اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

زندگی  /  تفریح و نشاط

قدم زدن خانوادگی ما در دل تاریخ

این آخر هفته، دل به دل خانواده دادیم و به موزه ملی ایران رفتیم. در دل تاریخ از دوره پارینه سنگی تا نمود های تمدن قدم زدیم و در یکی از اولین خیابان های تهران با عصرانه‌ای خوشمزه این آخر هفته تاریخی را به پایان رساندیم.

قدم زدن  خانوادگی ما در دل تاریخ

گروه زندگی- سمیه دهقان زاده: «الان هوا سرده، دیگه نمی شه رفت بیرون، کل هفته پیش هم برف اومد، حالا این آخر هفته رو چی کار کنیم؟» این‌ها را خواهر نوجوانم، با ژست دست زیر چانه می‌گوید و نگاهش خانه را دور می‌زند و روی صورت من متوقف می‌شود.

لبخند می‌زنم و می‌گویم: آبجی جان، شما که عاقبت برف بازی رو جلوی چشمش درآوردی، الان دوباره چی شده می گی سرده و نمی شه بیرون رفت؟
مادر که در گلخانه دست‌سازش مشغول است، بلند می‌گوید: معلومه دیگه، دلش یه جای جدید برای رفتن می‌خواد اما روش نمی شه مستقیم بگه.
 بابا بی مقدمه  می‌گوید: داشتم فکر می کردم ما خیلی ساله، نرفتیم موزه‌، خانم بیا  به یاد گذشته‌ها بریم موزه ملی ایران، فکر کنم خیلی خوش می‌گذره.البته بچه ها هم می‌بریم، بدون اونا که نمی‌شه.
پسر کوچک خانواده بلند می گوید: خب تصویب شد می ریم موزه ملی ایران.

رأی به یک آخر هفته متفاوت
خانواده ما، صبح زود و بعد از صرف صبحانه، شال و کلاه می‌کند که گردش امروز دیدنی است.می‌گویم بیایید با مترو برویم، کمی مکث و اما و اگر، ولی همه موافقت می‌کنند. سوار قطار می‌شویم، به نسبت خلوت است. پس در واگن های اشتراکی کنار هم می نشینیم.

نمی دانم چرا، ولی انگار من از همه بیشتر ذوق دارم، انگار قرار است کتاب قطور تاریخ دوره دبیرستانم را تصویری ورق بزنم. در راه، خواهرم بلیت‌هایمان را هم آنلاین می‌خرد و می‌گوید: این سفر مهمون من، ناهار ساندویچ و بعدش چای و شیرینی مهمون شماها. بابا لبخند می‌زند و می‌گوید: ضرر نکنی دختر جان. خواهرم پشت چشمی نازک می‌کند و جواب می‌دهد: بالاخره یه جاهایی آدم باید برای خانواده از خودش مایه بذاره دیگه. و خنده ما  فضای قطار را پر می‌کند

از «سی تیر» تا خود تاریخ

به ایستگاه امام خمینی که می‌رسیم، پیاده می‌شویم و به سمت خیابان سی تیر می رویم. از یک فضای سبز کوچک که رد می شویم سردر خواستنی موزه و آجرهای سرخش به رویمان لبخند می‌زند.
برادرم سر به هوا، راه می رود و می‌گوید: چقدر خفن! چقدر بزرگ، چه طاق قشنگی. من مثل راهنماهای کاربلد می گویم: این طاق، مثل طاق کسری شهر تیسفونه، فقط اون ریزه کاری ها و شلوغی های نقش و نگار رو نداره. 
تازه کجاش رو دیدید به اینجا می‌گن موزه مادر، از همه جای ایران کلی آثار باستانی رو کشف کردند  و آوردن این موزه که نگهداری بشه، تا کلی سال اسم موزه شم، ایران باستان بود.
مادرم می‌گوید: خب تا کل تاریخ رو خواهرتون مرور نکرده بریم داخل ببینیم چه خبره.
بلیت ها را  به مسئولش تحویل می دهیم و وارد می شویم.

تماشای پایان «عصر یخبندان»  در اول زمستان

حالا داریم در بخش ایران باستان قدم می‌زنیم، کلی ابزار تمام دست ساز بشر در ویترین‌های خودنمایی می‌کنند. برادرم که مبهوت یک ساتور شده است می‌گوید نگاه کنید اینجا نوشته بعضی هاش قدمتشون هشتصد سال حتی برای یه میلیون سال پیشه.
 ما، در دوره پارینه سنگی هستیم، همان عصر حجر خودمان. شگفت انگیز است با دست خالی این همه ابزار درست کردن ، آن هم ابزارهای کاربردی.
 
در تالارهای بعد وارد دوران تازه‌ای از تاریخ می‌شویم، ابزارها ظریف‌تر و آرام آرام خوش فرم شده.  یکی از راهنماهای موزه شوق ما را که می بیند به صورت اختصاصی برایمان می‌گوید: اینجایی که ایستادید بهش می گن، دوره فرا پارینه سنگی، اون زمان ابزارهای ترکیبی رو با استفاده از سنگ ساب درست می کردن. این دوره از حدود ۲۰ هزار سال پیش شروع می شه و با  تموم شدن عصر یخبندان تموم می‌شه. 
این اشیا و آثار رو که می‌بینید با کاوشگری در مکان‌هایی مثل «غار علی‌تپه» مازندران و پناهگاه «پاسنگر» لرستان کشف کردند.

شهر سوخته و این سفالینه‌های دوست داشتنی

مادر، زودتر از ما به بخش بعدی رسیده و غرق در تماشای سفالینه‌های  باستانی است. ما هم خودمان را به عصرنوسنگی می‌رسانیم. اینجا دیگر ساکنان دامنه های زاگرس موفق به اهلی کردن حیوانات و کشاورزی شده بودند و کم کم  روستاها در حال شکل گیری بودند. خواهرم، مادر را صدا می زنند و می‌گویند: مامان بیا این خونه سفالیه رو ببین. باورت می شه جنسش سفالیه. همگی به تماشای این ماکت خانه سفالی می ایستیم . حقیقتا شگفت انگیز است.

 ساختمان اصلی بنای موزه در سه طبقه ایجاد شده‌است. برادر کوچک که عشق نقش و نگار و انواع ظرف است  می‌گوید: بیاید این سمت، ببینید چه کاسه باحالی پیدا کردم. با خودم فکر می کنم کاوشگران هم اندازه پسر کوچک  خانه ما ذوق داشته اند برای این کشف ها یا نه!

 سرسنجاق، بازوبند و گردنبند و وسایل تزئینی را از نظر می گذرانیم و به کاسه پایه‌دار با نقش بز کوهی و درخت می رسیم که در توضیحاتش نوشته متعلق به شهر سوخته است و  مربوط به سه هزار سال پس از میلاد مسیح (ع). تصور می‌کنم چه حالی داشت قدم زدن در این شهر قبل از خرابی.

مرد یک دست اسرار آمیز

حالا به تمدن عیلام و شهرسازی رسیده ایم. کتیبه‌ها، آجر نوشت‌ها، گل میخ‌های کتیبه دار و خطی که بر آن کتابت شده است شگفت انگیز است. 

برادر و خواهرم کنار مجسمه مرد قد بلند و بی دست ایستاده اند. این تندیس مردی است ایستاده با سربندی بر سر، موهایی بلند که آن‌ها را در پشت سر آراسته است. صورتی استوار و مربعی‌شکل دارد با ریشی کم‌پشت و سبیل بلندی بالای لب، ابروهایی به هم پیوسته و چشمانی فراخ که هنرمند مجسمه‌ساز مردمک‌های آن را هم نقش زده است.

لباس ساده اما فاخری بر تن دارد. بالاپوشی که آن را با بندی مزین به پلاک‌های فلزی بر کمر بسته و شلوار گشاد چین‌داری شبیه به سوارکان که تا پایین پاهایش آمده است. دست راست این مجسمه به‌طور کامل از بین رفته و دست چپش هم تنها تا مچ باقی مانده است.

قبلا جایی خوانده‌ام تنه این پیکره توخالی، یک پارچه از مفرغ ساخته شده و سر آن را هم جدا ساخته‌اند و بعد با پیکر به هم متصل کرده‌اند.

بعد از آن وارد دوره امپراتوری های ایران می شویم. کلی آثار از عصر هخامنشی به چشم‌مان می آید که از تخت جمشید و دیگر مراکز به موزه ملی آورده شده اند.

مورد علاقه های پدر تا خیابان خوشمزه  پایتخت

سکه های ضرب شده،  نقش‌برجستۀ «بارعام» تخت جمشید، ستون سنگی با سرستون به شکل دو گاو پشت به هم، تندیس سنگی داریوش که فرمان وی در مصر ساخته شد و پیکرە سنگی پنه‌لوپه برای پدرم بیشتر از همه جالب است. عصر سلوکی و اشکانیان را هم  گذری نگاه می‌کنیم. ولی بابا که می‌بیند این موزه یک روز دیدنش برای آدم هایی به کنجکاوی ما کفاف نمی دهد، همه را دعوت می کند به خیابان سی تیر، از اولین خیابان های پایتخت ، سر تا سرش کلی مغازه های غذا فروشی وجود دارد و آدم حظ می برد از این همه تنوع و آدم های متفاوت دیدن در کنار هم.
بعضی ها هم گردشگرند، بابا ما را به یک غذای خوشمزه محلی مهمان می کند. مامان قول دم نوش در خانه را به ما می دهد و من قول می دهم، دوباره بیاییم و این بار  بخش اسلامی موزه را با دقت نگاه کنیم .با لبخند به خانه برمی گردیم تا هفته ای سراسر خوشحالی و تلاش را شروع کنیم.
پایان پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول