اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

تعلیم و تربیت  /  پنجره تربیت

مثال‌هایی از «تحلیل سیستمی، تربیتی و فرهنگی و مغالطات» در پدیده اغتشاشات اخیر

این ماجرای سیاسی و هجمه‌های بیرونی در این دوره تمام خواهد شد؛ اما موضوع ماندگار، بلوغ و ارتقای عقلانیت جامعه و افزایش بصیرت اجتماعی است. لذا انتظار می‌رود صاحبنظران حوزه‌های فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و فلسفی، به تبیین منطقی ابعاد این پدیده بپردازند.

مثال‌هایی از «تحلیل سیستمی، تربیتی و فرهنگی و مغالطات» در پدیده اغتشاشات اخیر

به گزارش گروه تعلیم و تربیت خبرگزاری فارس، انتشار یادداشت «سازوکاری برای تحلیل سیستمی، تربیتی و فرهنگی پدیده اغتشاشات اخیر»(اینجا بخوانید)، فتح بابی برای مباحثه کارشناسان این حوزه شد تا نظرات، انتقادات و سوالاتشان را در راستای ابهام‌زدایی از جزئیات این سازوکار مطرح کنند. ابهامات و سوالات طرح‌شده از سوی یکی از اساتید حوزه آموزش را با اردوان مجیدی نویسنده یادداشت مذکور، در میان گذاشتیم. مشروح این گفت‌وگو را در راستای ابهام‌زدایی هرچه بهتر مسائل مطرح درباره این سازوکار به شرح ذیل می‌خوانیم:

تحلیل شما را در خصوص لایه‌های مختلف پدیده اعتراضات اخیر با محوریت دانشجویان و دانش‌آموزان  خواندم. باید اذعان کنم که شما انسان خوش فکری هستند تنوع پرسشهای مطرح شده نشان از دیدگاه کل نگر شما دارد. اما چند نکته در بدو مواجهه متاملانه من با چهارچوب تحلیل لایه ای شما به عرض می‌رسانم.

پاسخ: از طرح نکات خوب شما تشکر می‌کنم. البته فکر می‌کنم استاد بزرگوار فلسفه تعلیم و تربیت، قطعا بهتر از بنده مغالطات و مسائل مربوط به آن را می‌شناسند، و احتمالا نکاتی که عرض کرده‌اید، از باب آزمایش شاگردان است. بنده هم درس پس می‌دهم و نکات زیر را عرض می‌کنم.

به عنوان مقدمه، استحضار دارید که بنده با توجه به حیطه تخصصی‌ام، معمولا در حوزه سیاسی چندان اظهار نظر نمی‌کنم، و در حوزه محدود کارشناسی خودم نیز از منظر تخصصی، بعضا منتقد شدید برخی از حوزه‌های حاکمیتی (نظیر تعلیم و تربیت، فرهنگ، سلامت و ... ) و البته پیشنهاد دهنده معماریهای جایگزین هستم. اما، پدیده‌ای که ایجاد شده است، به نظرم بیش از آنکه یک پدیده سیاسی باشد، صرفنظر از اهداف شوم دامن زنندگان و تحریک کنندگان بیرونی و درونی آن، یک پدیده فرهنگی و در فرایند رشد عقلانیت و منطق اجتماعی است.

این ماجرای سیاسی و هجمه های بیرونی رفع می‌شود؛ اما موضوع ماندگار، بلوغ، و ارتقاء عقلانیت جامعه و افزایش بصیرت اجتماعی است.

 

حقیقت این است که من و امثال من نگران این پدیده، مثلا از وجوه تهاجم به نظام نیستیم؛ و به نظرم این ماجرای سیاسی و هجمه های بیرونی رفع می‌شود؛ اما موضوع ماندگار، بلوغ، و ارتقاء عقلانیت جامعه و افزایش بصیرت اجتماعی است (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا ینفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الأَرْضِ). لذا انتظار می‌رود صاحبنظران حوزه‌های فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و فلسفی، با حوصله به تبیین منطقی ابعاد این پدیده بپردازند. به همین لحاظ نیز، از نقد شما بسیار سپاسگزارم.

 و اما نکات مطرح شده :

نقد اول

این تحلیلهای منتشر شده توسط گروهای کنشگر  که شما آنها را ضعیف و احیانا ناکامل خواندید، که ارزیابی تا حدودی درست هم است؛ به نوعی ارزیابی یا ارزشیابی‌های سریع ( rapid assessment  and rapid evaluation) هستند که عموما  در مرحله اول و مواجهه هوشمندانه سریع با بحران ارا ئه می‌شوند که در دنیای امروز چه در نهادهای ملی و چه نهادهای بین المللی مرسوم است. عموما این تحلیل‌ها در  بحران‌های اجتماعی مبنای اقدامات و مداخلات  اولیه هستند.  مثلا در یک بحران آوارگی کثیری از انسانها در اثر جنگ ناگهانی به جای تحلیلهای عمیق از دلایل جنگ؛ کمیت و گستردگی آن و وسعت و حجم جمعیت و ده‌ها سوال دیگر که پاسخ دادن به ان زمان بر است، یک ارزیابی کمی و کیفی  سریع از  وضعیت به عمل می‌آید تا بر مبنای آن  اقدامات اورژانسی صورت پذیرد.  با این عمل جلوی آسیبهای جدی گرفته می‌شود. واقعا  قضاوت کنید  که در حالی که  اطلاعات درست و  دقیق ارائه نمی‌شود، و انبوهی از اطلاعات نادرست از طرفین نشر پیدا می‌کند  چگونه می‌توان این حجم از پرسشهای شما را پاسخ داد. در  این وضعیتهای اورژانسی اجتماعی، عمل سنجیده لازم است تا نظرورزی. من این تحلیل‌هایی که اخیرا ارائه شده را تحلیل‌های ارزیابانه و ارزشیابانه سریع، همراه با توصیه اقدامات اورژانسی می‌بینم که کاملا بجا و معقول است.

نکته دوم این که در تحلیل پدیده‌های اجتماعی، این مدل چند لایه ای اشکار و پنهان   اگرچه خوب است و  پرتوی اندک بر  ابعاد پدیده می‌تاباند، اما درست‌تر آن است که با همان دیدگاه جامع نگر  مورد نظر شما و با رویکرد اجتماعی بسترها، علل، عوامل تشدید کننده و پیامدهای کوتاه و پنهان، این بحران را شناسایی نمود.

پاسخ به طرح بحث سنجش و ارزشیابی سریع

در مورد تحلیلهای مبتنی بر سنجش و ارزشیابی سریع، قاعدتا یک تحلیل سریع هم باید معیارهائی برای ارزشیابی داشته باشد. سنجش و ارزشیابی سریع، توجیهی برای وجود مغالطات در تحلیل نیست. البته قاعدتا این نوع از سنجش و ارزشیابی‌ها، همانطوری که فرمودید، جامع نیستند. اما سازوکاری هم که بنده به عنوان شاگرد در روش شناسی، خدمت عزیزان ارائه کردم، برای اطمینان از جامعیت (چه wholnesss و چه Integrity) بحث نیست. بلکه هر بحثی با هر دامنه و ابعاد محدودی می‌تواند توسط این سازوکار مورد سنجش قرار گیرد.

هر بحثی با هر دامنه و ابعاد محدودی می‌تواند توسط این سازوکار مورد سنجش قرار گیرد. 

 

بحث این سازوکار این است که حتی اگر وقتی یک استدلال و تحلیل کوچک یک جمله‌ای یا یک پاراگرافی هم در مورد این پدیده انجام می‌شود، برای اینکه بررسی کنیم که آیا مغالطه نکرده‌ایم، می‌توانیم ببینیم از نظر لایه‌های مختلف مطرح شده در سازوکار، آیا تحلیل مطرح شده، در چند لایه قرار دارد؟ اگر اینچنین است، آیا هر لایه به صورت مستقل پاسخگوی سوالات آن لایه هست؟ یا اینکه یک تکه از بحث را در لایه‌ای مطرح کرده و بدون اینکه ابعاد مسئله را در آن لایه مد نظر قرار داده باشد، و صحت و سقم استدلال خود را در لایه مذکور بسنجد، آن را به لایه دیگر متصل کرده و نتیجه ای در لایه دیگر بگیرد.

مثلا یک تحلیل کوتاه می‌تواند این باشد: ”چون نیروی انتظامی مهسا امینی را با تمهید شرایط اضطراب ایشان به قتل رسانده است، پس همه جامعه ایران به جمهوری اسلامی ایران بی اعتماد شده است، و تنگی معیشت نیز باعث شده که مردم به خیابانها بریزند و در کاری که کرده‌اند حق دارند، و برخورد با خشونت با آنها محکوم است؛ پس اگر پلیسهای مقصر را محاکمه کنند، شاید قائله خاتمه یابد“.

در این تحلیل کوتاه، بحث بترتیب در چند لایه ظاهری اول (فوت یا کشته شدن)، ششم (اتحاد مردم علیه حاکمیت)، هفتم (شورش جامعه بر اثر تنگی معیشت)، هشتم (اعتراض یا اغتشاش)، و پنجم (برخورد خشن حاکمیت)، و باز هم لایه اول (فوت یا کشته شدن)، مطرح شده است. و البته این تحلیل در لایه‌های باطنی نیز لایه دوم (برنامه‌ریزی عملیاتی آگاهانه از پیش برای اغتشاش)، سوم (هدف اصل نظام) و در پس این دو لایه باطنی نیز لایه‌های دیگر نیز دامنه طرح دارد. اگر این تحلیل کوتاه، در هر لایه به صورت منطقی از پس سوالات آن لایه بر آمده بود، ترکیب آنها با هم مشکلی نداشت. اما مسئله این است که در لایه‌های متعدد، خطاها و مغالطات متعددی اتفاق افتاده است که تحلیل مذکور را بی اعتبار می‌کند.

بحث سازوکار مطرح شده این نیست که تحلیل باید حتما مفصل باشد و در همه لایه‌ها حرف برای گفتن داشته باشد و همه لایه‌ها را پوشش دهد. یک تحلیل ممکن است فقط در یک لایه (مثلا لایه دوم در مورد گشت ارشاد) وارد شود، و اصلا به لایه‌های دیگر ظاهری و باطنی کاری نداشته باشد. همچنین بحث سازوکار این نیست که یک تحلیل نباید وارد لایه‌های مختلف شود، و از طرح بحث و ارتباط بین لایه‌های مختلف، نتیجه‌گیری کند. یک تحلیل ممکن است در دو یا سه لایه، بحث مقدماتی انجام داده و در لایه دیگر نتیجه گیری را ارائه دهد. بلکه بحث سازوکار ارائه شده این است که هر قسمت از تحلیل که به لایه مستقلی مطرح است، باید در قالب همان لایه مورد سنجش قرار بگیرد.

مثلا در تحلیل مثال مذکور، با استناد به عباراتی که در لایه اول، ششم و هفتم(قتل، بی اعتمادی کل جامعه، شورش تنگی معیشت) مطرح شده است ، نتیجه گیری میانی در لایه هشتم (اغتشاش موجه است) انجام شده، و از آن با کمک گرفتن از لایه هفتم (خشونت حاکمیت)، نتیجه دیگری در لایه‌ اول گرفته می‌شود (پلیس مقصری وجود دارد که باید محاکمه شود). با تفکیک کردن این لایه‌ها، می‌توان بحث را به بر معیارهای هر لایه به تفکیک عرضه کرد و مشخص کرد که آیا تحلیل به درستی صورت گرفته است یا خیر. (که روشن است با رجوع به سوالات مطرح شده در سازوکار و لایه‌های آن، پاسخ منفی است). ضمن اینکه عبارات تحلیل فقط در لایه‌های ظاهر دور می‌زند، و به لایه‌های باطنی دوم و سوم (اغتشاش برنامه‌ریزی شده برای هدفگیری اصل نظام) و لایه‌های پشت آن (نظیر لایه چهارم – تجزیه ایران و ...) هم توجهی نشده است.

به عبارت دیگر با عرضه کردن تحلیل مذکور به سازوکار و لایه‌ها و سوالات آن، به سادگی می‌توان تشخیص داد که هم در لایه‌های ظاهر مخدوش و مغلطه آمیز است، و به مسائل باطنی هم بی توجه بوده و از آن نظر هم مخدوش است.

بسیاری از تحلیلها با قرارگرفتن در فضای هیجانی و متکی به پیش فرضهای جبهه‌گیری‌های سیاسی، به سرعت درگیر مغلطه شده است.

 

مسئله اصلی در بسیاری از تحلیلهائی که حتی توسط برخی از اساتید بزرگوار انجام می‌شود، آن است که با قرارگرفتن در فضای هیجانی و متکی به پیش فرضهای جبهه‌گیری‌های سیاسی، به سرعت درگیر مغلطه شده و با استناد به عباراتی که اگر در سازوکار مذکور به لایه مناسب خود عرضه شوند، مخدوش بودن آن آشکار می‌شود، نتیجه‌گیری معیوبی انجام می‌شود. تلاش سازوکار مذکور آن بوده که بتواند کمکی به یافتن مغالطات احتمالی و نیز رفع آنها برای تحلیلگران ارائه کننده تحلیل و نیز داوری کننده آن را فراهم آورد.

و البته همانطور که در متن یادداشت اشاره شد، ادعائی بر کامل بودن سازوکار مذکور ندارم؛ و هم سوالات، هم لایه‌ها، هم ابعاد (ظاهری و باطنی) دیگری را می‌توان به آنها اضافه کرد، اما البته نمی‌توان سوالات و لایه‌ها و ابعاد مطرح شده را، به عنوان حداقلی از واقعیات، نادیده گرفت و پاک کرد.

نقد دوم

یک اشاره محتوایی به مدل تحلیل پیشنهادی. شما در یکی از لایه‌های باطنی مدل خود - به گمان لایه یازده باشد - به تصفیه ناخالصی‌های جامعه در این بحران‌ها اشاره داشته‌اید. این بیان شما را بسیار سوگیرانه و ضعیف ارزیابی می‌کنم. با این توضیح که به گمان من ابرچالش جامعه معاصر ایران، «انسداد باب گفتگو بین  گروه‌ها  و کنشگران جامعه» است. این انسداد به حذف مخالفین، چه فیزیکی و  چه فکری انجامیده است. اعدام شیخ فضل الله توسط روشنفکرهای تندرو و حذف مخالفان توسط رضاشاه، مانند قتل مدرس و حتی نزدیکانش، حذف مصدق، تبعید ایت الله خمینی، تک حزبی کردن فضای سیاسی در دروه محمد رضا، و حذف انبوهی از گروه‌ها و افرادی که در انقلاب مشارکت کردند، در بعد از انقلاب تا کنون،  همه نشانه این  چالش بزرگ هستند که شما با تحلیل سوگیرانه خود، به تصفیه جامعه از آنها یاد کردید؛ در حالی که تصفیه نیست، تسویه حساب قدرتمندانه است، که به ریزش عظیم و انبوهی از احاد جامعه، کاهش اعتماد ملی به حاکمیت، مهاجرت نخبگان جامعه، کاهش انسجام ملی، افزایش راه‌های نفوذ دشمنان، و کاهش قوت عقلانیت جمعی در دوران معاصر ایران انجامیده است. به گمان من این بستر و زمینه تمام رویدادهای دوران معاصر، و این رویداد، متاخر است.

این لایه مورد اشاره یک اشکال اخلاقی هم دارد و آن این است که ملاک و مناط خالصی و ناخالصی چیست و کیست؟ فحوای سخن شما یک نگاه خود مدارانه است، که خودی و خود را خالص و دیگری را ناخالص تلقی می‌کند، که  اساسا غیر اخلاقی است.

پاسخ به نقد لایه - باطن یازدهم: غربله ناخالصی‌ها و ناخالص‌ها در جامعه!

اول اینکه غربال شدن ناخالصی‌ها به معنای حذف دیدگاههای مخالف و مختلف نیست. همانطور که شما هم اعتقاد دارید، بنده هم به لزوم وجود و طرح دیدگاهها و رویکردهای مختلف اعتقاد دارم، و رویکرد نظریات و معماریهای طراحی شده توسط بنده هم همیشه از همین منظر انجام شده است؛ کما اینکه در معماری نظام تربیت هم همین رویکرد وجود داشته است، که در آخرین آنها یعنی ”سند راهبرد ملی و تمدنی تحول تربیت عمومی و رسمی“  لزوم طرح و اجرای دیدگاهها و رویکردهای مختلف، به عنوان یک محور اساسی مطرح شده است. در بحثهائی هم که سال پیش خدمت شما در مورد نقاط گلوگاهی تحول تعلیم و تربیت داشتیم، همین رویکرد محوریت داشت. اتفاقا محور چالش بنده با نظام رسمی تعلیم و تربیت و متولیان و برنامه‌ریزان راهبردی آن، همین بوده که بنده از لزوم طرح و اجرای دیدگاهها و رویکردهای مختلف دفاع کرده‌ام، و طرف مقابل همین یک کار را در نظام رسمی آموزش و پرورش مجاز نمی‌دانستند و حاضر به پذیرش آن نبوده‌اند (جالب هم این است که متولیان نظام رسمی ت ت، ادعا می‌کنند که جمهوری اسلامی نمی‌تواند کتابهای متعدد و رویکردهای متعدد را بپذیرد، در حالی که در بیانات مقام رهبری، بصورت مکرر خلاف این نظر مطرح می‌شود. به عبارت دیگر، دیدگان متولیان بر انحصار روش به یک روش کلیشه‌ای و همگرای محدود، به نادرست پای جمهوری اسلامی نوشته می‌شود. فعلا از این مسئله بگذریم).

پالایش ناخالص‌ها و ناخالصی‌ها، مسئله و موضوع و محمل آن چیز دیگری است و ربطی به تضارب آراء و رویکردها و تحمل مخالفان یا حذف آنها ندارد.

 

اما در مورد پالایش ناخالص‌ها و ناخالصی‌ها، مسئله و موضوع و محمل آن چیز دیگری است و ربطی به تضارب آراء و رویکردها و تحمل مخالفان یا حذف آنها ندارد. ما اعتقاد داریم که بشریت، از حضرت آدم علیه السلام تا آخر الزمان، یک رشد و حرکت اجتماعی را به سمت تعالی دنبال می‌کند، و فرستاده شدن انبیاء نیز برای کمک به همین حرکت است. اسلام نیز در این مسیر یک حرکت به سمت تعالی را دنبال می‌کند. طی 1400 سال گذشته هم، مسیر رشد با بلوغ تدریجی جامعه اسلامی دنبال شده است. در این مسیر بلوغ، مسئله اصلی این است که جامعه دین خود را برای خدا خالص کند (إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللّهِ وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلّهِ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ – فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ). دین خالص برای خدا است (أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ) و یک دین واحد است، و آن اسلام است (إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ و َمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُمْ). چند دین الهی نداریم. چند دین اسلام با دیدگاههای و رویکردهای مختلف هم نداریم. یک دین وجود دارد.

بشریت، از حضرت آدم علیه السلام تا آخر الزمان، یک رشد و حرکت اجتماعی را به سمت تعالی دنبال می‌کند.

 

معلوم است که ما از دین شیعی خودمان به عنوان دین خالص نبوی صلی الله علیه و آله دفاع می‌کنیم. نه به این دلیل که پدران ما بر این دین بوده اند؛ بلکه به این دلیل که با منطق و استدلال و بررسی دیدگاههای مختلف، آن را صحیحترین دین می‌دانیم. حداقل خود بنده، نه به دلیل تبعیت از دین آبا و اجدادی، بلکه با بررسی این دین را فهم کرده و پذیرفته‌ام. البته قاعدتا دیگرانی نیز هستند که دین اسلام را از منظر خودشان کامل می‌دانند.

بتدریج و طی قرون، دیدگاههای ناخالص، ناخالصی‌های خودشان را نشان داده و جوهر دین خالص بر عقول آشکار می‌شود.

 

چه از نظر برداشت مذاهب مختلف، و چه از نظر برداشت علمای مختلف دین. این دیدگاههای مختلف با هم در تعاملند تا زمانی که در تعاملی عقلانی، بر عقول جامعه روشن شود که دین خالص کدام است، و غالب شود؛ که می‌شود. این یک وجه خالص شدن دین است؛ بتدریج و طی قرون، دیدگاههای ناخالص، ناخالصی‌های خودشان را نشان داده و جوهر دین خالص بر عقول آشکار می‌شود.

علاوه بر برداشتها و باورها، تحقق عملی دین در باورها و فرارفتارهای فردی و اجتماعی و هنجارها و نهادها، و در نهایت رفتارها، نیز وجه دیگر ماجرا در این سیر تکاملی و بلوغ است. 

 

علاوه بر برداشتها و باورها، تحقق عملی دین در باورها و فرارفتارهای فردی و اجتماعی و هنجارها و نهادها، و در نهایت رفتارها، نیز وجه دیگر ماجرا در این سیر تکاملی و بلوغ است. افراد و جامعه در مسیر تکامل و خالص شدن دین الهی، به تدریج حمیتهای جاهلی خود را کنار گذاشته، و جامعه اسلامی خالص‌تری (نسبت به جامعه اسلامی مطلوب ترسیم شده قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام) شکل می‌گیرد. جامعه بصیرت پیدا می‌کند، هنجارهای جاهلی جای خود را به هنجارهای عقلانی الهی می‌دهند. این فرایند خالص شدن دین است. در این فرایند، هم افراد به تدریج رشد می‌کنند و دینشان را خالص می‌کنند، و عادتها و باورها و سایر فرارفتارهای فردی شان را مطابق با آنچه که قرآن کریم از دین خالص نشان داده اصلاح می‌کنند، و هم جامعه بتدریج هنجارها و فهم اجتماعی و ساختارهای اجتماعی و نهادهایش را طبق دین اسلام، خالص، اصلاح و کامل می‌کند.

در این خالص شدن، هم ناخالصی‌های فرارفتارها (اعم از باورها و عادتها و هنجارها و ...) زدوده می‌شود (غربال شدن ناخالصی‌ها)؛ و هم افراد و گروههای اجتماعی (اعم از اقوام و امتها و ...) که خود را در جرگه دین تلقی کرده یا جا زده بودند، ولی دین خود را خالص نکرده، و در فرایند خالص کردن دین خود، تلاش نکرده یا حتی مخالف آن نیز عمل کرده باشند، از جرگه دین خالص خارج می‌شوند (غربال شدن ناخالص‌ها).

خارج شدن این افراد از جرگه دین خالص، به این معنا نیست که جامعه دینی باید این افراد را تسویه و از بین ببرد. بلکه این افراد با ارتقاء فهم اجتماعی از دین، از جایگاه باور و عملکرد دینی خارج می‌شوند و دیگر نمی‌توانند ادعای دینداری یا حداقل رهبری دینی کنند؛ و جامعه هم آنها را به عنوان اشخاص دیندار نمی‌پذیرد. بخصوص در مورد افرادی که رهبر و جلودار جمعی از دینداران بودند این غربال شدن ناخالص‌ها، برای بلوغ جامعه ضروری است.

فرایند رشدی که خداوند متعال برای کل بشریت، و بخصوص برای امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در نظر گرفته، به صورت درون زا، ناخالصی‌ها و ناخالص‌ها (بخصوص امامان ناخالص) را پاک می‌کند، و جامعه طی قرون، پالایش شده و دین الهی در آن خالص می‌شود. و مجددا تاکید می‌کنم که جامعه با دین خالص، آدمهای ناخالص را حذف نمی‌کند (مگر در مواردی که طبق قوانین و احکام، تخلفی شدید نظیر قتل انجام داده باشند)، و آدمهای ناخالص کماکان در جامعه حضور دارند و زندگی می‌کنند، اما جامعه آنها را به عنوان دین‌گو و دیندار نمی‌پذیرد. تا جائی که بنده از روایات برداشت کردم، حتی در زمان ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، و تا آخر دوره حیات پر برکت ایشان، این افراد و حتی دشمنان آن حضرت، در جامعه حضور خواهند داشت.

در فرایند انقلاب اسلامی نیز، که ما آن را بخش میانی (و البته مهمی) از پازل تکامل و بلوغ اجتماعی اسلام در جهان می‌دانیم، هم پالایش ناخالصی‌ها اتفاق می‌افتد، و هم پالایش ناخالص‌ها. در پالایش ناخالصی‌ها، بتدریج ما فهم بهتری از دین خالص پیدا می‌کنیم، و آن را در هنجارها و عادات و رفتارهایمان جاری می‌کنیم. و در پالایش ناخالص‌ها، آنهائی که خود را بر دین اسلام تعریف می‌کردند، و تبیین مسیر و راهبری و رهبری گروهی از پیروان را بر عهده داشتند، خود را بهتر نشان می‌دهند و جامعه تشخیص می‌دهد که این فرد واقعا بر دین بود یا فقط ادعای دینی داشت. نمونه‌های فراوانی از آن را در نیم قرن گذشته مشاهده می‌کنیم. افرادی که مدعی دین بودند، اما امروز هم‌دست مخالفان تابلودار دین هستند، و شمشیر مخالفت علنی با دین را بر دست گرفته و دیگر حتی ظواهر دینی را هم رعایت نمی‌کنند، کم نیستند.

همچنین حتی اگر نگاه دینی را به نگاه محدود وطن دوستانه یا مردم دوستانه نیز تقلیل دهیم، همین پالایش ناخالصی‌ها و ناخالص‌ها، از منظری وطن دوستانه و ... نیز مطرح است. برخی از افرادی که اظهار وطن پرستی و مردم دوستی و ... می‌کردند، طی دورانهای مختلف، میزان اهمیت وطن و مردم برایشان آشکار شد، و گاه برای حفظ منافعشان، در مقابل وطن و مردم نیز قرار گرفتند و علنا به آنها خیانت کردند.        

و قاعدتا این با تضارب آراء و حتی اجرا کردن دیدگاهها و رویکردهای مختلف مخالف نیست. دین چهارچوب بسته ای را تعریف نکرده که تمام جزئیات برای زندگی بشر، به یک شکل واحد حل شود (نظیر ماجرای کتاب درسی واحد نظام رسمی تربیت). بلکه همانگونه که می‌توان رویکردهای مختلف، و کتابهای درسی و منابع آموزشی متعددی را در مدارس اسلامی داشت و همه آنها هم، رشد و تربیت شاگردان را به گونه‌ها و با رویکردهای مختلف تمهید کنند.

دین چهارچوب بسته ای را تعریف نکرده که تمام جزئیات برای زندگی بشر، به یک شکل واحد حل شود.

 

می‌توان دیدگاههای مختلفی در موارد و حوزه‌های متفاوت داشت و هر کدام سر جای خود مناسب و قابل استفاده باشد. چالش و زیر سوال بردن و نقد کردن و طرح دیدگاههای مختلف نیز نه تنها بد نیست، بلکه لازمه تکامل و بلوغ فکری است. وجود مخالفان و نقد کنندگان و افراد با رویکردهای مختلف هم ضرورت شکل گیری یک تضارب آراء و رویکردها، برای تکامل آنها است؛ و ضرورتی برای جامعه تلقی می‌شود.

چالش و زیر سوال بردن و نقد کردن و طرح دیدگاههای مختلف نیز نه تنها بد نیست، بلکه لازمه تکامل و بلوغ فکری است. 

 

اینگونه است که نه پالایش ناخالصی‌ها و ناخالص‌ها عیب دارد؛ و نه تضارب آراء و رویکردها و اجرای آنها و نیز تفاوت دیدگاه افراد، و وجود افراد مختلف حتی مخالف دین، بد است؛ و نه آن پالایش به معنای حذف تضارب مذکور، و حذف مخالفان و انسداد گفتگو و تسویه حساب قدرتمندانه است. 

نه پالایش ناخالصی‌ها و ناخالص‌ها عیب دارد؛ و نه تضارب آراء و رویکردها و اجرای آنها و نیز تفاوت دیدگاه افراد، و وجود افراد مختلف حتی مخالف دین.

 


در مورد این هم که فرموده بودید ”...اشکال اخلاقی هم دارد و ان این است که ملاک و مناط خالصی و ناخالصی چیست و کیست؟ فحوای سخن شما یک نگاه خود مدارانه است  که خودی و خود را خالص و دیگری را ناخالص تلقی می‌کند که  اساسا غیر اخلاقی است“؛ با توجه به توضیحات فوق روشن است که مبتنی بر مبانی معرفتی دینی‌مان، خالص و ناخالص و ناخالصی بر اساس تعریف دین اسلام انجام می‌شود، و با توجه به جوهره دین اسلام بر فطرت الهی، و قرارداشتن اخلاق در متن این جوهره، غیر اخلاقی هم نیست. بحث خودی و غیر خودی هم اگر از زاویه دین اسلام تعریف شود، روشن است (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ). بحث خودی بودن بنده و گروه و قومی نیست، بلکه اگر بنده و امثال بنده هم غیر اسلامی فکر و عمل کنیم، غیر خودی تلقی می‌شویم.

نقد سوم

یک مثال از تحلیلهای ارائه شده در تحلیلی فقهی:

اینگونه مردن، قتل است یا مرگ؟‌

با فرضِ اینکه حادثه درگذشت، همانگونه که رسما گزارش شده، اتفاق افتاده، آیا بطور کلی این "نوع مردن" از نظر فقهی "قتل" بحساب می‌آید؟

پاسخ

برای رسیدن به پاسخ این سوال، توجه به این نکات لازم است:

۱. یک قاعده فقهی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است که: هر کس که فردی را شب از خانه‌اش بیرون ببرد، ضامن است مگر اقامه بینه کند که او را سالم به خانه رسانده است: کل من طرق رجلا باللیل فاخرجه من منزله فهو له ضامن ...(کافی. فقیه. تهذیب)

بر اساس این قاعده، اگر فردی را ‐ به زور ببرند و ‐ اجازه همراهی خانواده‌اش را هم ندهند ‐ و همه دقایق زندگی او در زمان غیبت، کاملا روشن و بدون ابهام نباشد، مسئولیت جان او با کسانی است که او را برده اند، آنها "متهم" هستند و باید برائت خود را اثبات کنند و در این مورد، "اصل بر برائت" نیست.

۲. کسانی که فردی را به زور همراه خود می‌برند و سپس حادثه مرگ اتفاق می‌افتد، برای رفع اتهام از خود، باید گزارش مستند و معتبر  از لحظه لحظه فرد متوفی در دوره حبس ارائه کنند و اگر این گزارش کامل نبوده و مثلا فیلم ناقص و یا شاهدان در مقطعی از زمان حضور نداشته باشد، اتهام ثابت است و باید آنان تبرئه خود را اثبات کنند. در اینگونه موارد، شهادت و گواهی کسانی که در دستگیری دخالت داشته و همکارانشان بی اعتبار است چون از شرایط شاهد "متهم نبودن" است.

۳. خانواده متوفّی حق تحقیق و تفحص در باره حادثه را دارند و مسئولیت نهادهای حکومتی، موجب حذف اولیای متوفی در روند تحقیق نیست، آنها می‌توانند مستقیما و همراه متخصصان امین خود، در مراحل تحقیق از حادثه و یا کالبدشکافی و یا آزمایشات بعد حضور یابند. مانع شدن از این حضور و محرمانه تلقی کردن روند تحقیق، اعتبار نظر نهادهای مربوطه را مخدوش ساخته و با وجود اتهام، مساله را مشمول همان قاعده از پیامبر می‌نماید.

۴. با فرض اینکه مرگ متوفی در اثر اضطراب روانی (و نه ضربه جسمی) اتفاق بیفتد، باز هم  نباید موضوع "قتل" را منتفی تلقی کرد زیرا اگر این شرایط ناسازگارِ روحی در اثر حضور اجباری در یک فضای خاص اتفاق بیفتد، "سببیتِ" آن افراد در وقوع حادثه قابل انکار نیست حتی اگر اصلِ احضار هم مجاز باشد.

روایت معتبری وجود دارد که خلیفه دوم زنی متهم به فساد را احضار کرد و او در اثر نگرانی و ترس، جنین خود را سقط کرد. اصحاب خلیفه، او را تسکین می‌دادند که چیزی نیست، تو در مقام تأدیب بودی و قصد خیر داشتی! ولی امیر المومنین فرمود دیه جنین بر عهده خلیفه است و حضرت به این وسیله، وقوع قتل توسط خلیفه را تایید فرمودند (ارشاد. کافی. تهذیب) فقهای بزرگی مانند علامه حلی همینگونه فتوا داده‌اند که مرگ در اثر ترس موجب ضمان است(مختلف) و کسی که موجبات ترس و وحشت را فراهم کرده "سبب قتل" است.

۵. اگر فردی سابقه "بیماری" دارد و بدلیل آن سابقه به ضمیمه "ناراحتی" که شخصی بر او وارد می‌کند مثل فریاد زدن بر سر او یا بردن در محیط پر استرس، از دنیا برود، از نظر فقهی، حکم قتل ثابت است: (شرایع: من صاح ببالغ فمات فلا دیه اما لو کان مریضا ... لزم الضمان) مثال دیگر: شخصی را که مبتلا به بیماری تنفسی است به فضایی ببرند که نتواند براحتی تنفس کند و در نتیجه بمیرد هر چند آن فضا برای تنفس افراد معمولی، مشکل نداشته باشد.

فقها در اینجا توجه داده‌اند که گاه شرایط برای یک انسان سالم، خطر آفرین نیست و در این صورت مسئولیت کمتری متوجه متصدی آن شرایط است ولی نسبت به کسی که بیماری زمینه ای دارد، کمترین اوضاع نامناسب می‌تواند مسئولیت قتل را بدنبال داشته باشد. حتی اگر آن شرایط نگران کننده نه در حد "علت تامه"، بلکه به اندازه "جزء اخیر علت مرگ" برای بیمار باشد، باز هم قتل به آن انتساب پیدا می‌کند. برای اثبات "قتل" همین مقدار که کارشناسان تایید کنند که بیمار اگر در این شرایط و یا در این مکان نبود، دلیلی برای مرگش نبود، کافی است.

پاسخ

در مورد متنی که فرستاده بودید، در زاویه فقهی و استحکام روائی اظهار نظری نمی‌کنم، چون در حوزه تخصصی بنده نیست. اما فقط از زاویه منطق عام یک سوال می‌کنم.

آیا متن فوق به این معنا است که قوه قاهره انتظامی و نظامی یک کشور، به دلیل اینکه ممکن است جان کسی به خطر بیفتد، یا آسیبی به کسی برسد، کلا باید کارهایش را تعطیل کند و هیچ برخورد انتظامی یا نظامی انجام ندهد؟ هر گونه بازداشت، برخورد قاطع، برخوردهای انتظامی با متخلفان، برخوردهای نظامی با متجاوزان به خاک کشور، و نظایر آن، طبق صغری کبرای مطرح شده در متن ارسالی شما، محکوم است، چرا که ممکن است این برخوردها منجر به ترسیدن، و آسیب رسیدن طرف مورد برخورد شود!

اینکه نباید در برخوردهای نظامی و انتظامی، به کسی ظلم شود، یا از شیوه‌های نامناسب استفاده شود، امری روشن، بدیهی و عقلانی است و خیلی احتیاج به آسمان ریسمان فقهی هم ندارد.

 

اینکه نباید در برخوردهای نظامی و انتظامی، به کسی ظلم شود، یا از شیوه‌های نامناسب استفاده شود، امری روشن، بدیهی و عقلانی است و خیلی احتیاج به آسمان ریسمان فقهی هم ندارد. مثلا برخورد بی‌دلیل، خشونت غیر ضروری، اشتباه گرفتن متهم، مجرم انگاری قبل از محاکمه و ... با حکم عقل هم محکوم است، حتی اگر مستندات روایی و حقوقی مصوبی نداشته باشد. و از زوایای فقهی، حقوقی و عقلانی هم روشن است که اگر شخصی به دلیل این برخوردهای ناصحیح هم دچار آسیب یا فوت شود، باید دیه او توسط شخص خاطی، و اگر به دلیل اشکال سیستمی باشد، و شخص مشخصی مسئول این مشکل نباشد، توسط حکومت، پرداخت شود.

اما اگر کسی بخواهد با این آسمان ریسمان کردن فقهی و روایی، استناد کند که حاکمیت نباید برای اجرای قوانین و مقررات خود، هیچ کسی را بازداشت کند، یا برخورد انتظامی و نظامی قهری داشته باشد، یک مغلطه بیش نیست. به جزئیات استدلال فقهی و روایی مذکور کاری ندارم، فقط به عنوان خروجی استدلال نهائی آن بحث توسط آن بزرگوار نویسنده آن، این ابهام مطرح است که هر برخورد قانونی با هر متخلفی، می‌تواند مخل همان اصول مذکور شما باشد، پس حاکمیت با هیچ متخلفی نباید برای بررسی، تنبیه، تادیب و مجازات او، هیچ برخوردی داشته باشد!

اما اگر کسی بخواهد با این آسمان ریسمان کردن فقهی و روایی، استناد کند که حاکمیت نباید برای اجرای قوانین و مقررات خود، برخورد انتظامی و نظامی قهری داشته باشد، یک مغلطه بیش نیست.

 

در واقع ابهامی مطرح نیست، و روشن است که استنتاج مذکور در جائی دچار اشتباه و مغلطه شده است. (چون نمی‌خواهم وارد بحث فقهی شوم، وارد جزئیات نمی‌شوم، وگرنه می‌شود نقطه مغالطه را نیز در متن مذکور مشخص کرد).


در سازوکار ارائه شده هم همین مورد در قالب سوالات لایه - ظاهر پنجم (برخورد خشن حاکمیت!) در مورد اجرای قوانین کشور، و برخورد با تخلفات، مورد بحث قرار گرفته است، و به حد کافی سوالات روشنی در این زمینه مطرح شده است. همینطور در لایه - ظاهر دوم (گشت ارشاد!) در مورد ضرورت وجود یک سازوکار مواجه شدن در برخورد با پوشش نامناسب، و نیز در لایه – ظاهر سوم (حجاب) در مورد ضرورت یک محدوده پوشش مشخص در کشور، سوالات شفاف و روشنی مطرح شده است.

بخش چهارم

یک مثال از تحلیلهای ارائه شده:

حقیقت یابی  یا حقیقت بافی؟!

تحقیق و بررسی از ابعاد پنهان یک ماجرا برای کشف "حقیقت" و برای "صداقت" در بیان آن شرایط خاصی دارد. از کلام مولا امیر المومنین(ع) می‌توان راه و رسم حقیقت یابی را آموخت:

آن حضرت هنگامی که عازم بصره شد تا شورش اصحاب جمل را خاموش سازد، مردم کوفه را به همراهی خود فراخواند، ولی از آنان خواست که با حضور خود در صحنه نبرد اول حقیقت را تشخیص دهند و سپس موضع مناسب اتخاذ کنند. حضرت فرمود: من در این حرکت یا ظالم هستم و یا مظلوم (فانی خرجت اما ظالما و اما مظلوما)، شما بیایید و حقیقت را بیابید و مطابق آن عمل کنید: وَ إِنِّی أُذَکِّرُ اَللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَیَّ فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِی وَ إِنْ کُنْتُ مُسِیئاً اِسْتَعْتَبَنِی

من خدا را به یاد کسى مى‌آورم که این نامه‌ام بدو برسد، تا چون نزد من آمد، اگر نکوکار بودم یارى‌ام کند و اگر گناهکار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم(نهج البلاغه نامه ۵۷. ترجمه دکتر شهیدی) این منطق حقیقت یابی، دارای این ویژگی‌هاست:

۱. تشکیل کمیته‌های حقیقت یاب برای کشف زوایای پنهان درگیری‌ها و نقش حاکمیت و گروه‌های سیاسی در وقوع ظلمها، از حقوق مردم است. هیچ دولتی (حتی دولت علی(ع)) به دلیلِ مشروعیت، نمی‌تواند این حق را از مردم سلب نموده و مردم را فقط موظف به حمایت بداند.

۲. کمیته حقیقت یاب، عده ای از منصوبان حکومت و حقوق بگیران دولت نیستند، بلکه با یک فراخون عمومی همه گروه‌ها و جریانات سیاسی می‌توانند در این مجمع حضور داشته باشند.

۳. کمیته حقیقت یاب، در اطاق دربسته به بررسی نمی‌پردازد، بلکه در فضای باز از نزدیک صحنه اتفاقات را مورد بررسی قرار می‌دهد. همه مردم می‌توانند خود را به صحنه وقوع جنایت برسانند و از نزدیک آن را مشاهده کنند. در این حکومت، درهای ندامتگاه به روی کمیته تحقیق مردمی باز می‌شود، تا چه رسد به درهای دانشگاه و یا بیمارستان و آزمایشگاه.

۴. کمیته حقیقت یاب حق ارتباط و مذاکره با همه اطراف نزاع و حتی شورشیان را دارد تا بر اساس آگاهی کامل، به درک درست از حقیقت دست یابد. در اینجا ارتباط با مخالفان و معارضان جرم نیست و کاملا آزاد است.

۵. کمیته حقیقت یاب، حتی در شرایطی که دشمنِ حکومت علوی دست به آشوب زده، با حضور آزادانه مردم تشکیل شده و "شرایط حساس" موجب سلب حقوق مردم نمی‌گردد.

۶. محور اصلی حقیقت یابی، "کشف ظالم و مظلوم" است، حقیقت وقتی آشکار می‌شود که از ظلم پرده برداشته شود و معلوم گردد که به چه کسی تعدی شده؟ امیرالمومنین، از آن شورش‌ها، به نام "هجوم بر اسلام" و خطر برای اسلام، نام نبرده و از مردم برای مقابله با دشمنان اسلام دعوت نکرده است! امام که مَثَل اعلای اسلام است، در پس "نقاب دین" و خدا خود را پنهان نمی‌کند.

۷. حقیقت یابی، وقتی امکان پذیر است که حکومت از موضع "خود حق پنداری" تنزل کند و حتی اگر در رأس آن مجسمه عدالت هست، به مردم بگوید: "خوب یا بد" بودنم را شما قضاوت کنید! در حکومتی که خود را ملاک حقانیت می‌بیند، کمیته حقیقت یاب، فریب است.

۸. حقیقت یابی، نیاز به تضمین آزادی بعد از حقیقت یابی هم دارد. این آزادی برای اعلام و اقدام بر اساس کشف حقیقت است، ممکن است این حقیقت، در ظلمِ حکومت باشد که باید در برابر آن ایستاد. حضرت علی این آزادی را هم تضمین کرد که اگر از طرفِ من خلافی صورت گرفته، "اعتراض" کنید.(ترجمه محمد تقی جعفری) پس، بعد از حقِ حقیقت یابی، نوبت به حقِ اعتراض می‌رسد.

۹. در دولت علوی، پس از آنکه امکان تحقیق برای مردم درباره علت درگیری‌ها و شورش‌ها فراهم شد و مردم به مظلوم بودن حاکم قانع شدند، آنگاه توقع و انتظار حمایت از حاکم وجود دارد. در این مدل حکمرانی، راه‌های اطلاع رسانی مسدود نمی‌شود و دردهای مراکز قدرت به روی مردم بسته نشده و فقط برای حمایت مردمی فراخوان داده نمی‌شود.

۱۰. اگر راه‌های تحقیق مردمی مسدود و امکان راستی آزمایی اخبار  نباشد، آنگاه چقدر می‌توان به گزارشات دولتی اعتماد داشت؟ و اگر متولیان گزارش دروغ را جایز و بلکه واجب بدانند تا نظام تضعیف نشود و دشمن سوء استفاده نکند، آنگاه چقدر می‌توان به گزارشات آنها اطمینان نمود؟ و اگر با همین توجیهات، سابقه پنهان کاری و خلاف گویی در کارنامه آنها ثبت شده باشد، آیا باز هم راهی برای قبول گزارشات شان در کمیته تحقیق هست؟

وبالاخره چقدر فرق است بین: جامعه ای که مردم می‌توانند حقیقت یابی کرده و به زوایای پنهان حوادث دست یابند با جامعه ای که این امکان برای مردم وجود ندارد و خود حاکمان در فضاهای امنیتی برای مردم حقیقت بافی نموده و گزارش آن را به مردم ابلاغ می‌کنند؛

آری فرق است بین:  حقیقت یابیِ مردم با حقیقت بافی برای مردم!!

پاسخ

 اجازه دهید شکل و ماهیت مغالطات این متن را به اجمال بررسی کنیم:

  • نویسنده از همان عنوان مطلب، به صورت تلویحی، نتیجه‌گیری‌ای کرده که حقیقت یابی اتفاق نمی‌افتد، و حقیقت بافی انجام می‌شود. با این عنوان، پیش فرضی را به خواننده القاء می‌کند، که تا آخر متن بر اساس آن متن خود را جلو می‌برد. جالب این است که همانطور که نشان خواهیم داد، در هیچ جای متن، هیچ دلیلی را برای اثبات حقیقت بافی شدن نمی‌آورد. فقط قواعدی را مطرح می‌کند که چه چیزی حقیقت بافی است و چه چیزی حقیقت یابی. اما به عنوان یک سازوکار منطقی عمومی هم این قواعد را مطرح نمی‌کند، و در تمام متن، بر اساس پیش فرضی که در عنوان به خواننده تحمیل شده، عبارت را با لحنی بیان می‌کند، که انگار همه این قواعد نقض شده است.
  • در بندهای بعدی، قواعد حقیقت یابی صحیح را بیان می‌کند، که مضمونی مبتنی بر آزاد بودن حقیقت یابی، باز بودن و آشکار بودن آن،  جلوگیری از پنهان کاری، لزوم پاسخگو بودن حاکمیت و بی نقص ندانستن حاکمیت، مسدود نبودن راههای کسب اطلاعات و نظایر آن بیان می‌شود. همه اغلب قواعدی صحیح هستند (هر چند که در برخی از موارد، قواعد نیز دچار خدشه است، مثلا اینکه کمیته حقیقت یاب باید حتما افراد غیر حقوق بگیر حاکمیت باشند، یا اصلا نمی‌شود در اتاق دربسته حقیقت یابی کرد... این موارد را فعلا می‌پذیریم و به بحث در مورد آنها وارد نمی‌شویم، اما این موارد هم قابل بحثند. فعلا فرض می‌کنیم که قواعد مطرح شده صحیحند). قاعده بیان می‌شود، اما در انتهای تمام قواعد، جمله نقض آن با لحنی بیان می‌شود، که خواننده با پیش فرض تحمیل شده از عنوان به او، تصور می‌کند که جمله نقض تحقق یافته و مثلا دولت جلوی دسترسی به اطلاعات را به ناحق گرفته، یا اجازه تحقیق آزاد افراد را سلب کرده است.

    خواننده با پیش فرض تحمیل شده از عنوان به او، تصور می‌کند که جمله نقض تحقق یافته و مثلا دولت جلوی دسترسی به اطلاعات را به ناحق گرفته است.

     

    هر چند که جملات دوم در هر قاعده بیان شده، به شکل جمله نقض و در قالب خود قاعده بیان شده، اما لحن و ترکیب به گونه ای است که انگار بیان استنتاج است، و نتیجه عدم رعایت آن قاعده از آن در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. این خود نوعی از مغالطه است که شخص با لحن و حالتی جمله را بیان می‌کند، که انگار انتظار دارد مخاطب نتیجه مشخصی از آن بگیرد، ولی در خود جمله آن نتیجه را به صراحت بیان نمی‌کند. این لحنهای دو پهلو، باعث می‌شود که کسی نتواند به نویسنده ایراد بگیرد. مثلا اگر کسی از جناب نویسنده سوال کند که آیا شما ادعا می‌کنید که حاکمیت جلوی تحقیق آزاد مردم را گرفته است، او می‌تواند انکار کند که من کجا چنین حرفی زده‌ام؟ اما لحن بیان و چینش مطالب به گونه‌ای است که این تداعی به صورت ناخودآگاه در ذهن مخاطب انجام می‌شود. حتی نویسنده در جمله آخر که ظاهرا نتیجه گیری بحث است و با عبارت ” وبالاخره چقدر فرق است بین جامعه‌ای که ... “ نیز همین ابهام مغالطه آمیز را اجرا می‌کند. یعنی حتی در نتیجه گیری هم به صراحت بیان نمی‌کند که حقیقت بافی اتفاق افتاده، اما خواننده از همان عنوان تا نتیجه گیری، زیر فشار روانی شدید سوگیری لحن متن قرار دارد. (البته این تکنیک نوشتار، تکنیکی حرفه‌ای است که روزنامه نگاران حرفه‌ای سیاسی، برای متهم نشدن به تخلف در قالب قانون مطبوعات، و بازگذاشتن اجازه دفاع و انکار، کما بیش با آن آشنا هستند). 

  • اما بد نیست ما هم از همین تکنیک استفاده کنیم و پاسخ به این نقد را با سوالات بدهیم. برخی از سوالاتی که مغالطات پنهان متن مذکور را روشن تر میکند، با هم مرور کنیم:
    • آیا حکومت و حاکمیت ایران، جلوی بررسی جوانب مسئله را در مورد فوت یا کشته شدن مهسا امینی و نیز کشته سازی‌های دیگر بعدی این ماجرا نظیر نیکا شاه‌کرمی و اسرا پناهی، گرفته است؟ مثلا نگاه کنید به حقیقت یابی و روایت آقای جواد موگویی، مستندساز از فوت اسرا پناهی، که با اقوام و افراد مختلف ایشان مصاحبه کرده و در نهایت نظر خودش را نیز اعلام کرده است.
    • آیا کمیته‌های متعدد حاکمیتی و غیر حاکمیتی (مثلا اگر نمایندگان مردم در مجلس را حاکمیتی تلقی نمی‌فرمایند) (همینطور متخصصان متعدد حاضر در کمیته بررسی علت فوت مرحومه مهسا امینی)، تشکیل نشده و گزارش آنها به صورت علنی منتشر نشده است؟
    • آیا جزئیات مستندات وقایع، از فیلمهای دوربینهای مدار بسته، تا گزارشهای پزشکی، اسناد پزشکی، گزارشهای پزشک قانونی، فیلمهای جلسات و ... در موارد متعدد به صورت عمومی منتشر نشده است، و همگان به آنها دسترسی ندارند؟
    • آیا کمیته‌های بررسی متعدد، در اتاقهایشان بررسی را انجام داده‌اند، یا حضور میدانی مشخص نداشته‌اند؟
    • آیا حرفهای مخالفان و معترضان، از جمله پدر مرحومه مهسا امینی، شنیده نشده؟ یا اینکه حتی فیلم تمام جلساتی که ایشان در بالین فرزندشان یا در جلسه پزشکی قانونی حضور داشته‌اند، به صورت عمومی منتشر شده است؟
    • آیا کارشناسان متعدد، با دیدگاههای متفاوت، نظیر جلسه پزشکی قانونی، برای بررسی دعوت نشده و نظر آنها شنیده نشده است؟
    • آیا در تمام وقایع اتفاق افتاده، موردی بوده که حاکمیت و حکومت، خود را در پس قوانین اسلام پنهان کرده و محق بشناسد و حقوق دیگران را ضایع کند؟ آیا حکومت در جائی، گفتارا یا عملا، ادعا کرده است که چون حق است، پس کسی علیه او نمی‌تواند نظری بدهد؟ خود حق پنداری مطرح شده در متن مذکور، در کجا اتفاق افتاده و چگونه بوده است؟
    • در چه نقطه ای از حکومت، اجازه اعتراض توسط مخالفان گرفته شده است؟ مثلا آیا رسانه‌های متعدد داخلی اجازه اعتراض نداشته‌اند؟ یا حتی اعتراض خیابانی مسالمت آمیز و بدون تخریب و حمله به مردم، در سالهای اخیر اصلا اتفاق نیافتاده است؟ یا اینکه موارد متعددی که آمار آن قابل ملاحظه است، اعتراضات خیابانی رخ داده است، و حکومت هم با معترضان برخورد نکرده است؟
  • در پایان این جمله را اضافه می‌کنم که هر چند احتمال خطاهائی توسط برخی از اشخاص انقلابی یا نهادها وجود دارد و بروز این خطاها در مواجهه با این اغتشاش، در فضای مه آلود ایجاد شده توسط اغتشاشگران، تا حدی جزو طبیعت چنین فضایی است (هر چند خود خطاها قابل چشم پوشی نیست و باید با آن هم برخورد شود)؛ اما ”کمی‌انصاف“، فقط ”کمی“، اگر وجود داشته باشد، و پیش فرضها و فضای هیجانی حاکم نباشد، در پدیده‌ای که رخ داده، تشخیص حق و باطل کار دشواری نیست.

پایان پیام/ ت 33

از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول