اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  همدان

دمی با استاد آسمانی قلم/ روایت کتابت قرآنی نفیس که به خانواده حاج قاسم هدیه شد

صحیفه زندگی‌اش سطر به سطر مرقومه‌ای بود از قلم، قلم‌تراش و قلمدان، لیقه و دوات با سرانگشتانی سحرآمیز که هر دم راز هستی را بر ورقی می‌لغزاند و صریر قلم بر کاغذ وجودش اوج می‌گرفت و لحظه پایان کلمات فرود می‌آمد. اما حالا استاد اشکش دوات شده و با همان سرانگشتان سحرآمیز نسخه آسمانی شدن را نگاشته است.

دمی با استاد آسمانی قلم/ روایت کتابت قرآنی نفیس که به خانواده حاج قاسم هدیه شد

خبرگزاری فارس همدان- سولماز عنایتی؛ صحیفه زندگی‌اش سطر به سطر مرقومه‌ای بود از قلم و قلم‌تراش و قلمدان، لیقه و دوات با سرانگشتانی سحرآمیز که هر دم راز هستی را بر ورقی می‌لغزاند و صریر قلم بر کاغذ وجودش اوج می‌گرفت و لحظه پایان کلمات فرود می‌آمد.

شیفته رسم‌الخط و آداب مشق بود، چنان شوریده که از بند دنیا رها شده و دل در گرو این کِلک خیال‌انگیز داشت. از جنس معجزه قلم می‌زد، دم به دم معجزه الهی را کتابت می‌کرد و کماکان به دنبال رویای صادقه‌ای می‌رفت تا معجزه را در حق معجزه تمام کند.

مهمترین حادثه عمرش نگارش خط و رسم با رنگ و لعاب بی‌مثال بود، نیاز هر روزش در کوچه پس کوچه‌های دل چرخش قلم بر کاغذ تحریر و عشقبازی و زر کردن خاک بود.

«مرتضی شعبانی» بیش از ۵۰ و خرده‌ای سال دستانی آغشته به دوات داشت و لحظه‌ای انگشتانش بی‌قلم نماند گویی راز خلقتش مصور کردن بهترین کلمات دنیا بود، آری... پا به جهان هستی گذاشت تا ورقه‌ها بی‌نصیب از بی‌بدیل‌ترین نقوش نمانند و به حرمت دستان رازآلودش صاحب عزت شوند.

او در یک خانواده مذهبی همدانی دیده بر جهان گشوده و از ۱۲ سالگی پای مشق خط و خطاطی بود، تمام آمال و آرزویش کتابت مهمترین کتاب مسلمین اما امروز به آرزویش رسید و بعد از کتابت چندین و چند قرآن رازآلود از باده توحید مدهوش شد و رفت.

حالا بعد از آسمانی شدن استاد یکه‌تاز خوشنوسی، وقتی اشکش دوات شد و نسخه رفتن و پیوستن را با همان سرانگشتان جادویی نوشت برآن شدیم تا قصه کتابت کتاب‌الله بی‌تکرارش را بازخوانی کنیم. کتابتی که جنس دیگری داشت و رازی بود نهان در عالم رویا، خوابی مقارن با شهادت سردار قاسم سلیمانی و کتابت قرآن، حکایتی که از ادای دین به سردار خبر می‌داد، سرداری که از نفس افتاد تا ما از نفس نیفتیم.

بخوانید بازخوانی و گپ‌و‌گفت ما را با استاد آسمانی قلم.

پرده اول

خبر آمد خبری در راه است.... کتابت و اهدای قرآنی نفیس از سوی استاد توانمند خوشنویسی به خانواده معظم شهید حاج قاسم سلیمانی! سر از پا نمی‌شناختم و بدون معطلی راهی شدم تا اولین خبرنگاری باشم که این خبر خجسته را مخابره می‌کند.

دَر به دَر به دنبال کارگاه خوشنویسی استاد شعبانی مردی از جنس آب و آیینه بودم. کارگاهی که مملو از احساس است و جای جای آن اشعار و مضامین قرآنی خطاطی شده، جانی تازه به کالبد آدمی می‌دمد. پس از کندوکاو به کارگاه رسیدم اما به در بسته خوردم چراکه ویروس منحوس کرونا کارگاه خطاطی استاد را به تعطیلی کشانده بود.

من ماندم و هزار و یک خیال که در سر پرورانده بودم به ناچار با تماس تلفنی از استاد خواهش کردم در دفتر خبرگزاری ملاقات کنیم البته با تأکید بر اینکه قرآن را همراه خود بیاورد تا ما جزو اولین افرادی باشیم که چشمانمان به این قرآن نفیس با خط  نستعلیق روشن می‌شود.

روز موعود فرارسید آقای شعبانی رأس ساعت مقرر در دفتر خبرگزاری حاضر شد و بدون وقفه گپ‌و‌گفتی خودمانی بین ما در گرفت.

کلام استاد از به پایان رساندن قرآنی که با خط نسخ ایرانی به سبک استاد «احمد نی‌ریزی» به منظور اهدا به خانواده معظم شهدا و ایثارگران استان همدان کتابت کرده بود آغاز شد، او ادامه می‌دهد: از اوایل سال ۹۸ این قرآن را به دست گرفتم و در نهایت در تاریخ ۱۱ دی ماه ۹۸ در تالار همایش‌های قرآنی همدان رونمایی شد.

بعد از به اتمام رسیدن این قرآن تصمیم گرفتم کتابی با عنوان «عارفانه‌ها» بنویسم که تا به حال نوشته نشده باشد، در این کتاب بنا بود شعر مفتون همدانی، باباطاهر همدانی، عین‌القضات همدانی و ابوسعید ابوالخیر درج شود. حتی یکی از اساتید دانشگاه مقدمه کتاب را نوشت و تمام مقدمات کار چیده شد از همین رو تصمیم داشتم صبح روز ۱۳ دی ماه خطاطی این کتاب را آغاز کنم.

داستان یک خواب

استاد شعبانی بیشتر توضیح می‌دهد: پیش از اذان صبح روز جمعه دقیقا همان تاریخ ۱۳ دی ماه «خواب دیدم مجددا قرآن کتابت می‌کنم» با خودم گفتم «خدایا چه حکمتی در این خواب است؟» این خواب فکرم را مشغول کرد تا اینکه متوجه شهادت سردار سلیمانی شدم.

در عالم رویا راه نشان داده شد پس نظرم برای به تحریر درآوردن «عارفانه‌ها» تغییر کرد، تصمیم گرفتم مجددا قرآن کتابت و آن را به خانواده شهید سردار سلیمانی هدیه کنم، شاید با این اقدام یک کار فرهنگی انجام شود. ضمن اینکه بتوانم دین خودم را نسبت به این سردار بزرگ ادا کنم چراکه معتقدم مدافعان حرم از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم.

اگر دفاع در سوریه و عراق نبود ممکن بود این جنگ در جای‌جای ایران رخ دهد بنابراین جانفشانی‌های سردارانی چون شهید حاج حسین همدانی، شهید حاج قاسم سلیمانی و سایر شهدا قابل تقدیر است.

با توکل و توسل به خداوند متعال کتابت قرآن را با خط نستعلیق آغاز کردم، اگرچه چهار سال پیش هم با خط نسخ به صورت گروهی همراه با هنرجویان، قرآنی کتابت و به کربلای معلی هدیه کردیم همچنین سه سال پیش هم قرآنی به وزن ۲۰ کیلو در ورق A ۳ تحریر و به نجف اشرف هدیه شد.

اما کتابت قرآن با خط نستعلیق به عنوان عروس خطوط، کار بسیار ثقیلی است به طوری که حدود ۶۰ سال پیش استاد بنده مرحوم سیدحسین میرخانی قرآنی با خط نستعلیق نوشتند و به چاپ رساندند.

«اشک» دوات قلم شد

او ادامه می‌دهد: کتابت این قرآن کار خیلی بزرگی بود و لطف خدا شامل حالم شد چون من کاره‌ای نبودم. خود به خود قلم در دستم چرخید و کتابت کردم، عاشقانه به این کار دل سپرده بودم به خصوص که دست کم سه سال زمان نیاز بود برای کتابت این قرآن ولی در طول ۶ ماه قرآن را بدون هیچ غلط و ایرادی به اتمام رساندم، روزانه بیش از ۱۸ تا ۲۰ ساعت لحظه به لحظه به عشق حاج قاسم اشک ریختم و نوشتم.

معجزه کتابت قرآن سردار سلیمانی را تنها کرامت خداوند نسبت به خودم می‌دانم و این کار را برای رضای خدا و نیتی که در دل داشتم انجام دادم، البته یک نسخه هم برای خانواده‌ام به یادگار گذاشته‌ام.

کتابت قرآن سردار حس و حال دیگری داشت تمام ثانیه‌ها و سطر به سطر به یاد حاج قاسم و اقدامات شایسته این سردار بزرگ بودم بنابراین این کوچکترین کاری بود که ‌توانستم انجام دهم، البته برخی قدر فداکاری‌های حاج قاسم را نمی‌دانند.

روزی هزاران بار خداوند را سجده می‌کنم که قلم را با دستانم به چرخش درآورد.

پرده دوم

هرم نفسش بوی جنگ و جراحت می‌دهد و کلامش آمیخته با نام سرداران دفاع مقدس است، از سال ۵۸ و غائله کردستان پا در رکاب دفاع از میهن نهاده و تا پایان عملیات مرصاد در دوران جنگ تحمیلی جانانه جنگیده و جراحت جنگ در آشیانه تن با او مانوس مانده است.

این استاد سرشناس خوشنویسی کشور می‌گوید: نظامی بودم و در جنگ تحمیلی در تمام مناطق حضور داشتم، بهترین لحظات زندگی‌ام با بزرگان دفاع مقدس از جمله شهید صیاد شیرازی و شهید چمران طی شد. امروز هم پس از ۱۶ سال که بازنشسته‌ شدم هنوز احساس می‌کنم دین خودم را به شهدای گرانقدر و هنرمند ادا نکردم.

 البته پدرم هم بازنشسته ارتش بود و به شدت میهن‌پرست بنابراین هر هفت فرزند پسر خود را به جبهه‌های حق علیه باطل هدایت کرد و برادرانم مانند پدر در جبهه جنگ حضور داشتند.

پدرم در سال ۶۴ در گیلانغرب به شهادت رسید و یکی از برادرانم سال ۶۵ در جزیره مجنون به عنوان بیسیمچی «شهید علی چیت‌سازیان» شهید شد، بنده هم از اوایل سال ۵۸ و آغاز غائله کردستان وارد جنگ شدم و تا پایان جنگ تحمیلی در تمامی سال‌ها حضور داشتم.

«مشق خط» زیر آتشبار دشمن

او اضافه می‌کند: در زمان جنگ و در خط مقدم اگر موقعیتی  پیش می‌آمد به تمرین قلمی می‌پرداختم و اگر فرصتی ایجاد نمی‌شد با کپی‌های بسیار پیش پا افتاده مشق نظری انجام می‌دادم تا اینکه پس از گذشت دو یا سه ماه مجال مرخصی پیش آید.

در منطقه مهران و دهلران بودم و به خوبی می‌دانستم چهارشنبه‌ها ساعت سه کلاس «استاد فرادی» در تهران برگزار می‌شود از همین رو زمان سوار شدن اتوبوس را طوری تنظیم می‌کردم تا به کلاس ساعت سه استاد برسم و از آن بهره‌مند شوم. اتوبوس که از چراغ قرمز عبور می‌کرد دلم برای دیدار خانواده لک می‌زد اما ترجیح می‌دادم با تمام دلتنگی‌ام راهی تهران شوم و سرمشق جدید بگیرم.

پس از ورود به کلاس «استاد فرادی» جلو دَر انجمن می‌ایستادم. به قدری سر استاد شلوغ بود که از ساعت سه تا ۱۰ شب یکسره مشغولیت داشت، تا زمانی که استاد اجازه نمی‌داد همانجا می‌ماندم تا اینکه ازدحام هنرجویان کم شود و استاد مرا صدا بزند و سطری که دو ماه پیش سرمشق داده بود را ببیند و سرمشق جدید بدهد.

آن زمان آموزشم در همین حد بود اما با چه عشق و علاقه‌ای بماند، با سختی دوران جنگ و کمبود امکانات خوشنویسی را رها نکردم به ویژه اینکه در بحبوحه جنگ در سال‌های ۶۰ تا ۶۲ در همدان خبری از کلاس و آموزش نبود.

«آموزش خط» در خط مقدم

این استاد چیره‌دست یادآور می‌شود: به مرور زمان از سال‌ ۶۲ به بعد کلاس‌های انجمن خوشنویسی همدان فعال و استاد تیموری و مرحوم جواد رحیمیان سرمشق می‌دادند، از آن پس در هر دوره مرخصی نظر اساتید همدان را در مورد تمرین‌هایی که داخل سنگر انجام داده بودم جویا می‌شدم و درست همان زمان به سربازان و کادری‌ها در جبهه آموزش خطاطی می‌دادم.

آموزش خوشنویسی را با مشقت سپری کردم و امروز هیچ ادعایی ندارم و خودم را کماکان شاگرد می‌دانم، یقیناً اگر خطی هم هست از لطف بیکران و نظر خداوند است.

آقای شعبانی در دوران دفاع مقدس صد درصد اعصاب گوش سمت چپ و ۸۵ درصد اعصاب گوش سمت راست خود را از دست داده، اما تمایلی ندارد در این باره سخنی به میان آورد، او معتقد است مجروحیت جنگی اتفاقی است بین خدا و بنده خدا.

پرده سوم

استاد شعبانی روز به روز بیشتر شیفته خط و خطاطی می‌شد به ویژه خط نستعلیق ایرانی، او از روزهای آغازین آشنایی با این هنر می‌گوید: از ۱۲ سالگی آموزش خط را آغاز کردم درست زمانی که تنها خطاط و تابلوساز همدان، تابلوسازی «زرین‌کار» بود. به عنوان شاگرد و بدون دستمزد در اوقات فراغت در این محل کار می‌کردم و به این کار عشق می‌ورزیدم به طوری که حتی کارهای خدماتی مغازه را هم انجام می‌دادم تا اجازه حضور پیدا کنم و با نگاه کردن به خطوط خطاطی شده آموزش بگیرم.

فرار از مدرسه

او اضافه می‌کند: برخی از روزها در فواصل کلاس‌ها از مدرسه فرار می‌کردم و تمرین خط انجام می‌دادم، از همان زمان عشق به خطاطی در من شکل گرفت و روز به روز عاشق‌تر شدم.

به نظرم خوشنویسی مقدس‌ترین هنر است و هنوز هم خودم را مدیون اساتید خوشنویسی از جمله استاد «احمد تیموری»، مرحوم «سیدحسین میرخانی»، مرحوم «عبدالله فرادی» و «یدالله کابلی» می‌دانم.

تاکنون به طور کلی ۳۰۰ نمایشگاه گروهی و ۲۲ نمایشگاه انفرادی با بیش از ۳ هزار تابلو در همدان برگزار کردم ناگفته نماند در هر کدام از این آثار دنیایی نهفته است. ۵۰ تابلو با مضامین قرآنی را هم گلچین و به موزه قرآنی تالار همایش‌های قرآنی اهدا کردم که افتخاری بزرگ برایم محسوب می‌شود.

اگرچه در تمام نمایشگاه‌ها تابلوها قیمت‌گذاری و شماره‌گذاری شده اما در نهایت در حمایت از بیماران کلیوی، بیماران خاص، کودکان سرطانی و کمیته امداد به فروش رفته است، تمام آثارم همچون فرزندانم هستند اما وابسته آنها نیستم و در کمال رضایت آنها را به افرادی که علاقمندند می‌بخشم.

به اعتقاد شعبانی «باید هنر برای هنر باشد» و معنویت آن حفظ شود اگرچه درآمدزایی از هنر هیچ ایرادی ندارد؛ او آرامشی که از خطاطی و این هنر بی‌نظیر به دست می‌آورد را با مادیات عوض نمی‌کند.

او ادامه می‌دهد: از سال ۶۵ در انجمن خوشنویسان آموزش را آغاز کردم شمار هنرجویانی که آموزش داده‌ام از دستم خارج شده، البته آموزش رسالتی است بر گردنم که بدون هیچ چشمداشت و دستمزدی انجام می‌دهم.

مسلماً هر هنرمندی یک شیوه و سبکی در کار را  پیش می‌گیرد و به طور کلی از رنگ آمیزی کاغذ، تهذیب و پرس کردن و همه کارهای نمایشگاهی را خودم انجام می‌دهم و معتقدم در هنر باید اصالت‌ها و سنت‌ها حفظ و از تکرار پرهیز شود.

سعی کردم ابزاری که به کار می‌برم و نوع تراش قلمم متفاوت باشد، گاهی از لوله‌های پلاستیکی و یا چوب دسته تی قلم ساختم، البته به خط سنتی بسنده نکرده و گرایش‌های نوین خط را تجربه کردم بنابراین تابلوهایم از نظر سبک، رنگ و نوع اجرا متفاوت هستند. در تلاشم مواردی جدید و نو در خط ابداع کنم چراکه هنرمندان باید در هنر دخل و تصرف داشته باشند.

کتابتی ماندگار

استاد شعبانی در پایان سخنانش ادامه می‌دهد: در برهه‌ای از زمان احساس کردم نوشته‌ای که ماندگار است و به عنوان یک میراث برای آیندگان باقی خواهد ماند کتابت بالاترین کتاب عرفانی و معنوی ما مسلمانان است از همین رو کتابت قرآن را آغاز و تاکنون چهار قرآن کتابت کردم و در حال حاضر کتابت پنجمین کتاب الهی را با خط ریحان دست گرفتم. در حقیقت کاتب قرآن بودن تنها با نظر خداوند صورت می‌گیرد و این توفیق قسمت هر فردی نمی‌شود بلکه عنایت ویژه پروردگار را می‌طلبد که من برای این توفیق سراپا شاکرم.

پایان پیام/89033/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول