گروه زندگی_ فاطمه نوروزی: تقویم گوشیام را که نگاه میکنم باورم نمیشود که تابستان تمام شد و حالا در پاییز پر مهر هستیم .در افکار خود غرق شدهام که دخترم نقاشی جدیدش که پرندهای رنگارنگ است را نشانم میدهد و میگوید: مامان جون، این جمعه بریم «باغ کتاب»؟ دوستم رفته میگه عالیه یه عالمه کتاب و لوازم تحریر داره، منم باید مداد رنگی جدید بگیرم و آبرنگ. تازه برای مدرسه م هم دفتر میخوام.
لبخند می زنم و یاد بچگیهای خودم میافتم که منم همیشه به فکر کتاب جدید برای خواندن بودم و ذوق مداد و دفتر نو داشتم برای مدرسه. میگویم: صبر کن ببینیم بابا جون و داداش هم دوست دارن بیان، همسرم و پسرم که هر دو سر در گوشی دارند همزمان شانه بالا میاندازند و لب میچینند که یکدفعه تلفن زنگ میخورد.
پسرم گوشی به دست رو به سمت ما می گوید: عمو سلام میرسونه میگه، مییاین بریم «باغ پرندگان» تو جنگل لویزان؟ تنهایی به ما نمی چسبه. یکدفعه شور خانوادگی ما را میگیرد و با یک بله بلند بالا اعلام آمادگی میکنیم.
پیش به سوی باغ شگفت انگیز
پجججسرم بلیت ورودی را اینترنتی میگیرد قیمت بلیت برای چهار نفر، اندازه یک ساندویچ و نوشیدنی میشود! خیلی هم عالی. ما هم با کفشهای راحتی برای پیادهروی و لباسهای خنک و راحت آماده میشویم. چند بطری آب و یک بطری شربت خنک هم برمیداریم.
همسرم با برادر و خانوادهاش جلوی ورودی باغ پرندگان تهران قرار گذاشته. همه سوار ماشین میشویم و از اتوبان شهید باقری شرق، بعد از خروجی هنگام/الغدیر خود را به خروجی باقری جنوب در لاین کندرو میرسانیم، حالا در خیابان کوهستان هستیم و باغ پرندگان پیش روی ماست.
ماشینهایمان را در پارکینگ میگذاریم و سواربر ونهای برقی داخل باغ میشویم.
ما و اقتدار این پرندگان شکاری
حالا جمع هشت نفری ما در شمال شرق تهران، در دل جنگل لویزان وارد بهشت پرندگان شده است. جایی با مساحت 23 هکتار که قدم زدن در آن برایمان هم هیجان انگیز است هم دیدنی.
از همه جالب تر اینکه بیشتر پرندهها آزادند و در کنارمان راه میروند. من غرق در زیبایی تنوع پرندگانم که دخترم با اشاره به چند طوطی که بر شاخه نشستهاند، میگوید: مامان طوطیها رو نگاه کن، یعنی حرف هم میزنند؟
جوابش را نمی دانم ولی خب سوال برایم جالب است. پسرم که عاشق عکاسی از طبیعت و پرندگان است با موبایل مدام کادر میبنند وکبوتر،طوطی،کلاغ،خروس،فنجها از نگاهش دور نمیماند.
پرندهها آزادانه این طرف و آن طرف میروند و آدم فکر میکند مهمان آنها شده و چه حس قشنگی است این همه شگفتی خلقت را یکجا دیدن و لذت بردن.
حالا کم کم به بخش پرندگان شکاری نزدیک میشویم محوطهای که با حصار و قفس آن را از جاهای دیگر جدا کرده و عقاب و لاشخور و جغد و بقیه پرندگان شکاری مقتدرانه بر آن نقطه از باغ حکومت میکنند.
هله هولهای که فقط سهم بچههاست
دخترم و پسرعموهای شیطانش حسابی دارند کیف میکنند از تماشای این همه پرنده خاص و متفاوت. قبل از رسیدن، من و مادر پسرها، برای بچه ها گفتیم نباید خوراکی و تنقلات به پرندهها بدهند و آنها حالا فقط خوراکی هایی که آوردهاند را بین خودشان تقسیم میکنند.
کوچکترین پسر جمعمان میپرسد، یعنی همه اینها واقعیاند؟ چطوری اینا رو آوردند اینجا؟ ما رو که قرار نیست اذیت کنند؟ غذا چی میخورن؟ همه سوالهایش را پدرش یکی یکی جواب میدهد و پا به پای بچهها پرندگان شکاری را پشت سر میگذاریم.
چرا پرندهها پرواز نمیکنند، بروند؟
حالا به وسط باغ رسیدهایم آبگیر و برکه و پل های قشنگ رویش، چشممان را به دیدن پلیکانها و فلامینگوها روشن میشود.
انگار برکه و آبگیرها را به عنوان خانه شان انتخاب کردهاند، برایم جالب است که چطور پرواز نمیکنند و نمیروند. وقتی سوالم را بلند بلند برای همسرم میگویم، او هم به فکر فرو میرود، یکدفعه عاقله مردی که صدایمان شنیده با لبخند به سمت ما بر میگردد.
او که خودش متخصص در حیات پرندگان است، میگوید: برکه هایی که اینجا وجود داره، خیلی طول ندارند، اگه یه کم بیشتر دقت کنید میبیند روی سطح آب هم یه سری طناب گذاشتند، بیشتر این پرندههای آبزی هم که پرندههای مهاجرند و برای اینکه بتونند پرواز کنند، باید مسافت زیادی را روی سطح آب برای اوج گرفتن طی کنند. چون طول برکه های اینجا کم است، پرندهها هم نمیتونند پرواز کنند.
کمی مکث میکند و ادامه میدهد: در حقیقت، پرندهها، این برکهها و آبگیرها رو به عنوان زیست گاه خودشون قبول کردند و در آن زندگی میکنند.
مهمانی خانوادگی در باغ پرندگان
من و همسرم خوشحال از گرفتن این همه اطلاعات مفید از آن مرد عاشق طبیعت تشکر میکنیم و خودمان به بقیه جمع میرسانیم.
میبینیم همه دارند عکس میگیرند. ما هم در قابشان جا میگیریم. سرگرم عکس گرفتن هستیم که دسته غازی سیاه با سر و صدا از کنارمان رد میشوند. قوهای سیاه و سفید و اردک های پر حنب و جوش بچهها را جذب خود کردهاند.
کمی روی نیمکت های چوبی مینشینیم، تا شریت بنوشیم. به اطراف نگاه میکنم از نیکمت و آلاچیق گرفته تا سنگ فرش و پوشش گیاهی همگی در هماهنگی خاصی از طبیعت قرار دارند .
مسیرهای پیچ در پیچ به همراه مناظری پوشیده شده از گل و سبزه، آلاچیق های زیبا، آبشارها و برکه های کوچک و بزرگی که در باغ روان هستند، پل های چوبی همگی چشمنوازند.
بچه ها وپدرهایشان به سراغ شترمرغها رفتهاند و ما خانمها داریم از روی نقشه باغ، یک رستوران خوب پیدا میکنیم، آخر این آخر هفته قرار است مهمان آقایان خانواده باشیم و صد البته همهمان به مهمانی پرندهها در باغشان آمدیم و چقدر هم دارد خوش میگذرد. دارم فکر میکنم دفعه ی بعد مادربزرگ و پدربزرگ بچهها هم با خودمان بیاوریم، اینجا ویلچر و ماشین برقی هم دارد و پایشان هم اذیت نمی شود برای گشتن و دیدن و از مرور این فکر، چشمهایم برق میزند.
مشاعره پرندهای یک پایانبندی شاعرانه
بچهها که میآیند نرم نرم به سمت یکی از رستورانهای باغ میرویم در راه یکی پیشنهاد مشاعره میدهد. بچهها میگویند قبول نیست ما اندازه شما شعر بلد نیستم. همسرم میگوید: شما که ته همه تابلو و اسم پرنده ها را درآوردید بیاین با اسم پرندهها مشاعره کنیم. آخرین حرف اسم هر پرنده، باید اولین حرف اسم پرنده ی بعدی باشد. همه استقبال میکنند و تا رسیدن به رستوران اسم های عجیب و غریب پرندهها و صدای بچهها جمعمان را پر از شادی میکند.
به رستوران میرسیم، غذا سفارش میدهیم و غذاهایمان مختلف مان را با هم به اشتراک میگذاریم، کمی خسته شدهایم اما آمدن به باغ پرندگان به خستگی اش میارزد. حالا باید به خانههایمان برگردیم که هفتهای پر از تلاش و اتفاقات مختلف در انتظار ماست.
انتهای پیام/