اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

خانواده

سفر به دنیای شیرینِ شیرینی عربی با دختر کارآفرین/ در شروع دوباره و شروع از هیچ، مادرم الگوی من است

معتقدم در رسیدن به اهداف شخصی نباید بین زن و مرد تفاوتی باشد. مرد و زن وقتی با هم ازدواج می‌کنند هر دو باید وسیله و پشتیبانی برای رسیدن یکدیگر به موفقیت‌های هم دونفره و هم شخصی باشند.

سفر به دنیای شیرینِ شیرینی عربی با دختر کارآفرین/ در شروع دوباره و شروع از هیچ، مادرم الگوی من است

گروه زندگی؛ نعیمه موحد: ذائقه مردم عرب‌زبان و فارس از بسیاری از جهات شبیه یکدیگر است. به همین خاطرخیلی از ما ایرانی‌ها به سمت غذاها و دسرهای عربی تمایل داریم. به خصوص در چندسال اخیر با رونق گرفتن مراسم پیاده‌روی اربعین و آشنایی بیشتر با فرهنگ غذایی مردم عراق، خیلی از ما در برگشت و برای زنده کردن خاطرات این سفر معنوی چای را به سبک عراقی‌ها دم می‌کنیم یا شیرینی و حلوای عربی می‌پزیم.

حالا در شهر قم یک خانم کارآفرین که اصالتش به نجف و بغداد می‌رسد، یکی از باکیفیت‌ترین کارگاه‌های تولید دهین و حلوای عربی را به راه انداخته است. لیلا هاشم‌پور متولد 1377 است و در رشته حسابداری تحصیل کرده است. اما یک روز احساس کرده است که مسیر رشد و پیشرفت شخصی‌اش از راه راه‌اندازی یک کسب وکار می‌گذرد. شخصیت مستعد و خستگی‌ناپذیر خانم هاشم‌پور بعد از طی یک راه پرفراز و نشیب، حالا او را صاحب کارگاهی کرده است که به جز پل ارتباط فرهنگ غذایی بین دو کشور، برای افراد زیادی کارآفرینی نیز کرده است. جایی که خودش می‌گوید: « عاشق تقسیم داشته و دانسته‌هایش با دیگران است.»

 

در این گفت‌وگو با لیلا هاشم‌پور درباره روزهایی که در خانه خودش ضرورت آشپزی را حس کرد تا موقعی که به برنامه دستپخت راه پیدا کرد و تا این روزها که کارگاه پخت دهین خود را در قم اداره می‌کند، گپ زدیم و با او به دنیای شیرین شیرینی و آشپزی عربی سفر کردیم.

لیلا هاشم‌پور کی دست به پیشبند و کلاه آشپزی برد؟

من  در سال 1397 وقتی هنوز فرزندم به دنیا نیامده بود وارد برنامه دستپخت شدم. آن زمان مسابقات دستپخت حرفه‌ای تر برگزار می‌شد و سختگیری زیادی برای ورود به این برنامه وجود داشت. خاطرم هست که نزدیک به 6هزار مصاحبه‌شونده برای شرکت در این مسابقه گزینش شدند و مصاحبه دادند. من جزء 36نفری بودم که از آن تعداد بعد از مسابقات متعدد انتخاب شدیم. درنهایت هم بین این 36نفر اول شدم.

آن موقع که در مسابقه دستپخت اول شدید، چندساله بودید؟

19ساله

در 19سالگی آشپزی را چه‌طور اینقدر خوب یاد گرفته بودید که از بین آن تعداد داوطلب، اول شدید؟

واقعیت این است که از زمان ازدواجم یعنی 17سالگی آشپزی یاد گرفته بودم( می‌خندد) چون زمان مجردی خیلی دختر درسخوانی بودم اصلا در خانه سمت کارهایی مثل آشپزی و اینها نرفته بودم. سرم به درس خواندن گرم بود. ولی بعد از ازدواج به هرحال ضرورتش را حس کردم و خیلی جدی یاد گرفتن انواع روشهای آشپزی را شروع کردم. یک زمانی در خانه هر روز انواع دستورهای غذایی را امتحان می‌کردم. از تهیه دسر تا پخت انواع غذاهای ایرانی و خارجی. کلا مدل شخصیتم اینطور است که اگر تصمیم بگیرم کاری را انجام بدهم تا به آخر آن کار نرسم، ول نمی‌کنم.

در این بین درباره غذاهای مختلف مطالعه هم می‌کردم. وقتی برنامه دستپخت را در تلویزیون دیدم، خیلی بدون برنامه گفتم داوطلب بشوم و ببینم اصلا می‌توانم به این برنامه راه پیدا کنم یا نه. در فرم ثبت‌نام این برنامه درخواست رزومه هم شده بود و من صادقانه نوشتم که هیچ رزومه‌ای ندارم. اما باز هم با من تماس گرفتند و وقتی برای مصاحبه اولیه رفتم، دیدم تعداد زیادی آشپز حرفه‌ای و با رزومه حرفه ای آنجا جمع هستند. برای همین امیدی هم نداشتم که در مصاحبه قبول بشوم.

 

پس چه‌طور به برنامه راه پیدا کردید؟

در مصاحبه سوالات تخصصی زیادی پرسیده شد. مثل اینکه مثلا فلان ادویه مربوط به کدام کشور یا قاره است. من به خاطر همان مطالعات و علاقه شخصی که قبلا به آشپزی پیدا کرده بودم پاسخ تعدادی از این سوالات را بلد بودم و فکر می‌کنم همین موضوع کمکم کرد تا جزء نفرات برگزیده اولیه باشم.

البته من در پایان دوره‌های این مسابقه وقتی فقط 6نفر در مرحله فینال مانده بودیم و نفر اول در سری آخر مسابقات قرار بود مشخص بشود، در ماه نهم بارداری بودم و به همین خاطر از مسابقه انصراف دادم.

از این مرحله چه‌طور به دنیای شیرینی‌پزی و پخت دهین وارد شدید؟

بعد از تولد دخترم، طبیعی بود که چندماهی از همه فعالیت‌های قبلی فاصله گرفتم. ولی این شرایط را دوست نداشتم. دنبال راه‌حلی بودم که برای خودم یک فعالیت و سرگرمی جور کنم. وقتی دخترم دوماهه بود تصمیم گرفتم یک کارگاه پخت کیک برگزار کنم. محل کارگاه در خانه خودم بود و بیشتر هم دوستانم در آن شرکت کردند. اما برای من در وضعیت بعد از تولد دخترم فعالیت خوبی بود.

 

کیک‌پزی را از کجا بلد بودید؟

کاملا تجربی. نه کلاسی شرکت بودم و نه آموزشی دیده بودم. به خاطر علاقه خودم دستورهای مختلف را چندبار امتحان کرده بودم و به یک روش قابل اعتماد رسیده بودم. حتی فر پخت کیک هم خانگی بود و تجهیزات خاصی نداشتم. الان که به آن روزها نگاه می‌کنم متوجه هستم که آموزشم با توجه به دانش آن زمان خیلی کیفیت بالایی هم نداشت. اما همین کارگاه‌های خانگی و آموزشها باعث شد بعدا حرفه‌ای تر بشوم. چندنفر از کسانی که در همین کارگاه‌ها شرکت کردند بعدها خودشان آموزه‌هایشان را تکمیل کردند و الان مثلا از کیک‌پزی درآمد دارند.

کارگاه‌های دیگری مثل ادویه‌شناسی یا پاستای دست‌ساز که اطلاعات آن را از برنامه دستپخت یاد گرفته بودم، هم برگزار کردم. چون در آن برنامه برایمان کلاسهای تخصصی هم گذاشتند. حتی تعداد زیادی غذاهای اصیل و خاص ایرانی و خارجی بود که شناخته شده نبودند و ما، باید دستور پخت آنها را جمع‌آوری می‌کردیم و به شکل کتاب در می اوردیم. اینطور هم نبود که دستور پخت آنها در اینترنت یا کتابی موجود باشد. گاهی مجبور بودیم حتی به افراد خاص و منابع زبان اصلی مراجعه کنیم یا به یک جغرافیای خاص محلی برویم و از محلی‌ها دستورپخت آن غذا را بگیریم. در واقع آن زمان برنامه دستپخت به این صورت بود که افراد فقط مسابقه نمی‌دادند بلکه ما کار تحقیقاتی و کلاس آموزشی هم داشتیم. مجموعه کتابی که من جمع آوری کرده بودم جزو بهترین کتاب ها شد و بالاترین امتیاز را گرفت.

به هرحال اینها چیزهایی بود که چون خودم بلد بودم دوست داشتم به عنوان یک فعالیت بعد از تولد بچه و به خاطر اینکه فعالیتم منحصر به فرزندداری نشود به دیگران هم یاد بدهم.

وقتی کارگاه برگزار می‌کردید، کسی بود که از دخترتان نگهداری کند؟

برای برگزاری کلاسها دخترم را به کسی نسپردم. اول اینکه اصلا مدل دخترم طوری نیست که پیش کسی به جز خودم بماند و از طرف دیگر خودم هم دوست نداشتم در سن دوماهگی بچه را از خودم دور کنم.

ولی خب هم کارگاه در خانه خودم بود و هم بیشتر شرکت‌کنندگان از دوستانم و آشنایان بودند. مادر و خواهر هایم هم خیلی وقت ها بودند و کمکم میکردند. خیلی وقتها به بهانه پذیرایی یا تمرین دقایقی خالی پیش می‌آمد که به دخترم رسیدگی کنم. تا همین الان هم که کسب و کار خودم را دارم، دخترم از من جدا نیست و همیشه همراهم هست.

 

برایمان از ایده پخت دهین بگویید. اصلا چرا کسب و کار شیرینی‌پزی و چرا دهین؟

اگر بخواهم از اول بگویم، باید بگویم این کار را از مادرم یاد گرفتم. من از بچگی عاشق شیرینی های عربی و به خصوص دهین بودم. اما چون پخت شیرینی عربی دردسر زیادی دارد، مادرم کمتر آن را درست می‌کرد و ما همیشه مشتاق آن بودیم. وقتی کرونا آمد، تقریبا از کارگاه های خانگی به کل منصرف شده بودم و نمیتوانستم به آن شکل ادامه دهم. به همین خاطر خیلی به دنبال ایده ادامه کار گشتم. به خاطر کمالگرایی زیادم همیشه دنبال یک مسیر رشد بودم و انتخاب نوع مسیر هم برایم خیلی سخت بود.

 

همانطور که گفتم اول مادرم این کار را شروع کرد و من نقش کمک کننده به او و کار فروش را داشتم. در رابطه با نوع برخورد با بازار و استراتژی‌های فروش، همسرم مشاور و یار من بود و فکر می‌کنم اینکه ابتدا فروش را تمرین کردم و بعد تولید را، در موفقیت من برای فروش محصولم بسیار کمک کننده بود.

همیشه در آغاز دوباره و آغاز از هیچ، مادرم الگوی من بوده است. کسی که مقاوت و قدرت و استقلالش را تحسین میکنم و جزو افتخارات زندگی من، داشتن اوست.

الان هم با مادر شریک هستید؟

نه. اهداف ما برای ادامه ی کار و نوع بازار هدف ما، باهم یکی نبود. مدتی بعد من و مادرم تصمیم گرفتیم مستقل از هم کار کنیم.

 

پخت دهین را بلد بودید؟

نه (می‌خندد). اوایل که کارم را مستقل از مادر شروع کردم خیلی ضرر کردم. دستوری که از مادرم آموخته بودم، برای حجم تولید و کیفیتی که میخواستم کار کنم، کافی نبود و با هر بار تمرین کردن متوجه میشدم چه شیرینی سخت و بدقلقی را انتخاب کرده ام! اما با توجه به تعهدی که نسبت به خریداران داشتم و اینکه می‌دیدم خروجی کار هم با استقبال خوبی مواجه شده است، ناامید نشدم. البته همسرم هم خیلی به من انگیزه می‌دادند و تشویق می‌کردند.

 روزی پنج الی شش بار در خانه دهین می‌پختم و تمرین می‌کردم و گاهی کل شیرینی‌ها غیرقابل استفاده بود. چون دهین شیرینی است که باید مدام مراقب آن باشی و یک لحظه غفلت یا یک بار اشتباه در دستور تهیه، یکدفعه همه زحمتت را به باد می‌دهد. من هم بچه کوچک داشتم و پیش می‌آمد وقتی برای رسیدگی به او می‌رفتم و برمی‌گشتم، مواداولیه یا خود شیرینی خراب شده بود. از طرف دیگر کیفیت شیرینی که کسی می‌خواهد به بازار عرضه کند باید خیلی بیشتر از یک شیرینی خانگی باشد و به همین خاطر کار حساس‌تر می‌شود.

گاهی شب تا صبح بیدار می‌ماندم و دهین می‌پختم. چون زمان فراغتی بود که می‌توانستم دستورهای مختلف را امتحان کنم تا به کیفیت مطلوب برسم. در این مسیر به جز ضرر مالی از نظر کاری هم ضرر کردم، چون حالا مشتری هایی بودند که محصول را می‌خواستند، اما من باید خودم تولید می‌کردم. و من هم با وجودی که هنوز فوت و فن کار را کامل بلد نبودم و در خانه هم نمیتوانستم حج زیادی از کار را تولید کنم، نتوانستم سفارش چندمغازه را برسانم و در واقع آن معبر فروش را از دست دادم.

با این حال همیشه به خودم می‌گفتم که باید این کار را انجام بدهم و انگار برای خودم چاره‌ای جز اینکه موفق بشوم، قرار نداده بودم.

همانطور که خودتان هم گفتید، استقبال از غذاها و دسرهای عربی بین ایرانی‌ها خوب است.

بله. ما هم مثل عربها غذاهای پرمزه و با ادویه زیاد و شیرین را دوست داریم. البته آب و هوا هم در تمایل به غذا تاثیر دارد. یکی از اتفاقات جالبی که الان به آن توجه میکنم این بود که  شروع کارم از سرما بود. در فصل سرما ذائقه آدم‌ها به سمت شیرینی‌جات تمایل دارد. شاید اگر این کار را در تابستان شروع کرده بودم، تا این حد در ابتدای کار با استقبال مواجه نمی‌شدم.

 

کی کارگاه خودتان را به راه انداختید؟

کم‌کم که به کیفیت مطلوب رسیدم، دیگر خانه برای کار جواب نمی‌داد. به هرحال کار گسترش پیدا کرده بود و ریخت و پاش تهیه شیرینی مخصوصا دهین هم که کلا زیاد است.

راه انداختن کارگاه مستلزم کارهای دیگری مثل دریافت مجوز کسب هم بود. در نهایت پول قرض کردم و توانستم کارگاهی را اجاره کنم. چند وسیله اولیه مثل فر و میزکار هم خریدم. ولی مثلا تا مدتها یخچال نداشتم و هر روز مجبور بودم مواد یخچالی را با خودم به خانه بیاورم و فردا دوباره به کارگاه ببرم.

یک جایی از این همه دردسر خسته نشدید؟

کار همیشه دردسر دارد. نمی‌گویم آن روزها هیچوقت کلافه نشدم، اما الان که نگاه می‌کنم می‌بینم حتی جالب و پر هیجان هم بود(می‌خندد)

کسی از اطرافیان به شما نمی‌گفت که حالا این چه کاری است و چرا اینهمه به خودت دردسر می‌دهی؟

خیلی زیاد این حرفها را شنیدم. اما از یک طرف تعهدی که ایجاد کرده بودم و به آن معتقد بودم و از طرف دیگر اینکه می‌دیدم کار و کیفیت و صداقتم در ارائه ی محصول با استقبال مواجه شده است، باعث می‌شد این حرفها زیاد در من اثر نکند.

من کلا شخصیتم اینطور است که دوست دارم جدای از بحث مالی، همیشه یک کار مفید و یک فعالیت انجام بدهم. واقعیت این است که من هیچوقت آدم یک گوشه نشستن و زندگی روزمره داشتن نبودم. با اینکه همسرداری، بچه‌داری و خانه‌داری هم می‌کنم اما همیشه یک چیزی از اینها بیشتر هم می‌خواستم. کاری که متعلق به خودم باشد و برای پا گرفتن و موفقیتش زحمت بکشم. خب مسیر من به پخت شیرینی عربی افتاد و همین را برای خودم تبدیل به آن کار شخصی و کاری که متعلق به خودم و رشدم هست، کردم.

 

در جواب کسانی که شما را از کار منع می‌کنند، چه می‌گویید؟

گاهی باید سکوت کرد. اما اگر بخواهم جواب بدهم هم بیشتر جواب آنهایی را می‌دهم که صرف زن بودن برای انجام کار و فعالیت شخصی را زیر سوال می‌برند. مثلا عده زیادی هستند که می‌گویند حالا بشین سر خانه و زندگی‌ات، بچه‌ات را بزرگ کن، یا جای اینکه دنبال قیمت آرد و شکر باشی، به فکر غذای شب همسرت باش! خب از نظر من اینها منافاتی با هم ندارد

من معتقدم در رسیدن به اهداف شخصی نباید بین زن و مرد تفاوتی باشد. مرد و زن وقتی با هم ازدواج می‌کنند هر دو باید وسیله و پشتیبانی برای رسیدن یکدیگر به موفقیت‌های هم دونفره و هم شخصی باشند. قرار نیست با ازدواج یکی مانع رشد دیگری بشود.  حتی من این جمله را هم زیاد شنیده‌ام که می‌گویند: « ما منتظریم یک روزی خسته بشوی» یا « بالاخره که یک روز خسته می‌شی و کار را رها می‌کنی» یا  حتی«حلوا فروشی هم شد کار؟». این جمله‌ها واقعا اذیت‌کننده هستند. اینکه کسی منتظر زمین خوردن تو باشد اصلا موضوع خوشایندی نیست. به خصوص که چون زن هستم این حرف را می‌شنوم و تقریبا بعید است کسی به مردی که کسب‌وکاری را شروع کرده است بگوید منتظرم یک روز خسته بشوی و زمین بخوری!

درحالی که من این کار را برای سرگرمی شروع نکردم که یک روز که شرایط به من فشار بیاورد آن را رها کنم. این مسیر رشد و پیشرفت شخصی من در زندگی است و بیش از اینها برای این مسیر ارزش قائل هستم.

جایگاه همسرتان از شروع این مسیر تا موفقیت این روزها، کجا بود؟

دقیقا برای من مثال کبریت و فندک بوده اند. شعله ور کننده‌ی آتش علاقه ها و توانایی های من و حامی و جرئت بخش من بوده است. او علاقه ی من برای رشد و پیشرفت را می‌دانست و توانایی ها و استعداد من را می‌شناخت. چیزی که من نداشتم، شهامت و جرئت آغاز مسیر تولید و به خصوص فروش بود. همسرم به واسطه ی شغلش که شرکت پخش دارد و مدیر مالی است، آموزگار من در این مسیر بود. همسرم من را هول داد و  وسط معرکه انداخت.  او نشانم داد چیزی  که از آن می‌ترسیدم، واقعی نبود و فقط در افکارم بود.

بخواهم صادقانه بگویم، خیلی وقت‌ها شرایط برای تسلیم شدن فراهم بود. من هم کلافه می‌شدم و احساس می‌کردم دیگر کافی است. ولی همسرم نگذاشت که تسلیم شوم. من در زمینه فروش آدم خیلی کم‌رویی هستم. همیشه از اینکه به مغازه‌های مختلف بروم و محصولم را عرضه کنم خجالت می‌کشیدم. ولی همسرم به من یاد داد که چه‌طور باید با اعتمادبه نفس و اصولی محصول را به خریدار عرضه کنم و حتی او را مجاب کنم تا از من خرید کند. حتی اوایل خودش همراه من می‌آمد و کار فروش را انجام می‌داد تا نحوه معرفی محصول، قیمت‌گذاری، تخفیف دادن و... به خریدار را یاد بگیرم.

 

آن جایگاه ویژه‌ و قشنگی که برای کسب و کارتان ترسیم کرده‌اید کجاست؟

شاید روز اولی که این کار را شروع کردم این عقیده را نداشتم. اما حالا می‌گویم که مهم آن کاری است که من در راستای رشد و پیشرفت خودم و دیگران انجام می‌دهم. حالا شاید الان این کار پخت دهین و حلوای عربی است، یک روز دیگر کار دیگر.

از دیگر اهدافم در زندگی این است که صاحب کاری باشم که بتوانم با انجام آن دست چندنفر دیگر را بگیرم. من الان تعدادی نیرو دارم. همینکه درآمدم به جایی رسیده است که توانستم فرد دیگری را برای کار دعوت کنم، این کار را کرده‌ام. چون این کسب و کار و این درآمد را فقط برای خودم نخواسته‌ام. به نظرم کسانی که نیاز به کار و درآمد دارند هم سهمی در این سفره دارند.

من عاشق تقسیم دانسته ها و داشته هایم با دیگران هستم و آرزو دارم بتوانم تا جایی که دستم می‌رسد به اشتغال بقیه کنم. چه وقتی قرار است با من همکاری کنند و چه اگر قرار است برای خودشان کار کنند. تا جایی هم که بلد هستم و می‌توانم، مایلم کمکشان کنم و در واقع ارزش و کار آفرینی کنم.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول