایش نگهبانی میداد.
تلاش در حوزه تامین و حفظ امنیت در کوههای سروآباد خلاصه نمیشد، شهید سلیمی در حوزه محرومیتزدایی و سازندگی قبل از تمام نیروها در میدان حاضر میشد کارگری میکرد، میگفت این کارها به من لذت میدهد.
شهید سلیمی در مدیریت هزینهها و اعتبارات نیز به حق مدیر شایستهای بود، برآورد برقرسانی به گردان دزلی بیش از 20 میلیون تومان برآورد شده بود که وی با کمتر از 4 میلیون تومان انجام داد.
پدری برای ایتام
شهید سلیمی پدر معنوی دو یتیم مریوانی بود و هرچه نیاز داشتند برایشان تهیه میکرد، اگرچه من اتفاقی این موضوع را را فهمیدم اما ناراحت شد و از من خواست این مسئله را جایی بیان نکنم.
وقتی خانوادهاش برای دیدنش به سروآباد میآمدند اجازه نمیداد از امکانات سپاه استفاده کنند میگفت بیتالمال است و در قیامت باید پاسخگو باشم.
کافایق میگوید: شهادت بزرگترین آرزوی شهید سلیمی بود که در ماه مهمانی خدا و در شرایط روزه آن هم در حال کمک به خلق خدا نصیبش شد.
شکیبا سرباز ولایت بود
برادر شهید سلیمی میگوید: در خانواده مذهبی به دنیا آمدیم، چهار برادر و سه خواهر بودیم با نان کارگری بزرگ شدیم، پرورش در خانوادهای که روزی حلال خط قرمز آن است، نتیجهاش تربیت انسان بزرگی همچون شهید سلیمی میشود.
شهید سلیمی در چنین خانوادهای متولد شد و رشد پیدا کرد، علاقه زیادی به سپاه داشت و برای همین هم خیلی زود لباس سبر پاسداری را به تن کرد و به عنوان پاسدار خط ولایت در مسیر تامین امنیت و خدمت به مردم گام نهاد و در همین مسیر هم به شهادت رسید.
از فرمانده پایگاه، گروهان و گردان شروع کرد و به خاطر دلسوزی، شجاعت، توان بالا و لیاقتی که داشت فرمانده سپاههای سروآباد و مریوان شد و در مسیر خدمت به مردم و در راه تامین امنیت پایدار و انجام وظیفه از خیلی علاقمندیها و دلبستگیهای میگذشت.
از فرمانده پایگاه، گروهان و گردان شروع کرد و به خاطر دلسوزی، شجاعت، توان بالا و لیاقتی که داشت فرمانده سپاههای سروآباد و مریوان شد
همین احساس مسئولیت نسبت به وظیفهای که بر عهده داشت موجب شده بود گاها ماه به ماه رنگ خانه اش را نبیند و از همسر و فرزندانش دور بماند.
همیشه در عملیاتها خودش پیشقدم بود و اجازه نمیداد نیروهایش به خطر بیفتند و همین حس مسئولیت در قبال نیروها او را به فرماندهای محبوب بین زیرمجموعهاش تبدیل کرده بود.
امانتداری فرمانده
یکی از سربازان شهید بعد از شهادت برادرم طی تماسی که با ما گرفت نقل میکرد در یکی از عملیاتها که برای پاکسازی منطقه از لوث ضدانقلاب همراه شهید بوده است، وقتی ایست دادیم شهید سلیمی مرا پشت خودش کشاند بعدا که دلیل را پرسیدم گفت؛ «تو سرباز هستید و دست ما امانت، اگر قرار است اتفاقی بیفتد بهتر است من سپر بلای شما باشم».
شهید سلیمی در 24مین سال خدمت در این نهاد انقلابی در روزهایی که همه درگیر مقابله با ویروس کرونا بودند در راستای لبیک به فرمان رهبر و مقتدای خود در حالی که بستههای کمک مومنانه را برای مردم محروم در روستاهای دیواندره میبرد به دست دشمنان نظام و مردم به شهادت رسید.
خیلی علاقهمند بودیم محل شهادت «شکیبا» و دو همرزمش را ببینیم ولی شرایط حاکم بر جامعه به خاطر شیوع کرونا این فرصت را از ما گرفته است.
خیلی علاقهمند بودیم محل شهادت «شکیبا» و دو همرزمش را ببینیم
روز قبل از شهادتش بخشی از بستههای کمک مومنانه را به دست نیازمندان رسانده بودند با وجود اینکه هنوز خستگی روز قبل از تنش خارج نشده بود با زبان روزه بار دیگر به دل جاده زده بود تا سفره روزه داران در ماه مهمانی خدا خالی نماند.
فعالیت و کارهای مومنانه شهید تنها مربوط به شرایط کرونایی حاکم بر جامعه نبود چنین اقداماتی با روح و جان شهید سلیمی آمیخته بود و همین روحیه ایثارگری و مردمیاری او را به چهرهای محبوب در بین مردم سروآباد و مریوان تبدیل کرد.
در مسیر خدمت به محرومین شب و روز برایش فرقی نداشت، هر جا که حس میکرد میتواند تاثیر بگذارد حتما حاضر میشد برایش ترک، کرد و فارس یا شیعه و سنی فرقی نداشت، خدمت صادقانه به مردم برای او ملاک بود.
بعد از شهادتش فهمیدیم دو یتیم را در سروآباد و مریوان زیرپوشش دارد و اکنون هم مورد حمایت خانواده شهید هستند.
رضای خدا ملاک و هدف شهید سیلمی بود و همین موضوع موجب شده بود با وجود انجام کارهای بزرگ همیشه از دوربین رسانهها دوری میکرد وقتی دلیلش را میپرسیدم میگفت کار برای رضای خدا نیازی به تبلیغ ندارد.
شهید سلیمی تمام زندگی خود را وقف نظام کرد و ما به عنوان خانواده و برادر شهید وظیفه داریم راه این شهید بزرگوار را ادامه دهیم.
سالهای دوری و دلهره
اعظم فاروقی همسر شهید هم میگوید: مرداد سال ۷۹ زندگی مشترک را با شهید سلیمی شروع کردیم روزها، ماهها و سالهایی که همه سرشار از خاطره بود، زندگی با یک نظامی سختیهای خاص خود دارد، دوری و فاصلههای گاه و بیگاهی که گاها از یک ماه هم بیشتر بود.
دوری و دلهره اینکه این دیدار شاید آخرین دیدار باشد همیشه همراهم بود، شهادت آرزوی قلبی همسرم بود اما میگفت تا شما راضی نباشید، شهید نمیشوم، چون آرزو داشت به شهادتش راضی شدم...
حاصل زندگی مشترکمان دو پسر ۱۷ و ۱۵ ساله است و اگر امروز با فرزندانم میتوانیم این غم بزرگ را تحمل کنیم به خاطر این است که میدانیم شهید سلیمی به بزرگترین آرزویش رسیده است به همه گفتهام اگر همسرم با مرگ عادی از این دنیا میرفت، هرگز قادر به تحمل دوریاش نبودم.
۲۰ سال خاطرات شیرین
۲۰ سال با همسرم زندگی کردم، شب قبل از شهادتش برای سحری بیدارش کردم، خسته بود، بعد از شهادتش فهمیدم آن روز در روستاهای دیواندره با زبان روزه مشغول توزیع کمکهای مومنانه بوده است.
آنقدر خسته بود که بعد از خوردن سحری کنار سفره خوابش برد و نیم ساعت بعد از نماز صبح رفت.
دیدار آخر
هنگام رفتن طبق معمول بدرقهاش کردم، موقع رفتن با اینکه عجله داشت، برگشت و چند ثانیه در سکوت نگاهم کرد بیآنکه چیزی بگوید خداحافظی کرد این دیدار آخر بود.
وقتی پیکر همسرم را در غسالخانه دیدم سجده شکر به جا آوردم که همسرم به آرزویش رسید و در زمان خاکسپاری و برگشت به خانه هم شکر کردم.
وقتی پیکر همسرم را در غسالخانه دیدم سجده شکر به جا آوردم که همسرم به آرزویش رسید.
مردمداری و دلسوزی از ویژگیهای بارز شخصیتی همسرم بود، با جان و دل برای همه محرومان و مستضعفان و نیروهایش مایه میگذاشت و هیچوقت پشتشان را خالی نمیکرد و در عملیاتها و درگیریها، «شجاعانه و دلیرمردانه» جلوی نیروهایش حرکت میکرد.
مادر شهید سیلمی میگوید؛ شکیبا پسر خوبی بود مانند اسمش صبور بود. دیر دیر میدیدمش دلم برای دیدنش پر میکشید ولی خوب میدانستم مسئولیتپذیری فرزندم فاصله را زیاد کرده است.
تقریبا دو ماه بود که ندیده بودم، برای دیدنش ثانیهشماری میکردم همیشه چشمانتظار پسرم بودم در بیمارستان دیدمش، شهادت بزرگترین آرزویش بود همیشه میگفت مادر برایم دعا کن که خدا شهادت را قسمتم کند.
فرزندی دلسوز برای پدر و مادر و برادری مهربان برای خواهر و برادرهایش بود و با دلسوزی و مهربانی با همه رفتار می کرد.
احسان ماندگار
حمایتهای پدرانه شهید سلیمی از دو کودک یتیم سروآبادی تا زمان شهادتش به صورت یک راز همچنان ادامه داشت، شهید سلیمی به صورت ماهیانه و به مناسبتهای مختلف کمکها و مساعدتهای خود را به این کودکان اهدا مینمود و بعد از شهادتش نیز خانواده ایشان حمایت از این کودکان را تقبل کردند تا احسانی ماندگار و جاری برای آن شهید گرانقدر باشد.
220 روز از شهادت شهید سلیمی و دو همرزمش میگذرد، شهادت این عزیزان تمام کردستان را داغدار کرد، اما راه شهدا با وجود یاران همچنان پررهرو است.
و اما...
آسمانی شدن نه بال میخواهد و نه پر، دلی میخواهد به وسعت خود آسمان، مردان آسمانی بال پرواز نداشتند، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدند، خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفسی نشد، و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت..
خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند و بال و بال جانشان نشد. شهدا رفتهاند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشتهاند. شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری. شهیدان، پیامبران حماسه انساناند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگیمان جاری است، نازل کردهاند.
انتهای پیام/2330/71/خ