اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  مسئولیت های اجتماعی

دستگیری از محرومین «به‌حساب حاج‌قاسم»/مردم: سردار پشتیبان ما بود؛ رفت بی‌پناه شدیم

پویش ملی «به‌حساب حاج قاسم» برای پرداخت قبوض آب‌وبرق‌وگاز خانواده‌های نیازمند در فارس من تشکیل شد. این گزارش روایت یک روز فعالیت آن‌ها است.

دستگیری از محرومین «به‌حساب حاج‌قاسم»/مردم: سردار پشتیبان ما بود؛ رفت بی‌پناه شدیم

گروه اجتماعی خبرگزاری فارس- می‌گفت: «از وقتی حاجی رفت، برکت هم رفت. مریضی آمد. کاش بین ما بود. کاش تا مرگ آخرین داعشی زندگی می‌کرد.» سرش را پایین انداخت. بغض کرد؛ گوشه‌ای نشست. آن یکی حرف‌هایش را ادامه داد: «تلویزیون می‌گفت خیلی مَرد بوده؛ خدا رحمتش کند. همین‌که حواسش به ما مردم بود، همین‌که برای ما امنیت آورد. قاسم سلیمانی را همه دوست داشتند!»

«قلعه نو» حوالی تهران؛ یک روستای کوچک بیخ گوش پایتخت. مردم این‌جا اغلب کشاورزند. و مستحق؛ باور کنید خیلی‌ها محتاج نان شب‌اند. «مسجد اعظم» وعده‌گاه ما است. بچه‌های خیریه «باب‌الحرم» برای پرداخت قبض آب و برق و گاز اهالی پیش‌قدم شدند. به نیابت از سردار؛ به حساب حاج قاسم! پویش آنها از مدت‌ها قبل در فارس من به‌ثبت رسید. حسابی گرفت. آن‌قدر جمع شده خدا را شکر که برای پرداخت بدهی‌های ده‌ها خانوار کفایت کند.

محمد بانی خیر است؛ یک جوان امام حسینی. کارمند بانک است؛ مختصر صدایی ولی دارد. آن‌قدر که توفیق داشته گه‌گُداری برای سیدالشهدا(ع) نفس بزند. وقتی از انگیزه‌هایش برای راه‌اندازی پویش «به‌حساب حاج قاسم» پرسیدم، تعلل نکرد؛ محکم گفت: «وظیفه است! حاجی از تمام وجودش مایه گذاشت. حکایت ما مثل موری است که می‌خواهد برای سلیمان هدیه ببرد! مُزد کدام است؟! منت گذاشتند روی سر ما تا بتوانیم چند قدم برای‌شان برداریم.»

«به حساب حاج قاسم» یک پویش سراسری است. گروه‌های جهادی زیادی حالا گوشه‌گوشه‌ی این جغرافیای نازنین برای پرداخت قبوض نیازمندان مشغول کارند. میثم درباره شکل‌گیری پویش گفت: «ایده اولیه متعلق به یکی از رفقای ما است؛ آقای شریفی نامی که از مشهد کار را کلید زد. تا همین لحظه شکر خدا بدهی‌های بیش از هفتاد خانواده فقط در خیریه ما پرداخت شده است.»

محمد از دستگاه‌های ذی‌مدخل گلایه دارد؛ این‌که چرا آنقدر که شایسه است برای یادبود سردار تلاش نکردند. نیشخند می‌زند: «این کرونا هم بهانه‌ای شده برای کار نکردن‌های ما! شما کشورهای اطراف را نگاه کنید؛ برای حاجی چه‌ها نکردند. ما توانستیم کاری انجام دهیم؟ پویش به حساب حاج قاسم برای همین ایجاد شد. کار کاملاً «دلی» است. ما باید محتوای حاج قاسم را ببریم توی خانه‌ها! آن‌هم در شرایطی که همه رقاصه‌ها و شراب‌خوارهای عالم علیه ما متحدند.»

این «توی خانه‌ها بُردن» یعنی چه؟ از محمد خواستم بیشتر توضیح دهد: «اسم حاج قاسم همه‌جوره باید باشد. من گاهی وقت‌ها نیت می‌کنم صبح‌ها؛ اصلاً به نیابت از سردار سر کار می‌روم. حاج قاسم عاشق مردم بود. دیدید چطوری برای کمک به آنها در سیل خوزستان تلاش کرد. تفکر حاج قاسم را باید گسترش داد؛ یعنی خدمت. هرکسی هرکجا که هست. یک دقیقه هم نباید برای رسیدگی به خلق‌الله معطل کرد.»

«حاج قاسم جلوه‌ای از نور بود؛ چی رو باید ببینیم ما؟!» این را گفت محمد، اما تهِ دلش رضا نداشت. حسرت‌خوران از آرزوهایش برای زیارت سردار گفت. این‌که چرا توفیق نداشته همان زمان ایشان را از نزدیک ملاقات کند. ادامه داد: «تازه سلیمانی غلامی از غلامان سیدالشهدا است! حتماً این توفیق هم از برکت آنها است. حاجی نگاه کرده که ما کار خیر انجام می‌دهیم. حواسمان باید باشد؛ یک عملِ اشتباه خدای‌ناکرده باعث سلب توفیق خواهد شد.»

بچه‌ها اما علاوه بر پویش «به‌حساب حاج قاسم» یک کار خیر دیگر هم برای حاجی راه انداخته‌اند؛ روضه‌های خانگی به‌نیابت از سردار. آن هم مقارن با ایام فاطمیه. میثم برادر محمد است. در این‌باره می‌گوید: «خیلی‌ها دوست دارند کار خیر انجام دهند؛ نمی‌دانند چگونه. تصور می‌کنند چون امکانات نیست، حسینیه مناسب در اختیار ندارند، نمی‌شود. هدف ما در پویش روضه خانگی همین است که نشان دهیم می‌شود در خانه‌ها هم کار خیر کرد.»

خانه میثم طبقه اول یک آپارتمان چهار طبقه است؛ خانه نه‌چندان موَسعی که حالا یک‌جورهایی پاتوق اصلی کارهای خیر و روضه‌های خانگی شده است. بچه‌ها برای همین پویش «روضه خانگی» در حال تدارک بسته‌های اهدایی بودند. بسته‌هایی که هرکدام شامل یک پرچم عزا با تصویر حاج قاسم، کمی قند، چایی دارچین، ماسک و چند کتاب مذهبی است. بچه‌ها این بسته‌ها را برای اقصی‌نقاط ایران هرکسی پایه روضه خانگی باشد، رایگان ارسال می‌کنند.

گروه جهادی «باب‌الحرم» بعلاوه فعالیت‌های مذهبی هم دارد. بچه‌ها مبتکر جمع‌آوری و انتشار «متن روضه» هستند. روضه‌های معروف‌ترین ذاکرین اهل بیت(ع). کاری که از سال ۹۰ و از یک وبلاگ ساده شروع شده و حالا در شبکه‌های اجتماعی و اینستاگرام ادامه دارد. میثم می‌گوید ده‌ها جوان با انگیزه برای پیاده کردن متن روضه‌ها داوطلبانه مشغول کارند. از ماجرای شکل‌گیری این نهضت هم پرسیدم. ماجرای جالبی داشت:

این‌که رفیق نادیده کرمانی‌شان حوالی سال ۹۰ زیر قُبه‌ی امام حسین دعا کرد برای آن‌که حضرت یک وظیفه روی دوش‌ش قرار دهد. ایده پیاده کردن متن روضه‌های ذاکرین معروف از همان‌جا شروع شد. حالا سال‌ها است میثم و محمد با همراهی همین دوست مجازی مشغول همین فعالیتند. پیه سانسور شبکه‌های اجتماعی مدعی آزادی‌بیان هم بارها به تن‌شان مالیده؛ میثم می‌گفت اینستاگرام ۳ بار صفحه مجازی‌شان را به‌بهانه انتشار تصاویر حاج‌قاسم ترور کرده است!

محمد از انگیزه‌های راه‌اندازی کانال «متن روضه» می‌گوید: «آخر همه چیز امام حسین(ع) است. عالم اصلاً حول محور امام در حال چرخش است. صدقه سر سیدالشهدا کار رونق گرفته است. همین فضای اعتمادی که به‌وجود آمد ما را برای ورود به کارهای جهادی مصمم کرد. کسی حمایت نکرد. به جایی هم وابسته نیستیم؛ فقط حاج امیرآقای عباسی گاهی به ما سر می‌زند؛ شهر ری زیاد تشریف می‌آورند. کمک می‌کنند.»

محمد می‌گوید از نخستین روزها همیشه «دست امام حسین(ع)» را در کار دیده است. عمیقاً معقتد است هرکسی قلمی، قدمی، اعتباری، یک‌هزار تومان اگر برای این دستگاه خرج کند، حضرت جبران خواهد کرد: «الان بچه‌هایی که برای پیاده کردن متن روضه کمک می‌کنند، همه حاجت طلب می‌کنند؛ با سیدالشهدا می‌بندند. حاجت‌روا هم می‌شوند! محرم همین امسال یک نفر از منچستر انگلستان بانی خیر شد. مبلغی را برای خیریه واریز کرد.»

محمد اضافه کرد: «یکی دیگر از مخاطبان ساکن انگلستان ما هم داوطلب شد برای ترجمه روضه‌ها به زبان انگلیسی! کمک کرد کلیپ‌ها را با زیرنویس انگلیسی هم منتشر کردیم.»

«چطوری با فارس من آشنا شدی؟» از میثم پرسیدم. داستان شنیدنی‌ای داشت: «۲۱ رمضان همین امسال بود؛ شب قدر. بهشت زهرا، قطعه شهدا پای منبر حاج حیدر خمسه. از سیدالشهدا خواستم برای نشر و تبلیغ هرچه بهتر فعالیت‌های جهادی راه نشانم دهد. همان شب یکی از رفقای مجازی در اینستاگرام با من ارتباط گرفت؛ طرح موضوع شد. فارس من را معرفی کرد. فقط برای ترویج؛ نه خدای‌ناکرده خودنمایی. ریا خیلی خطرناک است؛ موجب سلب توفیق خواهد شد.»

کار تمام شد؛ بچه‌های باب‌الحرم قبض آب‌وبرق‌وگاز ده‌ها خانواده نیازمند را به‌حساب حاج قاسم پرداخت کردند. وقت خداحافظی است. فکری شدم؛ در راه بازگشت مدام تصویر آن آدم‌ها، صدایشان توی سرم وول می‌خورد. صدای آن پیرزن بیشتر: «حاج قاسم پشتیبان مردم بود؛ رفت. بی‌پناه شدیم.»

***گزارش از محمد آزادی

انتهای پیام/      

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول