اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

تعلیم و تربیت  /  پنجره تربیت

برخی از مقتضیات تربیت در دورانهای سه گانه رشد

هرکودک متناسب با اقتضائات سنی خود رفتار می‌کند، و تعلیم و تربیت می پذیرد. یکی از محورهای تشخیص مقتضیات سنی کودک و نوجوان، در حدیث پر ارزش نبوی صلی الله علیه و آله بیان شده است. در این مقاله در مورد برخی از ابعاد آن صحبت می کنیم.

برخی از مقتضیات تربیت در دورانهای سه گانه رشد

1-سه دوران اصلی رشد و تربیت کودک[1]

قال رسول الله (ص): الولد سیدٌ سبع سنین و عبدٌ سبع سنین و وزیرٌ سبع سنین. فإن رضیت خلائقه لإحدی و عشرین و إلا فاضربْ علی جنبه فقد أعذرت إلی الله تعالی.

فرزند، هفت سال مولی، هفت سال بنده، و هفت سال وزیر است. پس اگر در سال بیست و یکم روحیات او مورد رضایت تو بود (شکر خدای نما) و الا واگذار، که در پیشگاه خدا معذوری.

 

این حدیث شریف، بیانی موجز، ولی حاوی گنجینه‌ای از  یک برنامه تربیتی عمیق با نکات مفصل ولی ظریف است، که مسیر حرکت پدران و مادران و مربیان را روشن می کند. در این متن به اجمال سعی می کنیم برخی ابعاد آن را به نحوی بیان کنیم، که مشی رفتاری ما را در تربیت فرزندان و شاگردانمان، به صورت عملی روشن کند.

این روایت شریف دارای دو وجه توصیفی و تجویزی است. از یک سو، توصیفی از چگونگی وضعیت درونی فرزندان در سنین مختلف، و نحوه نگرش کودک به خود را در دوران های متفاوت زندگی نشان می دهد؛ و نشان می‌دهد که او چگونه «هست»! از سوی دیگر، توصیه و دستورالعملی برای اولیاء و مربیان است، و تجویز می کند که شیوه برخورد با رفتارها و حالات روحی کودک در دورانهای رشد او، چگونه «باید» انجام شود.

این روایت شریف تجویز می کند که شیوه برخورد با رفتارها و حالات روحی کودک در دورانهای رشد او، چگونه «باید» انجام شود.

 

مخاطب این سخن، همه کسانی هستند که به نحوی با کودکان و نوجوانان سر و کار دارند و با آنها مستقیم یا غیر مستقیم روبرو می شوند؛ یعنی همه پدران و مادران و مربیان و آموزگاران و بزرگترها!

2- دوران هفت سال اول، دوران سیادت

«سید» به معنای آقا و سرور، نماد موجودی است که نظراً و عملاً نسبت به بندگان خود استقلال و اختیار تام دارد و خود را در رأی و حکم صائب می بیند. نه با بندگان خود، در امور مشورت می کند و نظر می خواهد، و نه عمل خود را مطابق آرا و امیال آنها تنظیم می نماید و از آنها دستور می گیرد. همیشه خود را نسبت به زیردستان، برتر دیده و صاحب اختیار می‌داند. لذا انتظار اطاعت بی چون و چرای فوری از بندگان خویش دارد، و هیچ گونه تخطی و سرپیچی را بر نمی تابد.

کودک در سنین قبل از 7 سالگی، با توجه به روح بزرگی که خداوند در او قرارداده است، فطرتا خود را آقا و مهتر دیگران می بیند. از این رو امر و نهی مستقیم و درخواست صریح و یا همراه با تهدید در او کارگر نیست؛ بلکه او خود را مستحق امر و نهی کردن می‌داند. طبیعت کودک در چنین سال هایی اقتضا می کند که در مقابل خواسته بزرگتر خود نافرمانی کند، و خود را در این نافرمانی و سرپیچی محق می داند. لذا انتظار تبعیت و حرف شنوی از کودکان زیر هفت سال بیهوده است.

کودک در سنین قبل از 7 سالگی، فطرتا خود را آقا و مهتر دیگران می بیند.

 

به همین نحو، چنانچه اولیا یا مربیان به قصد آزمایش یا آموزش یا در هنگام مشاوره، از کودک سوالی می پرسند، باید لحن بیان سوال را به گونه سوال عبد از مولی، تنظیم نمایند تا کودک، متوجه مقصود اصلی او نباشد، و همیشه احساس شخصیت و بزرگ منشی کرده، و دیگران را به خود محتاج بیند. بنابراین رویه اصلی و مشی غالب اطرافیان کودک نسبت به او باید بر مبنای سیادت و امارت او تنظیم گردد، و خلاف این اصل جز در موارد استثنایی و نادر، آن هم بنابر مصالح ضروری، انجام نشود.

پدران و مادران چنانچه لازم می بینند کودک کاری را انجام دهد، یا عملی را ترک کند، باید خود را در مقام بنده او قرار دهند و آن چنان که عبدی از مولای خود تقاضا و خواهش می‌کند، با زبان ملایم و از موضع پایین تقاضای کنند، و او را به انجام خواسته خود راضی نمایند.

انتظار تبعیت و حرف شنوی از کودکان زیر هفت سال بیهوده است.

 

سیادت کودک که در این روایت شریف مذکور است با روحیه اطاعت و حرف شنوی سازگار نیست، کمال کودک در آن است که تحت اطاعت دیگران قرار نگیرد و امر و نهی دیگران را تحمل نکند.

در مواردی که در خواست های کودک از نظر ولی او قابل اجابت و منطقی نیست، مخالفت مستقیم و سرکوب صریح تمایلات کودک نه تنها راه خوبی برای تعدیل او نیست، بلکه آثار منفی بی شماری در شاکله شخصیتی او بر جای می گذارد. کودکی که جایگاه خود را در مقابل پدر و مادر و بزرگ ترها، جایگاه مولی نسبت به بنده می دیده، با نافرمانی بندگان مواجه می شود. و چون قدرت اعمال اختیار و استیفای حقوق خود را ندارد، احساس ناامنی و آشفتگی عاطفی کرده و دچار تعارض می شود.

کمال کودک در آن است که تحت اطاعت دیگران قرار نگیرد و امر و نهی دیگران را تحمل نکند.

 

از یک سو فطرتا خود را صاحب اختیار و واجب الاطاعه می داند، و از سوی دیگر با نافرمانی و عصیان اوامرش روبرو می گردد. لذا لازم است پدران و مادران از ابتدا، زمینه تقاضاهای نامطلوب را فراهم نکنند، و مقتضای اینگونه در خواست‌ها را پیشاپیش از بین ببرند؛ نه آنکه پس از ایجاد تقاضا توسط کودک، در مسیر خواسته او مانع قرار دهند.

کودک باید خود را در انجام هر عملی آزاد ببیند و احساس محدودیتی ننماید. کودک به مقتضای مقام سیادت و مهتری خود، زمینه ای وسیع می طلبد تا هرگونه که خود می خواهد در آن به جولان بپردازد و در آن هیچگونه مانع و مزاحمی نداشته باشد، پیدایش چنین زمینه ای حق کودک است، و کمال کودک در آن است که از ایجاد محدودیت توسط دیگران آشفته گردد و با داد و فریاد و تظلم، حق خود را بستاند و هیچگونه اعمال فشار و تقیدی را برنتابد.

لازم است پدران و مادران از ابتدا، زمینه تقاضاهای نامطلوب را فراهم نکنند.

 

چنانچه کودک در شرایط خاصی، درخواست ناموجهی کرد، هیچگاه نباید با برخورد عتاب آلود و خشونت آمیز با او مواجه گردید، بلکه با توجه دادن او به سوی اشیاء دیگر او را نسبت به خواسته اش غافل نمود و منصرف کرد. به عنوان مثال: اولیا باید از قرار دادن اشیای خطرناک یا حساس در اختیار کودکان از ابتدا جلوگیری کرده، محیط پرورش کودک را در حد امکان از این گونه اشیا خالی نگه دارند تا کودک زمینه تقاضا و طلب آنها را نداشته باشد. ولی چنانچه غفلتاً این گونه اشیا در دسترس او قرار گرفت، با سرگرم ساختن وی به چیزهای جذابتر، موجبات غفلت و بی توجهی او را نسبت به شی ء مورد نظر تأمین نمایند. یا در مورد درخواستهای غیرمنطقی،‌ با ابراز ناتوانی از برآوردن حاجت او، یا وانمود کردن به اینکه تکلیف او بر ما خارج از حیطه وسع ما و تکلیفی است که طاقت انجام آن را نداریم، می توان کودک را از خواسته اش منصرف ساخت، بدون آنکه با شرایط روحی او تعارضی داشته باشد. در هر حال برخورد خشونت آمیز و صریح جز آنکه سبب لج بازی و رویارویی مستقیم کودک شود، نتیجه دیگری ندارد.

تنبیه کودک در این دوران، جسارت به مقام سید و تخطی از وظایف بندگی است و تجربه ثابت نموده که نتیجه ای جز لج بازی و ایجاد عقده های روانی در کودک ندارد. اما تشویق کودک به خاطر اعمال شایسته‌ای که انجام می دهد با مقام سیادت او منافات ندارد و به گواهی تجربه، او را در انجام کارهای خوب و استمرار آن بر می انگیزاند.

برخورد خشونت آمیز و صریح جز آنکه سبب لج بازی و رویارویی مستقیم کودک شود، نتیجه دیگری ندارد.

 

با توجه به این سیادت، کودک انتظار ندارد که در مقابل تک تک اعمال و رفتار خود، در مقابل دیگران بازخواست شده و پاسخ گو باشد. لذا برخوردهای دیگران باید چنان تنظیم شود که کودک، خود را کاملا آزاد تصور نموده و قدرت برتری، ما فوق خود احساس نکند. نظارت اولیا به کودک در چنین شرایطی، باید به صورت نظارت عبد بر مولی طراحی شود، یعنی چنین وانمود شود که از دیدن اعمال و رفتار او اراده کارآموزی شده و یا قصد تحسین و تشویق داریم. اگر کودک، خود اجازه نظارت به اولیا ندهد و یا از ورود آنها منع نماید، امر او مطاع و لازم الاجرا است، و باید از شیوه های غیرمستقیم دیگر استفاده شود. به هر حال ملاک اصلی، در برخورد با کودک آن است که کودک خود را تحت کنترل و زیر ذره بین احساس نکند و محدود نبیند.

این اصل تنها در مواردی که مصلحت بالاتری مطلوب باشد، نقض می شود. اما به طور کلی موارد نقض این قاعده عام همیشه باید در حد استثنا باقی بماند. از جمله این موارد، جایی است که کودک با سوء استفاده از مقام سیادت خود قصد تجاوز به حریم دیگران را دارد.

به صورت کلی چنانچه عمل کودک شایسته تحسین باشد، تحسین والدین رغبت او را به عمل اضافه می‌کند. و چنانچه در خور تحسین نباشد سکوت و بی توجهی والدین، کودک را نسبت به قبح آن آگاه کرده و موجب ترک آن عمل می‌شود. سکوت و بی توجهی یا روش خاموشی، یکی از راههای مهم کاهش یا حذف رفتار است.

مثلا چنانچه کودک دیگری نیز در محیط پرورش او، وجود داشته باشد، حوزه سیادت هر کدام محدود شده و مرز و حریم خاصی می یابد. لذا باید حریم و ثغور فرمانروایی کودک را به او گوشزد نمود، و او را متوجه ساخت که اوامرش در خارج از حوزه عمل منطقی خود، مطاع نیست. از همین قبیل است مواردی که اجابت تقاضای کودک، سبب پیدایش عادات و ملکات ناپسندی در وجود او می شود؛ مثلا اگر کودک چندین بار به صورت متوالی، تقاضای خود را با نق زدن و بیهوده داد و فریاد کردن و سر و صدا به راه انداختن، برآورده سازد و سخن خود را به کرسی نشاند، به مرور عادت به نق زدن و تحمیل خواسته های خود از غیر مسیر معقول می‌کند. پدر و مادر همان گونه که وظیفه دارند خواسته های کودک را برآورده سازند، وظیفه دارند که طریق درست درخواست را نیز به او بیاموزند، و او را از عادات ناشایست باز دارند. در تزاحم بین این دو وظیفه، وظیفه دوم اهمیت بیشتر و اولویت دارد.

پدر و مادر وظیفه دارند که طریق درست درخواست را نیز به او بیاموزند، و او را از عادات ناشایست باز دارند.

 

در چنین شرایطی، پاسخ ندادن به کودک او را متوجه می‌کند که استفاده از چنین روشی نتیجه بخش نیست. او در این موقعیت ناخواسته اقدام به تغییر شیوه می‌کند. البته راهنمایی به موقع والدین، کودک را در یافتن شیوه صحیح کمک می‌کند. کودکی که چند بار به صورت متوالی خواسته خود را از روش خاصی به دست آورد، نسبت به آن روش ناخواسته اطمینان پیدا کرده و شرطی می‌شود. در مقابل اگر چند مرتبه متوالی روش خود را در تأمین تقاضایش موفق نبیند، به دنبال راه چاره موثرتری می‌گردد.

دوران سیادت کودک، همانگونه که دوران تربیت غیر مستقیم محسوب می شود دوران تعلیم غیر مستقیم نیز هست.

 

دوران سیادت کودک، همانگونه که دوران تربیت غیر مستقیم محسوب می شود دوران تعلیم غیر مستقیم نیز هست. تعلیم غیر مستقیم، شیوه ای است که در آن کودک به تعلم اجبار نمی شود، و با علاقه و رغبت باطنی و به عنوان تفنن و تنوع با مسائل گوناگون آشنا می گردد، بدون آنکه خود متوجه شود که در حال آموزش و فراگیری است. والدین باید مهارت ها و علوم مختلف را در قالب بازی، شعر، داستان، تشویق و الگوسازی های غیر صریح به کودک انتقال دهند،  و در القاء مطالب و علوم، همیشه شوق و نشاط کودک را زنده نگه داشته، و هیچگاه فراگیری مسئله‌ای را بر او تحمیل نکنند. از همه اینها بهتر همراهی در کارهای بزرگترها است.

کودکان از همراهی در کارهائی که والدین انجام می دهند، احساس خوبی کرده و کارها را در این همراهی به خوبی یاد می‌گیرند.

 

کودکان از همراهی در کارهائی که والدین انجام می دهند، احساس خوبی کرده و کارها را در این همراهی به خوبی یاد می‌گیرند. 

3- دوران هفت سال دوم، دوران اطاعت و تعبد

«عبد» سمبل انسانی است که نه در عمل استقلال دارد، و نه رأی او صائب و مقبول دیده می‌شود. از این جهت معمولا طرف مشورت قرار نمی گیرد، و از او انتظار اطاعت کامل می‌رود. عبد هر چه بیشتر مطیع و سر براه باشد و بی چون و چرا فرمان برد، کامل‌تر است. او خود را در صورت نافرمانی و تخطی، مستحق تنبیه و شایسته ملامت و مجازات می‌بیند، و تربیت مستقیم و أمر و نهی صریح را می‌پذیرد.

کودک بر اثر تحول روحی که در دوران انتقال از کودکی در وجودش رخ می دهد، در هفت سال دوم زندگی، خود را بنده و زیردست دیگران و در مقام اطاعت و فرمان برداری احساس می کند. این شرایط روحی جدید، زمینه را برای تربیت مستقیم و صریح او آماده کرده، و نظارت مربیان را در تعلیم و تأدیب مستقیم او می‌طلبد.

کودک در هفت سال دوم زندگی، خود را بنده و زیردست دیگران و در مقام اطاعت و فرمان برداری احساس می کند.

 

او که در 7 سال اول با توجه به روح بزرگ خود از یک سو، و محدودیتهای ادراک خود در سوی مقابل، ابعاد مسائل را به گونه ای می دید که خود را بر همه چیز مسلط تصور می‌کرد، حال با واقعیتهای محیط آشنا شده، و متوجه می‌شود که چیز زیادی نمی‌داند، و تصمیمات او ممکن است نادرست باشد.‌ او در این مرحله به ضعفهای خود، و برتری والدین در درک و تصمیم گیری واقف می شود. به همین دلیل به صورت ناخودآگاه، تبعیت از والدین برای او به عنوان یک رفتار منطقی تلقی می‌شود.  به همین دلیل نو نهال 7 تا 14 ساله، پذیرای امر و نهی و فرمان و حکم از ناحیه بزرگترها است،‌ و کمال او در اطاعت و فرمان برداری و اجرای بی چون وچرای اوامر آنها است.

علاوه بر آن، در این دوران از یک سو تمایلات نفسانی کودک به یک موضوع و دنبال کردن آن شدت گرفته، تمایلات نفسانی قدرت آن پیدا می کند که در مقابل منطق و تحلیل منطقی بایستد و با آن مخالفت کند. نونهال، هر چند که متوجه می شود که عقلا و منطقا چه کاری درست است، اما تمایلات نفسانی او برای رسیدن به خواسته های خود،‌ پای بر منطق و عقل می گذارد. در اینجا در صورتی که بزرگتری نباشد که با امر به اطاعت از کار منطقی و عقلانی، او را وادار به انجام آن کند، در بسیاری از موارد او از تبعیت منطق و عقل خودداری کرده، و متابعت نفس را ترجیح می دهد.  

نونهال  متوجه می شود که عقلا و منطقا چه کاری درست است، اما تمایلات نفسانی او برای رسیدن به خواسته های خود،‌ پای بر منطق و عقل می گذارد.

 

لذا بر اولیا لازم است در مورد مطالب مهم و سرنوشت ساز، در مرحله تعریف اولیه، به مقدمات عقلی و توجیه منطقی وارد نشوند، و رأی خود را در معرض مشاوره، چون و چرا و نقد او نگذارند، و صریح و قاطع امر خود را صادر نمایند. زیرا کودک در چنین شرایطی بخصوص اگر این امر با برخی از تمایلات شخصی او مخالفت داشته و محدودیتهائی را برای او ایجاد کند، قابلیت ترجیح نداشته، و با مناقشات سطحی زمینه را برای فرار از انقیاد و اطاعت فراهم می‌آورد.

البته این به آن معنا نیست که با کودک اصلا بحث منطقی نشود. بلکه برعکس نیاز به بحث منطقی برای رشد یافتن او ضروری است. حتما باید در مسائل غیر سرنوشت ساز و مسائل روزمره با او گفتگو و منطقا بحث کرد، تا او بتدریج تفکر و تحلیل منطقی را فراگیرد. اما در موارد سرنوشت ساز و مهم، تصمیم و اراده والدین و مربی باید به صورت قاطع به او اعلام شود.

رویه اصلی و روش غالب کودک در برخورد با بزرگترها در دوران عبودیت، باید بر مبنای احترام و اطاعت کامل و اجرای بی قید و بند فرامین باشد، و خلاف این اصل جز در موارد استثنایی پذیرفته نیست.

رویه اصلی و روش غالب کودک در برخورد با بزرگترها در دوران عبودیت، باید بر مبنای احترام و اطاعت کامل و اجرای بی قید و بند فرامین باشد.

 

اما مسئله مهم این است که چه چیزهائی باید به صورت فرمان و امر صادر شود. بسیاری از کارها اصولا نیازی به امر نیست. کودک نباید خود را در یک پادگان و به عنوان ماشینی بی اختیار تلقی کند. طیف وسیعی از کارها نیازی به اطاعت محض کودک ندارند و او باید در انجام یا عدم انجام آنها مختار باشد. اختیار و قدرت تصمیم گیری،‌ یک بعد مهم از ابعاد رشد و یادگیری کودک است،‌ و نباید آن را از او دریغ کرد. در واقع درصد اندکی از مسائل هستند که لازم است توسط اولیاء و مربیان به کودک امر شود. و امر و نهی والدین و مربیان باید به این درصد اندک، محدود شده، و از امر و نهی زائد و غیر ضروری به شدت اجتناب شود.

ضمن آنکه به عنوان یک قاعده، هر چقدر یک فرمانروا، در اعمال قدرت خود امر و نهی بیشتری کند،‌ نقاط ضعف قدرت او بیشتر آشکار شده، و اقتدار او کاهش می یابد. در مقابل فرمانروائی که امر و نهی خود را بسیار محدود، و معدود انجام می دهد، ولی همان موارد معدود را با قاطعیت اجرا می کند، دامنه اقتدار او افزایش می‌یابد.

اختیار و قدرت تصمیم گیری،‌ یک بعد مهم از ابعاد رشد و یادگیری کودک است.

 

در مرحله دوم زندگی، نحوه مطالبه آنها از اولیایشان باید متناسب با شأن عبودیت آنها باشد. لذا گستاخی و جسارت و امر و نهی مستقیم فرزند به پدر و مادر در چنین ایامی به هیچ وجه، موجه نیست و چنانچه درخواست فرزند هر چند به لحن مناسب ادا شود، در مسیر تربیت او و به صلاح او نباشد، لازم است صریح، مستقیم و بدون تعارف نفی شود. شخصیتی که خود را در رتبه عبد نسبت به مولایش می یابد، یقینا پذیرش مقابله صریح با درخواست هایش را دارد و همیشه مولای خود را صاحب اختیار و مدیر دارای قدرت می‌شمارد. لذا بر خلاف کودک در هفت سال اول، این مخالفت با خواسته‌های او، ضربه روحی را به او وارد نخواهد کرد.

«عبد» قابلیت نظارت مستقیم را دارا است و خود را زیر دست اولیا تصور می کند، از اینکه متوجه شود مولای او برای سر درآوردن از کارهای او جستجو و تجسس می نماید و مراقب صحت اعمال و رفتار اوست گلایه ای ندارد، بلکه خود را مستحق مراقبت و هدایت دانسته و تحمل نظارت صریح را نیز دارد.

رویه اصلی و سیره عملی نونهال در دوران عبودیت باید بر مبنای کسب اجازه از ولی در امور باشد، و هیچگاه از پیش خود و بدون جلب نظر ولی، تصمیم به اقدام به کاری نگیرد. اما چنانچه والدین، دادن اختیارات معینی را در حوزه مشخصی به صلاح او ببینند، در آن محدوده، فرزند به اذن والدین آزادی عمل دارد.

در دوران عبودیت، آمادگی روحی نونهال، زمینه را برای فراگیری مستقیم علوم مختلف فراهم می سازد، و مربیان می توانند نونهال را بر علم آموزی مکلف نمایند، و در موارد خاص و ضروری، او را هر چند خود طالب و شائق نباشد به حضور در فعالیت آموزش و تربیتی وادار کنند. البته جذابیت کلاس درس و ایجاد محیط آموزشی صمیمی و سرشار از محبت، تعلیم و تعلم را تسهیل کرده، عمق داده، و کمیت و کیفیت آنرا افزایش می دهد.

مربی و اولیاء حتی الامکان در مرتبه اول اولویت، باید از راههائی استفاده کنند که کودک با علاقه و تمایل خود، به یادگیری بپردازد.

 

مربی و اولیاء حتی الامکان در مرتبه اول اولویت، باید از راههائی استفاده کنند که کودک با علاقه و تمایل خود، به یادگیری بپردازد؛‌ و به نحوی شرایط را فراهم کنند که خود شاگرد شوق و انگیزه لازم برای یادگیری را پیدا کند. اما در عین حال، در این دوره سنی، در برخی موارد تمایلات بازیگوشانه او مسیر او را تغییر داده، و او را از یادگیری منصرف می‌کند. در اینگونه موارد، لازم است تا والدین و مربیان، با امر و نهی قاطعانه، کودک را به انجام فعالیتهای لازم وادار کنند. واداشتن نونهال به تحمل زحمات و مشقات درس آموزی و کسب علم و فضیلت و جلوگیری از بازی گوشی و وقت گذرانی او در این موقعیت سنی،‌ در بسیار از موارد، ضروری و مکمل تلاش های اولیاء و مربیان است.

قاطعیت به معنای اتخاذ تصمیم مناسب برای برخورد با مسائل و پافشاری و استقامت برای رسیدن به اهداف است.

قاطعیت و جدیت، با خشونت، عصبانیت، و بی احترامی فرق دارد. اینکه لازم است برخی از امور برای نونهال به صورت قاطعانه تعیین شود، به معنای آن نیست که او را در حبس تصمیمات خود نموده، و با خشونت با او برخورد کنیم. اولا برخوردهای آمرانه فقط باید در مواقع ضروری صورت گیرد. ثانیا برخورد آمرانه باید با خونسردی، بدون خشونت و عصبانیت انجام شده، و احترام و عزت نفس نونهال همواره حفظ شود.

نکته مهم آن است که تغییر دوران به صورت دفعی،‌ و درست در روز سالگرد تولد هفت و چهارده سالگی اتفاق نمی افتد. بلکه تغییرات تدریجی است. هر چه کودک بیشتر به دوران دوم نزدیک و به آن وارد می شود، با فهم محدودیتهای خود و نیاز به راهنمائی، نیاز به اطاعت پذیری او بیشتر می شود. همچنین با نزدیک شدن به دوران سوم، بتدریج روحیات خود راییی، و ایجاد احساس جایگاه مستقل، به همراه نیاز به تحلیل عقلی در او افزایش پیدا کرده، شرایط برخورد وزیرگونه با او بیشتر فراهم می آید. ضمن آنکه شدت و زمان این موضوع در کودکان مختلف، متفاوت خواهد بود. کودکی ممکن است زودتر، و کودکی کمی دیرتر قابلیتهای ورود به سطح بالاتر را پیدا کند.  ضمن آنکه سیادت کودک که در دوره اول در اوج بود،‌ در دوره دوم کاهش پیدا می کند، اما از بین نمی رود. رعایت احترام  کودک و نوجوان، و عزت او کماکان ادامه داشته، و لازم است با او به شکل محترمانه و با عزت برخورد شود. در این دوره و در هر دوره‌ای باید به شدت از ذلت و کوچک شدن او جلوگیری شود. هر چقدر والدین و مربیان در شکل مدیریت رفتارهای او بهتر عمل کنند، میزان بیشتری از سیادت او در این دوره حفظ خواهد شد. در دوره سوم سیادتی که در دوره دوم تا حدی کاهش پیدا کرده بود (برای فرمانبرداری و اطاعت او)،‌ بتدریج افزایش می یابد؛ تا در انتهای دوره به حد منطقی خود در حد یک جوان برسد. به همین شکل قابلیت تحلیل منطقی و اتکای به آن تحلیل منطقی نیز در دوره های اول و دوم وجود داشته، و بتدریج افزایش می یابد، تا در سطح سوم به حد مناسب برای تقبل برخورد وزیرگونه با او برسد.

4- دوران هفت سال سوم، دوران وزارت

«وزیر» کسی است که رأی او قابل شنیدن و نظر او مورد احترام و شایسته دقت است، اما استقلال عملی نداشته و حکم او نافذ نیست. وزیر خود را سزاوار مشاوره و نظرخواهی می داند، ولی رأی مستقل می دهد، و به هیچ روی تحمل پرخاش و بی‌احترامی ندارد. او أمر و نهی صریح و مستقیم را بر نمی‌تابد. در فرزانگی برای خود شخصیت و شأنی همسنگ امیر و حاکم قائل است، گر چه نهایتاً تابع و مطیع اوامر اوست.

با ورود به دوران نوجوانی ، او از مرتبه عبد خارج شده و به رتبه وزارت منصوب می‌شود. «وزیر» تابع و مطیع بی چون و چرای اوامر حاکم نیست. حاکمان آن گونه که از رعیت انتظار اطاعت و فرمان برداری دارند، هیچگاه از وزیران و مشاوران توقع ندارند. وزیر اگر در مقابل نظر امیر، از خود هیچ رأی و نظری نداشته باشد و همیشه در پیشگاه او «بله قربان گو و موید» باشد، همان بهتر که رعیت باقی بماند و مقام خویش را به دیگران واگذار کند. کمال وزیر در آن است که نظرات و آرای حاکم را زیر و زبر کند، مبانی آنرا به نقد کشد، پیامدهای نامطلوب آن را روشن کند، ملزومات آنرا مشخص کند، و قضاوت خود را در مورد آن اعلام کند.

با ورود به دوران نوجوانی ، او از مرتبه عبد خارج شده و به رتبه وزارت منصوب می‌شود.

 

حاکم نیز نسبت به وزیر وظیفه دارد تقاضای خود را از ابتدا مستدل و مبرهن بیان کند، و سخن او را به خوبی گوش کرده و به رأی و عقیده او احترام بگذارد، با او به بحث و گفتگو نشیند، و نتیجه این بحث و گفتگوی متقابل، زیر بنای تصمیم عملی حاکم است، که باید منصفانه و در مسیر حق باشد. اما مهم آن است که وزیر پس از این بحث و گفتگو، نهایتا در مقابل تصمیم و حکم حاکم، مطیع و فرمان بردار است، هر چند در مناظره تسلیم نظر حاکم نشده و نسبت به ادله او همچنان مردد یا مخالف باشد.

چون و چرا کردن در مسائل، مقتضای سنین وزارت نوجوان است، و نه تنها بی احترامی و جسارت محسوب نمی شود، که کمال او در آن است. نوجوان در چنین شرایطی خود را مستحق احترام و نظرخواهی و شایسته اظهار رأی می بیند و فطرتاً انتظار ندارد که از او اطاعت بی قید و بند اوامر طلب شود و به انتقادات او توجهی نشود. لذا درخواست اولیا از ابتدا باید مستدل و همراه با توجیه عقلانی و اعطای بینش همراه باشد، و هیچگاه به نحو تحکم و اعمال قدرت بیان نگردد.

نوجوان خود را مستحق احترام و نظرخواهی و شایسته اظهار رأی می بیند.

 

از این رو، رویه غالب و برنامه اصلی نوجوان در سنین بین 14 تا 21، اظهار نظر و چون و چرا در اوامر دیگران است. به بیان دیگر توقع تبعیت و اطاعت عملی از نوجوان، تنها پس از اظهار نظر علمی و گفتگوی متقابل، بجا و ممدوح است.

تقاضایی که نوجوان در مقام وزارت از ولی خود می نماید، هر چند از نظر مربی به صلاح او نباشد، نباید ابتداء و صریحا نفی شود. نوجوان در این مرحله به بلوغ نظری رسیده و چون خود را در مقام وزارت و مستشاری می بیند، باید او را با ادله و براهین عقلی، از تبعات و لوازم منفی خواسته‌اش به خوبی آگاه نمود و در ضمن باب مکالمه و گفتگو پیرامون آن موضوع را نیز گشود، تا او نیز به بیان ادله خود پرداخته و به نقد و بررسی کلام مربی نشیند. اگر پس از این مناظره، نوجوان نسبت به آن ادله، قانع شد و از مطلوب خود چشم پوشید، مقصود مربی حاصل شده، اما اگر هم چنان بر تقاضای خود پافشاری کند و خود را بر حق بیند، و یا قدرت درک مقدمات عقلی استدلال ولی را نداشته باشد، دو شیوه برخورد پیش روی ولی قرار دارد:

  • اول آنکه پس از این تبادل نظر، مستقیما، درخواست او رد شود. در این صورت، نوجوان حق تخطی و تخلف از امر ولی را ندارد و گر چه از نظر عقلی هنوز قانع نشده و نسبت به ادله او قلبا مخالفت می ورزد، اما عملا باید تبعیت و اطاعت او را گردن نهد. همچنان که وزرای سلاطین، پس از اظهار نظر و بیان عقیده خود، نهایتا تابع دستور حاکم و مطیع فرمان او هستند.
  • راه دوم ایجاد زمینه برای تجربه های محدود و کنترل شده است. بدین صورت که ولی، برخلاف میل باطنی خود، فرزند را در انجام خواسته اش آزاد گذاشته و یا حتی کمک نماید و تا مرحله ای که ضرر اندک قابل درکی برای او پدید آید، او را همراهی کند. آنگاه با نشان دادن این ضرر، عواقب سوء آن عمل را به خوبی تفهیم نماید، شبیه آنکه مادرها با نزدیک کردن دست کودک به آتش و حس کردن سوزش جزئی آن، مفهوم آتش و حرارت را به کودکان می آموزند.

«وزیر» هیچگاه کنترل بیش از اندازه و صریح را تحمل نمی کند و انتظار ندارد سلطان دائما در جزئیات اعمال او دخالت و اظهار نظر نماید. او خود را در مقام و منزلت، تقریبا هم شأن و هم ردیف حاکم می بیند و از اینکه حاکم را ناظر و مراقب دائمی خود بیابد به ستوه می آید. نوجوان، نیز گر چه حقیقتا محتاج نظارت اولیا و هدایت های آنان است، اما چنانچه خود را تحت مراقبت و نظارت دائمی و در معرض بی اعتمادی اولیا احساس کند، یا مرتب نسبت به اشتباهاتش باز خواست شود، لطمات روحی غیر قابل جبرانی خواهد دید. به مقتضای لسان زیبای این روایت، پدران و مادران باید در نهایت ظرافت و کاملا غیرمستقیم، بر فعالیتهای نوجوان نظارت نموده و از تذکر صریح اشتباهات و پرخاش مستقیم نسبت به آنان در حد امکان پرهیز نمایند.

در مرحله سوم زندگی و دوران وزارت، نوجوان خود را ثقه و مورد اعتماد دیگران تصور می نماید و فطرتا انتظار دارد دیگران به او اطمینان نموده و کارهایی خطیر، به او واگذار نمایند؛ «وزیر» گر چه تحت ولایت حاکم، و تابع اوست، اما مورد اعتماد و نماینده او محسوب می شود و دارای اختیارات زیادی است.

«وزیر» باید چونان خود را آزاد ببیند که در همه قوانین و مسائل جاری و تصمیمات آینده سلطان، جرأت اظهار نظر و دخالت داشته باشد و هیچ گونه تهدید و فشاری، او را از بیان عقیده و برداشت خود مانع نگردد. وزیر آنچه را به صلاح مملکت خویش نمی داند، بدون هیچ محدودیتی در میان می گذارد و در حمایت از رأی خویش ادله خود را با آزادی کامل عنوان می کند و ادله مخالف را بدون هیچ دغدغه ای، محترمانه به بوته نقد می کشد و آنچه را به خیر و مصلحت امور می پندارد پیشنهاد می دهد و با بیان ادله و براهین، از آن قاطعانه دفاع می کند، گرچه به وضعیت فعلی و قوانین جاری مملکت خود التزام عملی دارد. نوجوان نیز در چنین شرایطی به سر می‌برد.

همین نوجوان گرچه در میدان اظهار نظر و بیان رأی و عقیده خود صددرصد آزاد است، اما در مقام عمل کاملا ملتزم و متعهد به تصمیمات جاری والدین خود بوده و تا هنگامیکه با اقناع کامل آنان حکم و تصمیم آنها را تغییر نداده است، از دستور آنان تخلف نمی‌کند. چنین برخوردی با فرزند در دوران وزارت، به مرور، قوه تعقل و تحلیل او را قوت بخشیده و او را دارای ذهنی جوال، بحاث و نقاد بار می آورد، که در عرضه افکار و مکاتب مختلف از خود سخنی داشته باشد، و جز به برهان عقلی صائب آرام نگیرد و تن در ندهد، و در دام مغالطات رنگارنگ در نغلطد. از این جهت می توان این دوران را دوران تربیت نظری و تکامل عقلی فرزندان نام نهاد.

هیچ مانعی نباید از اظهار نظر و دخالت او در امور مختلف جلوگیری کند. نوجوان باید عقیده و نظر خود را درباره مسائل گوناگونی که با آن در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی مواجه می شود آزادانه ولی با رعایت جوانب اخلاقی مطرح کند و برای دفاع از عقیده خود، استدلالاتی بیان نماید. اولیا نیز وظیفه دارند حتی اگر آرای نوجوان خویش را صد در صد باطل می شمارند، به کلام او با دقت گوش نموده و از او اقامه برهان طلب کنند، و با او به بحث و مناظره نشینند، و منصفانه ادله او را ابطال یا قبول نمایند، و چنانچه برخی از مقدمات از دیده محدود او به دور مانده تذکر دهند، و تصمیمات خود را بر اساس حقیقت استوار سازند. از همین جهت والدین، نباید از نوجوان انتظار داشته باشند که حرف بزرگتر خود را از ابتدا بپذیرد و بدان عمل کند. که نقد و بررسی مسائل و مناقشه در مقدمات استدلال، لازمه مقام وزارت نوجوان و نشان کمال او است.

وقتی که فرزند، مسئولیت وزارت را بر عهده گرفت، شیوه تنبیه و تشویق او متحول می گردد. نوجوان بر خلاف نونهال در چون و چرا کردن در اوامر و فرمان ها مختار است. بلکه این برخورد او ممدوح و شایسته تحسین و ترغیب است، لذا هیچگاه نباید او را به خاطر اینکه از آغاز، دستور ما را به کار نمی گیرد و حرف نمی شنود، تنبیه نمود. نوجوان به تناسب فطرت خود تا مسئله ای را قبول نکند به آن اقدام نمی کند، و برای آنکه آن را قبول کند نیازمند بحث و بررسی و شنیدن دلائل آن است.

نوجوان به تناسب فطرت خود تا مسئله ای را قبول نکند به آن اقدام نمی کند، و برای آنکه آن را قبول کند نیازمند بحث و بررسی و شنیدن دلائل آن است.

 

از این روی باید به جای توسل به پرخاش و خشونت، به اقناع عقلی او و بیان دلائل و مستندات مطلوب خود همت کنیم، و عقل او را نسبت به حقانیت و مشروعیت مراد خود قانع کنیم. از سوی دیگر نباید او را به جهت حرف شنوی و اطاعت بی چون و چرا، تشویق و ترغیب کنیم. زیرا کمال نوجوان در نقد و احتجاج و ریشه یابی مسائل است. تشویق بر اطاعت بی چون و چرا، روحیه حقیقت طلبی و نیروی تعقل او را خاموش می‌کند، و او را به سان بره بی اختیاری که قدرت تشخیص نیک و بد خویش را ندارد، و با چوب چوپان به چپ و راست حرکت می کند، در می آورد.

تشویق نوجوان باید، بر خوش فکری و قدرت استدلال و دقت نظر او تعلق گیرد.

 

تشویق نوجوان باید، بر خوش فکری و قدرت استدلال و دقت نظر او تعلق گیرد. نوجوانی که با دقت و موشکافی مسائل را تحلیل می کند، به خوبی به سنجش و مقایسه می پردازد، و تعقل و تدبر و تشخیص خود را به کار گرفته و ورزیده می‌کند، لایق تحسین و درخور تشویق است. زیرا فضیلت نوجوان به همین امور است.

مواخذه و بازخواست او نیز تنها در صورتی رواست که عقل نوجوان نسبت به حقانیت و صحت درخواست والدین قانع شده و دلائل و ریشه های آن را به خوبی دریافته، ولی در عین حال در مقام عمل سرکشی یا کوتاهی نماید. این عدم التزام عملی که با اعتراف عقلی به حقانیت، حجیت و مشروعیت آن دستور در تضاد است، موجب استحقاق مواخذه و کیفر او می‌شود.

مواخذه و بازخواست تنها در صورتی رواست که عقل نوجوان نسبت به حقانیت و صحت درخواست والدین قانع شده، ولی در مقام عمل سرکشی یا کوتاهی نماید.

 

البته پیدا است که تنبیه وزیر با تنبیه عبد متفاوت است. وزیر حتی اگر مستحق تنبیه باشد باید شأن وزارتش محفوظ بماند و آبرو و حرمتش را از کف ندهد. از این رو تنبیه و محدودیت اعمال شده به او، در حد امکان در خلوت و مخفیانه، و نه در محضر جمع، به او اعلام می‌شود.

برخوردهای تند و خشونت آمیز و حمله های بی منطق به نوجوانان، در این سنین موجب سلب اعتماد و انهدام بنیان صداقت و صمیمیت می شود و جز آنکه نوجوان را به مخفی کاری و بازگو ننمودن مسائل حیاتی خود برای والدین وادار نماید ثمری ندارد. نوجوانی که در برخورد با والدین، پس از طرح مسائل روزمره خود، یکباره با هجوم و فریاد و مواخذه روبرو می شود، ترجیح می دهد که عقاید خود و برنامه های زندگی‌اش را تا آنجا که ممکن است، از دیده آنان دور نگاه دارد، و صراحت و صداقت خود را در این میان می بازد.

نوجوان پس از عبور از مرحله عبودیت و ورود در دایره وزارت، برای حضور در کلاس درس و آموختن دانش های ضروری، نیازمند توجیه عقلی کامل و استدلال متین منطقی است، و تکلیف و تحمیل او به فراگیری دانش بدون بیان علل نیاز به آن علم، ضرورت فراگیری و کاربرد عملی آن، و اقناع عقلانی او نسبت به لزوم اکتساب آن دانش خاص، نتیجه مطلوبی نخواهد داشت.

شخصیتی که خود را وزیر و مشاور می بیند، در نقد و بررسی عقلی و ریشه یابی اوامر حاکم و درک کامل فلسفه آن مجاز است. لذا چون و چرای نوجوان در به دست آوردن ضرورت یا فواید علوم، به معنای فرار از مسئولیت دانشجوئی و علم آموزی نیست. بلکه محصول طبیعی فطرت حقیقت جو و نقاد اوست که به امر تکوینی الهی، خود را در اظهار نظر و ذکر عقاید و آرائش محق و مجاز می داند.

در هفت سال سوم، نوجوان آرام آرام خود را آماده تمرکز بر مفاهیم انتزاعی و نظری محض نموده و ذهن خود را ورزیده می‌کند. در چنین شرایطی که فرزندان پا به بلوغ و رشد فکری می گذارند و قابلیت فهم براهین عقلی را به مرور پیدا می کنند، لازم است والدین و آموزگاران به تدریج افکار و عقاید مخالف را نیز در کنار عقاید سالم طرح کنند، و ادله هر دو طرف را به نقد و بررسی بگذارند، و در این میان ذهن نوجوان را نیز به کمک طلبند. البته هدایت غیر مستقیم نوجوان به مسیر حق، در رهایی او از چنگال مغالطات، بسیار ضروری است. ولی هیچگاه، نوجوان نباید با توجیهات غیر منصفانه، یا شیوه های خطابی و جدلی، احساس کند که قصد فریب یا ساکت کردن او در میان است. بلکه همیشه در آغاز، استدلال برهانی مطلب ذکر شود، سپس برای فهم بهتر از روش های خطابی، جدلی یا شعری نیز استفاده شود. در ضمن به نوجوان اجازه گفتگو و مناظره آزاد داده شود، و از فکر او نیز در رهیافت به حقیقت استفاده گردد. در این سنین نباید از طرح گفتگو در نزد نوجوان طفره رفت یا پرهیز کرد، نوجوان باید آرام آرام به صحنه جدی گفتگوها وارد شود، و قدرت تجزیه و تحلیل و بلوغ فکری او رشد کند.

چنانچه در این سنین، نوجوان در دام شبهات فکری و عقیدتی دچار شد، یا اعتقادی به مکاتب فکری منحرف پیدا کرد، هیچگاه نباید او را توبیخ و سرزنش نموده، یا بدون پرده و صریح از مواجهه با منابع این افکار منع کنیم. بلکه به گونه ای که به شأن وزارت او لطمه ای وارد نیاید، بدون پرخاش و تندی، در گفتگوی صمیمانه و مناظره دوستانه، با استفاده از ادله متقن منطقی، او را به مسیر صواب راهنمایی کنیم. در تمام مواردی که پاسخی برای سوال او نداریم بی پیرایه و صریح، پاسخ او را به آینده موکول کرده، یا او را به مراجعه به شخص عالم و فرزانه‌ای ترغیب کنیم، و از گفتن کلمه «نمی دانم» دریغ نکنیم. در هر حال وجود اعتماد متقابل و صداقت و صمیمیت کامل میان فرزند و والدین، چنانچه مقتضای وزارت است، در تربیت نوجوان بسیار ضروری است.

نوجوانی که شأن وزارت خویش را مخدوش و مجروح می بیند، بهتر می داند که از وزارت استعفا دهد. وزیری که از وزارت کناره گرفت، رعیت نمی شود و تحت ولایت باقی نمی‌ماند، بلکه برای خود شأن مستقلی همچون حاکم قائل است.

پدرها و مادرها تا رسیدن به سن 21 سالگی، ولی فرزندان خویش هستند به شرط آنکه خود پاسدار این ولایت باشند، و با رفتار خود، فرزند را به سرکشی و طغیان وادار ننمایند. فشار بیش از حد به نوجوان، تهدید و پرخاش، پرهیز از مشاوره، عدم اعتماد، امر و نهی مستقیم و هرآنچه با مقام وزارت او منافات دارد، قدمی در مسیر اخراج او از دایره ولایت والدین است. از این رو استفاده بیجا و بی مورد از ولایت، ولی را در نظر او کوچک و بی مقدار و ولایت او را لوث و کمرنگ می کند.

اعمال ولایت برای نوجوان تنها و تنها پس از توجیه کامل عقلانی او به تکلیف، و اجازه بحث و گفتگوی دوجانبه در محیطی صمیمی، و شنیدن ادله و انتقادات او، و قضاوت منصفانه و حق جویانه، اثربخش است و جز این طریق، منجر به صلاح و صواب نخواهد شد.

5- پس از 21 سال

پس از پایان 21 سالگی وظیفه مستقیم والدین نسبت به فرزندان به پایان می رسد. اینک این مسئولیت مستقیم تبدیل به مسئولیت عام شده است. مسئولیت عام، عبارت از وظیفه ای است که هر مسلمان نسبت به دیگری دارد، هر مسلمان در جامعه اسلامی مکلف است برادران دینی خود را به کارهای نیک ترغیب کرده، و از ارتکاب اعمال زشت نهی کند.

پس از پایان 21 سالگی وظیفه مستقیم والدین نسبت به فرزندان به پایان می رسد.

 

با توجه به ذیل این روایت (فإن رضیت خلائقه و إلا فقد أعذرت إلی الله تعالی) تکلیف والدین در برخورد با فرزند، پس از 21 سال تنها همان وظیفه عام امر به معروف و نهی از منکر است. تکلیفی که آحاد مومنین نسبت به او، و او نسبت به یکایک مومنین دارند.

 تکلیف والدین در برخورد با فرزند، پس از 21 سال تنها همان وظیفه عام امر به معروف و نهی از منکر است.

 

این تعهد و احساس مسئولیت متقابل و نظارت عمومی، حتی اگر موجب تربیت افراد جامعه نشود، سلامت اجتماع را ضمانت می نماید.

***********

پدران و مادرانی که به سرنوشت فرزند خویش اهمیت می دهند، و علاقه مندند فرزندانشان به بهترین شیوه تربیت و رشد یابند، متناسب با سن آنها، شأن سیادت، عبودیت و وزارت آنها را در همه رفتارهای فردی و اجتماعی آنها در نظر داشته، و مطابق با آن برنامه ریزی و برخورد نمایند.

بسیاری از مشکلات و ابهاماتی که در موضوعات مختلف زندگی، مسیر برخورد اولیا و مربیان را تاریک می‌کند، از فروغ اعجازآمیز این روایت شریف از میان می رود، و رفع می‌شود. شیوه برخورد با فرزندان کم همت یا تنبل، فرزندانی که در انجام تکالیف شرعی، تحصیلی و اجتماعی بی رغبت هستند، یا آنها که دچار مشکلات اخلاقی هستند، میزان استقلال مالی و نحوه حساب رسی در اموال، چگونگی ابراز محبت، مشارکت سیاسی و اجتماعی، زمان ازدواج و.. . برخی از مشکلاتی هستند که به بیان معجزه آسای این روایت، پاسخ مناسب می یابند.

***********

در این یادداشت امکان ورود به همه زوایای مسئله مقتضیات رشد، تبیین شده در این حدیث شریف وجود نداشت. زوایای دیگری نظیر مرجعیت تمایلات فطری، و نیز تبعیت از برنامه مشخص در این دوره‌های سه‌گانه (که از جمله در منشور مدیریت رفتارهای شاگردان مدرسه حکمت مورد اشاره قرار گرفته است)، وجود دارد. همچنین توجه به اقتضائات سنی و خصوصیات هر شاگرد، فقط محدود به موضوع سیادت و اطاعت نیست. رشد ابعادی دیگری از نظر قدرت فهم مسائل،‌ قدرت تخیل،‌ حافظه، عواطف، روحیات و نظایر آن در این میان مطرح است. مربیان و اولیاء باید انتظارات از کودک و نوجوان را با در نظر گرفتن تمام ابعاد درجات رشد و بلوغ او تنظیم کنند.

***********

[1] تلخیص و ویرایش شده مقاله "قرائتی از یک حدیث نبوی پیرامون مراحل و دوره های تربیتی/ راهنمای تربیت"، محمد عالم زاده نوری، مجله پگاه حوزه، 25 آبان 87، شماره 243؛ ویرایش،‌ با تصرف و اضافات: اردوان مجیدی.

انتهای پیام/

از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول