اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

خشت آخر

نويسندگان: شريعت سنگلجي و سيد اسدالله خرقاني

جريان‌هاي تجديدنظر طلب در عقايد شيعه

خبرگزاري فارس: بسياري از جريان‌هاي تجديد نظر طلب، دعوي اصلاح‌گري در دين را داشته و دارند. طبعا داشتن ادعاي اصلاح‌طلبي، لزوما به معناي درستي اين جريان نيست. در واقع بسياري از جنبش‌هاي فكري و سياي كه دعوي اصلاح‌گري دارند، تجديد‌نظر طلباني هستند كه دانسته يا ندانسته در پي ايجاد تغييرات بنيادي در اصول‌اند، اصولي كه پايه‌هاي اعتقادي و ديني مردم را تشكيل مي‌دهد.

جريان‌هاي تجديدنظر طلب در عقايد شيعه
مقدمه بايد توجه داشت كه بسياري از جريان‌هاي تجديد نظر طلب، دعوي اصلاح‌گري در دين را داشته و دارند. طبعا داشتن ادعاي اصلاح‌طلبي ، لزوما به معناي درستي اين جريان نيست. در واقع بسياري از جنبش‌هاي فكري و سياي كه دعوي اصلاح‌گري دارند، تجديد‌نظر طلباني هستند كه دانسته يا ندانسته در پي ايجاد تغييرات بنيادي در اصول‌اند، اصولي كه پايه‌هاي اعتقادي و ديني مردم را تشكيل مي‌دهد. در اين زمينه اصطلاحاتي مانند، اصلاح‌طلبي، نوگرايي، تجديد نظر طلبي و ...كلماتي هستند كه در طول يك قرن و نيم در ايران و ساير كشورهاي اسلامي رواج يافته و هر مورد، محدوده، تعريف و اصول و ابهامات خاص خود را دارد. در دوره پس از مشروطه، به ويژه عصر رضاخان، فعاليت بر ضد دين، با انتقاد از دين و تحت عنوان خرافه‌زدايي از فرهنگ عامه آغاز مي‌شود. انتقاد گاه از سوي عناصر خودي و به صورت دروني است و گاه به دنبال فشار افكار بيروني و در ادامه نفوذ تفكر بيگانه. آنچه در اين دوره رخ داد، انتقاد از مذهب به صورت افراطي، از سوي كساني بودكه اصولا ـ و غالب آنان ـ نسبت به اصل دين و مذهب مسأله‌دار بوده و از لائيسم غربي و انديشه‌هاي پوزيتيويستي جانبداري مي‌كردند. اين گروه براي مشروع نشان دادن مبارزه خود، برخورد با دين ، تحت عنوان برخورد با خرافات فعاليت كرده و براي گم كردن راه، مرز خرافات را با حقايق و شعائر ديني تبيين نمي‌كردند.(1) خود رضا شاه گهگاه در سخنراني‌هاي عمومي كه برايش تنظيم مي‌شد ، از اين موضع دفاع مي‌كرد. در سخناني كه از وي در روز غدير سال 1355 ق / 1315 از او نقل شده آمده است: خيلي‌ها در اشتباه هستند و تصور مي‌كنند معني تجدد و اخذ تمدن امروزي دنيا اين است كه اصول ديانت و شرايع را رعايت نكنند و با اينكه كسب تجدد و تمدن مغايرتي با دين و مذهب دارد، و حال آن كه اگر مقنن بزرگ اسلام در حال حاضر در مقابل اين ترقيات عالم وجود داشت، موافق بودن اصول شرايع حقه خود را با وضعيت و تشكيلات تمدن امروز نشان مي‌داد» (2) در اين ميان ، برخي از چهره‌ها، در انتقاد، بسيار تند روي كرده تا به حدي كه در جريان به ظاهر اصلاح‌طلبانه، به بازگشت از دين و در نهايت به ارتداد رسيدند؛ كساني هم بودند كه تنها به ايجاد تغيير در برخي از موارد اشاره داشتند و از روي تقيه يا اعتقاد و يا ملاحظات ديگر، از آن حد تجاوز نمي‌كردند. طبعا اين افراد گاه درباره محدوده تجديد نظر طلبانه يا اصطلاح گرايانه خود با يكديگر درگير شده و رديه‌هايي بر ضد يكديگر مي‌نويسند. در دوره رضا خان، كه همزمان با اوج‌گيري گرايش به غرب است، حركتي با عنوان ضديت با خرافات ايجاد شد كه طبعا تعريف خرافه از نگاه افراد مختلف، متفاوت بود. اين زمان غربگراها در راستاي اهداف خود در اين زمينه فعاليت كرده، مبارزه با خرافه را به صورت يك ارزش فرهنگي در آوردند. براي مثال، رضا زاده شفق، كتابي تحت عنوان مبارزه با خرافات نگاشت.(3) از طريق آنان اين مسأله به دين و مظاهر و شعائر مذهبي نيز كشيده شد. برخي از تشكل‌هاي مذهبي مثبت نيز مبارزه با خرافات را در برنامه ديني خود قرار داده بودند. در واقع كلمه «خرافه» يكي از اصطلاحات كليدي ديني در دوره رضا خان و پس از آن به شمار مي‌آيد. مرحوم حاج سراج انصاري طي يادداشت كوتاهي كه در آيين اسلام انتشار داد، با تأكيد بر اين كه «هر جمعيتي مبارزه با خرافات را هدف خود ساخته است» و «ما نيز يكي از آنانيم كه آن مبارزه و اين مخالفت را بر خود لازم مي‌دانيم» تأكيد كرد، وقتي كه معناي خرافه روشن نشود، صحبت كردن در اين باره، «جز اتلاف وقت فايده‌اي ندارد». حاج سراج در اين اقتراح ، كه در آغاز سال 25 در آيين اسلام چاپ شد، از انديشمندان خواست تا ديدگاه‌هاي خود را درباره خرافه و معنا و مصداق آن بنويسند.(4) در مجموعه سال‌هايي كه ايران تحت سيطره دولت پهلوي بود، چندين نفر با گرايش‌هاي فكري خاص و با تأكيد بر اصلاح‌گري در دين و مذهب در صحنه فكري ايران ظهور كردند. مطمئنا اين افراد در مسائل مختلف با يكديگر همسان نبودند اما امكان اين كه آنان را بر اساس اصولي خاص در يك مجموعه قرارداد ، وجود دارد. اين گروه كه نسلي از آنان تا به امروز در همان قالب‌هاي پيشين و گاه با تأكيد بر برخي از وجوه تازه به فعاليت خود ادامه مي‌دهند، در كل مي‌توانند اين ويژگي‌ها را داشته باشند: • يكي از مشخصه‌هاي اصلي آنان، فاصله گرفتن از مرجعيت رسمي ديني و روحانيت در بعد فكري و دين شناسانه آن از يك سو و عدم پذيرش رهبري آن از سوي ديگر بود. اين ويژگي بيشتر افراد تجديد نظر طلب را به مبارزه با روحانيت كشانده است به طوري كه برخي از آنان مشروعيت روحانيت رسمي را زير سؤال برده‌اند. اين ادبيات بيش از همه در آثار دكتر شريعتي است، اما پيش از آن نيز مبارزه با روحانيت از دوره رضا خان به اين سمت، سنتي رايج در ادبيات روشنفكري ـ حتي از نوع ديني ـ آن بوده است. نقل يك نمونه از اين قبيل افكار بي‌مناسبت نيست. يك از طرفداران سيد جواد غروي در اصفهان، در كتاب كدام قرآن مي‌نويسند: بايد كاري كرد. كاري به جز نجات اسلام از دست متوليان مذهبي و مذهب‌سازان حرفه‌اي ، مهم‌تر ، در پيش نداريم و همان طور كه در جايي ديگر نوشته‌ايم، در اين كار و در اين راه، محض خطا و اشتباه است كه حتي به قدر يك دشمن دانا به اين فقها و علما و آيات عظام و مراجع و مفتيان مذهبي اميدي ببنديم و انتظار همراهي و مدد از آن‌ها داشته باشيم كه هر چه كشيده‌ايم و مي‌كشيم در هماره تاريخ اسلام، از دست همين ها بوده و هست.(5) • ويژگي ديگر آنان، تأثيرپذيري از نگرش وهابي است كه در قالب ادعاي اصلاح‌طلبي و مبارزه با خرافات، با بسياري از مظاهر مذهبي مقابله مي‌كنند . طبعا در اين ميان، حرف‌هاي حقي نيز وجود دارد كه مرجعيت شيعه مي‌پذيرد؛ اما طرح آن‌ها به شكل افراطي از ويژگي‌هاي اين جريان است. • تأثير‌پذيري آن‌ها از يك سوي، از وهابيان (6) و از سوي ديگر، از نوعي خردورزي غربي است . يعني آنان در ادامه و امتداد گرايش راسيوناليستي غربي هستند و اين مطالب را از آن زاويه مطرح مي‌كنند. به عبارت ديگر ، اينان بيشتر سلفي از نوع جديد هستند تا وهابي از نوع تجدي و عربستان؛ يا اصلاح‌طلب شيعه واقعي از نوع اعتدالي‌هايي كه از قديم در جامعه شيعه بوده‌اند. • قرآن‌گرايي يكي از اركان ادعاهاي آنان بود و در عوض نسبت به حديث، بي‌اعتنا بودند. در اين كه در اين امر صادق هستند يا نه، و يا مطابق اصول مقبول در شيعه (و حتي سني) مي‌انديشند يا نه، بايد بحث و تحقيق شود. نتيجه اين گرايش بر افكار آنان، براي نمونه اين بود كه در باب نماز جمعه، به همان ظاهر قرآن در سوره جمعه تمسك كرده، كمتر به حديث توجه داشتند و لذا بر اساس نص آيه به وجوب اقامه جمعه فتوا مي‌دادند. يا در مسأله خمس، آن را جز در غنايم جنگ، ثابت نمي‌دانستند و آنچه را كه در روايات آمده، انكار و يا به شكلي ديگر توجيه كرده فرضا بر زكات تطبيق مي‌دادند. افراطي‌ترين نوع اين برخورد در آثار دكتر محمد صادقي بروز دارد كه تقريبا در تمام تاريخ فقه شيعه و سني بي‌سابقه است.(7) البته برخي از اين گرايش‌ها، براساس نوعي علم محوري و تجربه‌گرايي است كه از آن جمله مي‌توان به نويسنده كتاب مفهوم واژه‌هايي از قرآن اشاره كرد كه قصه ابراهيم و پرنده‌ها را كاملا به صورت سمبوليك معنا كرده و از اساس ، صورت تاريخي آن را انكار مي‌كند.(8) • ايجاد مناسبات مخصوص ميان خود و مريدها و تشكيل حلقات مذهبي ويژه، نيز در شمار ويژگي‌هاي اجتماعي آنان به حساب مي‌آيد. در اينجا به بيان 2 نمونه برجسته مي‌پردازيم: شريعت سنگلجي به جز حكمي‌زاده، شخصي با نام محمدحسن [غلامرضا] شريعت سنگلجي (1269 (يا 1271) -1322 ش) (9) از روحانيون مجاز به فعاليت فرهنگي در دوره رضا خان نيز نگرشي داشت كه در چهارچوب اسلام مترقي توجيه شده و به رغم انتشار آثار تفسيري او و نيز برقراري منبرهايش ، مزاحمتي از سوي دستگاه رضا خان براي وي به وجود نيامد. وي داراي نگرشي عقل‌گرايانه بود و به گمان خود با خرافات مبارزه مي‌كرد. آنچه را كه وي خرافه مي‌خواند، همان چيزهايي است كه وهابي‌ها آن را خرافه مي‌دانند؛ به همين دليل حركت وي نوعي وهابي‌زدگي جلوه مي‌كرد. به نقل از دكتر محمدجواد مشكور گفته شده است كه وي زماني از طرف ميرزا حسين خان مؤتمن الملك به حج رفت و همان سال با مطالعه آثار وهابي‌ها به اين روش مذهبي گرايش پيدا كرد. وي به لحاظ تفسيري هم تحت تأثير خرقاني بوده و از مجالس درس او بهره گرفته است. ارتباط وي با رضا خان هم امري آشكار بوده و داور هم زماني كتاب تبصره المتعلمين را نزد وي خواند و حتي فعاليت سادات اخوي در وزارت عدليه جديد به توصيه شريعت سنگلجي به داور بوده است. (10) به هر روي، فعاليت تبليغي آزاد وي در دوره رضاخان (11) از چشم روحانيون سنتي و مخالف با رضا خان ـ از جمله امام خميني ـ پنهان نبوده.(12) كساني كه در محفل او حاضر مي‌شدند، بيشتر تحصيل كرده‌هاي جديد بودند كه علاقه به شنيدن مطالب او در نقد مظاهر مذهبي و غربي كردن دين داشتند.(13) گرايش كلي كه اين قبيل افراد در تكيه به قرآن دارند، در وي نيز وجود داشت و افزون بر ان كه مرتب محفل درس تفسير داشت، كتاب كليد فهم قرآن وي كه در مقدمه آن اشاره به اين گرايش خود كرده، حكايت از همين مطلب دارد.(14) همه فهم كردن قرآن و موضع‌گيري در برابر كساني كه قرآن را غير قابل فهم براي توده مردم مي‌دانند، سبب شد تا اين جماعت،دايره متشابه را در قرآن محدود كنند. سنگلجي آيات متشابه را تنها در محدوده آياتي مي‌دانست كه به صفات خداوند مربوط مي‌باشد.(15) خواهيم ديد كه خرقاني در اين باره، فقط حروف مقطعه را جزو متشابهات دانسته و بقيه قرآن را محكم مي‌دانست.(16) در اين باره به آياتي كه دعوت به تأمل در قرآن را براي عموم مردم مطرح مي‌كند، استناد مي‌كردند. شريعت مي‌گفت كه هيچ كلمه و آيه‌اي در قرآن نيست كه براي بشر قابل فهم نباشد.(17) بطن قرآن هم نه به معناي تفاسير تأويلي، بلكه مقصود هدف و مقصود قرآن است و بس.(18) يكي از بحث‌هاي مورد علاقه اين قبيل اشخاص ، بحث از توحيد و شركت بود كه پس از غلبه وهابي‌ها و رواج تبليغات آنان بر ضد بناهاي روي مقابر و شد درحال براي زيارت قبور، به تدريج به اين سوي نيز سرايت كرده و مشكل شده بود.(19) در بحث شفاعت هم وي بسيار سختگيرانه برخورد كرده، هر نوع شفاعت را رد مي‌كرد(20). شريعت سنگلجي در همين راستا كتاب توحيد عبادت يكتاپرستي را نوشت.(21) در مقدمه آن آمده است: بايد خون گريست! چنان اسلام تحريف شده و خرافات و اباطيل جاي حقايق دين را گرفته كه اگر كسي دين حقيقي را معرفي كند ... اين بيچاره واقف به حقيقت دين را تكفير مي‌كنند.(22) ادعاي اين قبيل افراد آن بود كه با حفظ تشيع، مي‌بايد اين قبيل خرافات را از دين و مذهب زدود؛ زيرا ريشه در تشيع ندارد.(23) كتابچه ديگري هم با عنوان محو الموهوم و صحو المعلوم در 41 صفحه از ايشان در سال 1323 ش در تهران چاپ شد كه بايد در همين ارتباط مورد بررسي قرار گيرد.(24) حسين قلي مستعان يكي از مريدان وي در مقدمه اين رساله، درباره اين كتاب مي‌نويسد: «مندرجات اين رساله با صراحتي كم نظير يك سلسله خرافات و موهومات را كه صدها سال به وسيله مفسرين و روحاني نمايان بي‌اطلاع، مؤلفين بي‌مايه و گويندگان جاهل يا مغرض در اعماق مغز و قلب عوام‌الناس و بلكه اكثر افراد طبقه متوسط و الي ريشه دوانيده، نابود مي‌سازد».(25) علاوه بر كتاب‌هايي كه ذكرش رفت، بايد از كتاب‌هاي : اسلام و رجعت، (سنگلجي «رجعت» را از عقايد غلاه شيعه مي‌دانست) متعابسات در مسائل فلفي، براهين القرآن (ضميمه كليد فهم قرآن) ، البدع و الخرافات به زبان عربي، رساله اسلام و موسيقي و رساله در حرمت ربا ياد كرد. در يكمين سال درگذشت او هم كتابچه‌اي از ابوالحسن بيگدلي درباره وي انتشار يافت.(26) كسروي از اين كه شريعت به قرآن دعوت مي‌كرد، دلخوشي از وي نداشت، چرا كه وي درباره دين، كلي‌تر مي‌انديشيد و بناي آن داشت كه دين انساني خود را در چهارچوب قرآن طرح كند. بسياري از ديدگاه‌هاي ريز وي را در مسائل مختلف، نورالدين چهاردهي به طور مستند آورده است.(27) مبارزه با شعائر شيعه، تحت عنوان خرافه‌گرايي، توسط شاعران و روزنامه‌نگاران رضاخاني نيز دنبال مي‌شد. نمونه آن‌ها ، شاعر اصفهاين محمد مكرم (1304ق -1344ش) بود كه در دوره رضا خان فعاليت مطبوعاتي شديدي را بر ضد شعائر مذهبي صورت مي‌داد.(28) ديوان وي مشحون از اشعاري است كه او ضمن آن‌ها به شعائر شيعي كه اغلب هم گرفتار خرافه‌گرايي عاميانه مي‌شده، حمله كرده است.(29) صاحب‌الزماني از حركت وي به عنوان يك نهضت ناشناخته ياد كرده و بر آن است كه وي تلاش كرد تا بدون نسخ اسلام، و تنها با نقد پاره‌اي از اخبار و احاديث، آن را به صورت يك نهضت ترقي خواه دسته‌جمعي و اجتماعي در آورده، آن را جهان‌بيني مقبول نسل نو قرار دهد. وي‌ مي‌گويد كه راهي كه او در تفكر ديني و اجتهادهاي اسلامي پيمود، راهي انقلابي بود. وي چند صفحه بعد تأكيد مي‌كند كه جهت‌گيري او «براي تحصيل آزادي و استقلال فكري نسل‌هاي آينده ايران اسلامي» بود. صاحب‌الزماني بر آن است كه افراطي‌ترين نوع مشابه حركت شريعت، حركت كسروي است. وي مي‌نويسد: «شريعت و كسروي، بيشتر تلاشي بازساز، ترمييم ، انطباقي و همساز داشتند. مي‌كوشيدند كشتزار اجتماعي خود را از علف‌هاي هرزه‌اي كه به گمان آن دو، طي قرن ها در آن روييده بود، بپالايند و به پاكديني صدر اسلام، توسل جويند ... نهايت در اين رهگذر، شريعت ملاحظه كارتر، وكسروي تندتر و پرخاشجويانه‌تر مي‌راند. اصلاحات پيشنهادي شريعت، بيشتر متوجه سازمان روحانيت و تفكر ديني بود، كسروي از روحانيت گذشته متوجه عرصه ادب و سياست نيز شده بود».(30) بدون ترديد، حركت سنگلجي و نيز كسروي تأثير خاص خود را در محافل روشنفكري مذهبي داشته و همچنان امتداد يافته است. صاحب الزماني ، به غلط اظهار مي‌دارد كه شريعت در ايران جانشيني نداشت.(31) سيد اسدالله خرقاني نمونه ديگر سيد اسدالله خرقاني(32) كه در نوشته‌هايش از خود با نام سيد اسدالله ـ فرزند زين‌العابدين ـ مير سلامي [مير اسلامي] خارقاني موسوي شزندي ياد مي‌كند. وي در اصل، از مردم خرقان قزوين بوده است. شرح حالي از وي به نقل از سيد حسن خليل پسر عمومي خرقاني در مقدمه كتاب محو الموهوم وي آمده است. در آنجا مي‌نويسد كه خرقاني از نسل سادات مير سلام دوره صفوي بوده است. وي كتب مقدمات عربي را در محل تحصيل كرد و در سن 15 سالگي براي ادامه تحصيل به قزوين رفت. پس از فرا گرفتن فقه و اصلو در حدود سال 1275-1276 به تهران آمده ودر حوزه درس حكيم معروف به مرحوم ميرزاي جلوه حكمت آموخت و در ضمن، علوم جديد و زبان فرانسه را هم مي‌خواند. در حدود سال 1284 با خانواده به نجف اشرف هجرت كرد و قريب 25 سال در حوزه علميه نجف تحصيل كرد و به درجه اجتهاد رسيد.(33) وي پس از سال‌ها فعاليت سياسي و فرهنگي در شب چهار‌شنبه هفتم صفر 1355 ق دعوت حق را لبيك گفت و از دنيا رخت بست و در ابن بابويه به جنب مقبره مرحوم ميرزاي جلوه دفن شد. اعلاميه فوقت او در روزنامه اطلاعات ، روز چهارشنبه نهم ارديبهشت 1315 درج شده است. آيت‌الله طالقاني در مقدمه‌اي كه بر كتاب محوالموهوم او نوشته، درباره خرقاني مي‌نويسد: مرحوم علامه بزرگ و مجاهد سيد اسدالله ميراسلامي خارقاني، مؤلف اين كتاب در زمره همان مردان نيرومند و هشيار عالم اسلام بود، گرچه در اواني كه اين مرد مجاهد يكسره فكر خود را متوجه قرآن نمود، و كارهاي معمول اجتماعي و سياسي را كنار گذارد، و به تأليف كتاب و تربيت شاگرداني پرداخت، اينجانب در حوزه علميه قم سرگرم تحصيل بودم و جز هنگام مسافرت به طهران در مجالس روضه و گاهي در رفت و آمدهايي كه با مرحوم پدرم ـ حجت‌الاسلام و المسلمين حاج سيد ابوالحسن طالقاني ـ داشتند، محضر ايشان را درك نكردم، ولي تأليفات اين مرد و مبارزه‌هايي كه رد آن دوره اختناق و استبداد نموده و شاگردان با ايمان و محكي كه تربيت كرده، مقام علمي و روح جهاد و هشياريش را به خطرهاي متوجه به عالم اسلام مي‌شناساند.(34) دولت آبادي هم از دانش و استعداد خرقاني ستايش كرده داشت.(35) وي در نجف بيش از همه شاگرد آخوند خراساني و در دستگاه وي بوده (36) و در همين حوزه درسي همراه شماري ديگر از طلاب جوان، دسته‌اي از روحانيون متجدد را در آستانه انقلاب مشروطه پديد آورده است.ملك‌زاده از تجدد خواهي وي و موقعيت رهبري او در ميان طلاب متجدد سخن گفته و از گروهي از اين جماعت ياد كرده است.(37) وي در جلسه‌اي كه در سال 1322 در باغ ميرزا سليمان خان ميكده تشكيل شده و رهبران جنبش تجددخواهانه مشروطه در آن حضور داشتند، شركت كرد و از سوي آنها جزو هيأت نه نفر منتخب بود كه جهت همراه كردن علماي نجف با اين جريان ، به نجف بازگشت.(38) ملك‌زاده مي‌نويسد: سيد اسدالله خرقاني سال‌ها در نجف گذرانده بود و به مقام اجتهاد نايل شده بود و در ميان روحانيون حوزه علميه و طلاب نجف احترام بسزايي داشت و از علوم جديد بهره‌مند بود و از سياست جهان و فلسفه نوين اطلاع كامل داشت. سيد اسدالله بدون فوت وقت به نجف رفت. مساوات هم به فارس رفت تا از آنجا عازم عتبات شود. اما سيد جمال واعظ به منبرهايش در تهران كه مشتاقان زيادي داشت. ادامه داد.(39) و باز در جاي ديگر: «طلاب روشن‌فكر نجف كه به رهبري آقا سيد اسدالله خرقاني تشكيل شده بود و به افكار نوين آشنا و فريفته شده بودند، به ياري مشروطه‌طلبان برخاستند و تلگراف مؤثري به شاه كرده و از او قبول تقاضاي مراجعت علما را از هم نمودند»(40) همراهي با مشروطه خواهان و داشتن ارتباط با مستشارالدوله از نامه‌هايي كه از وي باقي مانده به دست مي‌آيد. پس از پيروزي مشروطه ، مدتي هم از طرف آنان در مناطق جنوب ايران و به خصوص بوشهر بود كه كاري از پيش نبرد و به تهران بازگشت. پس از به شهادت رسيدن شيخ فضل‌الله ، پسر خرقاني مقاله‌اي در حبل المتين عليه روحانيت نوشت كه منجر به تعطيلي اين نشريه در ايران شده و خشم مراجع نجف را بر انگيخت.(41) خرقاني در دوره سوم مجلس شوراي ملي به عنوان نماينده قزوين انتخاب شد و پس از آن هم يكسره در سياست حضور داشت و زماني هم مصمم شد تا حزب دمكرات اسلامي را در سال 1299 پديد آورد كه به جايي نرسيد. در جريان قرار داد وثوق‌الدوله هم ، وي مخالفت‌هاي فراواني با آن كرد كه برخي از اسناد آن بر جاي مانده است. در جريان جمهوري خواهي رضا خان، متهم شد كه با گرفتن پول به دفاع از‌ آن پرداخته است. عين‌السلطنه درباره خرقاني مي‌نويسد: «از افخم گذشتم ... به ديوار پستخانه اعلايي ديدم، آقا سيد اسدالله خرقاني نموده بود كه من چون بعضي مطالب در جرايد خواندم و بعضي چيزها استماع نمودم، رفتم خدمت حضرت مستطاب اشرف امجد عالي آقاي رييس الوزراء [رضا خان] از ايشان سؤال كردم، مي‌گويند: دولت مي‌خواهد اولا خرق حجاب را اجازه دهد، ثاني تفكيك بين سياست و روحانيت؛ ثالثا بعضي مطالب خلاف ديانت كه جرايد انتشار مي‌دهند. حضرت اشرف پس از لمحه‌اي سكوت، با كمال متانت فرمودند: قضيه جمهوري‌، با مقام مربوط به آن است. مسائل ديگر ، چون من متدين به دين اسلامم، هيچ وقت راضي به اين مطالب نمي‌شوم». عين‌السلطنه مي‌افزايد: «من مختصر آن را نوشتم. اما اين آقا تصور مي‌كرد رييس الوزراء واضح و آشكار ضد آن را خواهد گفت. اين سيد اسدالله اهل شرند؛ همسايه كشمرز قزوين ماست. خدا عالم است؛ من در جواني كه سيد هم جوان و طهران بود، شنيده‌ام بابي است. پسرش هم همان است كه در بدو مشروطه آن مقاله كفر‌آميز را در حبل المتين يوميه طهران نوشت و فرار كرد و مدير حبل‌المتين برادر مدير حبل‌المتين كلكته به جاي او سه سال حبس شد».(42) عين‌السلطنه در مورد ديگري درباره وي مي‌نويسد: دومي (از دو ملاي تهران كه اخيرا بي‌اعتبار شدند) آقا سيد اسدالله خراقاني است كه چند سال مسجد حاجي حسن معمار را در اول خيابان ارامنه دروازه قزوين ضبط و چند هزار مريد پيدا كرده بود. نماز، وعظ همه چيز داشت. پس از آن كه مدتي از جمهوري بد گفت، اعلايي كرد كه من شرح داده‌ام. معلوم شد دو هزار توامن پول گرفته و آن اعلان را نموده و ساكت نشست. به كلي مرده از دور آقا متفرق شدند، حتي گفتند مسجد راه ندادند. روزي يك تومان حق او را هم كه از موقوفه مسجد بود، قطع كردند.(43) اين فعاليت‌ها ادامه داشت تا آن كه رضا شاه يكبار او را سخت كتك زده تبعيد كرد و پس از بازگشت وي با سياست خداحافظي كرده و زان پس وي به فعاليت‌هاي فرهنگي روي آورد. فهرست تأليفات وي كه نامشان پشت كتاب برهان الساطع (تهران ، 1314 ش) آمده از اين قرار است: 1. رساله رد نصاري (كشف الغواية في رد الهدايه) ، 2 . رساله اصلو عقايد، 3. رساله تنقيد قوانين عدليه، 4. رساله روح التمدن و هويت الاسلام . 5. رساله رد دارونيستها، 6. رساله كثرت و وحدت زواج 7. پنج جزوه رد مبلغين نصاري 8. مختصري [در‌]‌ مرام جامع مقدسه اسلامي 9. رساله رد كشف حجاب 10. كتاب قضا و شهادت اسلامي 11. رساله نبوت خاصه و ابديت اسلام و حماسه با اديان 12. رساله در متشابهات قرآن و حديث من فسر القرآن ، و حماسه علمي و عملي بر تمام علماي نوع بشر از اديان قديمه و جديده 13. برهان الساطع في اثبات الصانع 14. رساله حقوق اسلامي 15. رساله در مفهوم و مصداق اولوالامر قرآني كه تا حال از مبتكرات آيات شريفه است 16. رساله مقدسه محو الموهوم و صحوالمعلوم يكي از نوشته‌هاي خرقاني رساله رد كشف حجاب و وجوب حجاب به حكم عقل و تصريحات كتاب الله و سنت نبوي است كه در سال 1335 ق 1296 نوشته شده است. وي با اين كه خود سابقه تجددگرايي دارد، در اين اثر از شيوع دنياگرايي و «زخرفات ظاهريه» و تغييراتي كه در وضعيت قانون نكاح و ازدواج صورت گرفته، سخن گفته است، با اشاره به اتفاق تمامي ملل اسلامي بر حجاب، ترديد در حكم حجاب در اسلام تنها مي‌تواند ناشي از «امراض دماغي و اختلالات فكري» باشد. خرقاني كه خود زماني اهل تجدد و مشروطه ‌خواهي بود، اكنون مي‌گويد طي پانزده سال جنبش تجددگرايانه، «همان تجدد و مشروطه خواهي بود، اكنون مي‌گويد طي پانزده سال جنبش تجددگرايانه، « همان غرض هزار ساله اعادي اسلام به دست مسلمان نماهاي عصر ما جاري شده و مي‌شود». وضعيت به گونه‌اي شده است كه ما ملت، فصل مميز خود را كه همين شرع اسلامي است» به دست خود خراب و به ذلت اسارت و عبوديت ديگران تسليم مي‌شويم». وي بار ديگر به تباين ذاتي ميان تفكر ديني و دهري اشاره كرده، مظاهر فسق و فجور غربي را كه به صورت قانون در آمده است، در امتداد تفكر دهري ارزيابي مي‌كند. وي در اين اثر به شدت از حريت خواهي عصر جديد كه از آن با عنوان حريت قاطر چموشي ياد كرده انتقاد مي‌كند. وي در كتاب ديگر خود با عنوان روح‌التمدن و هويه الاسلام كه آن هم محصول همان سال 1296 است مي‌كوشد تا نشان دهد دموكراسي اسلامي، از دموكراسي غربي بهتر است. «دموكراسي اسلامي به مراتب شتي، اتم و اكمل از دمكراسي ملل سايره است». وي با اشاره به جنگ استبداد و مشروطه مي‌گويد كه «در اين جنگ مغلوبه و نهضت ملي، جسد مقدس اسلام را تيرباران كردند». اين كتاب، نوعي انديشه سياسي نوين اسلامي را كه مي‌كوشد دمكراسي را در بطن اسلام و تاريخ دوره اسلامي جستجو كند، نشان مي‌دهد. در عني حال، وي باورش اين است كه مشروطه در ايران محقق نشد و امروز «اسما مملكت مشروط است و عملا استبداد اجتماعي و هرج و مرج». خيرقاني اميدوار است كه روزي سياست اسلامي در ايران به اجرا در آيد و براي همين تأكيد مي‌كند كه «بشارت مي‌دهم كه سياست اسلامي بالاخره در ايران معمول و مجري خواهد شد». خرقاني در تنبيه هفتم ، باز بر سياسي بودن اسلام تأكيد كرده، حفظ اسلام نوعي را در گرو پيوند آن با سياست مي‌داند. اين در حالي است كه اسلام شخصي، امري فردي است. وي به نوعي به تهديد دولت پرداخته چنين اظهار مي‌كند، در صورتي كه اسلام از حكومت و دولت جدا شود، «خون‌هاي گرم به عرصه گلگون جهاد دين ريخته فداييان اسلام بر انگيخته مي‌شوند».(44) در اين عبارت، شگفت عنوان «فداييان اسلام» و تحولاتي است كه بعدها صورت گرفت. خرقاني رساله‌اي هم با عنوان رساله تنقيد مقاله دارونيست‌ها بر ضد عقايد داروينيست‌ها نگاشت كه به سال 1299 ش به چاپ رسيد. وي در كتاب تنقيد قوانين عدليه از تغييراتي كه در قانون عدليه جديد صورت گرفته به شدت انتقاد كرد و خود در رساله مقدسه قضا و شهادات و محاكمات حقوقي ابدي اسلامي تلاش نمود تا نظام حقوقي جديدي را بر مبناي دستورات فقهي ـ قضايي مدون كند. يكي از شاخص‌ترين و در واقع آخرين اثر وي كه پس از مرگش به كوشش آيت‌الله طالقاني به چاپ رسيد كتاب محوالموهوم و صحوالمعلوم وي است كه در سال 1339 چاپ شد. پيش از آن هم كتابي با عنوان محوالموهوم از شريعت سنگلجي چاپ شده بود. وي افكار نوگرايانه خود را كه مشابهت زيادي با برخي از افكرا شريعت سنگلجي دارد، در ا ين كتاب به نمايش گذاشت. وي در اين دوره، تحت تأثير گرايش اصلاحي رضاشاهي است كه دامن بسياري را گرفته بود. بيشتر اين انتقادها به نوعي به نقد تشيع و ديدگاه آن بر مي‌گشت. وي كه هدفش در اين اثر «بيان سبب تنزل و انحطاط مسلمين است عملا كوشيده است كه كليت جامعه اسلامي را از ديدگاه انتقادي ، مورد بررسي قرار دهد، گرچه نظام كتاب، نظامي پراكنده و نامنظم است. وي كه شيفته دوره چهل ساله نخست هجري است، عامل مهم در انحطاط مسلمين را «ترك عمل به سياسات مقرره اسلام» مي‌داند و الگوي قابل تقليد را همان چهل سال نخست اسلام مي‌داند. خرقاني با توجه به نشر افكار مادي، به علما هشدار مي‌دهد كه ديگر نمي‌توان با صرف مسأله تعبد، دين را نگاه داشت، امروز « با اكتشافات خارق‌العاده» ملزم هستيم تا «برهان و دليل احكام صادره را به نوع بشر بفهمانيم و تعبير به تعبد در شرعيات كافي در اثبات و ترويج آنها نخواهد بود»(45) وي در زمينه انحقاط معتقد است كه علما نقش مهمي در اين انحطاط داشته و عامل آن، همراهي آنان با سلاطين و نيز اختلافات داخلي و تشتت فكري است كه در ميان «تشيع اثناعشري از مجتهد و اخباري و كشفي و شيخي و عرفاء و حكماء» پديد آمده است. وي در اين اثر از نوعي جمهوري اسلامي دفاع مي‌كند كه البته با جمهوريت ساير ملل متفاوت است و در آن «عمده ديانت و خداپرستي و مساوات ديني و اخوت» حضور دارد نه «صرف انتخاب رييس جمهور و ترقي مملكت» با حفظ اعتقاد به دهريت و ماديت.(46) وي براي نشان دادن درستي جمهوريت، چاره‌اي نمي‌بيند جز آن كه نظريه امامت شيعي را به مقدار زيادي كنار بگذارد. اين كار را با تفسير اولي‌الامر به رييس جمهور و نيز ترديد در دلالت غدير كه البته با پراكنده‌گويي‌هاي ديگر همراه است، دنبال مي‌كند. خرقاني درباره اولوالامر مي‌گويد علما مي‌بايست صفات اولوالامر را براي مردم بيان كنند و آنان خود مصداق آن را انتخاب كنند. «اسلام ملك الملوك ندارد، اسلام مجري احكام لازم دارد.(47) وي همزمان با اعتقادش به نوعي نوگرايي از مشروطه و پيامداي آن رد عرصه‌هاي مختلف، به ويژه همسوئيش با حركت الحاد جهاني نرگان است: «اعجب از همه دوره مشروطه و مستبد يعني دوره قرن طلايي ماديين و قرن عقوبت و شكنجه الهيين ، وقتي كه دسته هوچي، هاي و هوي اندازه‌هاي حيواني خصلت و بهيمي مرتبت ، بوق‌هاي نسخ اديان را سر بازارها زدند، مشروطيت را اعلان و سرناي اجانب بگوش متدينين جن زده رسانيدند. آن بي‌چاره‌هاي سرگيجه، فورا دو دسته شدند. دسته‌اي كرناي استبداد ار در ميدان‌ها و بازارها به صورت اعلي دميدند كه از مسلك خودمختاري سابق دست نمي‌كشيم. دسته‌اي تبعيت دولت صنعتگر مغرب را [و]‌ ترقي صنايع و ثروت آنها را عنوان كرده به نواختن موسيقي جديد اشتغال يافتند. ملت زرقي و برقي ايران را مانند شتر مست، منياتزم كرده تا به خون دوستان و مال نيازمندان، فداكاري در راه مشروطيت كردند تا شد آنچه شد». محوم‌الموهوم يكي از آثار قابل بررسي اين دوره است، نه از آن جهت كه تأثيري در افكار بعدي گذاشته، بلكه بيش از آن به معناي آينه‌اي كه مي‌توان جنبه‌هاي سياسي شدن اسلام، تأثير جنبه‌هاي مختلف نوگرايي در فكر ديني و همزمان ظهور انديشه سياسي جديدي در اسلام براي پديد آوردن نوعي جمهوري اسلامي را ملاحظه كرد. تئوريسين‌هاي رژيم پهلوي، براين باور بودند كه اين حركت اصلاحي، در امتداد مواضعي است كه دولت رضا خان براي تفكيك دين از سياست و از بين بردن شعار مذهبي كه آن‌ها را خلافه مي‌ناميد، برداشته است. در نوع اين حركت‌ها، حملاتي به روحانيت سنتي و حتي مرجعيت شيعه صورت مي‌گرفت. به همين دليل، پسند دولت رضا خاني واقع مي‌شد. متقابلا اين افراد نيز مدافع رضا شاه و سياست‌هاي وي بودند كه نمونه‌اش را در كتاب اسرار هزار ساله مشاهده مي‌:نيم. بعدها ماركسيست‌ها نيز به طور پنهاني ، حمله بر ضد روحانيون را آغاز كردند و در قالب‌هاي مختلف، شروع به ناسزاگوي كردند. از جمله كتابي با عنوان نگهبانان سحر ون افسون در نقد روحانيت چاپ شد كه شايع بود توده‌اي‌ها آن را منتشر كرده‌اند. در اين كتاب، حملات به روحانيت، به شديدترين وجه ممكن صورت گرفته بود.(48) اصولا حركت‌هايي كه در پوشش مبارزه با خرافه از ميان روحانيون بر مي‌خواست، صرف نظر از مو ضع انتقادي‌شان نسبت به مذهب، و شدت و ضعف آن، و حتي درستي برخي از مطالب آن‌ها كه در نهايت مي‌توانست مورد تدييد روحانيون تحصيل كرده و مراجع تقليد هم باشد، حركت‌هايي جداي از مشي مرجعيت بود. اين افراد، گاه با توجه به موقعيت علمي اجتماعي خود، روحانيوني را نيز در امن خود پرورش داده و گهگاه طلابي كه از قم و نجف بيرون آمده و در تهران و ساير شهرها اقامت مي‌گزيدند ، به حركت‌ها مي‌پيوستند. حركت ياد شده، همچنان در ايران ادامه يافت و هيچگاه حاضر به پذيرش مراجعه به مراجعيت ديني كه در نجف يا قم استقرار داشت، نشد. به همين دليل، مقبوليت عمومي نيز نيافت؛ گرچه برخي از آراي آنان، به تدريج، همزمان با توسعه تجدد، و فشار افكار عمومي، زمينه مقبوليت بيشتري به دست آورد. پي نوشت‌ها: 1) علما و رژيم رضا شاه، ص 136-137 2) به نقل از صفحه نخست ترجمه فارسي كتاب «اصل الشيعه و اصولها» ترجمه عليرضا خسرواني ، چاپ سال 1317 ش ، با عنوان ريشه شيعه و پايه‌هاي آن 3) تهران ، 1318 ش (در 89 صفحه) و 1319 ش (در 172 صفحه) بنگريد: فهرست كتاب‌هاي چاپي فارسي ،ص 4482 4) آيين اسلام ، س 3 ، ش 2 ص 11 5) كدام قرآن ، ص 13 ، به نقل از : بن بست ، ج 1 ، ص 53 ، مانند اين مطالب و به صورتي گسترده‌تر ، حمله به فقها و فقه معمول در حوزه‌ها، در يكي ديگر از مجلدات اين مجموعه با نام «مفهوم واژه‌هايي از قرآن» «اسلام‌شناسي اميون» (چاپ زيراكسي در اصفهان) مطالب فراواني آمده است. 6) انكار جشن و چراغان جهت مواليد ائمه، ساختن حسينيه ، مساوي دانستن حرم‌هاي مطهره با ساير زمين‌ها، ترديد در نسبت طهارت به فاطمه زهرا (س) ، مسأله شفاعت، زيارت ، شهادت ثالثه، سجده بر تربت و ... نمونه مسائلي است كه به طور معمول در اين قبيل مسائل مورد ترديد قرار مي‌گيرد. براي نمونه در كتاب «مفهوم واژه‌هاي از قرآن» (ج 6-8، ص 7) كه از همين گروه انتشار يافته، آمده است كه مشكل اقتصادي مردم به خاطر هزينه‌هايي است كه براي صرف «سنگفرش‌هاي گران قيمت و چلچراغ‌هاي ميليوني و گنبد و بارگاه‌هاي عظيم» كرده «سرمايه هايشان را در ايام زيادي از سال صرف آش و سور و چراغاني و قرباني‌هاي بنام غير خدا و مسافرت‌هاي زيارتي شرك‌آميز» مي‌كنند. 7) البته ممكن است براي برخي از فتاوي ايشان، همراهاني پيدا كرد اما اين كه در تفكر فقهي يك نفر اين مقدار آراء نادر شاد باشد، تقريبا كم مانند است. 8) مفهوم واژه‌هايي از قرآن، ج 6-8 ، ص 26-27 مروري بر اين كتاب نشان مي‌دهد كه برداشت‌ها به مقدار زيادي قابل مقايسه با برداشت‌هاي فرقاني‌هاست كه كوشش شده ، اندكي معتدل‌تر ارائه شود. طبعا آثار دكتر محمد صادقي، از اين قبيل برداشت‌هاي افراطي مبراست. 9) پدرش حاج شيخ حسن شريعت و جدش حاج رضا قلي در سلك علما و فقها بودند. شريعت در تهران، در فقه از محضر شيخ عبدالنبي مجتهد نوري ، در فلسفه از محضر ميرزا حسن كرمانشاهي و رد كلام از حاج شيخ علي متكلم نوري و در عرفان از درس ميرزا هاشم اشكوري بهره برده است . وي مدتي در نجف بوده و بار ديگر در سال 1340 قمري پس از اقامت چهار ساله در نجف، به تهران مراجعت كرد. او مجلسي در شب‌هاي پنج‌شنبه در مسجد حاج شيخ حسن سنگلجي داشت كه تعدادي از مريدان رد آن شركت مي‌كردند. اندكي بعد مسجد دارالتبليغ اسلامي در جاي همان مسجد در گذر تقي‌خان بنا گرديد. به دنبال خرابي آن محل، دارالتبليغ ديگر در خيابان فرهنگ تهران ساخته شد. زماني كه وي در 15 دي ماه 1322 درگذشت در همين محل مدفون شد و بدين ترتيب زندگي 53 ساله وي پايان يافت. از وي دو فرزند با نام‌هاي محمدباقر و عبدالله بر جاي ماند. بنگريد: مقدمه محوالموهوم ، ص 3-7 و درباره او بنگريد : وهابيت و ريشه‌هاي آن، ص 159-176 10) اين مطلب را جناب آقاي موجاني به نقل از دكتر مشكور بيان كردند. 11) نوشته‌ها و درس‌هاي وي در سال 1314 ش تحت عنوان «بيانات مصلح كبير» به چاپ مي‌رسيد. 12) كشف اسرار، ص 333 ، يكي از آثار شريعت سنگلجي «اسلام و رجعت» است كه نقدي بر آن نوشته شد؛ اما از چاپ آن جلوگيري به عمل آمد و اما به همين مطلب اشاره دارد. مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري از بابت اين كه شريعت سنگلجي رجعت را انكار كرده ، حاضر به تكفير او نشده نوشت كه گرچه به خاطر كثرت اخبار، خود به آن معتقد است ، اما آن را نه از اصول دين مي‌شمرد و نه از اصول مذهب كه «اگر فرضا كسي معتقد به آن نباشد، خارج از دين يا مذهب شمرده شود». ايشان طرح اين قبيل مباحث را عامل «تفرقه كلمه مسلمين و ايجاد يك عداوت مضره بين آن‌ها» دانست كه فايده ديگري ندارد. بنگريد: علما و رژيم رضا شاه، ص 257 به نقل از مجله همايون (بدون ياد از شماره و سال؛‌ و بنگريد خاطرات آقاي بدلا در :هفتاد سال، 205-206) ! طرح پرسش‌ها و شبهاتي درباره رجعت، سبب تأليف آثار متعددي در اين زمينه در دهه بيست از سوي برخي از علما شد. براي نمونه: بيداري امت در اثبات رجعت، آيت‌الله سيد محمدمهدي اصفهاني، ترجمه ابوالقاسم سحاب، تهران، 1331؛ اسلام و رجعت، عبدالوهاب فريد، تهران، 1318 ش (در رد اعتقاد به رجعت. اين كتاب گرايش نوگرايي ديني را دنبال مي‌كند). بيان الفرقان (ج 5) غيبت و رجعت، حاج شيخ مجتبي قزويني ، مشهد 1339 ش. اثبات رجعت ، سيد ابوالحسن حسيني قزويني ، 1369 ق ، بنگريد: الذريعه الي تصانيف الشيعه ، آقا بزرگ طهراني، ج 5، ص 290؛ ج 8، ص 50، 250 ؛ ج 11، ص 9، 75، 112، 310، ج 12، ص 210؛ ج 18، ص 32، 305، ج 24، ص 68 بيشتر اين آثار در فاصله سال هاي 1315 تا 1323 ش چاپ شده است. 13) از همان زمان علماي سنتي به اين قبيل افراد بدبين بودند. بنگريد به گزارش آقاي شاه حسيني از برخورد پدرش ـ كه از علما بوده ـ با شريعت در مجلس درس و سخنراني او: تاريخ معاصر ايران، ش 17 (بهار، 1380) ، ص 287-288 14) صاحب‌الزماني در كتاب «ديباچه‌اي بر رهبري» ص 134 برخي از عقايد وي را در زمينه مهدويت و ... شرح داده است. همچنين به نوشته احسان طبري، شريعت در كليد فهم قرآن، همان ايده‌آلي را تعقيب مي‌كند كه زماني لوتو، توماس مونتسر و كالون درباره مسيحيت تعقيب مي‌كردند. وي مي‌افزايد: «شريعت سنگلجي ، در ايام رضا شاه كه از آزادي وجدان و عقيده خبري نبود، آزادانه بر بالاي منبر عقايد خود را پخش مي‌كرد». بنگريد: ايران در دو سده واپسين، ص 252-254. وي در جاي ديگر وي را با كسروي مقايسه كرده، درباره كسروي مي‌نويسد: «آن دوراني از فعاليت كسروي مطرح است كه او در اواخر سال‌هاي سلطنت رضا اه و موازي با شريعت سنگلجي، دين نوين خود را به وجود مي‌آورد و آن را پاكديني نام مي‌نهد». همان ص 260. به طور قطع مقايسه اين دو امري نارواست. آنچه هست اين كه هر دو به گمان خود در جهت اصلاح قدم بر مي‌داشتند، حركتي كه به درگيري با روحانيون سنتي مي‌انجاميد. رضاخان هم كه طرفدار تضعيف روحانيت بود راه را براي آنان باز مي‌گذارد. صاحب‌الزماني مي‌نويسد: همزمان با «شريعت» به نحوي ديگر، افراطي‌ترين نوعش در وجود «كسروي» و آيين پاكديين او در كتاب‌هايي نظير صوفي‌گري و ... ساير نوشته‌هاي او متجلي گشت. ديباچه‌اي بر رهبري، ص 134-135. شريعت ( و به احتمال برادرش) دو كتاب ديگر با عناوين قانون‌الزواج و قانون ارث در اسلام دارد بنگريد: الذريعه ، ج 17، ص 19، 22 ؛ گفتني است برادر شريعت، با نام شيخ محمد شريعت سنگلجي در دانشگاه فعاليت داشته، رساله‌اي در ميراث و وصيت و بيع فضولي در يك مجلد در سال 1333 ش به عنوان 185 نشريه دانشگاه ، به چاپ رسانده است. (وي تا حوالي سال 54 زنده بوده است) . مرحوم آيت‌الله علي‌اصغر لاري‌ ـ فرزند سيد عبدالحسين لاري ـ نقدي با عنوان «رد و انتقاد» بر كتاب كليد فهم قرآن نوشته است كه همراه با برخي از رسائل ديگر لاري، (مانند حجاب و پرده‌داري، احتياج بشر به پيغمبر و ..) يكجا در سال 1364 ش در قم افست شده است. محور بحث به طور عمدهد علم پيغمبر و امام و دايره دانشي است كه در قرآن و جود دارد. 15) كليد فهم قرآن ، ص 80 16) بعدها مجاهدين خلق ، محم و متشابه را به معناي زيربنا ، روبنا تفسير كردند 17) كليد فهم قرآن ، ص 100 18) همان ،ص 47 19) در مجله «الاسلام» چاپ شيراز و برخي ديگر از مجلات مذهبي سال‌هاي پس از 1300 ش، مقالاتي در اين زمينه وجود دارد. از جمله آثاري كه در اين زمينه در ايران به سال 1323 ش چاپ شده، كتاب «كشف‌الاسرار رد بر وهابيه» بود كه در 428 صفحه انتشار يافته بود. 20) بنگريد: وهابيت و ريشه‌هاي آن، ص 188-189 21) اين كتابدر سال 1320، 1327 و 1345 شمسي در تهران چاپ شده است 22) توحيد، عبادت يكتاپرستي ، ص 4 (چاپ 1320 ش مقدمه آن تاريخ رمضان 1360 ق را دارد) 23) كتابي با همين نام «محو الموهوم» در 400 صفحه از سيد اسدالله خرقاني كه وي نيز كمابيش گرايش‌هاي روشن‌فكري و وهابي‌گرايانه در دين‌شناسي داشته، به كوشش آيت‌الله طالقاني به چاپ رسيده است.(نسخه چاپي آن در كتابخانه حسينيه ارشاد موجود است). اين نشانگر آن است كه توجه طالقاني به قرآن از مكتب شريعت سنگلجي و خرقاني است نه آنچنان كه برخي گفته‌اند تأثير‌پذيري از سيد جمال و عبده. بنگريد: خاطرات پيشگامان، ص 87 پاورقي 24) سال 1323 در مقدمه كتاب «چند سؤال از كسروي» آمده است: كتاب محوالموهوم استاد فقيد مرحوم شريعت سنگلجي از چاپ خارج ، كهنه پرستان از خواندن آن غفلت نفرمايند. 25) محوالموهوم و صحو المعلوم ، ص 3 26) بنگريد: وهابيت و ريشه‌هاي ان ، ص 165 27) وهابيت و ريشه‌هاي ان ، ص 168-176 28) بنگريد به :اسنادي از مطبوعات و احزاب دوره رضا شاه ، ص 136 در آنجا اشاره شده است كه وي به خاطر ماه رمضان، حملات ضد ديني خود را متوقف كرده است. وي مدير نشريه صداي اصفهان بود كه با هزينه شهرداري مي‌گشت. 29) بنگريد: ديوان مكرم اصفهاني، (اصفهاني، بي‌تا) . وحيد دستجردي در شرح حالي كه براي وي نوشته او را«سم ترياق خرافات» ناميد و از تلاش او در برابر علماي اصفهان به تفصيل ياد كرده است. نبايد انكار كرد كه گاه بازار برخي از چيزهاي شبه شعائر داغ مي‌شد كه زمينه را براي اين قبيل حملات فراهم مي‌كرد. سوژه‌ها اغلب مربوط به معجزه‌هاي منسوب به امامزاده‌ها، از جمله امامزاده‌ هارون ولايت، و نيز دسته‌هاي سينه‌زني و نيز حمل اجساد مردگان به عتبات و مانند آن است .وي در شعري (ديوان مكرم، ص 383) مي‌گويد: ضد خراقت آمده مكرم مبغوض پيش قوم تبه‌كار است مكرم خطا نكرده به اين ملت كين ذليل فرقه اشرار است 30) ديباچه‌اي بر رهبري، ص 133-134، 137 ، 140 31) همان ، ص 140 32) ما كتاب مستقلي با عنوان سيد اسدالله خرقاني ، روحاني نوگراي عصر مشروطه و رضا شاه نوشته‌ايم كه در سال 1382 توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي چاپ شده است. 33) خواهيم ديد كه بازگشت وي از نجف در حوالي سال 1328 ق بوده و بنابراين، اين تاريخ كه سال رفتن او را به نجف 1284 ق مي‌داند، نمي‌تواند درست باشد. بر اساس گفته خود خرقاني وي 25 سال در نجف بوده و بر اين اساس وي بايد به سال 1303 ق يا حوالي آن به نجف رفته باشد. 34) محو الموهوم ، مقدمه آيت‌الله طالقاني ، 35) حيات يحيي، (يحيي دولت آبادي ، تهران ، عطار ، 1371) ج 1 ، ص 59-60 36) اسناد و مدارك درباره سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي ، (صفات‌الله جمالي ، قم ، دارالتبليغ اسلامي ، 1349) ، ص 8 تاريخ بيداري ايرانيان، (ناظم الاسلام كرماني ، تهران ، اگاه ، 1361) ، ص 79-80 37) تاريخ انقلاب مشروطيت ايران ، ج 1، ص 207 ، در كتاب «تشيع و مشروطيت» مرحوم عبدالهادي حائري كه به نوعي بيانگر نقش نجف در نهضت مشروطه‌خواهي است، نامي از خرقاني برده نشده است. 38) تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، صص 239-243؛ تاريخ گيلان ، عبدالفتاح فومني، عطاءالله تدين،تهران ، فروغي 1353 ، ص 224. منبع تمامي كساني كه بعدا اين خبر را نقل كرده‌اند، كسي جز ملك زاده نيست. 39) تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج 1 ، ص 243-245 40) همان ، ج 1، ص 375 41) شرح اين حكايت را بنگريد در: تاريخ جرايد و مجلات ايران، (صدر هاشمي ، اصفهان ، كمال ، 1363) ج 2، ص 211-212 42) خاطرات عين‌السلطنه ، ج 9 ، ص 6807 43) همان ، ج 9 ، ص 6908 44) متن اين رساله را در «سيد اسدالله خرقاني روحاني نوگراي روزگار مشروطه و رضاشاه» به چاپ رسانده‌ايم. 45) محوالموهوم ، ص 23 46) محوالموهوم ، ص 39 47) همان ،ص 101 48) نقدي بر اين كتاب با عنوان «احراق لانه‌هاي فساد در رد ياوه‌هاي نگهبانان سحر و افسون» (به قلم م.ف.، قم، چاپخانه برقعي، 1331) به چاپ رسيد. در شماره 26 (مهر ماه سال 1330) تهران مصور يك دو برگي درباره كشف اين كتاب تسوط شهرباني منشتر كرده و از همه علما و نمايندگان مجلسين تقاضا كرد كه براي مبارزه با كمونيسم متحد شوند. در اين نشريه، چند صفحه از متن اصلي كتاب گراور شده و توضيحاتي در ذيل آن آمده است. (به نامه مجله تهران مصور به آيت‌الله چهارسوقي كه در ضمايم آمده، مراجعه فرماييد) نقد ديگري هم در رد اين كتاب تحت عنوان «راهزنان حق و حقيقت» از سوي آيت‌الله خالصي چاپ شد. ..................................................................................... منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول