خبرگزاری فارس مازندران ـ زری طاهری پرکوهی| ۲۹ فروردین ماه، روز ارتش جمهوری اسلامی ایران و یادآور حماسهسازان فداکار و مدافعان مرزهای این آب و خاک است که جانانه ایستادند.
دلاورمردان ارتش ایران، همواره از پیروزی انقلاب تاکنون از مرزهای کشور دفاع کردند و امنیت و آرامش را برای مردم این خاک به ارمغان آوردند تا جایی که بیشک پشت همه ما به ارتشیها گرم است.
امروز ۲۹ فروردین ماه است روزی که به نام "ارتش" نامگذاری شده است، علت نامگذاری هم ایثار و ازخودگذشتگی سربازان جان بر کف وطن است.
یکی از شهدای ارتش کشور آن که در روزهای نخستین جنگ تحمیلی شهید شد، خلبان شهید فیروز شیخ حسنی که دوران کودکی و جوانی خود را در شهر تنکابن مازندران گذرانده است، همچنان گمنام و مظلوم است، ۲۹ فرودین ماه جاری بهانهای شد تا بیشتر با او آشنا شویم...
برای یادآوری خاطرات، گفتوگویی با خانم نسرین شیخ حسنی خواهر شهید امیر سرلشکر خلبان "فیروز شیخ حسنی" گفتوگویی ترتیب دادیم که شما را به خواندش دعوت میکنیم؛
شهید فیروز شیخ حسنی متولد سال ۱۳۳۱ و فرزند مازندران که در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسید، وی خلبان هواپیمای شکاری بمب افکن f۵، افسر خلبان شکاری گروه سوم گردان ۴۳ شکاری و رئیس دایره امنیت پرواز و بازرسی پایگاه هوایی شهید وحدتی دزفول بود.
*از کودکی تا جوانی
شهید نخستین شهید نیروی هوایی ارتش در آغاز جنگ تحمیلی بود و پدرش نیز از کارکنان شهربانی سابق بود تا اینکه بهواسطه شغل نظامی به تنکابن منتقل شد، دوران ابتدایی و دبیرستان تنکابن سپری شد، دیپلمش را در در رشته ریاضی در تهران اخذ کرد.
شهید شیخ حسنی در سال ۱۳۴۹ در کنکور دانشکده افسری ارتش شرکت کرد سه سال شبانهروز به فراگیری علوم نظامی و تخصصی پرداخت، الگویش سرلشکر خلبان نادر جهانبانی بود، در پرواز و سخنرانیهایش درباره مزایا و محاسن خلبانی نظامی شنیده بود و علاقهمند به پرواز شد.
آقا فیروز با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد بعد از قبولی معاینات پزشکی زبان انگلیسی معلومات عمومی و هوش در مهر ماه ۱۳۵۲ به دانشکده خلبانی رفت به همراه ۳۹ دانشجوی دیگر به فرودگاه قلعه مرغی رفت با سامانهها دستورالعملهای پرواز با هواپیمای یک موتوره چهار نفره بونانزا آشنا شد.
*فعالیتها و تخصص
در دوم مهرماه سال ۱۳۵۳ اولین پروازش را با استادش انجام داد ۲۶ مرداد ۱۳۵۳ لذت پرواز سولو "پرواز انفرادی" را تجربه کرد برای ادامه دوره پرواز به پایگاه هوایی لکلند در حوالی شهر سان آنتونیوی تگزاس رفت تجربهای دیگر آغاز شد، مدتی آنجا بود در کلاسهای زبان عمومی و تخصصی حاضر شد.
۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۴ دیپلم گرفت برای ادامه به پایگاه مدینا رفت آنجا با هواپیمای سبک ملخدار یک موتوره تی ۴۱ در فرودگاه کمکی هوندو انجام داد آنجا هم پرواز با موفقیت سپری کرد در پایان دوره به بیش از ۴۷۲ ساعت رسید.
جمعه ۱۴ آبان ۱۳۵۴ روزی که دوره خلبانی به انتها رسید علاوه بر دریافت لوح خلبانی برجسته وینگ نقره خلبانی بر سینهاش نصب کرد سرهنگ لی دنسون استادش میگفت؛ ستوان شیخ حسنی یک خلبان ممتاز بود او همواره تصمیماتی دقیق میگرفت و دانش عمومی دستورالعملهایش در پرواز عالی است او بسیار نرم پرواز میکرد و همیشه مشتاق پرواز بود.
این شهید در ایران از ۱۵ اسفند تا ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۵ با ۵۲ نوبت پرواز آموزشی در زمینههای بمباران با زاویههای مختلف ناوبری پست ناوبری پست تاکتیکی همراه با پرتاب بمب جنگی در میدان تیر پایگاه رهگیری و درگیری هوا به هوا سایر پروازها که قبلاً انجام داده بود دوره موفقیت در گردان ۴۱ آموزشی به فرماندهی سرگرد خلبان مرتضی فرزانه را به آخر رساند.
*خلبان عملیاتی در پایگاه هوایی دزفول شد
شهید شیخ حسنی از این زمان به بعد در کسوت خلبان عملیاتی در پایگاه هوایی دزفول ماند، خرداد ماه ۱۳۵۶ بود که با سرکار خانم پریوش نریمانی از اهالی اصفهان یک زندگی مشترک کوتاه آغاز شد حاصل این وصلت دختری به نام شهرزاد در سال ۱۳۵۷ شد بعد از دستیابی لیدری طبقه چهار در قالب شغل دوم در جایگاه افسر امنیت پرواز گردان ۴۳ شکاری همزمان با پروازهای روزانه فعالیت میکرد و به کسب تجربه میپرداخت.
سوم آذر ماه ۱۳۵۷ بود که شهید با همسر و فرزند خود از دو خلبان دیگر برای چه دوره ایمنی بار دیگر به پایگاه هوایی لکلند در ایالت تگزاس در جوار شهر سان آنتونیو اعزام شد، دوره زبان تخصصی را گذراند به دانشگاه کالیفرنیای جنوبی رفت و با نمره ۹۹ از صد بهعنوان صادق ممتاز فارغالتحصیل شد.
* افسر سختکوش در حفظ و ارتقای ایمنی پایگاه هوایی نام گرفت
آخرین از روز تیر ماه سال بعد به ایران بازگشت یک بار دیگر دوره آشنایی با سامانههای f۵ را در دپارتمان آموزش پرواز مهرآباد تهران گذران و به یگان خود بازگشت همگام با انقلاب بهعنوان افسری سختکوش در حفظ و ارتقای ایمنی پایگاه هوایی وحدتی دزفول نقش پررنگی ایفا کرد و در این زمینه درخشید ریاست دایره بازرسی و امنیت پرواز و پایگاه را به او واگذار کرد.
در روز در روز ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ که صدای غرش هواپیماهای دشمن در پایگاه هوایی شنیده شد صدای انفجار از باند پرواز به گوش میرسید برای بررسی و کیلیر باند پرواز همراه با چند سرباز از ساختمان امنیت پرواز به سمت باند حرکت کرد.
متاسفانه حضور او در باند با دومین دسته پروازی هواپیماهای دشمن که وقتی مواجه شد که از راه رسید بعد از بمباران ترکشهای این بمبها به او باعث جراحت شدید شد بلافاصله بالگردی آمد برای درمان او را به اهواز بردند اما قبل از اینکه به بیمارستان برسد در اثر شدت جراحت به شهادت رسید.
خانم شیخ حسنی میگوید؛ نام برادرم به عنوان اولین خلبان شهید نیروی هوایی در جنگ تحمیلی در لوح تاریخ کشور ثبت شد، ولی برادرم در کل کشور غریب است و کمتر کسی او را میشناسد، مزارش در اصفهان زادگاه دخترش است.
وی در ادامه تاکید میکند؛ هنوز نمیتوانم باور کنم نیست من عاشق برادرم بودم او فوقالعاده بود همکارانش میگویند همه میدانند در کتابی که تیمسار مهرنیا در مورد زندگی خلبانان با عنوان نبرد ستارههای هوایی در چهار جلد به رشته تحریر درآورد از برادرم یاد شده است.
شهید شیخ حسنی پس از پیروزی انقلاب برادرم که در حال آموزش در ایالت متحده بود جانانه بازگشت تا به مردمش خدمت کند، او به امام خمینی (ره) عشق میورزید و گوش به فرمان ایشان بود.
*در مقابل فرموده امام راحل چه گفت!
خانم شیخ حسنی اضافه میکند؛ آن روزها با اینکه جنگ بود ولی هر روز در تماس بودیم، میگفت اگر امام راحل دستور بدهند خودم یک نفره خاک دشمن را توبره میکنم.
این خواهر شهید به روز شهادت برادرش اشاره میکند و میگوید: ساعت ۲ بعدازظهر ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ بود که برادرم با همسرش تماس گرفت و گفت؛ من خیلی گرسنه هستم میز ناهار را آماده کن! ناگهان صدای مهیب بمباران همه جا را پر کرد، او دوباره با خانه تماس گرفت و گفت نترس شهرزاد را بگیر و به جای امنی ببر نگران نباش باید برای بازرسی باندها میرفت تا ببیند هواپیماهای ما میتوانند پرواز کنند یا خیر...
*گفتند پنج دقیقه از شهادتش میگذرد/ غریبانه و در سکوت شهید شد
خانم شیخ حسنی، با بیان اینکه همراهش یک راننده اهل تنکابن بود میگفت؛ من گفتم جناب سرگرد برگردیم عقب، وضعیت خطرناک است، اطراف فرودگاه کنار جنگل او را پیاده کرد و گفت تو برو، من نگاه میکردم پشت جیب بودم وقتی کمی جلو رفت آسمان سیاه شد، تعداد زیادی هواپیما در محیط حاضر شدند بمباران آغاز شد....
وی یادآور میشود؛ ساعت ۲ بعد از ظهر بود که ترکشهای بمب به سر و یک پای برادرم اصابت کرد، بمباران ادامه داشت شهید سرجایش نشست هواپیمای ما نمیتوانست پرواز کند میگفتند؛ برادرم زنده بود تا اینکه ساعت ۱۰ شب شد، اوضاع کمی آرام شده بود، با هلیکوپتر پیکرش را به بیمارستان اهواز بردند پزشک گفت پنج دقیقه از شهادتش میگذرد.
خانم شیخ حسنی تصریح میکند؛ با اینکه ۴۰ سال از شهادت برادر مهربانم میگذرد ولی در شهر تنکابن جز همان کوچه کودک خانه پدری هیچ جای دیگری نامش را نمیبینیم با اینکه اولین شهید خلبان دفاع مقدس در کشور است.
*وعدهای که پس از ۸ سال هنوز محقق نشد/ میدان چه شد!
خواهر این شهید خلبان تاکید میکند؛ هشت سال پیش رئیس بنیاد شهید تنکابن، فرماندار و دیگر مسؤولان به خانه مادرم در تنکابن آمدند قول دادند میدان ورودی شهر تنکابن با نام این شهید مزین شود اما هنوز این وعده عملی نشده که هیچ میگویند؛ کدام وعده آن میدان که دیگر وجود ندارد، فرمانداری و شهرداری تنکابن باید پاسخگو باشند.
وی تاکید کرد: اما بشنوید از مادرم، وی عقیده داشت که پسر من شهید نشده که از مملکت مال یا نام بگیریم هیچ چیز نمیخواهیم، تنها کمکی که در طول این سالها از بنیاد شهید گرفتیم وام ۱۰ میلیونی است.
۲۹ فروردین ماه جاری هر سال ما را به یاد فداکاریهای شهدای ارتش انقلاب میاندازد و ممکن است شاید فقط همین امروز را با یاد شهدا سر کنیم ولی خواهرانی همچون خانم نسرین شیخ حسنی هر روز با یاد و عطر این شهید میگذرانند.
به گزارش فارس؛ تنها خواسته این خواهر این است که یاد و نام برادرش تکرار شده و زنده بماند، در سطح شهر تنکابن هم خبری از حتی یک تابلو از این شهید گرانقدر نیست، مسؤولان سعی کنند به وعده خود عمل کنند تا یک میدان را با نام این شهید مزین شود.
انتهای پیام/۸۶۰۴۸/ج/خ