خبرگزاری فارس البرز-طیبه جواهری: دربهای عظیم الجثه را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشتم، برای رسیدن به هر کدام مجبور بودم عرض حیاط محوطه را طی کنم و دوباره درب آهنی دیگری سد راهم میشد.
سر میچرخاندی روی در و دیوار محوطه نوشته شده بودند فیلم برداری و عکس برداری ممنوع! به نظر نمیرسید برای خبرنگارها ارفاقی در نظر گرفته باشند، در ادامه مسیر آخرین درب که برخلاف دل آهنیاش به رنگ آرامش بخش سفید بود را نیز پشت سر گذاشتم... حالا یک حیاط بزرگ و مستطیلی دیگر با چند سوله در طرفین مقابلم بود، گروهی از مسؤولان آن طرف تر صحبت میکردند، بعد از احوالپرسی و رسیدن همکارانم نوبت نوبت به سولههایی که حالا هریک کارگاه اشتغالزایی شده بودند سر زدیم.
ایستگاه اول؛ تولید ماسک/قطره ای از لشکر مقابله با کرونا
وارد نخستین سالن شدیم، حدودا 50 نفر بودند، نگاههای پرسشگر، نگران و شاید هم خجالت زده آنها حس عجیبی به من القاء میکرد، خسته نباشیدی گفتم و سعی کردم دقیقتر به حرکات و کارهایشان نگاه کنم... لباسهای یک دستی تن کرده بودند اما سر و ضع آشفته ای داشتند... به سمت انتهای کارگاه حرکت کردم یک میز مربع شکل آبی-سفید تقریبا وسط آنجا قرار گرفته بودند، سه نفر از کارکنان مسؤول آن میز بودند... دو نفرشان ماسکها را دسته بندی میکرد و نفر سوم دستههای 10 تایی ماسک را داخل جعبه کاغذی قرار میداد.
فکرش را هم نمیکردم یک کارگاه تولید ماسک بتواند مرا احساساتی کند، پیر و جوان با ظاهرهای متفاوت کنارهم ایستاده بودند و ماسک درست میکردند... به نظر میرسد اینها نمونه کوچکی از بسیجی است که برای مقابله و شکست کرونا در سراسر کشور فعال شدهاند. همان مثال معروف مشت نمونه ای است از خروار...
ایستگاه دوم-کارگاه پرصدا و کم اشتباه/تولید فیلتر روغن و هوای ماشین
به سوله بعدی رفتیم؛ صدای ماشین کار سالن را روی سرش گذاشته بود. حدودا 20 نفر بودند... دقیق متوجه نشدم که مشغول چه کاری هستند، قطعات آهنی دست به دست میشد به نظر میرسد تولید یکی از قطعات خودرو باشد، یکی از کارکنان توضیح میداد؛ جلوتر رفتم «حدودا ۱۵ سال است که با صنایع خودورسازی همکاری داریم؛ برای شرکتهای معتبر خودروسازی انواع لباسهای کار، کفش ایمنی کار، استندهای خودرو، دستکش، فیلتر روغن و هوای ماشین تولید میکنیم. این کارگاه مربوط به تولید فیلتر روغن و هوای ماشین است.»
همه چیز مرتب و با برنامه انجام میشد، کارکنان این بخش به قدری نسبت به کارشان حرفه ای شده بودند که به نظر میرسید چند ده ربات با برنامهی تعریف شده کار روتینی را انجام میدهند بدون هیچ حرکت اضافی یا اشتباه...
ایستگاه سوم-کارگاه رنگین کمان/سفر به دور ایران با قالیهای پر رنگ و لعاب
سوله سوم؛ همه چیز خوش رنگ و لعاب و زیبا بود، دارهای قالی که هر یک از دیوارها حال و هوای خاصی بخشیده بود، یکی استعاره داشت از جنگلهای شمال دیگری انگار غروب آفتاب پائیز بود... باز هم فکر و خیال، نمیدانستم باید افسوس این طرفیتها را بخورم یا خوشحال باشم از اینکه آدمهایی که اینجا هستند به دور از هیاهوی آن طرف دیوارهای سنگی و بلند استعداد و علاقه خود را پیدا کردهاند و حالا با آموزش، تجربه و مهارت موفق شدند تا مشغول کار شوند.
به خودم آمدم متوجه صدای مسؤول تعاونی و صنایع زندانهای استان شدم که همکارانم برای گرفتن خبر دور او جمع شده بودند، جلوتر رفتم تا از اخبار عقب نمانم؛ «13 هزار متر مربع سوله اشتغال حرفه آموزی در زندانهای استان وجود دارد که 17 کارگاه اشتغالزایی را در برمیگیرد.»
او میگفت: « اشتغالزایی در رشتههای فنی از جمله خیاطی، فلز کاری، صنایع دستی، دوزندگی، چرم دوزی، تولید ماسک،قالی بافی، تراش کاری و تولید قطعات سری کاری، فیلتر هوا خودرو سبک، نجاری و صنایع خودروسازی در زندانهای استان شکل گرفته است که مددجویان پس از دوران آموزش که با توجه به علاقه و سابقه آنها انتخاب میشود، در کارگاهها مشغول میشوند و بنا به سطح فعالیت دستمزد خواهند گرفت.»
ایستگاه چهارم-خیاطی و چرم دوزی/جدال ظرافت و بحران
سوله چهارم کمی خلوت تر بود؛ شاید 15 نفر هم نمیشدند... صدای چرخ خیاطیها یه لحظه هم قطع نمیشد، اینبار مددجوها مستعد خیاطی پای کار آمده بودند تا البسه فرم یکی از شرکتهای داخلی تولید کننده خودرو را بدوزند.
آن طرفتر اما تیم 5-6 نفره ای دور یک میز نشسته بودند، یکی از آنها چرمها طبق الگو برش میداد و دیگری با یک میله نازک آهنی و هاونگ بر چرم میکوبید.. نخ و سوزن هم نصیب یکی دیگر از مددجوها شده بود و با دقت و ظرافت تکههای آماده شده چرم را به هم میدوخت.
چرمها را که دیدم به نظرم آشنا بود، یاد کیف پولم افتادم.. بله ... خودش بود... فکرش را نمیکردم کیف دستم سوغات زندان باشد!
دادستان کرج نیز همراه تیم بازدید کننده بود؛ حسن مددی در ایستگاه پایانی بازدیدها، میگفت: «مقرر شد برای اشتغال زایی زندانیان و محکومین زندانهای استان که دارای شرایط لازم هستند برنامهریزی انجام صورت پذیرد؛ در حال حاضر با تلاشهای صورت گرفته حدود یک هزار و ۴۰۰ مددجو به صورت داوطلب وارد بخش اشتغال کارگاههای داخل و خارج از زندان شده اند که امیدواریم بتوانیم مابقی جمعیت کیفری موجود را نیز وارد عرصه اشتغال کنیم تا خانوادههای زندانیان هم تحت پوشش درآمدهای آنان قرار گیرند.»
فیلم| بخشی از فعالیت مددجویانی که در زندانهای البرز مشغول کار شدند
کلمات در ذهنم میچرخند؛ فقر، اعتیاد، پرخاش و عدم آگاهی اینها میتواند 4 ضلع مستطیلی به بلندای 4 دیواری زندان باشند که حبس و اسارت را برای گروه آسیب پذیر به همراه خواهند داشت.
ایستگاه آخر و یک دنیا حرف...
بازدید از کارگاههای اشتغال یکی پس از دیگری انجام شد، جدال یأس و امیدواری در آسمان فکر و خیال ذهنم پیروزی نداشت؛ از طرفی نگرانی برای خانواده زندانیان که حالا بدون سرپرست مانده اند از طرف دیگر چرخش چرخ مریض احوال اقتصاد آن هم پشت دیوارهای سنگی بیروح زندان که صدالبته که با نگاهی گذرا به آمارهای موجود نمیتوان کتمان کرد که حال اقتصاد و اشتغال در زندانها خیلی هم بد نیست!
مردان و زنان بسیاری این روزها گرفتار دیوار زندان هستند در حالیکه که همین چند روز پیش نان آور خانه بودند، بهانه زندانی شدن این قشر که بدون شک خود آنها، نقش مکملی برای مشکلات جامعه بودند تا این قسمت از زندگیهایشان در چهار دیواری محبوس بگذارند، را اگر کنار بگذاریم نباید ظرفیت انسانی موجود در زندانها را فراموش کنیم، طرح اشتغالزایی در زندانها نور امیدی برای خانوادههای زندانیان و خود زندانی است.
انتهای پیام/ج/س