گروه حماسه و مقاومت - خبرگزاری فارس: تا به حال به این فکر کردهاید که دوست دارید چطور بمیرید؟ اینکه مرگتان با بیماری باشد یا تصادف؟ آنی باشد یا از مدتی قبل، بدانید روزهای آخر زندگی را سپری میکنید؟ شاید خیلی از آدمهای معمولی که یک زندگی عادی را در پیش گرفتهاند و هدفی جز گذران زندگی روزمره ندارند از پرسیدن چنین سوالی متعجب شوند.
بسیاری از ما فکر کردن به نوع مرگمان را بد یُمن میدانیم و میترسیم مبادا با فکر کردن به آن، مردنمان زودتر فرا رسد. اما در همه اعصار آدمهایی زیستهاند که نه تنها مرگ با زندگی آنها عجین است بلکه آنقدر آماده در آغوش کشیدن ملکالموت هستند که حتی نوع مرگ خود را انتخاب میکنند و از خدا میخواهند همانگونه عمرشان تمام شود.
این خصوصیت وجه مشترک همه مبارزین و مجاهدینی است که در راه خدا عمر خود را میگذارند و هدفی جز مبارزه با ظلم و کفر ندارند. انسانهایی که شرف و وجودشان اجازه نمیدهد به هر قیمتی زندگی کنند.
عبدالعزیز یکی از همین آدمها بود. او سال ۱۹۴۷ در روستای «ینبا» فلسطین و در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمد، در حالی که بخشی از سرزمینش به اشغال صهیونستها در آمده بود. به همین سبب خانواده عبدالعزیز، مجبور بودند در اردوگاه آوارگانی زندگی کنند که خانههایشان از آنها غصب شده بود. عبدالعزیز علی رغم وضعیت اقتصادی، بسیار پایین خانوادهاش هم کار میکرد و هم درس میخواند. موفقیت چشمگیر او در تحصیلات باعث شد به «اسکندریه» مصر برود و پس از اتمام تحصیل در رشته پزشکی دوباره به کشورش برگشت و در بیمارستان «ناصر» در نوار غزه مشغول خدمت به هموطنانش شد.
شهید عبدالعزیز الرنتیسی (نفر سوم از سمت راست) در کنار هم وطنانش در فلسطین
اما آنچه این جوان فلسطینی را در رنج و عذاب قرار داده بود ظلمی بود که داشت بر مردمش میرفت. روزی نبود که او خشم خود را فرو نبرد و به این فکر نکند که چطور میتواند به اندازه خود، علیه این دشمنان متجاوز قدمی بردارد.
اولین باری که این مواجهه برای او رقم خورد زمانی بود که صهیونیستها به زور اعلام کردند باید همه پزشکان فلسطینی به آنها مالیات دهند. دستوری که عبدالعزیز و خیلیهای دیگر نمیتوانستند زیر بار انجامش بروند و لذا دست به تحصن زدند. این مقاومت و ندادن مالیات تا جایی جدی شد که اشغالگران او را دستگیر کردند و از کار در بیمارستان سرزمین خودش برکنار شد. حتی یکی از اشغالگران اعلام کرد: «این فرد به هیچ وجه اجازه بازگشت دوباره به بیمارستان را ندارد، مگر با حکم کتبی وزیر دفاع رژیم صهیونیستی!»
عبدالعزیز روز به روز مبارزاتش جدیتر می شد تا اینکه همراه افرادی چون شیخ احمد یاسین که از مبارزان سرشناس فلسطینی بود، جنبش حماس تاسیس شد. جنبشی که جوانان فلسطینی به آن میپیوستند تا در صف مبارزان علیه اشغالگران بپیوندند.
بوسه شهید الرنتیسی بر پیشانی شهید شیخ احمد یاسین
صهیونیستها حضور افرادی چون او را بر نمیتابیدند. لذا ابتدا شیخ احمد یاسین رهبر جنبش حماس را که جایگاه ویژهای در جهان اسلام پیدا کرده بود و به تازگی از زندانهای اسراییلی آزاد شده بود، ترور کردند. تروری که خیلیها با انجام آن موافق نبودند و این حرکت را عاملی برای خشم مسلمانان به حساب میآوردند که ممکن بود خطراتی برای صهیونیستها ایجاد کند. اما قصاب اسراییلی یعنی «شارون» نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر جملهای تامل برانگیز به دوستان مخالفش با ترور شیخ احمد گفت: «نگران نباشید! امت اسلام نهایتاً با یک بیانیه، این اتفاق را محکوم خواهد کرد و هزینه دیگری نخواهد داشت!»
بعد از شهادت شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز جانشین وی در هدایت جنبش حماس شد و اعلام کرد شهادت جز عشق و همبستگی برای ملت فلسطین در برنخواهد داشت و در سخنرانی خود پس از شهادت رهبر جنبش حماس با کلاشینکفی که در دست داشت اعلام کرد: « این گفتگوی ما با صهیونیستهاست و همین مقاومت مسلحانه، راه ما برای آزادسازی مسجدالاقصی است.»
یک ماه از شهادت شیخ میگذشت که تحلیل شارون درست از کار درآمد و امت اسلامی با انفعالی که از خود نشان دادند، بستر را برای ترورهای بعدی فراهم کردند.
حالا بعد از سی روز از شهادت شیخ احمد یعنی در شب شنبه ۱۷ آوریل ۲۰۰۴ مصادف با ۲۸ فروردین ۸۳، اتومبیل دکتر «عبدالعزیز الرنتیسی» با موشک «هلفایر» بالگردهای آپاچی ارتش رژیم صهیونیستی در شمال غزه مورد هدف قرار گرفت و او همراه ۳ تن از همراهانش در سن ۵۷ سالگی به شهادت رسید در حالی که نوع مرگ خود را انتخاب کرده بود و به همان صورت نیز به شهادت رسید. مبارزی که خود نوع شهادتش را انتخاب کرده بود
شهید الرنتیسی در کنار رهبر فعلی جنبش حماس، اسماعیل هنیه
شهید دکتر عبدالعزیز الرنتیسی مدتی قبل وقتی میخواستند او را ترور کنند و نتوانستند، در مصاحبهای گفت: « آیا ما از مرگ میترسیم؟ ما همگی روزی خواهیم مرد، چه با قتل و چه با سرطان،… ما همگی منتظر روز پایانی زندگیمان هستیم، فرقی نمیکند، چه با آپاچی و چه با سکته قلبی، من آپاچی را ترجیح میدهم.»
انتهای پیام/