اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  فارس

رد شدن از معلولیتی که محدودیت نیافرید/ عبور از تاریکی و رسیدن به خوشبختی با کارآفرینی

در اوج جوانی حادثه‌ای رقم خورد تا پاهایم را از دست بدهم و خانه‌نشین شوم اما امروز خوشبخت‌ترین انسان روی زمین هستم چراکه ثابت کردم معلولیت جسم، معلولیت فکر و ذهن و اندیشه نیست.

رد شدن از معلولیتی که محدودیت نیافرید/ عبور از تاریکی و رسیدن به خوشبختی با کارآفرینی

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، عین‌اله نوروزی زندگی عادی خودش را داشت، تا سال ۷۰ در سلطان شهر از توابع شهرستان خرامه زندگی می‌کرد، ذوق و قریحه هنری‌اش سبب شد به‌عنوان دانش‌آموزی موفق در بحث خوشنویسی شناخته شود و پس از آن به نمایشنامه‌نویسی روی آورد. 

خشکسالی‌های پی در پی در منطقه سبب شد با خانواده راهی شیراز شوند و پس از اخذ دیپلم و خدمت سربازی در کرمان، با تاثیرپذیری از مناطق جنوب سیر و سفر در مرزهای جنوبی را در پیش گیرد و خاطراتش را به رشته تحریر درآورد. 

نوروزی در اولین قدم کتابی به‌نام "روز خونبار" را به چاپ رساند و حمله هوایی به شهرهای جنوب را با نوشتن، به تصویر کشید. 

مشغول شدن در روزنامه خبر جنوب و چاپ شعر و داستان‌هایش گام بعدی بود که او از پله‌های ترقی‌اش عنوان کرد و گفت: من یک کارگر ساده در سازمان بازیافت شهرداری شیراز بودم اما شعرهایم به‌طور مداوم در روزنامه خبر و همچنین مجلات دیگر به چاپ می‌رسید. 

صدایش کمی آرام‌تر شد، به روزهایی رسید که علی‌رغم سادگی زندگی در اوج خوشبختی قلم می‌زد، از روزهایی که برای نخستین بار به سرزمین عشق، کربلای معلی اعزام شد، به روزهایی که ناگهان در ۴۰ سالگی و جوانی زندگی روی دیگرش را نشان داد و روزهای تلخی که البته چندان به درازا نکشید. 

نوروزی درباره آن روزها و شور و اشتیاقی که به جهت مشرف شدن به عتبات عالیات و زیارت حرم امام حسین(ع) نصیبش شده بود سخن گفت، از شور و حالی که آن زمان در وجودش زبانه می‌کشید اما در راه برگشت حادثه‌ای جانکاه لذت سفر را به کامش تلخ کرد. 

او توضیح داد: در راه برگشت از کربلا اتوبوس چپ کرد، مسافران جیغ و داد می‌کردند، از آن روز جز ترس و دلهره چیزی در ذهن ندارم و فقط روزی را به یاد می‌آورم که در بیمارستان درد عجیبی را تجربه کردم، خانواده‌ام نمی‌دانستند چگونه بگویند که قطع نخاع شده‌ام و باید بقیه عمرم را ویلچرنشین باشم. 

دنیا برایم تیره و تار شد، چشمانم دیگر چیزی را نمی‌دید، دور همه فعالیت‌های هنری را خط کشیدم، سه سال تمام در انزوا بودم، همسرم در این سال‌ها همه توانش را به کار بست تا دوباره به زندگی لبخند بزنم. 

روزی یکی از دوستانم که برای سر زدن آمده بود کمیته معلولین بهزیستی فارس را به من معرفی کرد. 

نمی‌توانستم بپذیرم، از حضور در جامعه آن هم بدون پا هراس داشتم، نگاه‌های مردم کوچه و خیابان برایم سنگین بود، روزها فکر کردم، همه چیز را بالا و پایین کردم و چشمانم را گشودم.

به جرات می‌گویم از روزی که پایم را به کمیته معلولان گذاشتم فراموش کردم که پا ندارم، دیگر نگاه‌های ترحم‌آمیز برایم مهم نبود فقط می‌خواستم ثابت کنم که اگر پایم را از دست داده‌ام عقل و ذهن و فکرم هنوز سر جایش است. 

روزنامه پیک امید اولین روزنامه‌ای بود که در این دوران در آن قلم زدم، به عضویت شورای نویسندگان درآمدم و این جرقه‌ای شد تا شعر و شاعری و داستان‌نویسی را از سر گیرم. 

همکاری‌ام با روزنامه خبر را دوباره شروع کردم، در مسابقات رادیووی شرکت می‌کردم، در مسابقات دفاع مقدس و دهه فجر قلم می‌زدم و چندین رتبه کسب کردم. 

عضو ثابت شرکت در مسابقات کشوری بهزیستی شدم و هنوز هم در مسابقات شرکت می‌کنم و با افراد سالم و بدون هیچ تفاوتی به رقابت می‌پردازم.

وی از چاپ کتابی به‌نام "حدیث عشق" سخن گفت که در سال ۹۴ به‌عنوان پر فروش‌ترین کتاب سال در نمایشگاه بین‌المللی تهران شناخته شد. 

کم‌کم تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم، در کلاس‌های پیکرتراشی شرکت کردم و مدرک گرفتم، انباری خانه‌ام کارگاه کوچکی شد که امروز همه امید من است، مجسمه‌سازی می‌کردم تا اینکه تصمیم گرفتم با هنر چرم‌سازی هم آشنا شوم، گوشه‌ای از انباری کوچک خانه‌ام را به چرم‌سازی اختصاص دادم، سال‌های اول فقط برای خودم کار می‌کردم اما کم‌کم تصمیم گرفتم با برگزاری کلاس‌های آموزشی به علاقه‌مندان نیز آموزش دهم، پس از آن معلولان را در کارگاهم به کار گرفتم تا برایشان کارآفرینی کرده باشم. 

روزی که با جامعه معلولین رفتم معلولین بسیاری را دادیم که بی‌توجه به وضعیت جسمانی‌شان حرف می‌زنند، می‌خندند و کار می‌کنند، با خودم‌گفتم انصاف نیست که من هم فکر و ذهنم را مثل جسمم معلول کنم و خودم را بیمار جلوه دهم پس یا علی گفتم و از او مدد خواستم و به انچه فراتر از تصورم بود دست یافتم.

او رونق کسب و کارش را حضور در جامعه معلولین عنوان کرد و گفت: روزی که با جامعه معلولین رفتم معلولین بسیاری را دادیم که بی‌توجه به وضعیت جسمانی‌شان حرف می‌زنند، می‌خندند و کار می‌کنند، با خودم‌گفتم انصاف نیست که من هم فکر و ذهنم را مثل جسمم معلول کنم و خودم را بیمار جلوه دهم پس یا علی گفتم و از او مدد خواستم و به انچه فراتر از تصورم بود دست یافتم.

نوروزی ادامه داد: امروز من خوشبخت‌ترین انسان هستم چرا که معلولیت را شکست دادم و توانستم با همین شرایط کارافرینی کنم و تا کنون به ده نفر پیکرتراشی اموخته‌ام که این اقدام را گامی مهم در جامعه امروز می‌دانم. 

امروز من به جایی رسیده‌ام و وجهه اجتماعی‌ام به گونه‌ای است که همان افراد سالمی که روزی تحقیرم می‌کردند به سویم بازگشته‌اند و همین برایم کافی است که نشان دهم نگاه به ظاهر افراد نگاهی بیهوده است و همه چیز در باطن انسان خلاصه می‌شود.

انتهای پیام/ ن/خ

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول