اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  فارس

دوستی از زندان افغانستان تا ایران/ در دادگاه متهمان حادثه تروریستی شاهچراغ(ع) چه گذشت؟

سلسه روایات دادگاه متهمان حادثه تروریستی شاهچراغ بیانگر واقعیاتی است که برخی یا غافل از آن هستند و یا تا کنون نشنیده اند.

دوستی از زندان افغانستان تا ایران/ در دادگاه متهمان حادثه تروریستی شاهچراغ(ع) چه گذشت؟

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، در ادامه روایت زهرا قوامی فر و عبدالرسول محمدی از جلسه سوم دادگاه رسیدگی به اتهامات عاملین حمله تروریستی به حرم مطهر شاهچراغ آمده است: قاضی از رابطه «محمد ر» با محمد رامز پرسید.

در افغانیستان در زیندان بگرام با هم بودیم. بعد از زیندان، تیلیفونی در ایرتیباط بودیم. در ایران حضوری همدیگر را ندیدیم. قبل از این ایتیفاق [حادثه شاهچراغ] از طریق واتس آپ ایرتیباط داشتیم و بعدش ایرتیباط نداشتیم دیگر.

مستشار موسوی پرسید: رامز گفت کجا هستم وقتی ایران بود؟ گوفت [شرکت آب و] فاضیلاب کار می کنم [در زرند کرمان]،  وقتی از زرند کرمان اومد شیراز، اطلاع داشتی؟ به تو اطلاع داد؟ نه، دو ماه قبلِ این ایتیفاق، ارتباطمان قطع شوده بود.

قاضی پرسید از ماجرای شاهچراغ کی اطلاع پیدا کردی؟ محمد گفت: در بازداشتگاه، بازجویی که کردند، باخبر شودم. هیچ ایطیلاعی از ماجرا و عملکرد عبدوالله سعید نداشتم. چند ماه زندان بگرام بودی؟ حدود یَک ماهی. به چند سال حبس محکوم شده بودی؟ ابلاغ برامون نکردند.

قاضی پرسید چه کسی از تو بیعت گرفت؟ و محمد در جواب گفت: بیعت نکردم. قاضی گفت: رامز میگه بیعت کردین با عبدالله سعید. جلال آباد افغانستان نرفتی؟ نه، لقبت، خالد بود؟  بله. یادم آمد قاضی گفته بود لقب رامز هم ابوبصیر هست. هرکدام لقبی داشتند.

قاضی گفت: در «کتیبه عمر» هم اسمت را نوشتی. من سه چهار روز آنجا بودم که گیریفتنمان. در کتیبه با مُفتی نعمت بیعت کردین. نه، من بیعت نکردم.

قاضی از هویت مفتی نعمت پرسید و محمد اظهار بی اطلاعی کرد. وقتی قاضی گفت مفتی نعمت، قاضی نظامی گروه داعش هست، محمد ساکت ماند و با چشمان گرد شده به قاضی نگاه کرد. مستشار پرسید چرا اسمتان را عوض می کردین؟ ابوجعفر عوض کرد. بچه ها خالد صیدام [صِدام] می کردند. علی خاکسار کیه؟ نَمی دانم، حمزه کیه؟ نَمی دانم.

مستشار گفت اینها اسامی مستعار تو در تلگرام هست. چطور نمی دانی؟ قاضی گفت قبول داری عناصر داعش را به دستور عبدالله سعید تحویل می گرفتی و به خانه های امن می بردی؟

محمد جواب داد: من به فامیل عبدوالله کمک می کردم. نَمی دانستم داعیشی بودند. حامد احمد از مرز ترکیه با واتس آپ هماهنگ شودم. بعد تیهران ماشین گیریفتم آوردم خانه. عبدوالله گفت از راه میان، خسته ی راه هستند. عبدوالله از طریق تلیگرام لوکیشین می فرستاد و پیدایشان می کردم. 

نَمی دانستم داعیشی هستند. اگر می دانیستم به دولت ایطیلاع می دادم. من داعیشی نیستم. من فقط چند روز در مدرسه داعیش درس خواندم.

مستشار گفت:شما که سواد نداشتی چطور از لوکیشن استفاده می کردی. جواب درستی نداد و قاضی از محمد پرسید مهمان ها از کجا می آمدند؟ اهل کجا بودند؟ عبدوالله می گوفت از ترکیه می آیند ایران. تاجیکی بودند، اُزبکی بودند، آذربایجانی هم بینشان بود.

مستشار پرسید با چه زبانی با هم صحبت می کردید؟ صحبت نمی کردم باهاشون. مستشار گفت: یعنی شب که به خانه می آمدی، با مهمان ها ارتباطی، صحبتی، حرفی نداشتی؟ که از کجا آمدین؟ از آنها نمی پرسیدی غذا چه می خورین؟ چی برایتان بیاورم؟

در چهره محمد رگه هایی از خنده را می دیدم. در جواب گفت: نه،  قاضی رو به محمد گفت: رامز گفته تو را به نام خالد می شناختند و داعشی بودی در ولایت جوزَجان. در کتیبه عمر هم بودی. از مدت زندانت هم باخبر هست. گفتی به چند سال حبس محکوم شده بودی؟ محمد گفت نَمی دانم. ایبلاغ نکرده بودند.

قاضی نگاهی به پرونده انداخت و گفت: یک بار به ۱۶ سال و بار دیگر به ۶ سال زندان محکوم شده بودی. چند سال زندان بودی؟ سه سال زیندان بودم. رامز می گوید در میدان تیر، صدمه دیدی.

محمد ابتدا مکثی کرد و بعد با تعجب گفت: نه، قاضی رو به رامز کرد و گفت: رامز گفته. مگر نه رامز؟
رامز سرش را به نشان تایید تکان داد.

کتیبه یعنی گروه که می‌تواند یک گروه نظامی باشد یا یک گروه فرهنگی یا...

حامد احمد: اصالتا اهل تاجیکستان است که به صورت قاچاق وارد ایران می شود. محمد ر به دستور عبدالله سعید، وی را در یکی از خانه های امن اسکان می دهد. حامد احمد جهت پیوستن به داعش راهی افغانستان می شود اما در مسیر زاهدان دستگیر می شود

قاضی گفت: ارتباطت با عبدالحکیم توحیدی، عبدالله سعید و رامز در زندان چگونه بود؟ با تَوحیدی ایرتیباط موستقیم نداشتم. با محمد رامز، هم بند بودم. عبدالله سعید هم می شناختم. در ایران چند بار با محمد رامز ارتباط داشتی؟ دو بار تقریبا دو ماه قبل حادثه. واتس آپی ایرتیباط داشتم قبل از آمدنش به شیراز. با مصطفی چی؟ با او هم دو بار. یَک بار روزی که خانه را تحویل گیریفتم اَزَش، یَک بار هم روز آخری که شبَش ما را گیریفتند، دیدَمَش. خبر داشتی که عبدالله سعید از اُمَرای داعش هست؟ به خدا خبر نداشتم، نَمی دانستم. در بند ۳۰ نفر بودیم.

قاضی سوال کرد چه زمانی عبدالله سعید با تو ارتباط گرفت؟ در کوشتارگاه که کار می کردم، با عبدوالله ایرتیباط داشتم. در افغانیستان ایرتیباط نداشتم.

مستشار از روی اظهارات محمد خواند: «عبدالله سعید به من گفت: نرو سرکار. مگر چقدر دستمزد می گیری؟ من خودم تأمینت می کنم.» پس چرا می رفتی سر کار؟ نه من روزها می رفتم سرکار، کار می کردم.

قاضی پرسید برای انتقال مهمان ها از مرز ترکیه به افغانستان خودت هم می رفتی؟ نه، خودم حوضور نداشتم. دو مرتبه فیریستادم مرز افغانیستان.

مستشار گفت: تا کی در کشتارگاه کار می کردی؟ چند ماه قبل از حادثه تروریستی ؟ محمد دقیق نمی دانست چند ماه قبل می شود. مستشار پرسید چرا از کشتارگاه خارج شدی؟ عبدوالله گوفت موصطفی خانه گیریفته. فامیل من جا به جا کن.

قاضی گفت: خودت در اظهاراتت بیان کردی عبدالله سعید گفت برایت کار پیدا کردم دیگر نیازی به کارگری نیست.

مستشار صحبت قاضی را تکمیل کرد و گفت: چون پول بیشتری گیرت می آمده محمد گفت: نه، من روزها می رفتم سر کار و شب ها می آمدم خانه. مستشار گفت خودت گفتی من با کشتارگاه تسویه کرده بودم.

جلسه سوم تمام شد و ادامه  دادگاه به فردا موکول شد.

عبدالحکیم توحیدی از اُمَرای داعش هست که در زندان بگرام با چندی از متهمین حادثه شاهچراغ آشنا می شود و با آنها در ارتباط بوده. محمد رامز قبل از آمدن به ایران با او بیعت می کند.

پایان پیام/د

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول