خبرگزاری فارس، یادداشت - جعفر علیان نژادی - مدتی بود، قصد داشتم یادداشتی در خصوص این تلاش و تقلای ضدانقلاب در خارج از مرزهای کشور بنویسم. اکنون که این فرصت حاصل شده، تلاش میکنم، نگاهی جدید به این کنشها داشته باشم.
باور امر مضحک یا خندهآور توسط مشارکتجویان اندک این تجمعات، اساس تحلیل نگارنده در خصوص چنین کنشهایی است. «میخائیل باختین» نظریهپرداز روس، یکی از کسانی است که سعی کرده بین خنده و مقاومت، نسبتهایی برقرار کند. اینکه آیا میتوان با کنش خندهدار، حرکتی اعتراضی را سامان داد؟ پاسخ باختین مثبت است. از نظر وی میتوان با بازسازی یک سنت قرون وسطایی در دوران جدید، خنده و شادی را تبدیل به یک حرکت سیاسی کرد. «کارناوال» همان مفهومی است که وی از سنتهای قرون وسطایی اخذ کرده و میخواهد با آن چنین حرکتهایی را تئوریزه کند.
اینکه چگونه میتوان یک حرکت شوخی را با یک حرکت جدی ممزوج کرد، دغدغهای است که از ابتدا همراه باختین است. او در کتاب «رابله و دنیایش» سعی کرده انواع و اقسام شیوههای غیررسمی اعتراضی را در مناسکی با عنوان «کارناوال» تجمیع و سازماندهی کند. این اثر کلاسیک به بررسی طنز رایج و فرهنگ عامیانه در قرون وسطی و رنسانس به ویژه دنیای کارناوال، آنگونه که در رمانهای فرانسوا رابله به تصویر کشیده شده است، میپردازد. از نظر باختین، روح خنده و بیاحترامی حاکم بر زمان کارناوال، ویژگی غالب هنر رابله است. کارناوال یا شادپیمایی،در لغت به معنای پیمودن مسافتی توسط دستهای و گروهی به حالت شاد است. در واقع کارناوالها مناسکی بودند که در آن مردم با هلهله، تاج پادشاهی را بر سر دلقکی میگذاشتند و اینگونه نهاد رسمی سیاست را چند ساعتی به سخره میگرفتند. ریشه به راه افتادن کارناوالها در سده میانه واکنش مردم به کلیسا و رهبانیت زاهدانه مسیحی بود که مردان و زنان را وادار میکرد، تا تن خود را فراموش کرده و برای خروج روح از کالبد جسمانی، آن را زجر و شکنجه دهند، گرسنگی بکشند و گوشت تنشان را آب کنند.
مردم غربی همان مناسک کلیسایی را تبدیل به مناسک کارناوالی کردند، در واقع در برابر آن زجر و شکنجه کلیسایی، تصمیم گرفتند لباس مبدل پوشیده، برقصند و غذای زیاد بخورند. برای مردمان قرون وسطی، خنده مهمترین ابزار برابری بود. خنده، به عنوان یک امر همهگیر و جمعی، هیچچکسی را بینصیب نمیگذاشت. باختین میگوید که خنده در اواخر قرون وسطی به واقع نشانۀ یک پیروزی، هرچند موقت، بود. اما به باور زارتسکی، بنگاههای ذینفع و نهادهای سیاسی، در عصر ما، رویدادهای کارناوالی را از چنگمان رُبوده و در عوض موقعیتهای کاملاً کنترلشدهای تحویلمان دادهاند تا در میخانهها جا خوش کنیم و اسیر یادگاریفروشها شویم. ولی کارناوالها، در عصر رابله، اتفاقاتی براندازانه بودند که جشنها و مراسمات رسمی دربار و محراب را زیر و رو میکردند.
در عین حال، مناسک کارناوالی در کشورهای اروپایی دارای فرهنگ کاتولیک تداوم پیدا کرد. این تصور بوجود آمد که گویا کارناوال جایی در بیرون از حوزه نفوذ قدرت رسمی وجود دارد و فرد میتواند در آن علیه اراده مسلط قدرت غربی، اعتراض جدی خود را تبدیل به عملی خنده دار و نمادین سازد. در واقع باوری بوجود آمد مبنی بر اینکه میتوان با امری مضحک و خنده دار درون کارناوال، سیاستهای رسمی را نقد و طرد کرد. حتی در فرهنگ کارناوالی آلمانی این باور، بروز وظهور عینی هم پیدا کرد. نخستین برنامه هر ساله این سنت کارناوالی، حمله زنان به شهرداریها و همزمان بریدن کراواتهای مردان است. رسم است که شهردارها «کلید شهر» را به طور نمادین به زنانی که وارد شهرداری شدهاند تحویل میدهند و بسیاری از شهرداران مرد داوطلبانه کراوات خود را به قیچی زنان میسپارند. این سنت از سال ۱۸۲۴ میلادی به جشنهای کارناوال اضافه شد. یک سال قبل از این تاریخ، زنان شهر بن در اعتراض به نابرابری حقوق زن و مرد در خیابانها کراوات مردان را با قیچی بریدند و سپس به صورت نمادین ساختمان شهرداری را اشغال کردند. اتفاقی که افتاده بود، همانطور که زارتسکی گفته است، تبدیل یک کنش اعتراضی واقعی به یک موقعیت کنترل شده نوستالژیک و نمادین بود.
کارناوالهای کنونی حتی به طور نمادین نیز یک کنش اعتراضی محسوب نمیشود، تبدیل به یک رسم و عادت سالانه شده است که در آن شادی خوری، لذتجویی، تن مایی، برهنگی کامل و ارتباطات جنسی بیحد و حصر خلاف عرف همان کشورها، ویژگی بارز آن است. با این حال یک سنت اعتراضی کارناوالی ایجاد شده که کنشهای معترضانه را حالت میدهد. استفاده از نمادهای جنسیتی، اعتراضات بالماسکه و آرایشهای جوکری بخشی از همین تاثیرات سنتهای کارناوالی است. نگارنده در ابتدای یادداشت مدعی شد، باور امر مضحک یا خنده دار توسط مشارکتجویان اندک این تجمعات، عامل به میدان آمدن آنها شده است. سراسر این کنشها، برای مردم کشورمان که در موقعیت واقعی قرار دارند، امری مضحک و خندهدار محسوب میشود. چون در موقعیت واقعی با مسائل واقعی مواجهند، تشخیص شوخی و جدی برای مردم، بسیار واضح و روشن است. کافی است به ادبیات تولید شده فضای شبکههای اجتماعی پس از برگزاری این تجمعات، مراجعه کنیم، چه تجمعاتی که به خشونت انجامید و با مداخله پلیس کشورهای خارجی مواجه شد، چه تجمع هماهنگ شده و کارناوالی برلین.
مایه حرکت و حضور در چنین تجمعاتی باور امر خندهدار و شوخی براندازی توسط این جماعتهاست که ریشه در دو مسئله دارد، یکی تشدید حس بیوطنی (کاهش شدید تعلقات وطنی و سرزمینی) و دیگر باور سنت اعتراضی کارناوالی در کشور یا کشورهایی که اذهان معترضین با موقعیتهای کنترل شده ذهنی و عینی، جهت دهی و هدایت میشود. دور افتادن از وطن البته تنها به معنای دورافتادگی مکانی نیست، اذهان برخی از مردم خارجنشین نیز دچار دورافتادگی شده است. تصوری از وطن وجود ندارد و یا اگر وجود دارد یک تصویر خیالی و موهوم است. به هر حال،مسئله آن است که امر شوخی، برای ضدانقلاب جدی شده است. برلین پایتخت کشور آلمان است. خنده و سیاست در مکانی واقعی به هم پیوند میخورند. در مکان دیگر آنچه رخ میدهد سیاست نیست، خوشباوری به امر مضحک و خندهدار است.
منابع
* دویچه وله فارسی، https://b2n.ir/k49844
* ایدههای خیابانی، امین بزرگیان، انتشارات تیسا
* در کارناوال جهانی امروز کسی نمیداند باید بخندیم یا اشک بریزیم، رابرت زارتسکی، ترجمه مهمد معماریان، ترجمان علوم انسانی
* Rabelais and His World, Mikhail Bakhtin (Author), Helene Iswolsky (Translator),2009
پایان پیام/ ت 51