اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دیگر رسانه ها

وقتی افطار و سحرت یکی می‌شود!

در واقع حدود پایان اردیبهشت در مسکو باید 21‌ساعت روزه باشی. معنی کلمات با تغییر جغرافیا عوض می‌شود؛ در مسکو مردم روزه نمی‌گرفتند، روزه مردم را می‌گرفت.

وقتی افطار و سحرت یکی می‌شود!

 به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، مهدی قزلی در روزنامه جام جم نوشت: پیرارسال برای برنامه‌ای دعوت شدم روسیه. اردیبهشت بود و ماه رمضان. خوب مسافر بودم و روزه نمی‌گرفتم ولی حال روزه‌داران دل و جگرم را کباب می‌کرد. ساعت حدود ۹/۵ شب اذان مغرب بود و می‌شد افطار کرد و نیم‌ساعت از نیمه‌شب که می‌گذشت روزه‌دار باید امساک می‌کرد. حالا امساک چی هست؟ هیچ چیز به معنی واقعی کلمه. حدود نیم‌ساعت که نه روزه هستی و نه نیستی. شیعیان توصیه شده‌اند برای احتیاط این حدود نیم‌ساعت را نخورند در حالی که هنوز اذان صبح نشده. در واقع حدود پایان اردیبهشت در مسکو باید 21‌ساعت روزه باشی. معنی کلمات با تغییر جغرافیا عوض می‌شود؛ در مسکو مردم روزه نمی‌گرفتند، روزه مردم را می‌گرفت. این طول کشیدن زمان روزه یک اتفاق دیگر را هم رقم زده بود و آن از بین رفتن مرزهای افطار و سحری بود. فکر کنید آدم سه ساعت وقت داشته باشد از اذان مغرب تا امساک! خوب معلوم است که در این سه ساعت به غیر از کارهای فوق‌واجب، فقط باید در حال خوردن و نوشیدن باشد. وضع سیگاری‌ها بدتر بود چون باید تمام سهمیه سیگار یک روزشان را در همین سه ساعت دود‌می‌کردند.

در آن سفر دو شب قدر را در مسکو بودم. یکی در مرکز اسلامی که بیشترشان ترک‌های آذربایجانی بودند و یکی هم در مسجد کنار سفارت ایران. ترک‌ها تکلیف را روشن کرده بودند. توی محوطه مرکز اسلامی میزهایی چیده بودند و برای رفع استرس از زمان افطار تا زمان امساک روی میزها خوردنی بود. قبلا هم گفتم چیزی به اسم افطار و سحری معنا نداشت. فقط خوردن و دود کردن معنا داشت. یعنی اصلا نمی‌شد فکر کنی این‌که داری می‌خوری به نیت افطاری است یا سحری. مخصوصا در شب قدر که لابه‌لای این سه ساعت و افطار و سحری باید دعای جوشن کبیر می‌خواندی و قرآن سر می‌گرفتی و گریزی هم به صحرای کربلا می‌زدی. یک فانتزی سیال بود. آدم‌ها با چشم‌های گریان بین حسینیه و جاکفشی و پای سماور و کنار میزها در رفت‌وآمد بودند. می‌خوردند و زمزمه می‌کردند. حالا خوردن و مناجات کردن را می‌شود ندیده گرفت، روضه و قرآن به سر گرفتن همراه با سیگار کشیدن کنار باغچه را کجای دل‌مان بگذاریم.

در مسجد کنار سفارت این جریان سیال وجود نداشت. همه چیز کت‌شلواری‌تر بود غیر از دانشجوهای ایرانی که با بی‌اف و جی‌اف‌هایشان آمده بودند یک وعده غذای مجانی و ایرانی بخورند و دیداری تازه کنند.

نماز با تعقیبات خوانده شد. پربازده‌‌ترین همکاری عالم را در پهن شدن سفره افطار دیدم، کلا در ایکی ثانیه! مردم افطار را می‌خوردند و شاید می‌بلعیدند! و این تنها سفره افطاری بود که یاد دارم با تمام شدن محتویات، تکلیفش معلوم شد. هنوز سفره کامل جمع نشده بود که مراسم شروع شد و هنوز مراسم تمام نشده بود که سفره سحری پهن شد. وقت خوردن سحری فقط ماها که قرار نبود روزه بگیریم عجله نمی‌کردیم و حرف می‌زدیم بقیه همه متمرکز بودند بر سفره سحری و تنظیم زمانی که دقیقه به دقیقه‌اش مهم بود. سخت‌تر از همه اینها آن نیم‌ساعت امساک بود که نباید چیزی می‌خوردی و باید منتظر اذان صبح می‌بودی که نماز بخوانی آن هم ساعت یک نصف‌شب. تغییر جغرافیا، مفاهیم را تغییر می‌دهد؛ «سحری» شده بود «شبانه» و نماز صبح چیزی شبیه نماز شب. خدا البته همان خدا بود.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول