به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، آن مجید سوزوکی اخراجیها فقط یکی از کسانی بود که تغییر رویه داد و جاودانه شد. تاریخ معاصر را که شخم بزنید، باز هم از این دگرگونیهای اساسی و بنیادین داریم. یکی از مشهورترین آنها شاهرخ ضرغام است که شروشور و گندهلاتی بود برای خودش، البته از آن کشتیگیرهای بامرام و بامعرفت. اما یک روز تصمیم گرفت همه چیز را ببوسد و کنار بگذارد و برای دفاع از جان و مال و ناموس مملکت شال و کلاه کند و جلوی دشمن بایستد. این تغییر و تحول و توبه سرانجام با شهادتش در ۱۷ آذر ۵۹ در آبادان به اوج رسید و او را تا جایگاه رفیع شهادت بالا برد.
در سالروز شهادت این شهید که به حر انقلاب معروف است و کتاب زندگینامهاش هم با همین عنوان منتشر شده روزنامه جام جم گپ و گفتی با همرزمش، حاج قاسم صادقی که هنوز رفاقتش با شاهرخ و دوستان دیگر را ادامه میدهد انجام داده است که بخشهای مهم آن در ادامه میآید.
الان در دشت ذوالفقاری، شمال رودخانه بهمنشیر آبادان، محل شهادت شهید شاهرخ ضرغام، حر انقلاب و حدود ۴۰۰ نفر دیگر از شهدای سال ۵۹ و ۶۰ هستم.
ششسالی میشود که باتوجه به ایده ولایت و ولایتپذیری و بحث آتش به اختیار بودن، آن موزه دفاع مقدس در تهران را جمعآوری کردم و به اینجا آمدم و یک موزه حقیقی به وسعت ۱۵۰۰ در ۱۵۰۰ متر راهاندازی کردم.
از قدیم گفتهاند که کار برای خدا دردسر دارد/ خلافکارها با خواندن این کتاب توبه میکنند!
قبلا برای آن موزه کوچکی که در منزل درست کرده بودم، به دلیل نگهداری برخی ابزار و ادوات جنگی با دردسرهایی مواجه شدم. اینجا بدتر است و با بحثهایی مثل «چرا زمین را اشغال کردی؟» و محیط زیست و وزارت کشاورزی و... طرفیم. از قدیم گفتهاند که کار برای خدا دردسر دارد.
کتاب «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی» تاکنون بیش از ۶۰ بار چاپ شده است. آخرین چاپ آن هم با تیراژ ۵۰۰۰نسخه بود. عمده خوانندههای این کتاب هم جوانان خلافکار هستند که با خواندن آن توبه میکنند.
آزادیام را از شاهرخ ضرغام گرفتم!
اگر خواستید فیلمهایی از جوانهایی دارم که با خواندن زندگینامه شهید ضرغام متحول شدهاند. یکی از این جوانها میگوید وقتی در زندان بودم، با رفیقم تماس گرفتم و گفتم یکسری کتاب برایم بفرست. یکی از این کتابها «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی» بود. او گفت تعجب کردم، چون اسم حر را فقط در روضههای امام حسین (ع) شنیده بودم، این حر دیگر کیست؟ اما وقتی خواندن این کتاب را شروع کردم، از خودم بدم آمد. چون اگر خطا کنم، باید چندین سال بگذرد تا بتوانم خطاهایم را جبران کنم. برایم جالب و عجیب بود که فردی چون شهید ضرغام با آن گذشته توبه میکند و به مقامی میرسد که حاجت میدهد. لذا آزادی خودم را از او خواستم. همینطور هم شد و من آزادیام را از ایشان گرفتم.
ماجرای خانمی که شیعه شد و اسم خود را زهرا گذاشت
یک بار خانمی محجبه به اینجا آمد و از من خواست او را به محل شهادت شاهرخ ببرم. به اتفاق همسرم با ایشان همراه شدم و دیدیم که دارد با دست و خطاب به شهید صحبت میکند. حین صحبتهایش گفت شهید، دو حاجتم را روا کردی، یک حاجت دیگر هم از تو میخواهم. چون من هم مثل تو بودم! بعد از اینکه صحبتهایش تمام شد، از او پرسیدم منظورتان از اینکه گفتید من هم مثل تو بودم، چیست؟ گفت من هم گذشته خوبی نداشتم و گرفتار بودم تا اینکه زمانی با خانم محجبهای مواجه شدم و او گفت برای رفع گرفتاری به شهدا متوسل شوم. او کتاب شاهرخ را به من داد و از ایشان دو حاجت گرفتم. به او قول دادم اگر این حاجتها روا شود، به محل شهادتش میآیم و مذهبم را به تشیع تغییر میدهم. این خانم شیعه شد و اسم خود را زهرا گذاشت.
ماجرای شهادت/ از شاهرخ چیزی به جز پالتو و کلاهش را پیدا نکردم
وقتی ما در ۱۷ آذر تک زدیم، بین ما و دشمن یک خاکریز بود. عملیات به صبح کشیده شد. دشمن هم هوشیار شد و تانکهای بیشتری وارد معرکه کرد و درگیری شدت گرفت. با تیربار تانک به سمت ما شلیک کردند که به سر و صورت و سینه شاهرخ اصابت کرد. بعد از شاهرخ، تعداد دیگری از دوستان شهید شدند. اما بارندگی و زمین هم شل بود، هرچه تقلا کردیم پیکر شهدا را عقب بیاوریم، نشد. به مرور زمان بر اثر بمبارانهای دشمن، یافتن پیکر شهدا سختتر شد. بعد از هشت ماه که منطقه را آزاد کردیم، همراه دوستان رفتیم و تعدادی از شهدا را شناسایی کردیم و استخوانهایشان را به شهرستانهای مختلف فرستادیم. اما از شاهرخ چیزی به جز پالتو و کلاهش را پیدا نکردم. یک بار که مادر خدابیامرز شاهرخ را به اینجا آوردم، گفت در خواب دیدم که شاهرخ از این خاکریز بالا رفت و دیگر پایین نیامد.
از نمازشبخوان تا تارکالصلاة در گروهان فداییان اسلام!/ فیلم شاهرخ ساخته میشود؟
درباره ساخت فیلم زندگی شاهرخ پیگیری کردم و تا به حال چند کارگردان هم پای کار آمدهاند. یکی آقایی به نام جهانشاهی که دو سالی میشود در تلاش است تا فیلمی در اینخصوص و درباره گروهان فداییان اسلام بسازد. [نام این گروهان با آن گروه فداییان اسلام اشتباه نشود.] ما حدود صد نفر بودیم که اول جنگ از تهران به خرمشهر آمدیم و در یک مدرسه خوابیدیم و اسممان شد فداییان اسلام؛ از نمازشبخوان درجه یک در این گروه بود تا آدمهای تارکالصلاة.
انتهای پیام/