اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  آذربایجان شرقی

شهریار تا پایان عمر، شعله کشید/ شهریار، بزرگ‌ترین شاعر رمانتیک زبان فارسی است

«شهریار» از مادر رمانتیک زاده شده بود. او همه عمر در «خیال» زیست و با «تخیل» شاعرانه خویش، ما را به فضاهایی برد که دیگر شاعران هم عصر او، با آن فضاها غالباً بیگانه بودند. شهریار، بزرگترین شاعر رمانتیک زبان فارسی است.

شهریار تا پایان عمر، شعله کشید/ شهریار، بزرگ‌ترین شاعر رمانتیک زبان فارسی است

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، درباره شهریار، انشا و خطابه و رپرتاژهای روزنامگی در این شصت سال اخیر کم نبوده است؛ اما حرف سنجیده و مبتنی بر اصول نقد شعر، بسیار کم بوده است. از همان سالهای بعد از شهریور 1320 که غزل‌های او در مطبوعات تهران و شهرستان‌ها با توفیق چشمگیری نشر می‌شد، داستان‌های واقعی یا تخیلی درباره او و عشق او در گوشه و کنار روزنامه‌‌ها روز‌به‌روز در تزاید بود. مخصوصاً مجلات هفتگی آن سال‌ها، این قصه‌‌ها را همراه با نمونه‌های شعر و گوشه‌هایی از حوادث زندگی واقعی و بیشتر تخیلی او، در میان توده‌های وسیع علاقه‌مند به شعر فارسی گسترش داده است. این مجموعه متنوع افسانه و خبر در نشر شعر او در میان مردم، تأثیر چشمگیری داشت، البته در کنار ارزش واقعی شعر او، که این همه قصه و حکایت را برمی‌تافت.

شاعری که از دشمنانش به نیکی یاد می‌کرد

شهریار، مانند هر نابغه دیگری، شیفتگان بسیار و دشمنان فراوان داشت. دشمنان او غالباً شاعران همسن و سال او بودند که خود را در طراز او و حتی بالاتر از او می‌دانستند، البته دلایلی هم برای حقّانیت خود در تخیل خویش پرداخته بودند. محال است نام آن شاعری را که از اقران سنی او بود و از شهریار جز به دشنام یاد نمی‌کرد، من بر زبان آورم؛ ولی هرگز فراموش نمی‌کنم که آن شاعر و ادیب «ناکام» چگونه از «شعر ناشناسی» و «فارسی ندانی» مردم زمانه رنج می‌برد که هجوم برده‌اند به شعرهای «سست و سراپا غلط این مرد تبریزی» و از لطف شعرهای خود او، بی‌خبر مانده‌اند!

اما شهریار همیشه از این‌گونه مدعیان به نیکی یاد می‌کرد؛ با اینکه می‌دانست آنها درباره او چگونه داوری می‌کنند. او در پایگاهی بلند ایستاده بود، بر قله‌ای از افتخار و قبول خاطر که انکار اینان و این کارشان را نوعی تفریح و تفنّن می‌شمرد. راست گفت نیچه که: آن کس که از چکاد کوه می‌نگرد به شادی درّه نشینان، خندستانی می‌کند.

شهریار، نقطه تحول شعر فارسی

برای نسل ما و نسل‌های بعد از ما، داوری درباره شهریار آسان‌تر شده است؛ دیگر آن غبار دوستی‌‌ها و دشمنی‌های محفلی یا فرو نشسته یا اندک شده است و اکنون ما هرگوشه‌ای از حافظه جمعی عصرمان را با نمونه‌هایی از شعر او آراسته می‌بینیم، از شعرهایی که در حوزه‌های بیکران محافل عرفانی و دینی در کنار سخنان امثال مولوی و عطار ورد زبانهاست (مانند «علی ای همای رحمت ...» و مثنوی «شب و علی») تا غزل‌های عاشقانه‌ای که از فرط شهرت حقاً به صورت امثال سایره زبان فارسی درآمده است (مانند «آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا» و «تا هستم ای رفیق، ندانی که کیستم» و «امشب ای ماه به درد دل من تسکینی» و «یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم») تا منظومه‌های درخشانی از نوع «هذیان دل» و «دو مرغ بهشتی» و «افسانه شب» که بیشتر نظر ناقدان ادب و نکته‌سنجان تاریخ تحول شعر فارسی را جلب می‌کند و نمی‌توان دگرگونیهای شعر صد سال اخیر را بی‌‌تجزیه و تحلیل این‌گونه شعرها، به درستی، مورد بررسی قرار داد تا شعرهای کاملاً «نو»ی از نوع «ای‌وای مادرم» و «نقاش».

شهریار، بزرگ‌ترین شاعر رمانتیک زبان فارسی

«شهریار» از مادر رمانتیک زاده شده بود. او همه عمر در «خیال» زیست و با «تخیل» شاعرانه خویش، ما را به فضاهایی برد که دیگر شاعران هم عصر او، با آن فضاها غالباً بیگانه بودند. شهریار، بزرگترین شاعر رمانتیک زبان فارسی است.

سایه می‌گفت یک ‌روز که بر طبق رسم همه روزه، در سالهای قبل از کودتای 1332 نزد شهریار رفتم، گفت: «سایه جان! دیشب داشتم خفه می‌شدم. مادرم آمد مرا از خفه شدن نجات داد.» گفتم: «چرا؟» گفت: «داشتم شعر سنفونی دریا را می‌سرودم و به دریا می‌‌اندیشیدم، آب آمد و من در میان امواج طوفانی دریا دست و پا می‌زدم و چون شنا بلند نبودم، داشتم خفه می‌شدم که مادرم به بالای سرم آمد و مرا از غرق شدن نجات داد؛ اگر نه الان جسدم را ـ که از آب گرفته بودند و باد کرده بود ـ می‌دیدی!» سایه می‌گفت: «شهریار این حرفها را وقتی می‌زد که هنوز دریا را در عمر خویش، از نزدیک ندیده بود و در تهران اقامت داشت، در منزلی که در کوچه پشت مجلس شورای ملی اجاره کرده بود و با مادرش زندگی می‌کرد. هنوز مجرد بود.»

همه عمر عاشق حافظ بود

شهریار همه عمر عاشق حافظ بود و کدام شاعر فارسی زبان هست که عاشق حافظ نباشد؟ اما در چند قرن اخیر یکی از دو سه شاعری که بیش از همه شیفته حافظ بوده، شهریار است. دست کم هیچ شاعری با شعرش نتوانسته است این مایه ارادت به حافظ را به ما نشان دهد. بسیار طبیعی است که با این پایه از ارادت به حافظ، بسیاری از غزل‌های شهریار، به لحاظ وزن و قافیه، شبیه غزل‌های حافظ باشند، اما این امر به خودی خود شیفتگی واقعی او را به حافظ نشان نمی‌دهد؛ شاید شاعران دیگری هم باشند که دیوان حافظ را طابق النعل بالنعل جواب گفته باشند، از «الا یا ایها الساقی» تا «می خواه و گل‌افشان کن...» این کار به خودی خود نشانه‌ای از دلبستگی عمیق آن شاعران به حافظ نیست، هر کدام از مقلدان حافظ در طول قرون و اعصار این امتیاز را دارند؛ شهریار در اینجا مقامی فراتر از دیگران دارد.

 

رقیبان شهریار تا زنده بودند، نفهمیدند

من چون از زبان ترکی تقریباً بی‌اطلاعم، به خودم حق نمی‌دهم که بگویم این فرمول، یعنی این اصل جمال‌شناسی حتی در شعرهای ترکی او، مثل «حیدر بابایه سلام» هم جریان دارد، ولی یقین دارم که چون آن شعرها هم از ذهن او تراویده است، باید براساس همین جمال‌شناسی شکل گرفته باشد.

 رقیبان شهریار تا زنده بودند، نفهمیدند و بعد از مرگشان مقایسه تیراژ شعرهایشان با تیراژ شعر شهریار ـ که نسبت یک به صد است ـ دست کم به طرفداران آنان، این حقیقت را با محاسبات آماری و با عدد و رقم ثابت کرد.

شهریار نیز مانند بهار، از آنهایی بود که تا آخرین سالهای عمر، شعله می‌کشید و مثل بعضی از شاعران که در یک دوره معین اوج می‌گیرند و بعد به تکرار خود می‌پردازند، نبود. بی‌گمان شاهکارهای او در هشتاد و چند سال عمر ـ که نزدیک به شصت سال «تمام وقت» شاعر زیست و به شاعری پرداخت ـ متعلق به نیمه اول این شصت سال است؛ ولی در نیمه دوم نیز شعله‌های بلند کم نداشت.

تمام وقت در خدمت شعر زیست

در میان دانه‌های درشت شعر قرن ما، بهار شصت و چهار سال زندگی کرد (یعنی بیست سالی کمتر از شهریار) و در همان شصت و چهار سال، نیمی از عمرش به سیاست و روزنامه‌نویسی و نمایندگی مجلس و تبعید و زندان و نیز استادی دانشگاه و تحقیق و تتبع گذشت که دستاوردهای او در دو قلمرو سیاست و تحقیق نیز خیره‌کننده و حیرت‌آور است. ایرج پنجاه و یک سال زیست و بیشترین بخش عمرش به کارهای جنبی سپری شد. اخوان ثالث نیز با مشغله‌هایی از نوع معلمی و یا کار در رادیو و تلویزیون بخشی از عمر شصت و دو ساله‌اش را پر کرد. سپهری میان نقاشی و شعر در نوسان بود؛ تنها شهریار بود که همه عمر هشتاد و چهار ساله‌اش را ـ به جز بخشی از سالیان مدرسه ـ تمام وقت در خدمت شعر زیست؛ حتی نیما هم در این امر، به پای شهریار نمی‌رسد، زیرا مقداری از عمر خود را به معلمی و عضویت در اداره نگارش وزارت فرهنگ گذرانید و تا آخر عمر نیز بی‌ارتباط با آن اداره نبود.

با در نظر گرفتن طول عمر شهریار در قیاس با این بزرگان، این درجه از «تمام وقت شاعر بودن» که نصیب او شد، نصیب هیچ‌کدام از دانه‌های درشت شعر فارسی در قرن حاضر نشد. همین امر سبب شد که او، زلال خلوت رمانتیک خویش را،‌ هیچ‌گاه به واقعیت‌های بیرونی نیالاید و در جهان «خیالی» خویش به خلاقیت هنری بپردازد. به همین دلیل و به دلیل نمونه‌های درخشانی از هنرش، او را باید بزرگترین مظهر رمانتیسم در شعر فارسی به حساب آورد؛ گوینده «هذیان دل» و «دو مرغ بهشتی»‌ و «افسانه شب» و «در جستجوی پدر» و «سرود آبشار» و «ای وای مادرم» و «نقاش» و «سنفونی دریا» و چندین منظومه دیگر. اگر روزی بخواهند برای مکتب رمانتیسم در ادبیات فارسی نماینده کامل عیاری انتخاب کنند، تصور نمی‌کنم شاعری شایسته‌تر از شهریار بتوان یافت.

گفتاری از محمدرضا شفیعی کدکنی ادیب، شاعر و پژوهشگر ادبی

منبع: با چراغ و آئینه- نشر سخن

انتهای پیام/60032

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول