سعید افشاری
هر چه از نقش مهدکودک در رشد شخصیت و منش کودکان بگوییم، کم گفتهایم. تنها زمانی میتوان اهمیت این دوره از زندگی کودک را دریافت که نگاهی به تحقیقات عصب شناختی انداخت. این تحقیقات به ما نشان داده است که دوران کودکی زمان رشد شگرف مغز است. مغز جوان در پاسخ به هر چیزی که در سالهای اولیه زندگیاش با آن روبرو میشود، تغییر شکل و اندازه میدهد. محیط جدید، تجربیات زندگی، مراقبین و روابط میتوانند بر نحوهی اتصال چرخههای مغزی کودک تاثیر بگذارند.
مهدکودکها در ایران، «رها» شدهاند و بر اساس گزارشهای رسیده وضعیت آنها به هیچ وجه خوب نیست.
حضرت آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، روز سه شنبه 11 شهریور ماه 1399 در جلسه مجازی با مقامهای آموزش و پرورش و در سی و چهارمین اجلاس این وزارتخانه هشدار دادند که مهدکودکها در ایران، «رها» شدهاند و بر اساس گزارشهای رسیده وضعیت آنها به هیچ وجه خوب نیست. همچنین ایشان فرمودند که نباید به مهدکودکها نگاه مراکز خدماتی داشت، بلکه این مراکز، مراکز مهم آموزشی و پرورشی هستند.
نباید به مهدکودکها نگاه مراکز خدماتی داشت، بلکه این مراکز، مراکز مهم آموزشی و پرورشی هستند.
تاریخچه مهدکودکها در ایران
در ایران اولین مهدکودک را 92 سال پیش (در سال 1298 شمسی) میسیونرهای مذهبی و اقلیتهای دینی در تهران احداث کردند. سال 1303 جبار باغچهبان در تبریز «باغچه اطفال» را تاسیس کرد و چند سال بعد (1307) کودکستان دیگری در شیراز دایر نمود. اهدافی که مهدها در ایران به دنبال داشتند بیشتر سیاسی و تربیتی بود؛ برای ترویج تفکرهای مختلف، کودکان خانوادههای مرفه و کارمندان عالیرتبه ادارات در مهدکودکها ثبت نام میشدند. استقبال این خانوادهها از عملکرد کودکستانها باعث شد در زمان کوتاهی در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، مهدکودکهایی توسط بخش خصوصی دایر شود. از جمله مهمترین برنامههای این مراکز بازی با کودکان، آموزش مقدماتی خواندن و نوشتن، آموزش اشکال هندسی و نقاشی بود.
با وجود اینکه امتیاز مهدکودک از گذشته تا امروز به نهادهای مختلفی مثل وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه (1310)، وزارت فرهنگ (1334)، اداره تعلیمات ابتدایی (1340)، آموزش و پرورش و سازمان بهزیستی واگذار شده، اما تنظیم برنامههای روزانه مهدکودکها سلیقهای است. امروزه در ایران برنامههای آموزشی مهدها بر محوریت قرآن، ورزش، موسیقی یا زبان انگلیسی طراحی میشود؛ به عبارت دیگر در هر مهد کودکی سیاست خاصی دنبال میشود و برنامه تربیتی منسجمی در سطح کشور یا حتی یک استان وجود ندارد.
افزایش تعداد مهدکودکها در کشور بسیار چشمگیر است؛ طبق آمار ثبت شده سال 1322 در سراسر کشور تنها تعداد 7 کودکستان وجود داشت، در حالی که سال 1331 به 74 و سال 1351 به 431 مرکز گسترش یافت. گروه سنی پذیرفته شده ابتدا 4 تا 7 سال بود که به تدریج دامنه این گروه وسعت یافت. با این توضیحات باید دریافت که در حال حاضر مهدکودکها تعداد بسیاری از کودکان این کشور را در آغوش گرفتهاند و نقس اساسی در تربیت و مشارکت در مراحل رشد کودک دارند، در ادامه به منظور درک مسئله، رشد مغزی در دوران کودکی و نقش مهدکودکها، به طور مختصر شرح داده میشود.
رشد مغزی در کودکان
بیشترین رشد مغز انسان، در یک بازه زمانی کوتاه، یعنی دوره «کودکی» اتفاق میافتد. سرعت رشد مغز در این دوره از زندگی، بیشتر از هر دوران دیگری تا پایان عمر انسان است. اگر دانشمندان میتوانستند به فعالیت مغز جنین در هفتهی دوازدهم گوش دهند، با صدای عجیبی نظیر برقراری اتصال میان خطوط تلفن برخورد میکردند که حاکی از حجم شگفتآوری از فعالیتهای الکتریکی در مغز است. حجم تولید سیناپسهای (Synapse: به معنای محل ارتباط یک نورون با نورون دیگر میباشد که این ارتباط به وسیله غشای نورونها صورت میگیرد) عصبی مغز در اوایل زندگی انسان خیلی بیشتر از حد نیاز در آن زمان است و یکی از دلایل سرعت بالای یادگیری کودکان هم همین مسئله است.
حجم تولید سیناپسهای عصبی مغز در اوایل زندگی انسان خیلی بیشتر از حد نیاز در آن زمان است و یکی از دلایل سرعت بالای یادگیری کودکان هم همین مسئله است.
مغز کودک تا رسیدن به سن ۶ سالگی به ۹۰ درصد اندازه مغز یک انسان بالغ میرسد. این در حالی است که مغز نوزاد انسان، در هنگام تولد، فقط ۲۵ درصد اندازه مغز یک انسان بالغ است. یک نوزاد با 100 میلیارد نورون (Neuron: سلولهایی که علایم الکتریکی را در اعصاب و مغز انتقال میدهند) به دنیا میآید که تقریباً به تعداد تمام نورونهایی است که مغز انسان خواهد داشت. گرچه نوزادان حدوداً تعداد نورونهایی برابر با بزرگسالان را دارند، حجم مغزشان 25% حجم مغز بزرگسالان است. این بدین دلیل است که نورونهای کودک فقط با 50 تریلیون سیناپس به هم متصل میباشند در حالی که یک بزرگسال حدوداً 500 تریلیون سیناپس دارد. وقتی نوزادی متولد میشود، حواس پنجگانهاش به نحو ضعیف و شکل نگرفته کار میکنند. در مغز وی تنها سیمکشی بخش مربوط به تنفس و تپش قلب تکمیل شده است و سیمکشی عصبی بخشهای دیگر ظرف ماههای آینده صورت میپذیرند. این امر به صورت تولد و ظهور انفجار گونه سیناپسهای جدید انجام میشود. از هر یک از نورونها شمار زیادی سیم اتصال موسوم به اکسون (Axon) خارج میشود که سبب اتصال نرون با نرونهای دیگر میشود. نرونها دارای نقاطی هستند موسوم به دندریت (Dendrite) که نقطهی اتصال اکسون به نورون به شمار میآیند. این شبکهی اتصالات سیناپس در نهایت تعیین میکند که یک کودک چطور فکر و عمل میکند. همین موضوع کافی است تا توجه ما به اهمیت این دوره از زندگی کودکان معطوف شود. در ادامه به منظور روشنتر شدن مطلب فرایند هرس سیناپسی که مرحلهای از توسعه سیستم عصبی است، شرح داده میشود.
این شبکهی اتصالات سیناپس در نهایت تعیین میکند که یک کودک چطور فکر و عمل میکند.
فرایند هرس سیناپسی
هرس سیناپسی به فرآیندی میگویند که در آن نورونهای استفاده نشده و اتصالات عصبی (یا همان سیناپسها) حذف میشوند تا کارایی انتقالات عصبی افزایش یابد. شبکه اتصالات عصبی در اولین سال به سرعت رشد میکند و تا زمان نوپایی ادامه مییابد. در 3 سالگی، اتصالات عصبی به 1000 تریلیون افزایش مییابند اما همهی اتصالات عصبی در طول رشد مغز کودک باقی نخواهند ماند.
تجربههای زندگی نورونهای مشخصی را فعال میسازند، سیناپسهای جدیدی را بین آنها ایجاد میکنند و اتصالات موجود را که به آن میلیناسیون (فرایندی که طی آن آکسون نورن به غشای میلین مجهز میگردد) میگویند، تقویت میکنند. اتصالات استفاده نشده در نهایت حذف خواهند شد. به این اتفاق هرس سیناپسی میگویند. هرس سیناپسی فرآیندی است که در آن نورونهای استفاده نشده و اتصالات عصبی حذف میشوند تا کارایی انتقالات عصبی افزایش یابد. به عبارت دیگر مکانیسم کنترل کیفی سلولی در عمل رقابت سلولی نامیده میشود. در واقع این سیستم انتخاب مناسبترین و سازگارترین سلول را در بافت در مقایسه با سلولهای مجاور برعهده داشته و در نهایت مرگ سلولی را در سلول با سازگاری کمتر القا میکند.
ایجاد اتصالات عظیم، تولید و تقویت آنها در طی تجربیات زندگی و هرس اتصالات استفاده نشده یک ویژگی قابل توجه مغز انسان است. این تغییرپذیری مبتنی بر تجربیات، به کودکان این امکان را میدهد که نسبت به هر محیطی که به دنیا آمدهاند، بدون محدودیت اتصالات عصبی، توانایی انطباق و انعطافپذیری داشته باشند. مغز کودکی که از تحریکات حسی ناشی از محیط محروم مانده باشد، کمتر از مغز دیگر کودکان رشد میکند. برای نمونه مغز کودکانی که هرگز بازی نمیکنند، بین 20 تا 30 درصد کوچکتر از مغز کودکان معمولی خواهد بود.
مغز کودکانی که هرگز بازی نمیکنند، بین 20 تا 30 درصد کوچکتر از مغز کودکان معمولی خواهد بود.
در آزمایشهایی که بر روی موشها صورت گرفته، آشکار شده است که مغز موشهایی که در لانهی آنها انواع اسباببازیها قرار داده شده بوده نه تنها بزرگتر از مغز موشهایی بوده که در قفسهای لخت و عور نگهداری شدهاند، بلکه مهمتر از آن مغز موشهای دسته اول حاوی 25 درصد سیناپس (اتصال) بیشتر به ازای هر نورون بوده است.
انعطاف پذیری عصب و اپیژنتیک (Epigenetics: به اثر محیط بر ژن طوری که بر نحوه بیان آن اثر بگذارد، گویند) دو اصل اساسی در فهم رشد مغزی و عصبی در سالهای اولیهی زندگی میباشند. با اینکه لازم نیست حتما والدین کاملی باشیم، فرزندپروری به اندازهی کافی خوب میتواند یک فرزند خوب را بار آورد. آموزش و پرورش دوره کودکی برای رشد شناختی کودک مهم است. شرکت در کلاسهای پیش دبستانی باکیفیت در دراز مدت تاثیرات مثبتی را در رشد کودکان نشان میدهد.
با اینکه لازم نیست حتما والدین کاملی باشیم، فرزندپروری به اندازهی کافی خوب میتواند یک فرزند خوب را بار آورد.
گذر از آموزش کلاسی به آموزش سیناپسی
در این میان شایسته است نگاهی به گفتههای محسن رنانی در مراسم رونمایی کتاب مرگ مدرسه با عنوان گذار از آموزش کلاسی به آموزش سیناپسی بیاندازیم:
در جهان جدید ما در آغاز وضعیتی هستیم که بچهها از هنگام انفجارِ سیناپسی و قبل از هرسِ سیناپسی، یعنی زمانی که ظرفیت یادگیری و پردازش مغزی و امکان رشد سخت و نرم مغزی در حداکثر خود است، وارد تعاملات یادگیرنده و مناسبات اجتماعی و دنیای بزرگسالان میشوند. توانایی بچهها در دوران قبل از هرس سیناپسی، از بزرگسالان بیشتر است، فقط یا نمیتوانند یا بزرگسالان نمیگذارند که این توانایی را به کار بگیرند، بعد از هرس سیناپسی، توانایی آنها نیز مثل ما پایین میآید و نگرانی ما زایل میشود. به زبان ساده ما نسلهای فرسوده گذشته از ترس از دست دادن انحصارمان بر کودکانمان و از ترس غلبه آنان بر خودمان، با محدودکردن آنها در ساختارهای فرسوده یک نظام آموزشی در بندکشنده، آنها را از بخش بزرگی از ظرفیتهایی که به طور بالقوه میتوانند کسب کنند محروم میکنیم و در واقع دنیای آنان را به قامت دنیای خودمان تنگ میکنیم و هستی را از قدرت شکفتگی آنان محروم میسازیم.
توانایی بچهها در دوران قبل از هرس سیناپسی، از بزرگسالان بیشتر است، فقط یا نمیتوانند یا بزرگسالان نمیگذارند که این توانایی را به کار بگیرند.
حال اینجاست که فهوای کلام هری استاک را درمییابیم:
در مهدکودک آموختم که: در همه چیز با دیگران شریک شوم. عادلانه بازی کنم. به دیگران ضربه نزنم. همه چیز را به صاحبانشان برگردانم. ریخت و پاشهایم را جمع و جور کنم. وسایلی را که مال من نیستند، برندارم. از کسی که به او صدمه زدهام، عذرخواهی کنم. قبل از خوردن غذا، دستهایم را بشویم. بدانم غذای گرم و شیر سرد چهقدر مطبوعاند. با تعادل زندگی کنم. هر روز کمی یاد بگیرم. هر روز کمی فکر کنم. هر روز کمی نقاشی کنم. هر روز کمی آواز بخوانم. هر روز کمی حرکات موزون (برای تناسب اندام) انجام دهم! هر روز کمی بازی کنم. هر روز کمی کار کنم. هر روز بعد از ظهر کمی بخوابم. وقتی از خانه بیرون میروم، مراقب رفت و آمد ماشینها باشم. دست دوستانم را محکم بگیرم. بذر کوچکی را که در فنجان پلاستیکی کاشتهام، آب بدهم. مردن موش سفیدم را ببینم و بدانم که همه میمیریم و مردن چیز دردناکی نیست. بود! «ببین»، اولین کلمهای که یاد گرفتم. بهداشت را یاد گرفتم. احترام به محیط زیست را یاد گرفتم. از همه مهمتر: قانون عشقورزی را یاد گرفتم. نوشته هری استاک، ترجمه پروین قائمی.
کانونی گرمتر از کانون خانواده برای کودک وجود ندارد.
با تمام این توضیحات باید بدین نکته اذعان کرد که کانونی گرمتر از کانون خانواده برای کودک وجود ندارد. با این حال باید واقعیت امر را دریافت و دانست که خانوادههای امروزی قادر به آموزش و پرورش کودک به تنهایی نیستند و نهادهایی همچون مهدکودک، لازمه زندگی در عصر حاضر است. از این رو ضروری است که سیاستگذران و خانوادهها توجه شایانی نسبت به عملکرد مهدکودکها داشته باشند تا در آینده شهروندانی اخلاقگرا و فرزندانی توانمند تربیت شوند.
انتهای پیام/
از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.