اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  گیلان

تکیه‌گاهی که دیگر نیست/خداحافظ فرمانده

در مراسم وداع با فاتح نبل و الزهرا یک نفر می‌گفت: در مواقع بحرانی زندگی‌ام با سردار تماس می‌گرفتم ساعت‌ها با من صحبت می‌کرد و حتی حضوری مشکلاتم را برطرف می‌کرد و اکنون حس می‌کنم تکیه‌گاه خود را در این دنیا از دست دادم.

تکیه‌گاهی که دیگر نیست/خداحافظ فرمانده

به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، جنگ یعنی سختی، ویرانی، اسیر و یا جانباز شدن و درنهایت یعنی شهادت و رسیدن به اوج سعادت اخروی.

نظام ۴۰ ساله جمهوری اسلامی در طول تاریخ انواع جنگ، توطئه، تحریم و ترور و آن‌هم باهدف نابودی نظام مقدس جمهوری اسلامی به خود دیده است،  اما دیار شیران مهد مردمان دلیری است که با خون پاک خود اجازه جدایی یک متر از خاک وطن را به رژیم تادندان‌مسلح بعث ندادند چراکه آنان دفاع را تضمین‌کننده استقلال و آزادی کشور می‌دانستند.

بعد از شروع دوران دفاع مقدس بسیاری از جوانان این مرزوبوم  از دل‌خوشی‌های روزمره خود گذشته دعوت امام راحل (ره) و پروردگار را لبیک گفته و عازم جبهه حق علیه باطل شدند و با رشادت و خون‌های رنگین خود، عشق، وفا، وحدت ایثار و ازجان‌گذشتگی را معنا کردند.

بعد از اتمام دوران دفاع مقدس استکبار از هر حربه‌ای برای سرنگونی نظام اسلامی بهره جست ولی همواره با شکست جدی مواجه شد به این دلیل آز آخرین حربه خود یعنی تشکیل گرو‌ه‌های بزرگ تروریستی استفاده و در اواخر سال ۲۰۱۲ گروه داعش به سرکردگی آمریکا تأسیس شد‌.

گروه تروریستی داعش هیچ بویی از انسانیت، دین، اسلام و شرافت انسانی نبرده و در آن روزها باخیانت برخی از کشورهای غربی و حمایت‌های مالی و لجستیکی استکبار وارد عراق و سوریه و با قتل و عام‌های فراوان سعی در ایجاد وحشت داشته و از این طریق توانست بسیاری از شهرهای عراق و سوریه مثل نبل و الزهرا، حلب و موصل را تصرف و هرروز بر قدرت او افزوده می‌شد.

در اوایل روزهای سال ۹۳ و ۹۴ می‌دیدم که جوانان دهه ۶۰ و ۷۰ این مرزوبوم عشق به حرم اهل‌بیت (ع) را بر عقل خود ترجیح داده و برای دفاع از حرم آل الله به جبهه مقاومت پیوسته و رشادت‌های بسیاری انجام و روایت ماندگار شهید آوینی از عصر عاشورا تحت عنوان «فتح خون» را برایمان تداعی کردند.

استان گیلان در طول دوران دفاع مقدس و جمله داعش به عراق و سوریه دارای فرماندهان ارزنده‌ای مثل مهدی خوش‌سیرت‌ها و شهدای مدافع حرمی از حمله بابک نوری هریس، جواد دوربین، حامد کوچک‌زاده و جمالی رضی و شهید طاهرنیاها بوده است.

مگر می‌شود کسی گیلانی باشد و با شنیدن نام نبل و الزهرا یاد دلاورمردی‌های لشکر ۱۶ سپاه قدس گیلان و فرماندهان شجاع آن روزها نیفتد؟

نبل و الزهرا یعنی دلاور مردی فرمانده‌ای که به قول سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، فاتح خیر بوده و هرکجا که او باشد خیالش راحت است، نبل و الزهرا یعنی شجاعت، دلاوری و خط‌شکنی گیله‌مردان شمالی و نبل و الزهرا یعنی سردار خط‌شکن جبهه مقاومت سردار محمدعلی حق‌بین.

 

چند روزی خبر بود که وخامت حال جسمانی سردار محمدعلی حق‌بین در رسانه‌های استان پخش شد و مردم برای این جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس دست به دعا برداشته و خواستار شفا فرزند سرافراز خود بودند تا اینکه روز گذشته ساعت ۱۴: ۳۰ یکی از فرماندهان سپاه قدس گیلان با تلفم تماس گرفت و من با دیدن نام آن فرد درگوشی خود در انتظار شنیدن خبر خوشحال‌کننده‌ای از شرایط جسمانی سردار خط‌شکن جبهه مقاومت بودم، ولی شد آنچه نباید می‌شد.

آری خبری از پشت تلفن به گوشم رسید که من را چند دقیقه مات و مبهوت کرد و آن خبر عروج شهادت گونه سردار‌ محمدعلی حق‌بین بود، سردار حق‌بین در سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای کشاورز و سخت‌کوش در یکی از روستاهای اطراف شهرستان لنگرود چشم به جهان گشود، وی دارای ۱۱ برادر و خواهر دیگر هم بود که محمدعلی هفتمین عضو این خانواده بود.

در دوران راهنمایی در سال ۱۳۵۸ و یک سال بعد از پیروزی انقلاب وارد پایگاه بسیج شد و در سال ۱۳۶۳ به عضویت سپاه پاسداران درآمد که در خاطراتش آمده که بعد از 6 ماه خودش خبر نداشت که پاسدار شده است.

وقتی آن فرمانده سپاه قدس گیلان خبر عروج شهادت گونه این سردار رشید اسلام را به من برای داد با خود گفتم مگر ممکن است دیگر مردم گیلان فرمانده شجاع و فاتح نبل و الزهرا خود را نبینند.

 

بعد از شنیدن این خبر دل‌های تمام مردم گیلان آزرده‌خاطر شده و موجی از همدردی با خانواده این شهید در فضای مجازی سرازیر شده و همگان منتظر اعلام ساعت مراسم تشییع‌جنازه سردار حق‌بین بودند.

از صبح روز چهارشنبه وقتی برای تهیه گزارش از مراسم تشییع سردار محمدعلی حق‌بین وارد ساختمان لشکر عملیاتی ۱۶ قدس گیلان در شهرستان رشت شدم حس و حال عجیبی در آنجا حاکم بود یکی در حال آماده‌سازی مراسم بوده و یکی از فرماندهان قبور شهدای گمنام را با گلاب می‌شست و دیگری عکس شهید را در دست گرفته و منتظر آمدن پیکر این شهید بودند و وقتی دلیل این کار را از او پرسیدم اشک از چشمانش خارج شد و گفت: ما هرچه داریم از این شهیدان است.

هر چه عقربه‌های ساعت به ۹: ۳۰ صبح نزدیک می‌شد، بی‌تابی‌ هم‌رزمان سردار خط‌شکن جبهه مقاومت برای  دیدن پیکر رفیق خود بیشتر و هرلحظه به خیل جمعیت افزوده می‌شد، آری امروز همه مردم گیلان بی‌تابانه خود را به رشت رساندند تا آخرین دیدار و نجواهای خود را با این سردار رشید اسلام انجام دهند.

 


نیم ساعت از زمان اعلام ورود پیکر سردار محمدعلی حق‌بین می‌گذشت و دل‌ها هرلحظه بی‌تاب‌تر می‌شد تا اینکه لحظه وداع فرارسید و پیکر این فرزند برومند گیلان وارد مقر لشکر عملیاتی ۱۶ قدس گیلان شد، مداح به‌محض ورود پیکر این‌ سردار نوای به اذن صاحب علم به اذن خالق غم سپاه زینبیون همه به‌سوی حرم سر داده تمامی افراد حاضر در این مرکز در حال و هوای خود سیر کرده و باخدای خود راز و نیاز می‌کردند، گویی همه مردم در خیال فکه و مجنون هستند.

 


در این لحظه یکی از هم‌رزمان جوان و یکی از مدافعان حرم گیلان را دیدم که دوان‌دوان خود را به پیکر این شهید رسانده و چفیه خود را متبرک کرده و یک جمله را گفت که دل تمام حضار لرزید و آن جمله این بود، حاج قاسم سلیمانی تو همیشه می‌گفتی هرکجا سردار حق‌بین باشد خیالم جمع است پس آغوشت را باز کن و فرزند گیلان را در آغوش بگیر.

پس از اتمام مراسم تشییع سردار حق‌بین با یکی از فرماندهان سپاه قدس گیلان خود را به محل دفن این شهید رسانده و وقتی وارد مزار شهدای گمنام شدیم تمامی افراد در حال خود بوده و یک‌گوشه کار را در دست گرفته بود، یکی قبور شهدا را تمیز می‌کند، یک فرد بیرق‌های عزای حضرت زهرا و زینب (س) را نصب می‌کند تا بتوانند این مکان مقدس را آماده میزبانی و پذیرایی از رفیق شهید خود کرده و وداعی باشکوه با سردار دل‌ها کنند.

در حال نزدیک شدن به محل وداع با پیکر سردار عزیز بودم که چشمم به کنجی افتاد، فردی را دیدم که عکس سردار حق‌بین را در دست گرفته و با چشمانی اشک‌بار باخدا درد و دل می‌کند؛ با دیدن حال روحی و عرفانی این فرد متأثر شدم،  خود را به او رساندم، پرسیدم که چر این‌قدر بی‌تاب است؟ گفت: «با شنیدن خبر عروج شهادت گونه سردار محمدعلی حق‌بین از دیشب غمی عجیب دلم را فراگرفته و در هنگام سحر به یاد دیدار سردار سلیمانی پس از شکستن محاصره نبل و الزهرا هستم که در آن شهید سلیمانی با چه افتخاری خود را گیلانی دانسته و از سردار حق‌بین تعریف می‌کرد.»

هم‌رزم شهید می‌گفت: «باورم نمی‌شود که دیگر سردار، دوست، برادر و یاور خود را نمی‌بینم ولی می‌خواهم به او بگویم سلام ما را به روح‌الله و حاج قاسم برسان.»

 

 

در حال خداحافظی از هم‌رزم سردار بودم که چشمم به یکی از اعضای خانواده این شهید خورد و به سمتش رفتم و درحالی‌که چشمانش پر از اشک بود، پرسیدم: «باورت می‌شود دیگر سردار حق‌بین را نمی‌بینی؟ گفت: «وقتی همیشه و در مواقع بحرانی زندگی‌ام با او تماس می‌گرفتم ساعت‌ها با من صحبت می‌کرد و حتی حضوری مشکلاتم را برطرف می‌کرد و من اکنون حس می‌کنم تکیه‌گاه خود را در این دنیا از دست دادم.»

 

مراسم تشییع سردار خط‌شکن جبهه مقاومت در حال اتمام بود که مداح از سردار محمد پاکپور درخواست کرد تا بلند شده و سربند یا زهرا (س) که از سردار حق‌بین به یادگار مانده بود را به پیشانی تنها یادگار او بسته و در این لحظه فضا به‌شدت عاشورایی شد و تمام مردم و هم‌رزمان این سردار از چشمانشان اشک جاری می‌شد.

گزارش: سعید شفیعی

انتهای پیام/۸۴۰۰۷/ر

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول