به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، زهره رجبی: جوانان دیروز و امروز چه آنهایی که در جبهههای حق علیه باطل قدم گذاشتند و چه آنهایی که در سنگر علم و دانش در حال فتح قلههای پیشرفت کشور هستند امروز راویان خوبی برای نسل جوان شدند و علم روایتگری را به دوش گرفتند تا رسالت سنگین آگاهیبخشی و بصیرتافزایی عمومی را به شایستگی ادا کنند، امیرهوشنگ کمیلی روایتگر ۵۶ ساله گلستانی که جزو رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس است مدال پرافتخار جانبازی هم نصیبش شده و قرار است در یک گپ و گفت صمیمانه از قهرمانانی روایت کند که حماسه بلندآوازهای در دنیا خلق کردند و با این مکتب توانستیم پیروزیهای بزرگی بدست آوریم، سالروز آزادسازی خرمشهر بهانهای برای شنیدن حرفهای ناب گنجینههای دوران دفاع مقدس شده است.
امیرهوشنگ کمیلی ۱۶ ساله بود که پای در عرصه بسیج و پایگاه مقاومت کرد، اولین اعزام به جبهه را در ۱۷ سالگی تجربه کرد، سال ۱۳۶۱ بعد از عملیات فتح خرمشهر همراه همرزمانش به اهواز رفت و در خرمشهر مستقر شد.
حضور در عملیاتهای والفجر ۶، والفجر ۹، عملیات حاج عمران و عملیاتهایی که معمولاً از نگاه ما سرشناس نیستند به دلیل اینکه در غرب، کردستان و استان آذربایجان غربی انجام شد در کارنامه زندگی این پیشکسوت دفاع مقدس به چشم میخورد.
کمیلی میگوید: سال ۱۳۶۷ در فاو برخی اعضای بدنم ترکش ۸۱ اصابت کرد و مجروح شدم، میخندد و ادامه میدهد «اگر خدا قبول کند جانباز هستم البته خودم را لایق این درصد و عنوان نمیدانم».
* با پشتوانه ایمان قوی، دشمن در فضای مجازی نمیتواند ما را زمینگیر کند
او درباره انگیزهاش به جبهه؛ آن هم در دوران جوانی که باید مانند خیلی از هم سن و سالهایش به درس و خواندن کتاب مشغول بود میگوید: محصل بودم، سال سوم راهنمایی را در مدرسه شهید باهنر انتهای خیابان شهید رجایی «پایان میدان بار» به اتمام رساندم، با شروع سال اول دبیرستان بعد از گذشت یک ماه از مدرسه، حالوهوای جبهه و دفاع مقدس به سرم افتاد و آن شور و حال وصف نشدنی در وجودم شعله گرفت، دبیرستان را رها کردم بعد به بسیج رفتم و ثبتنام کردم، یک دوره آموزش ۲۰ روزه در پادگان شهید میقانی سپاه کردکوی دیدم و بعد از آن به جبهه اعزام شدم.
طبیعی است انگیزه اصلیام با توجه به اینکه آن موقع جوان بودم و حال و هوای دفاع مقدس با نوحههای آهنگران عجین بود شور و حال خاصی به ما وارد میکرد، خودمان را مدیون و بدهکار انقلاب میدانستیم به این خاطر جزو کسانی بودم که خدا توفیق داد در این عرصه وارد شدیم، حالا هم یکی از سبزپوشان سپاه هستم و ادامه خدمت را در این سنگر انجام میدهم.
فرصت را غنیمت میشمارم و از این پیشکسوت دوران دفاع مقدس درباره اینکه همیشه مدل آرایشی جنگی دشمن متفاوت است سوال میکنم و اینکه اکنون باید در قبال جنگهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چه آرایشی به خودمان بگیریم تا بتوانیم در این عرصهها مانند عملیات فتح خرمشهر پیروز شویم تا کام مردم و انقلاب شیرین شود.
کمیلی تصریح میکند دفاع مقدس مقولهای است که با چند کلمه و چند دقیقه نمیتوان آن را تفسیر کرد اما در یک کلام میتوانم خلاصه کنم، دوران ما دوران پرتلاطم انقلاب و دفاع مقدس بود و بچههای آن دوران شور و حال خاصی داشتند اما امروز شاید ما آن جنگ فیزیکی را نداشته باشیم اما جنگ عقیده را داریم، دشمن امروز متوجه شده که اگر ایرانی را میخواهد شکست دهد باید فرهنگ، ناموس و خانوادهاش را متزلزل کند آنوقت خانواده و جامعه از هم میپاشد، اما خدا توفیق میدهد و این اتفاق نخواهد افتاد.
اما تحلیل دشمن این است و تا اندازهای موفق هم شدند، در فضای مجازی و در رسانهها در حدی وارد شدند که حتی در اتاق خوابمان هم گوشی و فضای مجازی دشمن ورود پیدا کرده است، اما ما قویتر از فضای مجازی؛ اعتقادات دینیمان و اهلبیت (ع) را داریم اگر به سیره آنها برگردیم مطمئنا پشتوانه ایمان قوی خواهد شد و فضای مجازی نمیتواند ما را زمینگیر کند.
اگر به آیات قرآن و معانی این کتاب الهی توجه کنیم و به اعتقاداتمان پایبند باشیم و نگوییم دنیا اینطوری است، مردم آن طوری هستند، مسوولان فلان هستند، دزدی و فساد و ... فراگیر شده است اگر ما بخواهیم خودمان را درگیر این مسائل و موضوعات کنیم تهی میشویم، بیتفاوت میشویم، اما اگر اعتقادات دینی خودمان را تقویت کنیم مطمئنا دشمن نمیتواند بر ما پیروز شود شیطان همیشه از دریچهای وارد میشود که ناامیدی به طرفمان بیاید، اگر ناامیدی به سمتمان آمد اما مقاوم باشیم، استقامت کنیم مطمئنا دهان دشمن و شیاطین را به خاک میمانیم و این اتفاق در دوران دفاع مقدس افتاد.
* جلوههای اثرگذار جبهه برای نسل جوان و مسوولان
آنقدر عرصه اعتقادات و معنویت دفاع مقدس زیاد بود؛ یادم است که سال ۱۳۶۱ بعد از فتح خرمشهر که به جبهه اعزام شده بودیم، سه ماه در منطقه بودیم بعد از آن یک هفته هم نمیتوانستیم در شهرمان دوام بیاوریم و بلافاصله ثبتنام میکردیم و مجدداً اعزام بعدی صورت میگرفت، به این خاطر اعتقادم این است که اگر امروز بتوانیم پایبند اعتقاداتمان باشیم بازهم برگ برنده در دست ما است.
از کمیلی این راوی دفاع مقدس میپرسم تا برایمان بگوید جلوههای اثرگذار جبهه برای نسل جوان و مسوولان از دیدگاهش چگونه است تا نقشه راه در مواجهه با هر اتفاقاتی مشخص باشد و او میگوید: خدا به ما توفیق داده که الان راوی گنجینه دفاع مقدس باشیم، همراه خودمان کاروانهای راهیاننور را به مناطق عملیاتی میبریم، یکی از شیوههایی که میتواند آثار خودش را برجای بگذارد و گذاشته است همین کاروانهای راهیاننور است.
شما میبینید وقتی زائران را به مناطق عملیاتی میبریم و برمیگردانیم، رفتنمان با یک حال و هوایی است و برگشتنمان از این سفر معنوی با یک نگاه معرفتی دیگری تبلور پیدا میکند و بسیار متفاوت است، زائرانی که به مناطق عملیاتی رفتند، خاک آنجا را دیدند، خاکی که چشمها، دستها، سرها و اعضای بدن رزمندهها به یادگار گذاشته شده و آن مناطق متبرک به خون شهدا شده است.
ما شهدای گمنامی را میبینیم که استخوانها و پلاکشان بعد از مدتها میآید، اگر کمی فکر کنیم که اعضای بدن این رزمندگان کجاست؟ چشم و گوش و دستوپای آنها کجاست؟ آیا اینها در خاک مناطق عملیاتی عجین نشدهاند؟ آیا وقتی که روی آن خاکها پا میگذاریم نمیدانیم که در چه منطقهای قدم نهادیم؟ این است که وقتی میگویند تربت پاک است، کفشهایتان را در بیاورید اینجاست و اثرات خوبی دارد.
* مسوولانی انتخاب کنیم که مردمی و متواضع باشند
ما کاروانهایی داشتیم که هر سفرمان به مناطق عملیاتی خاطرات جالبی در خود جای داده است دختری که با مانتو به این سفر معنوی آمده بود و در ماشین تقاضای چادر میکرد، یا وقتی در مناطق عملیاتی بودی و میخواستیم به پادگان و استراحتگاه برگردیم، زائران کاروان میگفتند آقا میشود بازهم طلائیه و شلمچه برویم؟ وقتی میگفتیم چطور؟ جواب میدادند که ما آنجا احساس میکنیم چیزی گم کردیم و دنبالش میگردیم، اینها نشان میدهد که این سفر معنوی اثر خودش را گذاشته است.
این ما هستیم که میتوانیم به فضای مجازی مسلط شویم فضایی که امروز دشمن به آن امید بسته که ما را با آن ناامید و نابود کند و ما هم میتوانیم با تقویت اعتقاداتمان جلوی دشمنان بایستیم، هر موقع که در کشور به بحران برخورد کردیم این شهدا بودند که آمدند و کشور را از بحران نجات دادند، در یک مقطعی وضعیت بد شده بود 170 غواص آمدند و حال و هوای کشور را دگرگون کردند ما از این دست موضوعات زیاد داریم.
اثرگذاری کاروانهای راهیاننور روی مسوولان هم بیتاثیر نبوده اما مسوولان بدانند که باید با مردم عجین باشند، مسوولان مدیون مردم هستند چون با رأی مردم این مسوولیت را به دست آوردند، خوشبختانه در نظام ما همه چیز دموکراسی است، مردم مسوولان کشور را از رهبر و رئیسجمهور گرفته تا نمایندگان را انتخاب میکنند با واسطه و یا بیواسطه این اتفاق میافتد.
ما اگر مسوولانی را انتخاب کنیم که مردمی باشند، متواضع باشند، درد مردم را بفهمند و به قول امام راحل کوخنشین باشند و کاخنشین نباشند، این مسوولان میتوانند خواستهی مردم را جامه عمل بپوشانند.
از زمانیکه رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمان دادند کاروانهای راهیان نور راهاندازی شود خدا به ما توفیق داد به عنوان راوی کاروانها در خدمت این زائران عزیز باشیم، بنده اکنون در انجمن راویان حفظ آثار دفاع مقدس سپاه استان گلستان مشغول فعالیت هستم و همراه با کاروانها به این سفر معنوی میروم.
*120 کیلومتر تا یک انقلاب درونی!
کمیلی پیرامون جالبترین و جذابترین اتفاقی که در سفرهای راهیاننور افتاده که برای مخاطبان خبرگزاری فارس اثر گذار است تصریح میکند: در سفری ما کاروان دانشجویان دانشگاه آزاد و تعداد دیگری از دانشجویان استان گلستان را به مناطق عملیاتی دفاع مقدس جنوب بردیم، داخل کاروان ما دختری از استانهای دیگر که در یکی از دانشگاههای استان تحصیل میکرد، بود، زمان حرکت وضعیت ظاهری خوبی نداشت، راننده میگفت زمانی که رفتیم گرگان تا این دانشجویان را سوار اتوبوس کنیم وقتی چشمم به این دختر خانم افتاد به ایشان گفتم دخترم ما داریم به راهیاننور میرویم منطقه عملیاتی دفاع مقدس، یادمان شهدا و جایی که فضای معنوی است، اگر میشود ظاهرتان را کمی جمعوجور کنید ممنون شما میشویم، آن دختر گفت: آقا شما حالوحوصله دارید، ما یک هفته میخواهیم برویم حال و هوایمان را عوض کنیم، دفاع مقدس و آبوخاک و آن فضا چیست.
خلاصه این دختر خانم سوار اتوبوس شد و به مناطق دفاع مقدس رفتند، این راننده صحبت میکرد که هر کدام از این یادمانها که میرفتیم، وقتی چشمم به این دختر میافتاد و میدیدم که هنوز همان وضعیت را دارد به او میگفتم که یک مقدار به خودت توجه کن و به خودت بیا بد نیست؛ راننده میگوید نهایتاً رفتیم آخرین یادمان که شلمچه بود را زیارت کردیم، داشتیم سوار ماشین میشدیم که دیدم هنوز آن دختر همان وضعیت را دارد، گفتم دخترم یک هفته ما گذشت؛ یک یادمان دیگر «شهید محمودوند اهواز» را داریم اگر به آن توجه کردید که کردید و اگر نکردید دیگر نمیتوانید به خودتان توجه کنید، آنوقت دنیا و آخرتت را خواهی باخت، از اینجا به بعد را آن دختر صحبت میکند و میگوید: وقتی راننده آنجا این حرف را به من زد؛ حدود ۱۲۰ کیلومتری از شلمچه و خرمشهر که به اهواز میآمدیم در این فکر بودم که یک هفته راننده مغز مرا کار گرفت، که اینجا یادمانهای دفاع مقدس و شهداست، این خاک مخلوط به خون شهداست اما من به این مسائل توجه نمیکردم، ولی در آن مسیر تا رسیدن به ستاد معراج شهدا که مرکز تجمع جمعآوری شهدا بود از خدا خواستم که خدایا این راننده این همه حرف زد و نصیحت کرد ولی من چیزی را درک نکردم، خدایا در یادمان شهید محمودوند اهواز که راننده گفت اگر به من نشان ندهی؛ تو را هم قبول ندارم.
وقتی به یادمان شهید محمودوند اهواز میرسند اینجا راننده ماشین را متوقف میکند و میگوید نیمساعت توقف، استراحت و نماز؛ که سه الی چهار اتوبوس دانشجویان دختر از ماشینها پیاده میشوند و به یادمان شهید محمودوند میروند، آنجا یک حجره چوبی مانند است که معمولاً شهدای گمنام را بعد از تفحص؛ استخوانهایشان را کفن میکنند و آنجا میگذارند جهت اینکه بچهها لحظه آخر سفر یک وداع و تجدید خاطرهای با این شهدا داشته باشند.
راننده میگوید یک نیم ساعتی گذشت و بچهها سوار اتوبوس شدند، همین که بچهها سوار اتوبوس شدند و در اتوبوس را بستند، ماشین را در حالت دنده عقب قرار دادم که ناگهان دیدم در ماشین باز شد، بدون اینکه دستم به سمت کلید در اتوبوس برود این اتفاق افتاد، یک بچه بسیجی تقریباً ۱۶ یا ۱۷ ساله با لباس بسیجی داخل ماشین آمد و این دختر که همهاش داخل ماشین با او درگیر بودیم روی صندلی آخر نشسته بود، جایش آنجا بود، دیدم آن بسیجی همه بچههای کاروان را نگاه کرد، ناگهان چشمش به همان دختر آخر اتوبوس افتاد و پیش آن دختر رفت و یک تکه کفن از شهدا با یک تربت خاک به او داد و گفت این هم هدیه شهدا به شما؛ این دختر به بسیجی نگاه میکند و این تربت و تیکه پارچه کفن را از او میگیرد و مات و مبهوت میماند، سپس آن بسیجی برمیگردد و از ماشین پیاده میشود.
ناگهان صدایی در ماشین پیچید همان دختر فریاد میزد که آقای راننده حرکت نکن، والا خودم را از ماشین پرت میکنم، راننده میگوید چه شده است؟ آن دختر میگوید که حرکت نکن من کار دارم، بعد آن دختر داخل ماشین شروع به صحبت کرد و یک غوغایی در این ماشین به پا شد که حال همه ما را دگرگون کرد؛ آن دختر میگفت که چه بودم، که بودم و خانوادهام چه بودند و چه اعتقاداتی دارند، نهایتاً آمد و از بچههای داخل ماشین درخواست چادر کرد، اصلا فضای اتوبوس منقلب شد، میگفت خدایا من گفتم اگر احیاناً در محمودوند اهواز شهدا را به من نشان ندهی من تو را قبول ندارم؛ خدایا نشانم دادی؛ فضای اتوبوس اینگونه متحول میشود و یک انقلاب درونی برای این دختر دانشجو پیش میآید.
کمیلی ادامه میدهد که خیلی سخت است، صحبت کردن درباره این جور خاطرات؛ اما معمولاً ما اینها را برای بچهها تعریف میکنیم.
*«خرمشهرها در پیش داریم»
بیان زیبای راوی دفاع مقدس حالوهوای خودمان را هم منقلب کرد حتما این حس خوب تفکر و تلنگر به مخاطبان خبرگزاری فارس هم انتقال داده شد؛ از کمیلی میخواهم در پایان حرفهایش درباره اینکه مقام معظم رهبری تاکید بر این نکته داشتند که «خرمشهرها در پیش داریم» برایمان صحبت کند تا از نگاه یک رزمنده و پیشکسوت دفاع مقدس به ابعاد این مهم پی ببریم.
کمیلی میگوید: وقتی حضرت آقا فرمودند «خرمشهرها در پیش است» یعنی فتنهها و اتفاقاتی برای انقلابمان تا رسیدن این پرچم به دست حضرت ولیعصر (عج) وجود دارد، طبیعی است که دشمنان ساکت نمینشینند هر دفعه متوسل به حربه و حیلهای میشوند که بتوانند انقلابمان را متزلزل و نابود کنند، اما چون دست خدا بر سر این انقلاب است، انقلاب ما نابود نمیشود ما باید اما مواظب باشیم، در فتنهها باید حواسمان باشد، در فتح خرمشهرها ببینیم کجا قرار میگیریم، آیا پشت سر ولایتفقیه هستیم یا نیستیم؟ آیا یک قدم جلو یا عقب میرویم؟ کجا ایستادهایم؟ اگر درست بایستیم مطمئنا در فتح خرمشهرهایی که حضرت آقا فرمودند مثل فتح خرمشهر و سوم خرداد حتما پیروز خواهیم شد و این پیروزی آخرت ما را تأمین و تضمین خواهد کرد.
انتهای پیام/83001/ر