اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

عرض ارادت شاعران به امام هشتم/ دلتنگ توام حضرت خورشید طلب کن

همزمان با میلاد ثامن الحجج امام رضا(ع) جمعی از شاعران با ابیات خود به امام مهربانی‌ها عرض ارادت کردند.

عرض ارادت شاعران به امام هشتم/ دلتنگ توام حضرت خورشید طلب کن

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، همزمان با میلاد ثامن الحجج امام رضا(ع) جمعی از شاعران با ابیات خود به امام مهربانی‌ها عرض ارادت کردند.

در مدرسه و کلاس آموخته‌ایم 
بی واهمه و هراس آموخته‌ایم 

جای عدد هشت نوشتیم رضا «ع» 
ما درس بر این اساس آموخته‌ایم 

ماقطره کوچکیم در پای تو غرق 
رودیم ولی درون دریای تو غرق 

از گنبدت آنقدر طلا ریخته که 
خورشید شده است در تماشای تو غرق 
 
سیاره و ماه ناگهان خلق شود 
تاریکی محض بعد از آن خلق شود 

تصمیم بر این بود پس از خلقت تو 
خورشید برای آسمان خلق شود 

زایر همه حاجت از خدا می‌گیرد 
از دست تو دم به دم دعا می‌گیرد 

آقا تو طبیب دردهای همه ای 
هرکس به تو می رسد شفا می‌گیرد 


شب آمده زیر آسمان بیدارند 
هرچند که خوابیده جهان بیدارند 

آهنگ رضا رضاست روی لب من 
در من همه کبوتران بیدارند 
 
می‌بندی و باز می‌کنی دفتر را 
در من تب و تاب لحظه آخر را 

هنگام وداع در دلم می‌ریزی 
پیمانه یک زیارت دیگر را

بهرام مژدهی استان گیلان رشت

***

بغض اگر با گریه‌ام گاهی تبانی می‌کند 
با دل درمانده هرشب همزبانی می‌کند

می‌رود رویای من تا خاطرات کودکی
کودکی در عکس‌ها شیرین زبانی می‌کند

دست عکاس و صدای عکس فوری با حرم
در خیابان طبرسی میزبانی می‌کند

می‌دوم سمت حرم در دست‌هایم گندم است
درب اول، کفتری پادر میانی می‌کند

خادمی با چوب پر دنبال رد آهو است
در خیالش قصه‌ها را بازخوانی می‌کند

این طرف تر شاعری آرایه می‌بافد به هم
آن طرف آقای خوبش مهربانی می‌کند

یک کبوتر می‌پرد این سو و آن سو در حرم
شک ندارم بی صدا نامه رسانی می‌کند

از پس نقاره‌ها خورشید بالا می‌رود 
مثل سربازی که دارد دیده بانی می‌کند

ماه شب می‌افتد از چشمان برج آسمان
بر زمین تا شمس هشتم حکمرانی می‌کند

سمیرا یکه تاز

***
کار از دعا گذشت و به چشمان تر رسید
 از اشک هم گذشت و به خون جگر رسید 

وقتی رسید زخم جدایی به استخوان
 بهر دوای درد، بلیط سفر رسید 

پای سفر نداشتم از بیم جان، ولی
 همراه دعوتم به حرم بال و پر رسید

بغضی که مانده بود میان گلو شکست
از شوق پای‌بوس تو بغضی دگر رسید

این خیر اگر رسید به من جای شبهه نیست 
از ندبه‌های مادر و اشک پدر رسید

هر حاجتی که در دل من بود و خواستم 
از آنچه خواستم ـ به‌خدا ـ بیشتر رسید

کوتاه‌تر ز پلک زدن بود این سفر
آه از وداع... قصه‌ ما هم به سر رسید...

نفیسه سادات موسوی

***

مرا یک شب دعا کن، دعوتم کن، تا فراسوها
بزن دست مرا پیوند با آشفته گیسوها

نگاهم اشک، دل خسته، غمم آنقدر سنگین است
که ترسم بشکند، یکباره بازار ترازوها

دوباره عطر پرواز کبوترهات، گیجم کرد
هوایی شد دل من با تمام یاس و شب بوها

دو چشمم می‌شود درویش درگاهت که دل بسته
به ذکر«یا علی موسی الرضا» و ذکر «هو هو ها»

حرم لبریز اشک و آه، می‌لرزد دلم ناگاه
که دستم را تو می‌گیری ز جمع سر به زانوها

فاطمه ناظری

***

خسته از اضطراب هر روزه، یک بلیت قطار می‌خواهم
از کرج مقصدش به سمت بهشت، ساعتی را قرار می‌خواهم

خاک تنهای این زمین انگار ، شوق دیدار گنبدت دارد
با دلی خسته زیر پای قطار، گفت من هم بهار می‌خواهم

روی دوشم سلام یک کوه است، دست‌هایم پر از دعای کویر
 ذکر لب‌های تشنه‌اش این بود، آب در شوره زار می‌خواهم

چشمم از نور می‌شود لبریز، گنبدت را گرفته در آغوش
بغض من دانه دانه می‌ریزد، پاکی از هر غبار می‌خواهم

هر قدم تا رسیدنم به ضریح، زیر باران تو را صدا کردم
بی ثمر بوده‌ام برای شما، آمدم برگ و بار می‌خواهم

آخرش با صدای نقاره، گره کور حاجتم وا شد
من که هستم؟ غبار پر تقصیر، از شما اعتبار می‌خواهم

الهام نجمی

***

 ابر باید که سرانجام ببارد، آقا
و سرش را به ضریحت بگذارد، آقا
 
ابر با عینک دودی و عصایی لرزان
قصد پرواز از این پنجره دارد، آقا
 
ابر، چشمان خودش را به پرستو بخشید
که برایش خبر از دشت بیارد، آقا
 
ابر آمد لب حوضی که پر از آینه‌هاست
اشک را دانه به دانه بشمارد، آقا
 
اگر از درد ننالد اگر از غربت خویش
چه کند، سر به بیابان نگذارد ؟ آقا

قفل فولادترین پنجره هم باز نشد
ابر از عالم و آدم گله دارد آقا
 
دوست دارد برود مثل پرستو تا اوج
ساک را بسته که اندوه بکارد، آقا
 
ابر رفته‌ست کسی نیست که او را آخر
به خداگونه‌ترین غم بسپارد، آقا
 
موسی عصمتی

*** 

مژده که دور غصه به پایان رسیده است
نوکر به کوی شاه خراسان رسیده است

آیین آفتابیشان ذره پروریست
از یک نگاهشان به تنم جان رسیده است

بیش از هر آنچه فکر کنند اهل ادعا
ما را ز مهر و لطف کریمان رسیده است

آغوش مهربان خداوند در زمین
تسکین قلب‌های پریشان رسیده است

گهگاه دشمنان سبب خیر می‌شوند
مردم !امام عشق به ایران رسیده است

فاطمه قمری

***


دلتنگ توام حضرت خورشید طلب کن
دل را که تَرک خورده و پوسید، طلب کن
یک بار بخوان اسم مرا در صف زوار
بگذار بگویم که مرا دید ....طلب کن

جامانده‌ام از قافله انگار رضا جان

پاشیده خدا نور به روی حرمت باز
باید که بگویم غزلی از کرمت باز
دل گفت کبوتر بشوم تا بپرم زود
گفتم که بمان با غزلم می‌برمت باز

هر چند شدم خسته و بیمار رضا جان

باران زده بر پیکره خشک کویرم
دربند توام محو توام باز اسیرم
تاریکم و منشور سیاهیست جهانم
 از حضرت خورشید کمی نور بگیرم

دست من و دامان تو دلدار رضا جان

پیچیده به جان پیچک احساس شبی مست
کوک است زمان، وعده ما ساعت هشت است
از ماهی تنها به تو ای رود سلامی
در کنج دلت جای جوابی به دلم هست؟

مهمان توام یک شب تبدار رضا جان

دیدم که شبی پنجره‌ای باز شد از شور
باید که کمی اشک گره می‌زدم از دور
دیدم که پر از بال ملائک شده مشهد
پس کوچه‌ای از باغ بهشت است پر از نور 

من منتظر وعده دیدار ....رضا جان

چشمان زمین پر شده از اشک، به یکبار
نقاره خبر می‌دهد از معجزه انگار
ده سال گذشته که کشیدی به سرم، دست
ده سال گذشته که شدم شاعر دربار

بیمارتوام، ای تو پرستار، رضا جان

سمیرا یکه تاز

***

غروب

مسافران سوار می‌شوند 
 به دست هر کدام کیف وساک

یکی به رنگ شهر 
دل گرفته و غریب
یکی به رنگ روستا
نجیب و پاک
 

دمِ پگاه
قطار می‌رسد به ایستگاه 

یکی یکی پیاده می‌شوند

 پر از هوای او  
 پر از هزار امید و آرزو 

غریب و آشنا
سلام می‌دهند
به گنبد طلایی رضا.


بابک نیک طلب

***

به شوق مى‌نگرم باز ماه کامل را
ضریح نور شما رد نکرده غافل را

شب تولد هستى ست، عاشقى مى‌گفت
کبوترانه بیاور در این حرم دل را

بیا و حاجت دل را به این و آن مسپار
نگاه لطف رضا، حل کند مسائل را

گدا همیشه گدا باز هم گدا آمد
همین که گوشه چشمى کنى تو...سائل را

دواى درد طبیبان عالمى با توست
 مریض آمده آقا...شفاى عاجل را!

گلاب این حرم از کوچه باغ رضوان است
نسیم ذکر تو مدهوش کرده عاقل را

تمام عمر سر از سجده بر نمى‌دارد
کبوتر حرم از شوق...نور واصل را

محمد مهدى عبداللهى

جنت العشق است این صحن و سرا بی‌ادعا 
اَنت فی قَلبی، اُحِبُک یا علی موسی الرضا  

می‌کشد حسرت نگاهم می‌چکد باران اشک 
من همانم یا رضا اری غریب آشنا 

گوشه گنبد خیالم پر کشیده تا به عرش
صحن گوهرشاد گشته گونیای ارشیا

پر زدن پرپر زدن پای ضریحت زندگیست
مردن اینجا عاقبت خیری بود حسن القضا

گر تو باشی یار مظلومان درین وادی رنج
رنج باشد بِه ز گنجی که دهی دست گدا 

اینکه تو تنها پناه و ملجأ ایران شدی 
باشد از الطاف رب و سایه آل عبا

زهراسادات قاسمی

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول