گروه خانواده؛ نعیمه موحد: هر سال با فرارسیدن روز مادر و روز زن، درباره جایگاه مادری در جامعه ما سخنان امیدوارکننده زیادی گفته میشود. خوشبختانه در جامعه ایرانی مقام مادری هنوز دارای قداست و احترام فراوانی است. اما زن ایرانی سالهاست که دچار ابهام جدی در انتخاب نقش مادری و کنشگری اجتماعی است. در طول این سالیان نیز الگوی مناسبی به عنوان الگوی سوم زنی که در نقطهای تعاملی بین ایفای نفش مادری و نقش اجتماعی ایستاده باشد، ارائه نشده است.
به مناسب روز مادر این سوژه را در گفتگو با بهزاد خلیلی، پژوهشگر خانواده و جمعیت بررسی کردهایم. از تاثیر سیاستهای تشویقی فرزندآوری بر انتخاب مادران تا تغییر شیوه زیست که منجر به فاصله گرفتن از الگوی خانواده پرجمعیت شده است را در این گفتگو بخوانید.
مادر به عنوان رکن خانواده در جامعه ما از چه جایگاهی برخوردار است و دولتها و حکومتها چه نگاهی به این نقش دارد؟
برای اینکه جایگاه نقش مادری درهر جامعهای را بشناسیم باید نگاه کنیم به اینکه نوع نگاه آن حکومت و دولت به شخصیت زن و نوع نگاه او به خانواده چهطور است. چون زن فاعل ایفای نقش مادری است و نقش مادری در بستر خانواده شکل میگیرد و معنا پیدا می کند.
ما در اصل قانون اساسی، جامعه ایران را خانواده محور نامگذاری کرده ایم. پاسداری از قداست و استواری خانواده بر پایه اخلاق اسلامی جز تاکیدات قانون ماست. همچنین در سیاست های کلی خانواده که در سال 95 ابلاغ شده است هم به این موضوع اشاره شده است که جامعه ایران یک جامعه خانواده محور است و ما باید یک جامعه خانواده محور داشته باشیم. همین سیاست های کلی خانواده بسیار مهجور مانده است. سیاست های کلی جمعیت حتی در حد ارزش تبلیغاتی برای عده ای بوده است اما سیاست های کلی خانواده هیچ متولی درستی ندارد.
در بند دوم سیاست های کلی خانواده نکته خیلی مهمی مطرح میشود. محور قرار گرفتن خانواده در قوانین و مقررات و در برنامهریزیها، سیاستهای اجرایی و برنامه ریزی های آموزشی، فرهنگی و اقتصادی به ویژه نظام مسکن و شهرسازی.
من اینجا میخواهم یک گزارهای را مطرح کنم. میشود این نتیجه را گرفت که نگاه جمهوری اسلامی این است که روح حاکم بر تمام اجزای جامعه باید خانواده باشد و خانواده باید در آن لحاظ بشود. حتی در سیاست های کلی جمعیت و بند4 آن هم به خانواده محور بودن جامعه اشاره میکنیم. پس قانون ما معتقد است که اصل بر خانواده است. وقتی نوع نگاه ما به مسئله خانواده در این حد پررنگ است خیلی بدیهی است که برای نقش مادری به عنوان یکی از ارکان اصلی خانواده هم اهمیت و نقش ویژه ای قایل باشد.
اینها درباره قانون بود. اما وضعیت موجود جامعه برای نقش مادر چه جایگاهی قائل است؟
به نظر می رسد با وجود تمام جریانات ضد خانوادهای که در کشورهای اروپایی رواج پیدا کرده است و نظام فکری مردم دنیا را تحت تاثیر قرار داده است و البته برخی موج های آن به جامعه ما هم رسیده است، اما هنوز هم مادر از نظر نظام ارزشی در جامعه ما مقدس است. این یک برگه برنده برای ماست که بیشتر هم از دیدگاه مذهبی مردم ما هم نشات میگیرد.
اما به دلیل تغییر کردن شیوه زیستن مردم این نوع نگاه به مادری در واقعیت اندازهای که خود مادرها هم قائل به تجربه آن هستند، اتفاق نمی افتد. اصل مادری بر ایثار و از خودگذشتگی است. یعنی کسی که می خواهد فرزندی داشته باشد باید در خیلی از موارد از خودش بگذرد. اما نظام ترجیحی اینطور به همه القا میکند که تو خودت در همه موارد ارجیحت داری و اول از همه باید دنبال خواستههای خودت باشی.
اینجا جایی است که از قداست مادری کاسته نشده است اما از توجه و اهمیت آن در ذهن افراد جامعه کم شده است. یعنی فرزندآوری و مادر شدن هم ردیف مسائلی مثل اشتغال و تحصیل وحتی مادیاتی مثل خرید خانه و وسیله قرار گرفته است. یعنی فرد میگوید من اینها را دارم یا در یک بازه زمانی می خواهم اینها را داشته باشم؛ حالا در کنارش بچه هم می آورم. درحالی که فرزندآوری موضوعی ورای اینهاست. این یک معضل و هشدار برای جامعه ماست.
یک اتفاق دیگری هم که افتاده است این است که در جامعه ما شان اجتماعی برای زنان به سمت حضور صرف در اجتماع کشیده شده است. یعنی یک زن فقط وقتی شان دارد که لزوما در اجتماع فعال و صاحب شغل، مشغول تحصیل و ... باشد. و از آن طرف حضور زن در خانه به معنی تبدیل شدن وی به موجودی است که هیچ کار مثبتی انجام نمی دهد.
چه اتفاقی افتاد که شان و منزلت داشتن زن صرفا در فعالیت بیرون از خانه محدود شد و به خانه داری هیچ شانی تعلق نگرفت؟ آیا نمیشد کاری کرد که این فضای دوقطبی بین دو نقش برای زنان شکل نگیرد؟
بنا بر این نبود و نباید هم باشد که این دو در دادن شان و شخصیت مقابل هم قرار بگیرند. خواهی نخواهی جامعه ما یک جامعه سنتی است که بخشی از آن هنوز در حال گذار است. ما یک اشتباه استراتژیک کردیم. مادری با چه چیزی معنا پیدا می کند؟ مادری با خانه داری معنا پیدا می کند و خانه داری با تربیت فرزند و همسرداری معنا پیدا می کند. ما اصلا و ابدا برای این روش و سبک زندگی ارزش گذاری نکردیم. ما در حوزه مادری با زدن خانه داری و تقابل با حضور اجتماعی ضربه خوردیم. به جای ارزش گذاری برای خانهداری و تربیت فرزند، آن را اینطور توصیف کردیم که وظیفه مادر است و اگر انجام ندهد باید او را توبیخ کنیم. این مواخذه کردن زنان برای ایفای نقش مادری در خانه، در حالی که میخواستیم به این نقش بها بدهد، به طور معکوس به آن آسیب زد.
آیا نظام ارزشی ما قبول دارد که به هرحال در یک نقطه ای باید بین مادری و کنش اجتماعی برای زنان یک تعادل ایجاد بشود؟ چون بنا به صحبتهای رهبر انقلاب داشتن کنش اجتماعی برای زنان هم لازم و ضروری است.
مردها در معرفی خود اغلب با هویت شغلی واجتماعی خودشان پیش می آیند. اما خانم ها در تمام این سالیان در یک دوراهی بودهاند. اینکه باید به دنبال شغل و فعالیت اجتماعی بروند یا خانهداری کنند. و از آنجایی که ما در یک مسیر غلط شانی برای خانه داری و کار در خانه قائل نشدیم پس خیلیها خانه و به تبع آن مادری و تشکیل خانواده یا مراقبت از خانواده را رها کردند و به دنبال شان اجتماعی با فعالیت بیرون از خانه رفتند.
از آن طرف ما هم دچار افراط و تفریط در تبیین هویت زن شدیم. به عنوان مثال مجلس ششم و هفتم در کنشگری اجتماعی زنان افراط کرد و بعد از آن دولت مهروزی با گفتن اینکه زن باید در خانه باشد و وظیفه مراقبت را انجام بدهد، در این زمینه تفریط کرد. هیچوقت نقطه میانه ای در این بین از سمت سیاستگذاران جمهوری اسلامی گرفته نشده است. حتی در مجلس فعلی هم می بینیم که در طرحی مثل تعالی خانواده و جوانی جمعیت، به زن خانهدار کمترین توجه شده است.
در همین طرح مادران و زنان روستایی و عشایر در هیچ بندی حضور ندارند. تمرکز روی زنان شهرنشین است درحالی که حتی اگر بخواهیم به زنی که بیرون از خانه کار میکند هم بها بدهیم، زنان روستایی و عشایر مشارکت بسیار بالاتری در فعالیتهای اقتصادی خانواده نسبت به زنان شهرنشین دارند.
سوالی که در اینجا مطرح است که این است که کدام بخش جامعه ما باید قائل به مشخص کردن میانهای بین خانه و اجتماع برای زنان است؟ اگر سیاستگذار این کار را نکند مسئول آن کیست؟
پاسخ این سوال بنا بر خروجی سیاستگذاری های ما بسیار سخت است و شاید نشود نقطه مشخصی را برای این امر در نظر گرفت. اما در این بین باید بین فضای سیاستگذاری و فضای جامعه تفاوت قائل شد. شاید سیاستمدار ما بنا به دلایلی دوست داشته باشد که در لایحه و طرح خود بیشتر طرف زنان شاغل و فعال اجتماعی را بگیرد. اما چیزی که جامعه و آمار به ما میگوید این است که در بالاترین حالت ما فقط 13درصد زن شاغل و چیزی حدود 65درصد زن خانهدار داریم. اگر از عدد 13 زنان شاغل مجرد که طبیعتا مادری و خانهداری به معنای حضور در خانواده برای آنان موضوعیت ندارد را کسر کنیم این عدد بسیار کمتر میشود. حالا سوال این است که آیا قانونگذار ما باید برای 13درصد زنان و بلکه کمتر قانون بنویسد یا برای 65درصد زنان؟
در این شرایط شما یا باید قاعده را به هم بزنید و سیستم مرد نانآور و زن مراقب را به هردو نانآور و دولت مراقب فرزند یا مراقب دستمزدی تغییر بدهید؛ و یا یکی را تقویت کنید. الان جامعه ما ما دچار یک ابهام در این باره است.
این ابهام در جامعه میتواند ناشی از تغییر زیست مردم باشد اما در سیاستگذار چرا باید در این موضوع دچار ابهام باشد؟
سیاستگذار هم از جامعه تاثیر میپذیرد یعنی در عین اینکه بر جامعه تاثیر می گذارد برای قانونگذاری از آن تاثیر هم می پذیرد. درباره سوژه مورد صحبت ما حتی این تاثیرپذیری در آمار موجود در جامعه هم از نظر بزرگی تطابق ندارد.
طبق صحبت شما اکنون 13درصد زن شاغل در جامعه داریم. اما ما حتی در بازنمایی آماری هم این را وارونه جلوه می دهیم و مدعی هستیم که اکثر خانمها این روزها از خانه بیرون زدهاند!
به نظر می رسد که در این کار یک منفعت تبلغیاتی وجود دارد. خیلیها دوست دارند آن را طبق میل خودشان نشان بدهند. آمار برای تحلیل است و آمار این موضوع میگوید که آمار زنان شاغل تقریبا همیشه یک عدد یکنواخت بوده است. این به ما میگوید که زن در جامعه ایرانی در بین همه این هجمهها و با همه بی اعتناییها باز هم خانهداری را ترجیح میدهد.
صحبت من این است که در مواجهه با نوع نگاه نادرست ما به خانهداری از نظر سیاستی چرا در کشورهای دیگر برای مادران سیاست های تشویقی افزایش جمعیت گذاشته میشود؟ قطعا به خاطر بحث جمعیت است. در نظام ما هم همین بوده است. اما اشتباهی که ما کردیم این بود که بعد از بحران جمعیت به فکر سیاستهای تشویقی افتادیم. یعنی وقتی جمعیت کم شد گفتیم چه کسی میتواند این مشکل را حل کند؟ زنان. پس خانمها بیایید بچه بیاورید! در ادامه هم سیاستهای تشویقی مثل مرخصی زایمان و شیردهی و مسائلی از این دست تصویب شد. اما جدای از اشتباه اول که بعد از وقوع واقعه دنبال علاج بودیم، در سیاستهای هم تشویقی موفق نبودیم و عملکرد درستی نداشتیم.
به همین ترتیب ما زمانی به فکر علاج افتادیم که تفکر افراد جامعه هم با توجه به تغییر زیست عوض شده بود. الان بخشی از جامعه ما میگوید حتی اگر سیاستهای تشویقی هم باشد تمایل به داشتن فرزند در تعداد بالا ندارند. چون تفکر این نیست که خانوادهای پرجمعیت داشته باشیم. در دهه شصت خانمها زیر موشکباران صدام، میانگین صاحب پنج تا شش فرزند بودند. چون اعتقاد داشتند که باید خانواده پرجمعیت داشته باشند و این برایشان سرمایه بود. اما امروزه خانمها در شرایط بسیار بهتر، این اعتقاد را ندارند.
از آن طرف برخی از این سیاستهای تشویقی حتی وهن مقام مادری است. مثلا میگویند خانوادههای دارای سه فرزند میتوانند از امکانات تفریحی فلان دستگاه استفاده کنند. وقتی اصل رها شده باشد، اینها برعکس بحث فرزندآوری را لوث میکند.
ما الگوی تعادل در نقش مادری و کنشگری اجتماعی را در مورد ائمه و افرادی همچون حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) هم داریم. اما از شخصیت این افراد هم بیشتر روی نقشهای زنانه و مادری برجسته شده است.
بله در بازنمایی شخصیت این بزرگواران هم همان اشتباهی رخ داده که عرض کردم زن را صرفا در انجام وظائف خانهداری و بچهداری دیده است و به این ترتیب به جایگاهی که خواهان اعتلای آن بوده، آسیب زده است. حضرت زینب(س) مفسر قرآن و محل رجوع افراد برای بحثها و استدلالهای دینی بودند. و یا حضرت فاطمه(س) با حضور اجتماعی خود در جایی مثل مسئله فدک که لازم بود، تاریخ را عوض کردند. اینها وجوهی از شخصیت این زنان بزرگوار است که کمتر درباره آنها میگوییم.
بنده غیر از بیانات رهبر انقلاب جای دیگری سراغ ندارم که به وظایف زن در خانه و جامعه توامان تاکید داشته باشد. بیانات ایشان بسیار واقعبینانه و منطقی اهمیت هرکدام از اینها و جایگاه آنها در شخصیت زن را تفسیر میکند.
اگر بخواهیم راهکاری ارائه بدهیم که سیاستهای تشویقی درباره فرزندآوری موثر واقع بشود، این راهکارها شامل چه مواردی میشود؟
بند دوم سیاستهای کلی خانواده، این را میگوید که خانواده باید در همه جا محور باشد. یکی از اینها نظام آموزشی است. ما در کنار لفظ آموزش، پرورش هم داریم. آیا در مدارس، پرورشی در زمینه آمادگی و بلوغ برای تشکیل خانواده است؟ طبیعتا نه! همین میشود که دختر و پسر ما چیزی درباره تربیت فرزند نمیدانند. به همین ترتیب از فرزندآوری میترسد و آمارها نشان میدهد در کشور ما فاصله بین شروع ازدواج و تولد اولین فرزند زیاد است.
حتی در نظام خانوادگی ما هم روش درستی درباره تربیت بچهها برای مسئولیتپذیری در قالب خانواده وجود ندارد. پس هم حکومت در زمینه آموزش و پرورش ایراد اساسی دارد و هم جامعه و خانوادهها. درواقع پیشنهادهای مادی در این زمینه زیاد جوابگو نیستند چون انگارههای افراد و مخصوصا نسل جوان درباره فرزندآوری عوض شده است.
اهمیت توجه به فرهنگسازی و رها کردن مشوقهای مادی، زمانی مشخص میشود که میبینیم صداوسیما یکی از بدترین ضربهها را به زنان خانهدار زده است. شخصیت زن خانهدار در آثار تلویزیونی ما اغلب زنان منفعل و سطح پایینی هستند.
اما اگر باز هم فقط بخواهیم سیاستهای تشویقی مادی ارائه بدهیم، باید نظارت اجرایی سفت و سخت بر این سیاستها داشته باشیم. به عنوان مثال اگر مرخصی زایمان تصویب میشود دیگر نباید تفاوتی بین بخش خصوصی و دولتی و یا دعوایی بر سر شش ماه مرخصی یا نه ماه مرخصی باشد.
یا بیمه زنان خانهدار چندین سال است که بلاتکلیف مانده است و حتی متولی مشخصی ندارد. این طرح آنقدر غیرکارشناسی مطرح شده است که بخش عمدهای از سهم بیمه را بیاد خود خانم پرداخت کند و گویا هیچکس هم در این بین نپرسیده است که اگر پرداخت ماهیانه این پول از عهده همسر یک خانم خانهدار خارج بود، آن خانم باید این مبلغ را از کجا بیاورد و خودش را بیمه کند؟
انتهای پیام/