به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، ماه مبارک رمضان فرصتی برای تمرین بندگی خداوند و یادآوری احکام الهی به نفس است، نفس انسانی که در پیچ و خم زندگی، اسیر مادیات شده و از عالم بالا و والا غافل شده و از مصادیق اساسی اظهار بندگی، مبارزه با طاغوت و طاغوتیان است و تاریخ پر افتخار این مرز پرگهر، مملو از خاطرات مبارزه با طاغوت و استکبار ستیزی است.
در کتاب حق مداری و مبارزه باطاغوت تاریخ هستی، باب اصفهان، درخشان و خواندنی است و امروز به مرور خاطرات مبارزات مردم علیه نظام طاغوتی در فریدونشهر در کلام حجت الاسلام احمد سالک میپردازیم.
ناتوانی ساواک در خنثیسازی مبارزات انقلابی
ماه مبارک رمضان فرصتی بود که مبلغان و علمای دینی در قالب سفر تبلیغی به مبارزه و مخالفت با رژیم پهلوی میپرداختند.
در یکی از این سفرهای تبلیغی حجتالاسلام احمد سالک با عزیمت به فریدونشهر علاوه بر روشنگری در آنجا اقدام به تاسیس گروه ضربت متشکل از جوانان نمود که گامی مهم در امر مخالفت با سیاستهای ساواک محسوب میشد.
در این زمینه در کتاب «خاطرات حجتالاسلام شیخ احمد سالک» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است: «سفر من به فریدون شهر اصفهان در ماه مبارک رمضان صورت گرفت. وقتى که وارد فریدونشهر شدم، آقاى سپیانى که از اهالى منطقه بود به من تعارف کرد و من هم به منزل ایشان رفتم.خانواده آقاى سپیانى حقایق آن منطقه را به من مىگفتند. در آن منطقه تکیهاى بود که به آنجا رفتم و یک روز مردم منطقه را جمع کردم، ابتدا آن تکیه را غبارروبى و تمیز کردیم و سپس منبرم را شروع کردم.
افشاى جنایات شاه با ذکر اسم یزید و معاویه
حجتالاسلام سالک با اشاره به سخنرانیهای خود در ماه رمضان ادامه میدهد در منبر درباره هر نابسامانى که صحبت مىکردم به طریقى آن را به شاه ارتباط مىدادم و با ذکر اسم یزید طورى به ذهن مردم القا مىکردم که برداشت آنها، حکومت شاه بود.
این سخنرانى باعث شد که سرمایهدارهاى آن منطقه تا جایى که مىتوانستند اقداماتشان را علیه من شدت بخشند، به هرحال سخنرانىهاى آتشین تا شب بیست و سوم ماه رمضان ادامه داشت و با ذکر اسم یزید و معاویه، به افشاى جنایات شاه مىپرداختم.
در کنار ایراد سخنرانى در منطقه فریدونشهر، توانستم گروه ضربتى را متشکل از رانندههاى مؤمن و مذهبى و پیشکسوتهاى منطقه تشکیل دهم. این گروه ضربت در حقیقت هم از من محافظت مىکرد و هم اینکه در منطقه تبدیل به قدرتى علیه رژیم شده بود، از طرفى من با این گروه ضربت جلساتى ویژه داشتم و به صورت حضورى آنها را در منزل آقاى سپیانى جمع و با قرآن و اطلاعات روز آشنا مىکردم.
از جمله اقدامات این گروه زمانى بود که در فریدونشهر سخنرانى مىکردم و همزمان یک روحانى دربارى به نام شیخ مقدسى هم بود که به شاه دعا مىکرد و حرفهاى ناجورى مىزد. یک روز اعضاى گروه ضربت از او ناراحت شدند و براى مقابله با اقداماتش تابوتى خالى را جلوى در خانهاش گذاشتند و رفتند. وقتى که این شیخ در را باز کرده و چشمش به تابوت افتاده بود خیلى ناراحت شد، طورى که این اقدام باعث شد از آن زمان به بعد یک مقدار خودش را کنترل کند.
همچنین در فریدونشهر به تشویق دانشآموزانى که با معدل بالا قبول شده بودند اقدام نمودم و از آنها دعوت کردم ـ چون اینجا نیاز به چند تا طلبه دارد ـ بیایند و درس طلبگى بخوانند. اتفاقا دو، سه نفر از آنها که دیپلم گرفته بودند براى آموزش دروس حوزوى آماده شدند.
کادرسازی انقلابی
در همین راستا روزى یک ساعت به آنها در زمینه ادبیات عرب و جامعالمقدمات و سایر دروس آموزش مىدادم تا آنجا که در نهایت اینگونه آموزشهاى من تأثیر خود را روى طلبهها، از جمله آقاى لچینانى که یکى از طلاب بود گذاشت، طورى که او در همان زمان با سخنرانىهاى خود یاور ما در آن محیط شده بود.
اقدامات ضد رژیم من در فریدونشهر باعث شده بود اوضاع آنجا بحرانى شود، چنانکه یک روز فرمانده ژاندارمرى آن منطقه به صورت خصوصى نزد من آمد و گفت که ساواک «داران» به من دستور داده با تو چنین و چنان کنم، اما من مراقب تو هستم. این را هم به تو بگویم که در ژاندارمرى عناصرى هستند که مورد اعتماد نیستند، ولى تو یک مقدار ملاحظه کن، با وجود این، مجموعه اقدامات من باعث شد او به ناچار و به دستور ساواک مرا دستگیر و به ساواک «داران» برده و در آنجا به داخل اتاق شکنجه هدایت کنند.
بعد از ظهر همان روز اول، رئیس ژاندارمرى و رئیس ساواک «داران» داخل اتاق شکنجه آمده، به همراه خود یک جعبه گز نیز آوردند و شروع به مذاکره با من کرده و گفتند: «از اینکه تو را دستگیر کردیم ببخشید، اشتباه شده و بعد از پذیرایى با چاى و گز گفتند شما آزاد هستید، بروید». بعد از آن رئیس ژاندارمرى فریدونشهر پیش من آمد و با احترام خاصى گفت: «برویم فریدونشهر، زیرا اوضاع شهر به هم ریخته و قابل کنترل هم نیست، اگر برنگردى اوضاع وخیم خواهد شد، به همین دلیل ساواک نیز به این نتیجه رسیده که دستگیرى تو اشتباه بوده است».
گروه ضربت کار خودش را کرد و ساواک، عقبنشینی کرد
در حین صحبتهاى او فهمیدم گروه ضربتى که در فریدونشهر تشکیل داده بودم کار خودش را کرده بود و در حمایت از من مینىبوسها را پر از جمعیت نموده و به همراه بیل و کلنگ به سمت ساواک «داران» حرکت کرده بودند. در این شرایط اوضاع فریدونشهر و اوضاع داران و توابع متشنج شده بود، بنابراین عوامل امنیتى به این نتیجه رسیده بودند که مرا آزاد کنند.
در هر صورت پس از آنکه آنها گفتند شما آزادید، من از زندان بیرون نمىآمدم و مىگفتم چرا مرا گرفتید؟ و از این قبیل اعتراضات که بالاخره با کتک مرا بیرون انداختند. پس از آنکه از زندان بیرون آمدم مینىبوسها آماده بودند و با عزت و احترام بسیار زیادى مرا به فریدونشهر بردند. پس از این حوادث بالاى منبر هر چه مىخواستم در حمایت از حضرت امام، انقلاب و فساد حکومت پهلوى سخنرانى مىکردم تا اینکه بالاخره عوامل امنیتى مجبور شدند مرا از فریدونشهر اخراج کنند.
انتهای پیام/۶۳۱۰۶/ص۲۰/