اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه  /  سلامت

قهرمان طلایی المپیک جان صدها نفر را نجات داده است

گزارشگر تلویزیون اعلام کرد «او که بر سکوی قهرمانی المپیک ۲۰۲۰ ایستاده تا همین چند ماه پیش‌ بر بالین بیماران کرونایی حاضر می‌شده؛ او پرستار بخش کروناست». همان موقع همه چشم‌هایی که از شوق به اشک نشسته بودند؛ باریدند. برای اینکه از حال و هوای همکاران او باخبر شویم به بیمارستان بقیةالله، محل خدمت جواد فروغی ۴۲ ساله رفتیم تا از نزدیک شاهد شور و حال پزشکان، پرستارها، بهیارها، خدمات و همه همکاران این قهرمان در بیمارستان باشیم.

قهرمان طلایی المپیک جان صدها نفر را نجات داده است

حوزه جامعه،خبرگزاری فارس - سودابه رنجبر: صبح اولین روز مسابقات المپیک ۲۰۲۰ باخبر غافلگیرکننده برای کشورمان آغاز شد. خبر کسب طلا با تیترهایی مثل «جواد فروغی مسن‌ترین شرکت‌کننده کشورمان طلای المپیک را کسب کرد.»، «اولین طلای المپیکی در رشته تپانچه از آن ایران شد.»، «شش ورزش المپیکی در کشورمان طلایی شد.» و... اما در بین همه این تیترها جمله‌ای بود که در ناباوری تمام، یک‌لحظه نفس‌ها را در سینه حبس کرد: «پرستار بخش اورژانس کرونا، مدال طلای المپیک را کسب کرد.» با شنیدن این جمله همه آن‌هایی که جلوی قاب تلویزیون نشسته بودند سرهایشان به سمت هم چرخید که واقعاً درست شنیده‌اند؟ می‌شود در این شرایط سخت کرونا هم پرستار بود و هم قهرمان المپیک؟ همان موقع که پرچم قهرمانی کشورمان در کشور توکیو به اهتزاز درآمد و قهرمان المپیک سجده شکر به‌جا آورد. گزارشگر تلویزیون اعلام کرد: «آنکه بر سکوی قهرمانی ایستاده تا همین چند ماه پیش‌بر بالین بیماران کرونایی حاضر می‌شد» همان موقع همه چشم‌هایی که از شوق به اشک نشسته بودند؛ باریدند.

حالا فکرش را بکنید پرستارها و کادر پزشکی در کل کشور با شنیدن این خبر چقدر خوشحال شدند. برای اینکه از حال و هوای همکاران او باخبر شویم به بیمارستان بقیه‌الله، محل خدمت جواد فروغی ۴۲ ساله رفتیم تا از نزدیک شاهد شور و حال پزشکان، پرستارها، بهیارها، خدمات و همه همکارانش در بیمارستان باشیم.

اورژانس بیمارستان، محل خدمت   پرستار طلایی 

گذشته از اینکه همه کادر درمان این روزها با شنیدن نام آقا جواد به وجد می‌آیند، کافی است در اورژانس بیمارستان بقیه‌الله اسم آقا جواد به گوش همکارانش برسد همه آن‌ها معتقدند؛ پیش‌ازاین هم وقتی آقا جواد داخل بخش بود همه ما یک‌جور آرامش بیشتری داشتیم. قبل از این مدال‌آوری، در بیمارستان همه او را خوب می‌شناختند. او را به دلیل دقت، تمرکز و حسن انجام کاربر بالین بیمار اورژانسی می‌شناسند. بااینکه نزدیک به ۴ سال درصحنه‌های بین‌المللی مدال‌آور بوده است، اما کمتر با این مدال‌ها و امتیازها در بیمارستان شناخته‌شده است و بیشتر به دلیل این است که به‌عنوان پرستار ناب بیمارستان معرفی‌شده است.

 همکارانش شنیده بودند تمرکزش بسیار بالاست. دیده بودند وقتی بیمار بدحال به اورژانس می‌آید بدون اینکه دست‌وپایش را گم کند بهترین تصمیم را در کمترین زمان برای بیمار می‌گیرد. تا اینکه پزشک معالج برسد؛ اما اصلاً فکرش را نمی‌کردند این‌همه تمرکز و دقت در امور سلامت، بتواند در بزرگ‌ترین میدان ورزشی جهانی هم به نمایش گذاشته شود.

«عباس کمالی فرد» از همکاران قدیمی آقا جواد همان‌طور که به بیماران رسیدگی می‌کند از آقا جواد هم می‌گوید از مواقعی که باهم شیفت شب بودند. در تمام این لحظه‌ها خیالش راحت بوده، چون وقتی جواد بود نه خیال او بلکه خیال پزشک‌ها هم راحت بود. از پرستار کمالی فرد درخواست می‌کنیم که برایمان مصداق تعریف کند. کمی مکث می‌کند و می‌گوید: «همه لحظه‌هایی که ما با بیمار می‌گذرانیم مصداق است؛ اما این لحظه‌ها آن‌قدر تکرار شده که گاهی انتخابش سخت می‌شود».

جواد همیشه غافلگیرمان می‌کرد

 کمالی فرد در حین گفت‌وگو لحظه‌هایی ساکت می‌شود و تمرکزش را می‌گذارد روی پرونده بیمارها. به‌یک‌باره انگار که خاطره‌ای یادش آمده باشد لبخند به لبش می‌نشیند و می‌گوید: «از شبی می‌گویم که برای من غافلگیری شیرینی داشت. من و آقا جواد هر دو شیفت شب بودیم. جوانی در بخش بستری بود که وضعیت مناسبی نداشت. مرد جوان تازه ازدواج‌کرده بود و عشق عجیبی بین او و همسرش بود. نیمه‌های شب، من بیدار بودم و زمان استراحت جواد بود. شرایط مرد جوان بستری در یک‌لحظه بسیار دل‌خراش شد در اصطلاح پزشکی برای او کد اعلام شد. مرگ و زندگی او فقط به گذر ثانیه‌ها وصل شده بود. رفتم که ملزومات احیاء را بیاورم، قبل از آن فقط تکانی به جواد دادم. وقتی رسیدم بالای سر جوانی که داشت از دست می‌رفت، ناباورانه دیدم که جواد که چند ثانیه پیش خواب بود قبل از من رسیده و در حال انجام عملیات «سی پی آر» است. آن جوان زنده ماند. من هنوز هم متعجبم که جواد چطور در چشم بر هم زدنی خودش را رسانده بود؟ چطور با این تمرکز بالا، ثانیه‌ها را از دست نداده بود؟ فردای همان روز وقتی همسر مرد جوان بالای تخت بیمارش ایستاده بود و باهم حرف می‌زدند با همه وجودم حس می‌کردم این عشق، این خنده‌ها و این زنده‌بودن بعد از نگاه خداوند با حمایت آقا جواد رقم خورد. خوشحالی ما بیشتر آن‌وقتی بود که آن جوان با پای خودش و شانه‌به‌شانه همسرش از بیمارستان مرخص شد.

حرف جواد، سند بود

«مسعود فیاجی» از همکاران آقا جواد در بخش پرستاری است. اعتمادبه‌نفس بالا و تمرکز زیاد را از ویژگی‌های بارز جواد می‌داند برای سند حرفش یکی از عکس‌های گوشی همراهش را به ما نشان می‌دهد و می‌گوید: «این عکس برای من سند اعتمادبه‌نفس جواد است وقتی سال گذشته در تفریح یک‌روزه که با خانواده‌هایمان برای برف‌بازی به ارتفاعات تهران رفته بودیم این عکس را انداختیم. کنار آدم‌برفی ایستاده بودیم و داشتیم آماده می‌شدیم که با آدم‌برفی عکس یادگاری بگیریم. جواد در همان لحظه گفت: «مسعود من مدال طلای ۲۰۲۰ المپیک را می‌گیرم.»» از پرستار فیاجی می‌پرسم: از این گفته او تعجب نکردید؟ جواب می‌دهد: «اصلاً! اتفاقاً من باورش کردم چون آقا جواد در لحظه‌به‌لحظه زندگی‌اش همین‌طور محکم است و پشتکار دارد من از نزدیک سبک زندگی او را شاهد بودم. اتفاقاً همان موقع که داشت از خواسته‌اش می‌گفت من به وجد آمدم. مثل همان لحظه‌ای که او را از قاب تلویزیون تماشا کردم. همان لحظه‌ای که سجده شکر به‌جا آورد. لحظه‌ای که به پرچم کشورمان سلام نظامی داد. با دیدن موفقیت جواد همه اعتقادات من محکم و محکم‌تر شد».

 دعای بیمارها عجیب پشت سر قهرمان المپیکی بود

فیاجی از لحظه‌هایی می‌گوید که باهم هم شیفت بودند از روزی که بیمار بدحالی در بخش بود و جواد داوطلبانه مسئولیت پرستاری از بیمار بدحال را برعهده‌گرفته بود. «از صبح زود پیگیر مشاوره‌های پزشکی برای بیمار بود. حتی یک‌لحظه هم ننشسته بود نزدیک ظهر شده بود و هنوز فرصت نکرده بود صبحانه بخورد. همراهان بیمار از راه رسیدند و چنان با پرخاش، بی‌احترامی و بدوبیراه با جواد برخورد کردند که نزدیک بود من از کوره دربروم. بااین‌حال به همراهان بیمار اعتراض کوچکی کردم که پرستاری که به او پرخاش می‌کنید از صبح فقط برای بیمار شما در حال پیگیری و دویدن است. هنوز حرف من تمام نشده بود که جواد دستم را گرفت و من را برد به سمت ایستگاه پرستاری. گفت: «نیازی به توضیح نیست. من وقتی پرستار شدم همه این اتفاقات را پذیرفتم. من اصلاً ناراحت نمی‌شوم. می‌گفت: همه دارایی، عشق و داشته یک انسان، روی این تخت خوابیده است. همراه بیمار حق دارد.» من از این‌همه صبر جواد تعجب می‌کردم غروب همان روز همراه بیمار از جواد عذرخواهی و تشکر کرده بود، اما جواد همچنان کار خودش را می‌کرد. او معتقد بود که دعای بیمار در حق او موفقیت و عاقبت‌به‌خیری‌اش را رقم می‌زند حالا که فکرش را می‌کنم مطمئن می‌شوم که دعای بیمارها عجیب پشت سر آقا جواد بود.

پمپ مواد ضدعفونی‌کننده بیمارستان به‌جای تپانچه

از مسعود فیاجی به‌عنوان یکی از دوستان و همکاران نزدیک آقا جواد فروغی می‌پرسم با این شرایط سخت و فوج بیماران کرونایی به بیمارستان آقا جواد چطور توانست به آمادگی مسابقات المپیک برسد؟

 می‌گوید: «از هر فرصتی برای تمرین استفاده می‌کرد. وقت استراحتش را هم تمرین می‌کرد. در طبقه منفی دو ساختمان باشگاه ورزشی بود در شرایط کرونا همه مکان‌ها به بخش ایزوله کرونا اختصاص پیدا کرد و حالا منفی دو ساختمان نیز بیماران کرونایی بستری بودند، اما جواد باوجوداینکه می‌دانست برای المپیک حاضر می‌شود یک‌لحظه از بالین بیمارها فاصله نگرفت و سال گذشته نیز درگیر کرونا شد. حتی از دقیقه‌ها هم استفاده می‌کرد پمپ مواد ضدعفونی‌کننده بیمارستان و اضافه کردن قطعه‌های آزمایشگاهی، پمپ را به وزن تپانچه درآورده بود و به‌صورت ذهنی با آن تمرین می‌کرد. البته چند ماه آخر رسیدن به مسابقات را فقط توانست کمی از کار فاصله بگیرد.»

 همه‌چیز از یک تفریح ورزشی دوستانه شروع شد

«محمد نجف لو» سرپرستار بخش داخلی مغز و اعصاب از ۱۰ سال پیش همکار جواد فروغی بوده است. از همان سال‌ها او را خوب می‌شناسد می‌گوید: «حدود سال ۱۳۹۰ بود باهم رفته بودیم به باشگاه ورزشی بیمارستان، به‌صورت تفریحی ورزش می‌کردیم. نوبت به شلیک تپانچه بادی رسید. جواد امتیاز ۸۵ را برای اولین بار که تپانچه بادی را به دست گرفت کسب کرد. همه تعجب کرده بودیم. خودش هم همین‌طور، آقای «جعفر خدابنده لو» مدیر تربیت‌بدنی بیمارستان از کسب این امتیاز متعجب شده بود. همان اتفاق نقطه عطف زندگی ورزشی آقا جواد شد. حالا هرروز که شیفت کاری تمام می‌شد و همه به خانه می‌رفتند. جواد تازه‌وارد باشگاه می‌شد با همه وجودش تمرین می‌کرد خیلی موقع ها از ما خواهش می‌کرد که با او همراه شویم، اما هیچ‌کدام ما پشتکار و اعتمادبه‌نفس او را در این زمینه نداشتیم. اوایل تعدادی از همکارها با او همراه می‌شدند، اما بعدها جواد تنها ماند. البته آقای خدابنده لو همیشه کنارش بود. وقتی به خودمان آمدیم دیدم که جواد وارد عرصه مسابقات بین‌المللی شده است.»

باختن از جواد خوشحالم می‌کرد

پرسان پرسان آقای «جعفر خدابنده لو» را پیدا کردیم. هنوز شادی این پیروزی المپیک بر جان آقای خدابنده لو تازه‌تازه است. حرف که می‌زند خاطرات روزهای تمرین و مسابقه را که مرور می‌کند انگار از بهترین لحظه‌های زندگی‌اش می‌گوید. از همان لحظه‌ای که با دیدن امتیاز ۸۵ به جواد گفته بود: «شما خیلی استعداد دارید شما از برخی قهرمان‌ها هم جلوتر هستید. شروع می‌کند و توضیح می‌دهد که جواد با شنیدن این جمله‌ها فقط لبخند زده بود، اما همه حرف‌های من را باور کرده بود. چون از فردای همان روز تا وقت خالی پیدا می‌کرد در حال تمرین بود و حتی وقتی در باشگاه هم نبود به‌صورت ذهنی تمرین می‌کرد.

 خدابنده لو مربی ورزش تفنگ بادی است و بالغ‌بر ۳۵ سال سابقه مربی‌گری دارد می‌گوید: «همان‌طور که می‌دانید در اسلام شرط‌بندی فقط در تیراندازی جایز است و من از همان ابتدا با شاگردانم به‌خصوص با جواد فروغی شرط‌بندی می‌کردم. شیرین‌ترین باخت من وقتی بود که همان ابتدای تمرین‌ها، مبلغ ۴۰۰ هزار تومان از جواد باختم و این جذاب‌ترین باخت زندگی من بود. خلاصه اینکه در تمام این سال‌ها همراهش بودم و به پشتکار و اعتمادبه‌نفس او ایمان داشتم. او از سال ۱۳۹۴ به‌صورت رسمی وارد مسابقات بین‌المللی شد و قبل از راه‌یابی به مسابقات المپیک در چندین مسابقه در کشورهای هند و ... مدال کسب کرد. بی‌صبرانه منتظر رسیدن او به کشورمان هستیم تا آن‌طور که شایسته است به او تبریک بگوییم دل همه کادر بیمارستان برای این قهرمان می‌تپد.»

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول