اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دیگر رسانه ها

روایتی از حمله کماندوهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه/ترس رژیم پهلوی از کمک‌های مردمی برای بازسازی فیضیه

حمله به طلاب را شروع کردند و با چوب و چماق و باتوم حملات را گسترش دادند. البته طلاب نیز در مقابل این موج حمله و خشونت آن‌ها بى‌تفاوت ننشستند و عکس‌العمل نشان دادند و از طبقه‌ى فوقانى با آجر به آن‌ها حمله کردند و این موجب شد که در مرحله‌ى اول این‌ها مقدارى عقب‌نشینى کنند؛ اما آن‌ها با یک برنامه‌ى هماهنگ دوباره حمله را آغاز کرده و به سمت طلبه‌ها تیراندازى کردند.

روایتی از حمله کماندوهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه/ترس رژیم پهلوی از کمک‌های مردمی برای بازسازی فیضیه

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها - مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: فاجعه فیضیه در فروردین یکی از جنایات رژیم پهلوی در مبارزه با روحانیت و سرکوب حوزه‌های دینی بود. روایت متعددی از نظر شاهدان عینی آن روزها روایت شده است.

آیت‌الله قربانعلی درّی نجف‌آبادی یکی از افرادی است که در خاطرات خود به روایت فاجعه فیضیه پرداخته است. وی می‌گوید: در روز دوم فروردین سال 1342 که مصادف بود با شهادت امام صادق(ع)، از طرف مرحوم آیت‌الله گلپایگانى در مدرسه‌ى مبارکه‌ى فیضیه، مراسم روضه‌خوانى و عزادارى به مناسبت سالگرد شهادت این امام بزرگوار برگزار گردید. در حیاط مدرسه و اطراف کتاب‌خانه و جایى که مرحوم آیت‌الله اراکى نماز مى‌خواند، زیلوهایى پهن شده بود که در حدود دو هزار نفر جمعیت در آن جاى مى‌گرفت و گاهى که مراسم در سطح وسیع‌ترى بود جمعیت در اطراف مى‌ایستادند. در این مراسم، ابتدا آقاى حاج انصارى قمى ـ رحمت‌الله علیه ـ که از وعاظ و منبرى‌هاى معروف بود، به منبر رفتند و بعد از ایشان نیز سیدآل‌طه به منبر رفته و صحبت کردند. در اثناى صحبت‌هاى ایشان به نظر مى‌آمد که جمعیت شرکت‌کننده در این مراسم یک جمعیت عادى نباشد.

من که خود نیز در این مراسم شرکت داشتم متوجه شدم که جمعیت عادى نیست، و در حدود یک هزار غیرطلبه با لباس کت و شلوار و ژست‌ها و قیافه‌هاى مخصوص که هیکل‌هاى آن‌ها درشت‌تر بود و با تیپ ما طلبه‌ها هیچ نوع سازگارى نداشت، در این مراسم شرکت کرده بودند. پیداست طلبه‌ها هم‌دیگر را مى‌شناسند و با هم ارتباط دارند. این جمعیت، قبل از تشکیل مراسم بیش‌تر ازدحام کرده بودند و وارد مدرسه‌ى مبارکه‌ى فیضیه شده بودند. این چنین ازدحام و اجتماعى، پیدا بود که باید با برنامه‌ریزى و با یک تدارک قبلى حاصل شده باشد و به هیچ صورت، نمى‌شد بدون هیچ برنامه‌اى و در یک لحظه، این تعداد وارد مدرسه شده باشند.

در آن زمان معمم نبودم، طلبه‌ى شانزده، هفده ساله‌اى بودم که لمعه مى‌خواندم. در آن مراسم، این جمعیت براى برهم زدن آن و متشنج کردن اوضاع هر کارى مى‌کردند و تعبیرهاى مختلفى به زبان مى‌آوردند. یکى مى‌گفت که حرف نزنید، دیگرى مى‌گفت : صلوات بفرستید. یکى مى‌گفت خفه شوید، و از این قبیل عبارت‌ها که باعث برخورد و سروصدا و ایجاد تشنج در جمعیت مى‌گردید. در آن موقعیت، جوّ ملتهب و ناآرام بود و وضع مراسم مختل شد.

آیت‌الله گلپایگانى نیز در آن زمان آمده بود و سمت راست کتاب‌خانه‌ى مدرسه‌ى مبارکه‌ى فیضیه، سمت راست منبر نشسته بود و در جلسه حضور داشت. وقتى آقایانى که منبر رفته بودند مراسم را متشنج تشخیص دادند با ذکر یک مصیبت خیلى سریع منبر را جمع کردند و هنوز منبر و ذکر مصیبت به پایان نرسیده بود که جمعیت مذکور شروع کردند به شعار دادن و کارشکنى و مى‌خواستند برنامه‌ى خودشان را آغاز نمایند. آن‌ها به صورت یک گروه متحد مانند دسته‌هاى سینه‌زنى حرکت خود را شروع کردند. اولین شعار آن‌ها به این صورت بود که یکى فریاد زد: (نثار روح اعلیحضرت فقید رضاشاه کبیر، صلوات!) این به طور دقیق یادم هست که با صداى خیلى بلند گفته شد و آن‌ها هم یک صلوات نیم‌بندى فرستادند و به دنبال آن، شعار «جاوید شاه» را شروع کردند.

کف مدرسه‌ى فیضیه و دور طبقه‌ى فوقانى و اطراف آن از آجر ساخته شده بود، باغچه‌ها هم نرده نداشت، وضعیت حوض هم مناسب نبود و خیلى عمیق‌تر از وضع کنونى بود. به هرحال، آن‌ها همین طور که شعار مى‌دادند به طرف باغچه‌ها هجوم آوردند و شاخه‌ها و تنه‌ى درختان را شکستند. مرحله‌ى بعدى برنامه‌ى آن‌ها حمله به طلبه‌ها بود. پیدا بود که جمعیت زیادى هم از برادران اهل علم، طلبه‌ها و فضلا آمده بودند. بسیارى از آن‌ها وقتى دیدند که جوّ آشفته شده است خیلى سریع از مدرسه خارج شدند و تا آن‌جایى که ممکن بود، آن را تخلیه کردند. خیلى از آن‌ها که امکان آن را پیدا نکردند از مدرسه خارج شوند به حجره‌هایشان رفتند و بعضى از آن‌ها به دارالشفاء که در کنار مدرسه‌ى فیضیه بود پناهنده شدند و بعضى نیز داخل ایوان‌ها ایستاده بودند. من نیز که مى‌خواستم ببینم اوضاع به چه صورتى ادامه مى‌یابد، در ابتدا در ایوان‌هاى سمت چپ مدرسه ایستادم و هیچ تصور نمى‌کردم که قرار است درگیرى و کتک‌کارى صورت گیرد.

خیال مى‌‌کردم که این هم یک مسئله ساده است و بعد از یک مقدار تظاهرات و شعار به نفع رژیم پهلوى تمام مى‌شود. منتها آن‌ها به این قناعت نکردند و حمله به طلاب را شروع کردند و با چوب و چماق و باتون حملات را گسترش دادند. البته طلاب نیز در مقابل این موج حمله و خشونت آن‌ها بى‌تفاوت ننشستند و عکس‌العمل نشان دادند و از طبقه‌ى فوقانى با آجر به آن‌ها حمله کردند و این موجب شد که در مرحله‌ى اول این‌ها مقدارى عقب‌نشینى کنند؛ اما آن‌ها با یک برنامه‌ى هم‌آهنگ دوباره حمله را آغاز کرده و به سمت طلبه‌ها تیراندازى کردند. در حقیقت، این‌ها چماقداران و گاردى‌هاى شاه بودند که مى‌خواستند این برنامه را در قم و در مدرسه‌ى مبارکه‌ى فیضیه پیاده کنند. بدیهى است که منظور اصلى آن‌ها ارعاب و ایجاد وحشت و ترس و برهم زدن اوضاع حوزه‌ى علمیه‌ى قم بود و مى‌خواستند که با زهرچشم گرفتن از طلاب، فضلا و کسانى که در خدمت امام و ولایت بودند، ترسى را در دل‌ها ایجاد کنند که روحانیت دست از مبارزه با آن‌ها بردارد.

در مرحله‌ى دوم که حمله کردند من دیگر پایین نایستادم و از پله‌هاى سمت چپ به سمت بالا و حجره‌ى سوم دست راست، که متعلق به شیخ نصرالله صالحى بود، رفتم. ایشان از شاگردان و علاقه‌مندان به امام خمینى بود. در آن لحظات که حدود پانزده تا شانزده طلبه در حجره‌ى ایشان جمع شدیم، تیراندازى، ضرب و شتم و سروصدا و وحشت بسیار تشدید شده بود و من یک مقدار احساس وحشت مى‌کردم. بعد از مدتى، از تاریکى شب استفاده کردم و از حجره‌ى شیخ نصرالله صالحى بیرون آمدم و در نهایت از در کنار رودخانه‌ى مدرسه‌ى فیضیه خارج شدم. بعضى دیگر از طلبه‌ها دیوار روبه‌روى حجره را که به صورت تیغه‌اى بود سوراخ کرده و خود را به رودخانه رسانده بودند تا فرار کنند؛ زیرا آن‌ها اتاق به اتاق مى‌گشتند و هر که در آن‌جا بود مى‌گرفتند و حسابى کتک‌کارى مى‌کردند. در همان موقع، عده‌ى زیادى از طلبه‌ها را روى ایوان مقابل صحن مطهر حضرت معصومه(س) جمع کرده بودند.

از جمله‌ى کسانى که میان آن‌ها بود، یکى شیخ قربانعلى طالب بود که الان امام جمعه‌ى کیش است. از آقایان دیگر، شیخ اسدالله خادمى بود که در هنگام درگیرى سر ایشان بر اثر اصابت آجر به آن شکافته بود و از سر ایشان خیلى خون مى‌ریخت، به طورى که عمامه‌اى که به سر ایشان بسته بودند کاملا قرمز و خون‌آلود شده بود. پس از مدتى، وى را با عده‌اى دیگر از مجروحین به بیمارستان فاطمیه‌ى قم انتقال دادند و بقیه را نیز روانه‌ى زندان کردند.

وقتى که از مدرسه‌ى فیضیه خارج شدم، چون نگران آیت‌الله گلپایگانى بودم، بلافاصله به منزل ایشان رفتم و از پیشکار منزل آن‌ها، احوال آیت‌الله را جویا شدم. ایشان گفت که حالشان خوب است و به سلامت از مدرسه‌ى فیضیه به منزل آمده است. پس از اطلاع یافتن از احوالات آیت‌الله، دوباره به دارالشفاء که در کنار مدرسه‌ى فیضیه بود برگشتم. آن ترس و وحشتى که پیش از این داشتم فرو ریخته بود. در حدود ساعت هشت و نیم شب در هنگام برگشت از منزل آیت‌الله گلپایگانى، آقاى باستانى را دیدم که دستشان زخمى شده بود و ناله مى‌کرد. ایشان را به منزل مرحوم سیدحسن اسماعیلیان که نجف‌آبادى بود بردم و آن شب را در آن‌جا ماندیم تا به اصطلاح آب‌ها از آسیاب بیفتد.

از برادرانى که در این حمله‌ى وحشیانه عوامل رژیم پهلوى به شهادت رسید شخصى بود به نام سیدیونس رودبارى، از منطقه‌ى رودبار زیتون؛ این طلبه را از طبقه دوم مدرسه فیضیه به پایین پرت کرده بودند. محمدعلى طالب نیز از مجروحین این حادثه بود. هم‌چنین، بسیارى دیگر از دوستان در این حمله مجروح و زخمى شدند و پیداست که هدف عوامل رژیم از چنین برخوردى با طلاب این بود که حوزه را متلاشى کنند و فکر مى‌کردند که اگر حوزه را متلاشى کنند به هدفشان خواهند رسید؛ چون طلبه‌هاى حوزه تکیه‌گاه محکمى براى روحانیت و امام(رضوان‌الله تعالى علیه) محسوب مى‌شدند، بخصوص طلبه‌هاى جوان و انقلابى و علاقه‌مند به امام؛ طلبه‌هاى بى‌باک و فعالى که اعلامیه‌ها را به این طرف و آن طرف مى‌بردند، افشاگرى مى‌کردند و سخن‌رانى‌هاى محکمى علیه رژیم ایراد مى‌نمودند.

پس از حمله‌ى مأموران حکومت پهلوى به مدرسه‌ى فیضیه، این مکان به حالت یک خرابه درآمده بود و آثار سوختگى و ویرانى تا مدت طولانى در آن باقى بود و تا اندازه‌ى زیادى غیرقابل استفاده شده بود. در نهایت، بعد از مدتى اعلام شد که جهت بازسازى و نوسازى مدرسه، حساب بانکى باز شده است و مردم مى‌توانند کمک‌هاى نقدى خود را به این حساب واریز کنند. این مسئله، با استقبال زیادى از طرف مردم مواجه شد و هر کسى یک تومان یا بیش‌تر کمک مى‌کرد. به گونه‌اى که در همان نیمه‌ى روز اول، بیش از هشتاد هزار تومان جمع شد. این عمل، در حقیقت، یک رفراندومى علیه رفراندوم شاه تلقى مى‌شد، اما عوامل رژیم پهلوى این حساب را بستند و نگذاشتند که مردم به این حساب پول واریز کنند و این مسئله‌اى بود که نشان داد مردم در هر شرایطى پشتیبان و حامى حوزه و روحانیت هستند.

البته، بعدها جریان بازسازى مدرسه‌ى فیضیه توسط خود امام و بعضى ازمراجع قم انجام گرفت و حدود چهار ماه بعد از حادثه‌ى پانزده خرداد 1342، دوباره، این مدرسه فعالیت خود را از سر گرفت. در آن زمان مدیر مدرسه، مرحوم علمى (رحمت‌الله علیه) بود.

پایان پیام/ت

 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول