خبرگزاری فارس از تهران؛ حمیدرضا روئین احمدی- نیاز گلی: محمدرضا طالقانی از قهرمانان کشتی ایران، سال ۱۳۳۱ در محله گذر مستوفی درخونگاه از محلات قدیمی تهران به دنیا آمد. از پانزده سالگی به کشتی روی آورد و تا سال ۱۳۶۰ که کشتی را کنار گذاشت ۸ مدال بینالمللی کسب کرد.
او سال ۱۳۵۷ در مخالفت با رژیم پهلوی، برگزاری جام بینالمللی آریامهر را برهم زد و به تشویق مهدی عراقی به پاریس نزد امام خمینی(ره) رفت و در ادامه به عنوان محافظ ایشان انتخاب شد.
محمدرضا طالقانی رئیس اسبق فدراسیون کشتی ایران در گفتوگویی که با او انجام دادیم از خاطرات حضورش در کنار امام راحل(ره) میگوید که در ادامه میخوانیم.
چطور محافظ حضرت امام خمینی(ره) شدید؟
قبل از انقلاب مسابقاتی با عنوان آریا مهر برگزار میشد که کشتی گیران داخلی و خارجی در آن شرکت میکردند. آبان ماه سال ۵۷ نیز قرار بود به همراه ۴۱ نفر از ورزشکاران داخلی در این مسابقات شرکت کنیم که به تظاهرات مردمی برخورد کرد و تصمیم گرفتیم مسابقات را تحریم کنیم.
پس از لغو مسابقات، حاج مهدی عراقی که از یاران نزدیک حضرت امام(ره) بود به من گفت حاج پهلوان یک سر برویم پاریس و من فقط یک کلمه «یاعلی» گفتم.
فردا صبح کارهای خود را انجام دادم و برای رفتن آماده شدم که شب دو مأمور درب منزل آمدند و با لحن بدی گفتند که تو مسابقات شاه رو بهم زدی و سپس دستبند زدند و مرا به باغ شاه در میدان حر بردند.
من ۲۹ روز آنجا بودم نمیگویم کتک خوردم یا شکنجه شدم چون «هرکس خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه» منم پای کاری که کردم موندم و هنوزم هستم.
بعد از ۲۹ روز من آزاد شدم و رفتیم پاریس خبرنگاران هم موضوع دستگیری مرا فهمیدند و در روزنامهها نوشتند که چرا به طالقانی دستبند زدید و دستگیرش کردید.
در پاریس مستقیم به منزل دکتر حسن حبیبی رفتیم سپس به منزل حضرت امام راحل در نوفل لوشاتو رفتم و همانجا ماندم. یک روز حاج احمد آقا به من گفت که بادیگارد خصوصی حضرت امام بشوم و من هم یک کلمه گفتم «یاعلی».
از لحظات برگشت به ایران برای ما بگوئید.
دوم بهمن ماه به ایران برگشتیم و قرار شد کمیته استقبال ایجاد کنیم، روز ۱۲ بهمن ماه صبح زود رفتم منزل آقای طالقانی و با ایشان به فرودگاه رفتیم، حاج محسن رفیق دوست که محافظ فیزیکی حضرت امام بود رانندگی میکرد. وقتی ما وارد فرودگاه شدیم حاج مهدی عراقی سریع به ما گفت که برنامه عوض شده قرار نیست که امام(ره) جلوی دانشگاه سخنرانی کنند که من به همراه یک نفر با موتور رفتم دانشگاه و به متحصنین گفتیم که حضرت امام(ره) اینجا نمیآیند سپس برگشتم و به همراه امام راحل با هلی کوپتر به سمت بهشت زهرا(س) رفتیم.
پس از ۱۲ بهمن یک روز پشت در بودم که حاج علی اکبر ناطق گفت چرا داخل نمیآیی حضرت آقا چند بار سراغ تو را گرفته است. رفتم داخل و حضرت امام(ره) را بغل کردم و ایشان مرا مورد محبت قرار داد بعد حاج علی اکبر ناطق به حضرت امام عرض کرد که حاج آقا، محمدرضا در روز ۱۲ بهمن بین خیل جمعیت و مشتاقان، چند بار جان شما را نجات داد.
بعد حضرت امام گفتند که من ورزشکاران را دوست دارم و من هم خندیدم و گفتم که خود شما حضرتعالی از همه بیشتر ورزشکار هستید به یاد دارم در نوفل لوشاتو هر روز صبح باهم برای ورزش کردن بیرون میرفتیم.
حس حضرت امام راحل از اینکه یک ورزشکار محافظشان باشد چه بود؟
یکی از شاخصه های خوب امام راحل این بود که با من ورزشکار، ورزشی برخورد میکردند؛ با فرد سیاسی، سیاسی رفتار میکردند و با یک فرد اقتصادی و هنرمند هم مثل خودشان بود اما من در رفتار و گفتار حضرت امام خیلی محبت به خودم دیدم و شبی که حاج احمد آقا به من گفت محافظ خصوصی حضرت امام شوم حتماً اُنسی بین ما شکل گرفته بود که این حرف را گفتند.
چرا سال ۵۷ از جام آریا مهر انصراف دادید؟
به خاطر مردم، چون مردم نمیخواستند و میگفتند که کشتی نگیرید و به صف مردم بپیوندید و در تظاهرات شرکت کنید.
این اتفاق چه تأثیری روی مردم گذاشت؟
پس از حدود ۴۰ سال هنوز شادی مردم را به یاد دارم در آن زمان خوشحالی را در چشمهای مردم میدیدم و خوشحالی آنها باعث میشد بیشتر احساس کنیم که کار خوبی انجام دادیم.
حاج احمد فرزند امام(ره) هم ورزشکار بودند؟ از ایشان هم خاطرهای دارید؟
حاج احمد آقا از ورزشکارهای خوب بودند ایشان شاگرد محمد نصیری در وزنه برداری بوده، فوتبال هم کار کردند حتی در پاریس که بودیم پیشنهاد دادم که وقتی برگشتیم تهران سمت کشتی بیاید و شاید کشتی گیرت کردیم البته یک بار هم منت گذاشتند و سر تمرینات ما آمدند، ایشان یک انسان بزرگوار، متواضع، خوب و مردمی بود.
اگر به ۴۲ سال قبل برگردید دوباره همین کار را انجام میدهید؟
آدم وقتی کاری میکند باید پای همه چیزش بایستد. چه چیزی از این بهتر که میبینیم همه مردم ایران به جایی رسیدند که رفراندوم انجام میشود.
بعد از پیروزی انقلاب کجا مشغول شدید؟
روزی که آقای مهندس بازرگان نخست وزیر شد به من گفت بیا منزل آقای شاه حسینی برویم که باهم رفتیم.
مهندس بازرگان به آقای شاه حسینی گفت از حاج پهلوان ما استفاده کن. گفتم من ورزشی هستم و میخواهم کشتی بگیرم گفتند بیا برو هرمزگان که فکر کنم منظورشان این بود که استانداری هرمزگان را به من بدهند.
گفتم من فقط در کارهای ورزش میخواهم فعالیت کنم. قائم مقام تربیت بدنی و قائم مقام کمیته المپیک را پیشنهاد دادند گفتم نه و در نهایت به یک سالنی در هفت تیر که سوخته بود رفتم و آنجا را سروسامان دادم و همیشه از صفر شروع کردم.
هیچ وقت جایی نرفتم که بگویم من پست و مقام میخواهم چون من از انقلاب، خود انقلاب را میخواستم و دنبال چیزی نبودم. پس از فعالیتهای کشتیگیری اول مربی و بعد سرمربی شدم سپس سرپرست و مدیرعامل بودم و در ادامه ۸ سال رئیس هیات کشتی سپس دبیر فدراسیون و بعد هم نائب رئیس فدراسیون و در نهایت رئیس فدارسیون شدم. پس از آن نیز نائب رییس کنفدارسیون آسیا بودم که با بخل و حسادت برخیها بیرونم کردند چون نمیخواستند رئیس کنفدارسیون شوم.
سخن آخر؟
کسانی که از انقلاب خود انقلاب را میخواستند الان در خانههایشان هستند. خیلیها اول انقلاب از جان و مال و زندگی خود گذشتند اما امروز کسی به سراغشان نمیرود و این شایسته ما ایرانیها نیست.
انتهای پیام/س/ر