باشگاه خبرنگاران توانا - شکوفه الهینیا: بیش از یک قرن است هنر و سینمای جهانی علیه ایران و اسلام به پا خواسته و با به تصویر کشیدن خیالپردازیهای دروغین ضد ایرانی و ضد اسلامی خود برای تخریب چهره آنها تلاش میکند. غرب در این راه تمام هنر خود را بهطور تخصصی به دنیای رسانه آورده است. علائم و نشانههای این تخریب را جز کسانی که در حوزه عملیات روانی مطالعه دارند نمیبینند اما ترکشهای آن ذهن و روح هر بینندهای را بدون آنکه خود بفهمد مجروح میکند. قهرمانها و ضد قهرمانهای ما در پیش چشم و قلب مردم ناشناخته ماندهاند.
قهرمانهای واقعی چه بسا بررگتر از قهرمانهای خیالی هالیوود و ضد قهرمانهای حقیقی که پلیدتر از ضدقهرمانهای دروغین آن هستند. ما برای مقابله با این دروغهای با هنر تزئین شده چه کردیم؟ چقدر حقیقتهایمان را با چاشنی هنر به ایران و جهان نمایش دادیم؟ یکی از تلاشهای هنرمندانه برای نمایش حقیقتِ گوشه ای از ظلم حقیقی در جهان را میتوان در برخی آثار چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر دید.
فیلم سینمایی «شماره۱۰» با نویسندگی و کارگردانی حمید زرگرنژاد و تهیهکنندگی ابراهیم اصغری به داستان استوار اکبری میپردازد که در سالهای پایانی جنگ هشت ساله ایران و عراق توسط رژیم بعث اسیر میشود. او در این مسیر بارها اقدام به فرار میکند ولی هر بار به چنگ نیروهای بعثی میافتد و به قرارگاه «قفس امن» که جایی برای بردگی کشیدن به سبک رم باستان از اسرای ایرانی بود، منتقل میشود. اسرای ایرانی در آنجا به بنایی برای قرارگاه مشغول بودند و به وحشیانهترین روشها با آنها برخورد میشد. ۴۲ نفر از فرماندهان ایرانی نیز در این قرارگاه جدا از بقیه اسرا نگهداری میشوند و نام آنها به دلایل امنیتیِ همسو با منافع رژیم بعث به صلیب سرخ اعلام نمیشد.
مجید صالحی در نقش استوار اکبری شبها که اسرا میخوابند به همراه احمد و محمود و با استفاده از وسایل ساده ساختمانسازی طی عملیاتهای هیجانانگیز و نفسگیر تلاش میکند میلههای مسدودکننده کانالهای زیرزمینی قرارگاه را بتراشد تا با فرار از اسارت نام آن ۴۲ نفر را به صلیب سرخ اعلام کند. در این مسیر با موانع و مشکلات زیادی روبرو میشود اما از پا نمیایستد. در این مسیر به دام نیروهای مجاهدین و کردستان عراق که در تلاش برای کشف هویت استوار اکبری و استفاده از اطلاعات او بودند میافتد و در ظاهر خود را همراه با آنها نشان میدهد اما حقیقت چیز دیگریست...
در بخشهایی از داستان به نظر میرسد استوار اکبری و یکی دیگر از شخصیتهای همراهش به هدف اصلی خود پشت کرده و همسو با منافع شخصی خود و دشمنان ایران گام برمیدارند. او برای ماشینها مخفیگاه سلاح طراحی و اجرا میکند تا بتوانند بدون دردسر سلاح جابجا کرده و علیه نیروهای ایرانی استفاده کنند. اما این فقط ظاهر داستان است چرا که دقایقی بعد پرده از آنچه پشت ذهنش اتفاق میافتد بر میدارد و ضربه سنگینی به نیروهای بعث و مجاهدین میزند که خدمترسانیاش به آنها را جبران میکند.
در این داستان برخی از کلیشههای داستانپردازیهای دفاع مقدس که گاه باعث خستهکننده و ملال آور شدن فیلم میشد، شکسته شده و در قالبی جدیدتر به همراه تصویرپردازی و طراحی چهره و لباس حرفهای و جذاب به روایت بخشی از وقایع دردناک و نفسگیر اسارتگاههای رژیم بعث و تلاش آنها برای نفوذ اطلاعاتی به ایران از طریق اسرای امنیتی میپردازد. همزمان روحیه میهن پرستی و اخلاقمداری همراه با مبارزه برای شکست نقشههای دشمن را در قهرمانان هشت سال جنگ ایران و عراق به تصویر میکشد تا حقیقت پنهان شده پشت دروغهای رسانههای جهانی با صلابت به جان مخاطب بشیند و آثار فرار از زندان غربیها پیش چشمش رنگ بازد.
این اثر که طبق داستان واقعی روایت شده، همزمان با نمایش رفتارها و اهداف وحشیانه دشمنان ایران از جمله نیروهای بعث، مجاهدین خلق، کردستان عراق و... با اسرای ایرانی، هوش و ذکاوت و از خودگذشتگی افسانهای قهرمانان حقیقی ایران در مقابل سختترین شکنجههای روحی و جسمی را نیز به زیبایی به تصویر میکشد. از ابتدای داستان تا نزدیک میانههای آن به پنهان ماندن هویت استوار اکبری با ذهن مخاطب بازی میشود و در نیمه دوم در تشخیص قهرمان یا ضد قهرمان بودن شخصیت اصلی داستان، به چالش کشیده میشود و لحظات نفسگیری برای مخاطب رقم میزند.
پایان پیام/