اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

زندگی  /  خانواده

روایتی از میناخانم مادری جوان با 4 فرزند/ از رؤیای مدیریت مهد تا یک مادری عاشقانه

مادری است جوان با 4 فرزند. دختر ته تغاری و نازپروده خانه پدری که حالا سرشار از عشق مادری است و اصلی ترین شاخصه اش، آرامش و محبتی است که بی دریغ نثار فرزندانش می کند. کسی که روزی رؤیای تاسیس مهدکودک را در سرمی پروراند و شاید هیچ وقت فکرش را نمی کرد خداوند در تقدیرش طور دیگری نوشته باشد.

روایتی از میناخانم مادری جوان با 4 فرزند/ از رؤیای مدیریت مهد تا یک مادری عاشقانه

گروه زندگی- نفیسه خانلری- آن روزهایی که رویای تاسیس مهدکودک را در سرمی پروراند، شاید هیچ وقت فکرش را نمی‌کرد خداوند در تقدیریش طور دیگری نوشته باشد و میناخانم قصه ما بشود مادری با 4 فرزند قد و نیم قد که این روزها ترجیح می‌دهد تمام آموخته‌هایش در زمینه کودک پروری را به شکلی ایده آل درجهت تربیت فرزندان خود به کار بندد؛ بانویی که به لطف تحصیلات آکادمیک، تبحر خاصی در کودک پروری دارد و اگر امروز نتوانسته مهدکودک رویاهای خود را تاسیس کند اما خیالش راحت است که با تکیه بر دانش و توانایی های منحصر به فرد خود، می تواند فرزندانش را درست همانطور که باید پرورش داده و نسلی شایسته به جامعه تحویل دهد.


خلق اوقاتی خوش به لطف هم بازی بودن فرزندان در خانواده

اینجا یک مهدکودک نیست!

«مینا گرشاسب» این مادر 32 ساله، کارشناس مدیریت تبلیغات است. البته در دبیرستان کودکیاری خوانده و بعد از آن هم دوره‌های مربیگری کودک را در جهاد دانشگاهی سپری کرده که امروز به لطف همین تحصیلات آکادمیک و البته روحیه لطیف ذاتی اش توانسته در نقش مادری، بسیار موفق ظاهر شود. در تمام طول مصاحبه لبخند از لبانش نمی افتد و حتی سروصدای بچه ها و حتی گریه آن ها، آرامشش را به هم نمی زند. انگار اساسا برای مادری کردن آفریده شده و خداوند توفیق بزرگی نصیبش کرده. در همان ابتدای گفت و گو به خاطر سر و صداهای احتمالی عذرخواهی می کند و با لبخند می‌گوید:« از صبح که بیدار می شویم، انگار در مهدکودک هستیم. بالاخره خانه ای با 4 بچه 6، 4، 5/2 و 1 ساله، دست کمی از مهدکودک ندارد و باید شش دانگ حواس آدم به آن ها باشد.» با بچه ها می خندد، بازی می کند و از کودکی کردن لذت می‌برد. روحیه اش بسیار ستودنی است؛ مخصوصا وقتی با آب و تاب از برنامه روزانه و قوانین خانه می گوید. «شاید خیلی ها فکر کنند در خانه ای که 4 کودک زندگی می کنند، خیلی خبری از قانون و مقررات نباشد اما ما همانقدر که به بچه ها محبت می کنیم و هوایشان را داریم، به همان اندازه هم به نظم و مقررات اهمیت می دهیم، طوری که همه بچه ها باید قوانین خانه مثل زمان بازی، تلویزیون، غذا و خواب را رعایت کنند. به واقع با این شرایط می توان یک آرامش نسبی در خانه ایجاد کرد و مدیریت بچه ها را به خوبی در دست گرفت.»

از بوسه و آغوش تا نظم و مقررات

آرامش فرزندانم را می خواهم نه حقوق 20 میلیونی

کلامش، رفتارش و از همه مهمتر مهرمادریش آنچنان عمیق است که به خوبی می تواند با هریک از بچه ها ارتباط موثری برقرار کرده و سکان هدایت این کشتی کوچک را طوری در دست گیرد که اکثر مواقع، آرامش برقرار باشد و رابطه بین بچه ها و فضای خانه، گیر طوفان های غیرقابل کنترل نیفتد؛ کاری که شاید به راحتی از دست هرکسی برنیاید و بسیاری، از این همه تبحر متحیر شوند اما میناخانم دختر نازپرورده خانه پدری که همه او را با همین ویژگی می شناختند، امروز ناخدای مهربان و مقتدر این کشتی شگفت انگیز است و تمام توان خود را برای خلق روزهایی ناب و به یادماندنی به کاربسته است. این را هم از شیوه رفتاری خاص میناخانم می توان فهمید و هم از حرف های خودش.

او می گوید:« تک تک بچه هایم بسیار احساسی و بامحبت هستند، بطوریکه روزمان را با بوسه و آغوش شروع می کنیم و همین نیز به همه ما انرژی می دهد. بعد از آن هم که خب قاعدتا باید به کارهای روزانه از قبیل نظافت، غذا پختن و غذا دادن به بچه ها تا بازی و آموزش بپردازم، بنابراین می توان گفت که تقریبا تمام وقت خود را برای بچه ها می‌گذارم. به هرحال همسرم کارمند هستند و صبح زود می روند و تا ساعت 7 و 8 شب که بیایند و کمک حال بنده باشند، من می مانم با بچه ها که  از هیچ تلاشی برای ایجاد اوقات خوش و مفید برای آن ها دریغ نمی‌کنم و همیشه و در همه حال روی آموزش تاکید دارم. مثلا وقتی با بچه ها کارتون می بینیم، تمام صحنه ها را با هم تحلیل می کنیم تا برای بچه ها کاملا آموزنده باشد.»

شاید برای برخی از مادران تحصیلکرده و افرادی چون میناخانم که رویاهای مختلفی در سرداشته، نشستن در خانه و تربیت کردن فرزندان، خیلی خوشایند نباشد اما قهرمان امروز ما، از این شرایط راضی است و نگاه ارزشمندی به زندگی دارد.«من هم مثل هر خانم دیگری دلم می خواست شاغل بودم و استقلال مالی داشتم اما با این حال اگر قرارباشد سرکار بروم و حتی 20 میلیون هم درآمد داشته باشم اما این اشتغال برای زندگیم و فرزندانم ضرر داشته باشد، به هیچ عنوان چنین اشتغالی را نمی‌خواهم. البته اگر شرایطی برای فعالیت اجتماعی و حتی دورکاری فراهم شود، حتما استقبال می کنم، زیرا در آنصورت، بچه ها آسیبی نمی بینند.»

4 فرزندی؛ زمزمه ای که خداوند آن را شنید

گرچه امروز میناخانم به عنوان یک مادر جوان با 4 فرزند، تمام سختی های مادری را به جان خریده و بسیار هم شکرگزار لطف خداوند است اما جالب اینجاست که هیچ گاه خودش را در شرایط امروز نمی دیده و دراصل، خداوند تقدیر این خانواده را طوری نوشته تا زندگی شان پر از شگفتی و معجزه باشد و یا شاید هم رویای آقای محمدی تحقق پیداکند! پدری که به گفته همسرش گرچه خودش 4 فرزند دارد اما آنقدر بچه دوست است که اگر بچه ای را ببیند، حتما به سمتش می رود. مینا خانم با گذری به دوران آشنایی و خواستگاری می‌گوید:«در همان دوران، همسرم گفتند که دلشان می خواهد 4 فرزند داشته باشند. آن موقع با نظرشان موافقت نکردم اما لطف خداوند شامل حالمان شد و دقیقا به خواست و اراده خود خدا، طی 6 سال، صاحب 4 فرزند شدیم. ما سال 1394 ازدواج کردیم و امیرحسین اولین فرزندمان، یکسال بعد به دنیا آمد و بعد از او هم، ضحی، صدرا و طه، پا به زندگی مان گذاشتند. گرچه با هر بار بارداری، احساس نگرانی می کردم اما با این حال، توکلم به خدا و پشتوانه همسری بود که در تمام مراحل، هوایم را داشت. الان هم نمی‌گویم مادری برای 4 کودک آسان است اما آنقدر شیرینی دارد که همه سختی ها را به جان بخرم.»

 یکی از نکات جالب در مورد تولد فرزندان این خانواده، تشابه تاریخ تولد 3 تا از بچه ها یعنی فرزند اول، دوم و چهارم در دهم آبان است. تشابه جالبی که کاملا غیرارادی اتفاق افتاده و باعث شده تا خانواده محمدی، تولد 3 فرزندشان را با هم جشن بگیرند. به خصوص اینکه میناخانم هم متولد همین ماه است و همه اعضای خانواده هرساله برای رسیدن آبان ماه روزشماری می کنند تا از این ایام خاص، حسابی خاطره بسازند.

شاید برخی پدر و مادرها منتقد اصلی فرزندانشان در خصوص چندفرزندی باشند اما در خانواده محمدی و گرشاسب به هیچ عنوان، چنین شرایطی حاکم نبوده. میناخانم درخصوص واکنش خانواده خود و همسرش نسبت به تولد 4 فرزندشان توضیح می دهد:«خوشبختانه خانواده هایمان هیچ وقت به ما خرده نگرفتند و هربار نیز ابراز خوشحالی کردند. به خصوص خانواده همسرم که الان هم از هیچ کمکی دریغ نمی کنند و هر زمان که نیاز باشد، برای مراقبت از بچه ها به کمک مان می آیند. البته خود من خیلی دلم نمی خواهد کسی را به زحمت بیندازم، بنابراین معمولا به خدا توکل کرده و سعی می کنم به کسی متکی نباشم.»

مادر و پسری که کرونا را از پا درآوردند

معجزه و شگفتی. شاید این ها بهترین واژه ها برای توصیف حال و احوال روزهای کرونایی میناخانم در دوران بارداری سومین فرزندش باشد. یعنی همان موقعی که او با 85 درصد درگیری ریه راهی آی سی یو شد و در حالی که امید چندانی وجود نداشت، یک ماه تمام با کرونا جنگید. میناخانم و آقا صدرا کرونا را از پا درآوردند تا نشان دهند که اگر خدا نخواهد، حتی برگی از درخت نمی افتد.« فروردین سال 99 یعنی همان موقع که کرونا تازه خودی نشان داده بود، حدودا 3ماه باردار بودم و این را زمانی فهمیدم که به خاطر درد کلیه به پزشک مراجعه کردم و درست در همین ایام بود که تب و لرز شدید، همسرم را زمین گیر کرد و هر پزشکی بالای سرش می آمد، بیماریش را تشخیص نمی داد. در تمام 10 روزی که ایشان در بستر بیماری بودند، در حد توان خودم از ایشان پرستاری کردم و وقتی متوجه ابتلای ایشان به کرونا شدم که کار از کار گذشته بود و خودم هم درگیر شده بودم. اوایل فکر می کردم حال بدم به خاطر بارداری و یک سرماخوردگی ساده است، تا اینکه روز به روز حالم بدتر شد و نهایتا 13 فروردین با درگیری 85 درصدی ریه از حال رفتم و راهی بیمارستان شدم.»

 فروردین 99 برای میناخانم یادآور روزهای دشواری است. از عدم پذیرش بیمارستان ها گرفته تا یکماه بستری در بیمارستان و خطراتی که او و پسرش را تهدید می کرده اما او به لطف خدا، تمام بحران ها را پشت سرگذاشته و از کرونا جان سالم به در برده است.«وقتی بعد از یک ماه از روی تخت بلند شدم، همه پزشکان و پرستاران، زنده ماندنم را یک معجزه می دانستند اما به لطف خدا، هم من سالم ماندم و هم پسرم صدرا که الان 2 و نیم ساله است. گرچه روزهای بسیار سختی بود اما در آن دوران، رابطه معنوی خاصی با خدا پیدا کرده و ته دلم قرص بود که هر دو جان سالم به در می بریم. البته در این بین نباید زحمات بی دریغ کادر درمان بیمارستان بقیه الله و نیروهای جهادی را نادیده گرفت. همه آن ها دقیقا مثل اعضای یک خانواده هوای مرا داشتند و هیچ وقت تنهایم نگذاشتند.»


توجه مثال زدنی فرزندان میناخانم نسبت به رعایت آداب سفره همچون ذکر بسم الله، الهی شکر و همکاری در جمع آوری سفره

برخی نگاه ها سرزنش آمیز است و برخی تحسین آمیز

متاسفانه در شرایط این روزهای جامعه که اکثر زوج ها، تمایلی به چند فرزندی ندارند و حتی برخی ها  دور فرزندآوری را خط کشیده اند، وجود خانواده ای همچون خانواده آقای محمدی می تواند واکنش های متفاوتی را برانگیزد. میناخانم در این باره توضیح می دهد:«یکی از مسائلی که گاها ما را اذیت می کند، نگاه سنگین جامعه به ما و فرزندانمان است. متاسفانه برخی ها اصلا نگاه خوبی به چندفرزندی ندارند و حتی واکنش منفی نشان می دهند. مثلا می گویند که با شرایط فعلی اقتصادی، چه کسی حاضر است 4 تا بچه به دنیا بیاورد و یا مثلا چطور می توانید از پس خرج و مخارج آن ها برآیید؟ شاید گوش ما از این حرف ها پر شده باشد اما واقعیت این است که لطف خدا، همیشه و در همه شرایط، شامل حال ما بوده و هر بچه ای با خودش برکت آورده، بطوریکه  با تولد هرکدام از آن ها، زندگی ما رونق دیگری گرفته و واقعا هیچ وقت در خرج و مخارج کم نیاورده ایم. حتی گاهی در پاسخ به آن های که می‌گویند مگر می شود در زندگی کم نیاورید، می‌گویم بیایید ما را با خودتان مقایسه کنید و برکت وجود این بچه ها را ببینید!»

گرچه خانواده محمدی  با واکنش هایی منفی از جانب آشنا و غریبه مواجه می شوند اما خیلی ها هم با دیدن این خانواده پرجمعیت به وجد می آیند و آن ها را تحسین می کنند. میناخانم با لبخندی عمیق تر می‌گوید:«برخلاف دسته اول، برخی ها نیز از دیدن و شنیدن اینکه ما 4 فرزند داریم، شگفت زده می شوند و شجاعت ما را تحسین می کنند. حتی بعضی ها می‌گویند با شرایط فعلی، شما یک قهرمانید که باید نامتان را در کتاب ها بنویسند و تندیستان را بسازند!»


آموزش محبت و روحیه وظیفه شناسی در شرایط مختلف

زندگی در خانه 70 متری و بدون خودروی شخصی

همه ما، آدم هایی بسیاری را سراغ داریم که مثلا به علت تک خوابه بودن منزلشان حاضر به فرزندآوری نیستند و سال های بسیاری از عمرشان را با همین تفکر سپری می‌کنند و زمانی به خود می آیند که کار از کار گذشته و دیگر فرصتی برای چشیدن طعم فرزند را ندارند. مساله ای که در مورد خانواده محمدی اصلا صدق نمی‌کند و این زوج جوان، هر 4 فرزند خود را در خانه ای 70 متری به دنیا آورده اند. میناخانم می‌گوید:« شاید باور کردنش سخت باشد اما تا همین چندماه پیش در خانه ای 70 متری زندگی می‌کردیم و گرچه دلمان می خواست خانه بزرگتری داشته باشیم اما این موضوع هیچ وقت باعث کم رنگ شدن شادی ها و خوشی های ما نشده بود، تا اینکه چند ماه پیش به لطف خداوند شرایطی مهیا شد تا به یک خانه سازمانی با متراژی بزرگتر نقل مکان کنیم. من معتقدم که این خانه، روزی آقا طه بود و خداوند یکبار دیگر نشان داد که هوایمان را دارد.»

خانواده محمدی که حسابی اهل خدا و پیغمبرند؛ خیلی برای زندگیشان چرتکه نمی اندازند و حساب و کتاب نمی کنند، بطوریکه به غیر از وام فرزند چهارم خود، از دیگر تسهیلات وعده داده شده دولت، بهره ای نبرده اند و حتی الان خودروی شخصی ندارند. میناخانم می گوید:«باتوجه به اینکه 4 فرزند داریم، فکر می کردیم شرایط لازم برای ثبت نام خودرو را داشته باشیم اما گفتند به شما تعلق نمی گیرد! بنابراین فعلا ماشین شخصی نداریم. البته خانواده همسرم لطف کرده و ماشین خودشان را دراختیارمان گذاشته اند، زیرا طبیعتا رفت و آمد با 4 بچه کوچک آن هم بدون ماشین اصلا کار راحتی نیست اما باز هم خدا را شکر که همه چیزش مصلحتی دارد و ما هم تسلیم مطلق او هستیم.»

در تمام طول گفت و گو، یک چیز در حرف های میناخانم این مادر جوان 4 فرزندی، بسیار خودنمایی می کند و آن، توکل و امید به خدایی است که تقدیرش را این چنین نوشته و از دختر نازپرورده خانه پدری، مادری تمام عیار ساخته. کسی که حالا فراتر از رویای تاسیس مهدکودک، رویای خوشبختی فرزندانش را درسرمی پروراند و برای تحقق این رویا از هیچ تلاشی دریغ نمی کند.

پایان پیام/ ت 14

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول