چکیده
یکی از رویکردهای توسعه جوامع که اینگلهارت و ولزل، آن را تئوریزهکردهاند، تغییر فرهنگی، از ارزشهای بقا به ارزشهای ابراز وجود است. با تکیه بر نظریه تغییر فرهنگی، میتوان جوامع را به دو دسته کشورهای «بهرهمند از ارزشهای بقا و بهرهمند از ارزشهای ابراز وجود» تقسیمکرد. نوشتار پیش رو، با توجه به درگیریها و چالشهای نظری و مفهومی درخصوص کنش جمعی و عدم یکسانی نظر در عنوانگذاری برخی رویدادهای مردمی، درپی پاسخگویی به این پرسش است که «گونههای کنش جمعی در جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا چیستند و چه فرایندی را طیمیکنند؟»؛ ارائه مدل برساخته «چرخه بسته کنش جمعی» برای جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا، تلاشی در جهت پاسخگویی به پرسش این نوشتار خواهدبود که با استفاده از روشهای تبیینی- تحلیلی انجامیافتهاست. در این مقاله، براساس مدل برساخته کنش جمعی، «مصر» بهعنوان مطالعه موردی بررسیشدهاست.
واژگان کلیدی: ارزشهای بقا، ارزشهای ابراز وجود، کنش جمعی، جنبش اجتماعی، مصر.
مقدمه
رونالد اینگلهارت و کریستین ولزل از نظریهپردازان مطرح و سرشناس در حوزه اندیشههای پساماتریالیسم و تغییر فرهنگی هستند؛ این دو نویسنده با همکارانشان از سال 1975، مطالعات میدانی و پیمایشی خود را درخصوص تغییر فرهنگی و ارتباط میان توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آغازکرده، پس از چهار دوره پیمایش در سراسر جهان، کتاب نوسازی، تغییر فرهنگی و دموکراسی: توالی توسعه انسانی را در سال 2005 منتشرکردند؛ آنها در این کتاب به بازنگری نظریه نوسازی برمبنای توسعه انسانی، تغییر فرهنگی و توسعه ارزشهای ابراز وجود پرداختهاند؛ نویسندگان در این کتاب، دو ارزش بقا (Survival Values) و ابراز وجود (Self-Expression Values) را بررسیکرده، به این نتیجه رسیدند که دموکراسی فراورده گسترش ارزشهای ابراز وجود است. توضیح و تشریح تغییر فرهنگی اینگلهارت، از حوصله این نوشتار، خارج است اما میتوان به آنچه مورد نیاز این نوشتار است، بسندهکرد.
انسان پس از مرتفعشدن ارزشهای بقا و دستیابی به نیازهای بنیادی، به سطحی میرسد که خواهان ابرازِ بودنِ خود، برای تأثیرگذاری بر خود، دیگران و محیط است. بیگمان، یکی از مهمترین ابزارهای اعلام بودن در بعد سیاسی و اجتماعی، «کنش جمعی» (Collective Action) است که براساس شرایطی ویژه شکلمیگیرد. اگر این مفروض را درنظربگیریم که کنش جمعی در هر کشور، تابعی از ارزشها و سطح توسعهیافتگی آن کشور باشد، بایدگفت که در هر دسته از کشورهای بهرهمند از ارزشهای بقا و بهرهمند از ارزشهای ابراز وجود، کنش جمعی، متفاوت است؛ با توجه به این نکته، مقاله پیش رو، در پاسخ به این پرسش است که «گونههای کنش جمعی در جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا چیستند و چه فرایندی را طی میکنند؟»
نگارندگان در پاسخ به این پرسش، لاجرم به ارائه مدل برساخته «چرخه بسته کنش جمعی» پرداختهاند که طی آن، در این دسته از کشورها، کنش جمعی بدون تغییر فرهنگی مورد نظر و توسعه اقتصادی، توسعه اجتماعی و توسعه شناختی که درنهایت به توسعه و توانمندسازی انسانی منجرمیشود، فرجامی مشخص ندارد و مسئله موجد کنش، به انحای مختلف بازتولید میشود. مدل برساخته این نوشتار، ضمن نشاندادن بستهبودن این چرخه، مرزهای میان اصلاحطلبی، شورش، قیام، جنبش اجتماعی، انقلاب، جنگ داخلی و کودتا را با عنوان کنش جمعی، بهگونهای نشانمیدهد که بهصورت نظاممند (سیستماتیک) در ارتباط با یکدیگر هستند.
الف- مبانی نظری
1- ارزشهای بقا و ارزشهای ابراز وجود
نخستین و مهمترین احساس و نیاز انسان در زندگی، بقاست؛ یعنی ضروریترین لازمه زندگی که نبود آن، برابر با مرگ است؛ ازاینرو، چالشهای اساسی در برابر انسان نیز آنهایی هستند که بقا و بودن او را تهدیدمیکنند. برای بودن، میتوان رابطهای عمودی درنظرگرفت که بُن آن، بودن به معنای نفسکشیدن و سر آن، بودن به معنای نشاندادنِ بودنِ خود و بودن برای تأثیرگذاشتن بر بودنِ خود، دیگران و جامعه است؛ بنابراین، انسان با بودن معنیمییابد و با افزایش سطح امنیت بودن به معنای نفسکشیدن، انگیزههای انسان برای نشاندادن بودگی خود فزونیمییابند که این درحقیقت، همان گسترش ارزش ابراز وجود در اندیشه اینگلهارت و ولزل است.
مبنای اندیشه اینگلهارت و ولزل، هرم «سلسلهمراتب نیازها» آبراهام مازلو(1987)، روانشناس انسانگرای آمریکایی است؛ در این هرم، مازلو معتقد است که نیازهای انسان، شامل پنج گروه اصلی «جسمانی، ایمنی، اجتماعی، نفسانی و خودشکوفایی» هستند؛ به باور وی، هریک از این نیازها، نردبانی را میسازد که هرگاه، نیاز رده پایین برطرفشود، ردههای بالایی نیازها، فعالتر میشوند.
«بودن» برای انسان، هدفی اساسی است و هرگاه با مخاطرهای، مواجه شود، مسیر زندگی فرد در جهت مبارزه با آن شکلمییابد؛ این دلیل کاهش انتخابهای انسانی برای بسیاری از مردم بودهاست و به نظر اینگلهارت و ولزل، آنچه از این محدودیتها و مخاطرات میکاهد، توسعه اجتماعی- اقتصادی است. توسعه اجتماعی – اقتصادی، بهطور مستقیم بر درک مردم از امنیت وجودی خود اثرمیگذارد (اینگلهارت و ولزل،200522-23:)؛زیرا تهدیدهای اقتصادی با نیازهای بسیار بنیادین انسانها، مرتبط بوده، با شتابی بیشتر درکمیشوند.
با گسترش توسعه اقتصادی، تغییر فرهنگی بهوجودآمده از بودن به سوی ابراز بودن و تأثیرگذاشتن، در حرکت است؛ در این جوامع، انسان با عبور از مرحله بقا به پاسداشت ارزشهای ابراز وجود میپردازد که این عاملی در جهت رهایی از هر قدرت و جزماندیشی میشود. احساس امنیت وجودی مردم در پرتو ایمنی اقتصادی، خودمختاری عقلانی و استقلال اجتماعی، به گسترش آزادی انتخاب برای انسان و عدم پذیرش جزمیات ازسوی او منجرمیشود(اینگلهارت و ولزل،29:2005) اینگلهارت و ولزل، حرکت از سطوح پایین نیازها به سطوح بالاتر را در هرم مازلو، دگرگونی از اولویتهای مادیگرایانه به اولویتهای فرامادیگرایانه تعبیرمیکنند و معتقدند که دگرگونی از اولویتهای امنیت اقتصادی و فیزیکی به سوی اولویت برای ابراز وجود و کیفیت زندگی است (اینگلهارت و ولزل،33:2005)؛ ازسویدیگر، انسان در زیر این چتر آزادی، استقلال و رضایت بیشینه، معنا و معنویت ویژه خود را دنبالمیکند.
با توجه به آنچه گفتهشد، میتوان براساس رویکرد تغییر فرهنگی اینگلهارت و ولزل، جوامع را به دو دسته «بهرهمند از ارزشهای بقا و بهرهمند از ارزشهای ابراز» وجود تقسیمکرد. جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا جوامعی هستند که از نظر توسعه اقتصادی، توسعه شناختی و توسعه اجتماعی در پایینترین سطوح قراردارند که نتیجه آن، پایینبودن سطح توسعه انسانی است. سنجههایی که میتوان بهعنوان شناخت جوامع و تقسیمبندی آنها برمبنای ارزشهای بقا و ابراز وجود بهکاربرد، شامل شاخصهای اقتصادیِ خط فقر، نرخ بیکاری، درآمد سرانه، تولید ناخالص داخلی، ضریب جینی و میزان کالری؛ شاخصهای اجتماعی و سیاسیِ امید به زندگی، خلاقیت فردی، محدودیتهای اجتماعی بر انتخاب انسانی، احساس امنیت در وجوه مختلف و فرهنگ سیاسی و شاخصهای شناختیِ سطح تحصیلات، دلایل تحصیل در سطوح عالی، مهارتهای شناختی و مواردی دیگری از این نوع هستند.
ارزشهای بقا و ابراز وجود به دلیل آنکه جهانبینی و افق فکری افراد یک جامعه را تحت تأثیر خود قرارمیدهند، در جامعهشناسی سیاسی، اهمیتی قابلتوجه دارند؛ هریک از این ارزشها بر فرهنگ سیاسی، ایدئولوژی، شیوه حکومتکردن و حکومتشدن، نوع نظام حاکم، جهتگیریهای کلان حکومتی در سیاست داخلی و خارجی، برنامههای تغییر و توسعه جامعه، قشربندی، نظام اقتصادی و هر آنچه به پیوند جامعه و سیاست، مربوط باشد، تأثیرهایی بسیار مهم میگذارد که در تحلیلهای کنش جمعی، گذار و قوام دموکراسی و نوع ارتباط جامعه با دولت و سیاست، عنصری بنیادی خواهدبود؛ ازاینرو میتوان به مدلسازی و تشریح این فرضیه پرداخت که کنش جمعی در جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا، دارای چرخهای بسته است یا بهتعبیردیگر، کنش جمعی در این کشورها نظامی است که داده و نهاده یکسانی دارد.
2- مشخصههای کنش جمعی در جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا
2-1- طرح مسئله برای رسیدن به الگویی توصیفی
طی بررسیهای نظری درخصوص جنبشهای اعتراضی، «تعاریف، رویکردها و عنوانگذاریهایی بسیار» صورتگرفتهاند؛ در این بررسیها، اغلب، مرزهایی مشخص میان ماهیت و چیستی این جنبشها تعریفنشده، بهنوعیکه میتوانمدعیشد، از منظر نظری، ما با آشفتگیهایی قابلتوجه، روبهرو هستیم؛ از نظر عنوانگذاری، از میان گونههای مختلف این اعتراضها شاید بیشترین شباهتها در نوشتههای متفکران میان انقلاب و جنبشهای اجتماعی بودهاست.
فوران (1390)، گلدستون (1387)، کوهن (1392) که آثار آنها از مهمترین متون نظری فهم انقلابها هستند، میان این دو واژه، تفاوتی قائل نشدهاند و هرگونه رخداد به قصد بهچالشکشاندن حکومت فارغ از موفقیت یا عدم موفقیت آنها را در زیر عنوان انقلاب بررسیکردهاند؛ برای نمونه، گلدستون، برخی از مقالات را ازجمله «جک گودین درخصوص فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی، گی سیدمن در بحث مبارزه ضد آپارتاید، گلن رابینسون درباره انتفاضه فلسطین و انورالحق احدی درباره منازعات افغانستان» با عنوان انقلاب یادکردهاست. گلدستون (2011) حتی در مقاله معروف خود درخصوص تحلیل جنبشهای اعتراضی جهان عرب، آنها را با عنوان انقلابهای عربی مطرحکردهاست.
برخی نویسندگان، درواقع بهجای آنکه درباره انقلاببودن رویدادهای مورد بحثشان تردیدکنند، با تعابیری دیگر انقلاببودن آنها را توجیهکردهاند؛ برای نمونه، ریچارد کسلر (در گلدستون، 1387)، فروپاشی دولت مارکوس در فیلیپین را انقلابی با ویژگیهای غیرمعمول بیانمیکند؛ همین غیرمعمولبودن را هم گودین (در گلدستون: 1387) در تحلیل اروپای شرقی پس از 1989 بهکارمیبرد یا جان فوران (1390: 298 تا 339) در مقاله «جامعهشناسی تطبیقی- تاریخی انقلابهای اجتماعی کشورهای جهان سوم»، رخدادهای السالوادور، گواتمالا، پرو و فیلیپین را تنها به این دلیل که یک انقلاب اجتماعی در دستورکار کنشگران بوده، با عنوان «انقلابهای نافرجام» معرفیکردهاست؛ این درحالی است که السالوادور (1979 تا 1991)، درگیر نوعی جنگ داخلی تمامعیار بودهاست که نتیجهای جز آتشبس دربرنداشته اما جان فوران، آن را شدیدترین کوشش انقلابی در تاریخ بشری میداند.
آلوین استانفورد کوهن نیز در پیوست کتاب خود که به تشریح نسل سوم نظریههای انقلاب پرداختهاست، چارچوبهای تحلیلی برخی از نویسندگان را که بهطور عمده درخصوص جنبشهای اجتماعی هستند، با عنوان نظریههای انقلاب مطرحکردهاست: نظریاتی مانند «گوستاو لوبون، تدرابرت گر، اسملسر و چارلز تیلی».
چارلز تیلی نیز در کتاب جنبشهای اجتماعی خود با بیان این جمله که «اصطلاح جنبش اجتماعی، متعلق به هیچکس نیست و همه تحلیلگران و منتقدان آزادند به هر صورتی که تمایلدارند، از این عبارت استفادهکنند»(تیلی،7:2004) بهطور تلویحی، این را پذیرفته و آشکارمیکند که آشفتگیهای معنایی جنبشهای اعتراضی تا چه اندازه بالایند و بر این اساس، وی فرمولسازی خاصی برای شناسایی جنبشهای اجتماعی ارائهمیدهد و آن، همراهی پویش، رپرتوار و WUNC[1] است؛ اما بااینحال، تنها متفکری که بیشترین سعی را در چارچوبدهی به کنش اعتراضی بهکارگرفته، خود چارلز تیلی است؛ وی در کتاب از بسیج تا انقلاب (1978)، مدعی است که پدیدههایی مانند انقلابها، شورشها، جنبشهای اجتماعی توطئههای سیاسی و حتی بسیاری از کودتاها انواعی مختلف از کنش جمعی هستند که با تغییر یا جلوگیری از تغییری در جامعه اتفاقمیافتند.
نوعآوری نظری و تیزبینی تئوریک تیلی این اصل را نشانداده که در هر دوره، متناسب با شرایط آن دوره، نوع کنش جمعی، متفاوت خواهدبود. تیلی بیانمیکند که در هر دورهای، راههایی بیشمار وجوددارند که مردم بتوانند آنها را برای رسیدن به هدف مشترک بهکارگیرند. تیلی دو اصل را در انتخاب نوع کنش جمعی بهصورت پرسش مطرحمیکند و آن اینکه «چه شکلهایی از کنش، بهواقع دردسترساند؟» و دوم، «مناسبت و کارآمدی آن ابزار است که گروهها به آن بایدتوجهکنند»(تیلی،153:1984). طبیعی است که انتخاب نوع کنش با درنظرگرفتن سنجههای آن (دردسترسبودن و کارآمدی)، خود، تابعی از فرهنگ، هنجارها، سطح توسعهیافتگی، میزان تحصیلات کنشگران و نمونههایی از این دست است.
2-2- تشریح الگوی برساخته چرخه بسته کنش جمعی
همانگونهکه نیازهای انسان در مراحل مختلف، تغییر و تکاملمییابند، متناسب با آن نیازها، دغدغهها و ارزشهای او نیز دگرگون میشوند و این دگرگونیها، نوع رفتار او را در زندگی فردی و جمعی نمایانمیسازند؛ با این استدلال، «آغاز، فرایند و فرجام کنش جمعی» نیز در هر جامعهای، تابعی از ارزشهای آن جامعه خواهندبود. در جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا به دلیل اولویتداشتن حفظ بقا و وجود جامعهای با ویژگیهای اقتدار دولتی، بیگانهستیزی و جمعگرایی، فرایند کنش جمعی، با آغازی بسیار دیرهنگام، فرایندی خشونتآمیز و پیچیده و فرجامی مبهم، روبهروست. پیچیدگی فرایند ازاینروست که در این جوامع، کنش جمعی با گونههایی متفاوت، مواجه است؛ زیرا خواستهایی گوناگون، مطرح بوده، کارگزاران غیرهمسنخِ فراوانی در آن مشارکتدارند که فرجام کنش را با ابهام روبهرومیکنند و درنتیجه، چرخه کنش را بهصورت بسته نگهمیدارند.
چرخه بسته کنش جمعی در جوامع بهرهمند از ارزشهای بقا، شامل مجموعهای از کنشهاست که هریک بهرغم تعریفی جدا و روندی خاص، بهصورت سامانهوار در ارتباط با یکدیگر عملمیکنند؛ کنش جمعی در این جوامع، همواره با یک مسئله و مشکل آغازمیشود؛ این مشکل میتواند طیفی گسترده از مسائلی مانند تورم، بیکاری، بیعدالتی، تا فقدان آزادیهای سیاسی، نادیدهانگاری ارزشهای جامعه و از همه مهمتر، تلاشهای دولت برای بقا و امنیت خود باشد.
پس از ایجاد مسئله، همواره گروههایی پیشرو در جامعه هستند که از راه فعالیتهای روزنامهای، جهتگیریهای حزبی، نشستها، تبلیغات رسانهای، مذاکره با مقامها، تلاشهای انتخاباتی و بهطور کلی، آنچه چارلز تیلی از آن بهعنوان رپرتوار[2] جنبش اجتماعی یادمیکند (تیلی،3:2004) ، سعیدارند، آن مسئله را حلکرده، به نخبگان سیاسی گوشزدکنند که نتیجه آن، چیزی جز نادیدهانگاری ازسوی دولت و دستگیری و زندانی اصلاحگرایان، تعطیلی روزنامهها و اعلام فضای بسته به بهانه حفظ رژیم نخواهدبود؛ این روند، تداوم و تشدید مسئله را موجب میشود.
با بهوجودآمدن مشکل، برخی گروهها و جناحهای سیاسی، فکری و مدنی، ممکن است به شکلگیری نوعی جنبش اجتماعی محدود و مقطعی روبیاورند که نتایجی قابلانتظار را رقمنمیزند؛ این جنبش میتواند گروههای اصلاحطلب را در جامعه گسترشدهد و طرح اصلاحات را بپروراند و ازطرفدیگر، ممکن است اعمال اصلاحطلبان به شکلگیری جنبشهای اجتماعی منجرشود؛ اما این جنبشها محدود و فاقد فراگیری عمده در سطح جامعه هستند و توان بهچالشکشیدن دولت را ندارند. افزایش دامنه اعتراضها به دلیل فزونییافتن مسئله موجد کنش و عدم موفقیت اصلاحطلبان در بهچالشکشیدن دولت و برآوردهکردن انتظارهای شهروندان، دادهای برای آغاز شورش است.
آنچه در شورش رخمیدهد، بهطور صرف، اعلام عصبانیت عمومی و بیان خشم بدون ارائه آلترناتیو و اهداف است. با گسترشیافتن دامنه شورش، ممکن است دولت به انجام اصلاحاتی دستبزند اما این اصلاحات دیرهنگام، به تضعیف بیشتر رژیمها منجرمیشوند زیرا «این اصلاحات ازیکطرف، بهمنزله اقرار به نقض رژیم بوده، ازطرفدیگر، مشوقی برای اعمال فشار بیشتر بر حکومت هستند» (گلدستون، 1387: 16)؛ علاوهبراین، دولت آنقدر نزد توده مردم بیاعتبار شدهاست که کنشگران، هیچیک از وعدهها و اصلاحات را عمیق و قابلاعتماد نمیدانند و آنها را پوچ و بیارزش میشمارند و به قول ماکیاول معتقدند که این اقدامها از سر ناچاری بودهاند.
با گسترش دامنه شورش و وسعتیافتن مسئله اولیه، گروههای مخالف در ارائه راهحلی برای پایاندادن به بحران میکوشند؛ قیام در این مرحله از کنش جمعی شکلمییابد که نهاده آن پس از یک دوره برزخی میتواند انقلاب، جنگ داخلی، کودتا یا حمله خارجی باشد و این امکان نیز وجوددارد که هریک از این برایندها به دیگری تبدیلشود؛ هریک از این نتایج، نهتنها ازمیانبرنده مسئله موجد کنش نیستند بلکه ایجادکننده مسائلی دیگر نیز خواهندبود که در نمودار زیر بهتصویرکشیدهشدهاست.
درخصوص گسترش کنش جمعی، از یک مسئله تا دگرگونی در ساختارها بایدگفت که این ناشی از «چرخه اعتراض» است که سیدنی تارو، آن را مطرحکرده، دلاپورتا و دیانی، از آن استفادهمیکنند (دیانا، 188:2006). چرخه اعتراض، مفهومی برای تحلیل تحول گونههای کنش جمعی، در طول زمان است. ویژگیهای یکسان «چرخه اعتراض» را میتوان بهطور کلی، این موارد دانست: گسترش شتابزده کنش جمعی به بخشهای مختلف جامعه، گسترش خلاقیت در گونههای مبارزه، پیدایش چارچوبهای تازه کنش جمعی، آمیختگی مشارکت سازمانیافته و غیرسازمانیافته و پیوستگی تعاملهای شدتگرفته که میتواند به اصلاح، سرکوب و انقلاب منجرشود (ترو، 153:1994).
2-3- نهادههای قیام و بازتولید مسئله در چرخه بسته کنش جمعی
پیچیدگی کنش جمعی در کشورهای دارای اولویت بقا، چیزی است، فراتر از آنچه در بالا گفتهشده. همانگونهکه در نمودار بالا نشاندادهشدهاست انقلاب، کودتا، جنگ داخلی و احتمال حمله خارجی، «نهادههای قیام» بهشمارمیروند که این امکان نیز وجوددارد، هریک از این پیامدها به دیگری تبدیلشود؛ هریک از این نتایج، خود دارای نتایج احتمالی هستند که کنش جمعی را به فرجامی خواهندرساند؛ این فرجام، تداوم مسئله یا بازتولید مسئله در اشکال جدیدتر و آغاز دوباره کنش (چرخه بسته) خواهدبود. برای انقلاب میتوان دو پیامد اصلی و متناوب را شناساییکرد: شکست انقلاب و تداوم مسئله به همراه اتمیزهشدن جامعه، تغییر رژیم و ظهور دیکتاتوری و درنتیجه، بازتولید مسئله اصلی که به کنش جمعی معطوف به انقلاب منجرشدهاست. جنگ داخلی میتواند به کودتا و کودتا نیز میتواند به جنگ داخلی تبدیلشود.
براساس جملهای معروف که میگوید: «مردم در انقلابها هیزمکش آتش هستند» میتوان نقش مردم را در هر کنشی بهویژه در کشورهای بهرهمند از ارزشهای بقا، ناچیز و سیاهیلشکر دانست زیرا در کشورهایی که تغییر فرهنگی رخنداده و دموکراسی در آنها برقرار نباشد، هر کنشی از یک مسئله کوچک آغازمیشود و درنهایت، به مبارزه بر سر قدرت کشیدهمیشود. کنش جمعی پس از جلب توجه ملی و پاسخ دولت، به مرحله اوج منازعه میرسد که ویژگی این مرحله، وجود سازماندهندگان جنبش است. پس از فروکشکردن اعتراض در قالب شکلگیری انقلاب یا پیروزی و شکست جنبش، این نخبگان و احزاب هستند که ابتکار عمل را در دست خود میگیرند (ترو، 168:1994) و بهطور مجدد، زمینههای شکلگیری مسئله موجدِ کنش جمعی، فراهم میشوند.
ب- مطالعه موردی: کنش جمعی مصر در ابتدای قرن 21
1- تغییر فرهنگی و ارزشی در مصر
فرهنگ و ارزشها بهنسبت تحولات جامعه در طول زمان با تغییرهایی همراه هستند؛ این تغییرهای تدریجی به صورتهای ظاهری و باطنی، خود را نشانمیدهند. مهمترین عامل تغییر فرهنگی از نظر اینگلهارت و ولزل، توسعه اقتصادی است. توسعه اقتصادی بهعنوان مسیر افزایش حق انتخاب و گذر از ارزشهای بقا، تغییر فرهنگی/ ارزشی بهسوی ارزشهای ابراز وجود را بهارمغانمیآورد. جهان عرب بهعنوان منطقهای با مشخصههای پدرسالاری، فقدان نهادهای دموکراتیک، رانت نفتی، سطوح پایین فرهنگ مدنی و دموکراتیک همراه با فزونی سطح تحصیلات (بهمثابه استقلال عقلانی و شناختی) و رشد بالای اقتصادی (بهمثابه استقلال مالی و افزایش حق انتخاب)، نتوانستهاست، تغییر فرهنگی- ارزشی یادشده را بهدستآورد.
در نقشه فرهنگی جهان در سال 2000، جایگاه کشورهای عربی بهطور عام و مصر بهطور خاص در سطوح بالای ارزشهای سنتی و ارزشهای بقا قراردارد (اینگلهارت و وازل، 63:2005)؛ حتی در میان گروههای مذهبی، جوامع مسلمان در سطوح منفی ارزشهای ابراز وجود و سطوح بالای اقتدار سنتی قراردارند (اینگلهارت و وازل، 68:2005). در رگرسیون ارزشها و دموکراسی نیز، کشورهای عربی و اسلامی با حداکثر میزان 30 درصد ارزشهای ابراز وجود، دارای حداکثر نمره 15 در میزان دموکراسی هستند (اینگلهارت و وازل، 2005: 155-154). از نظر اینگلهارت و ولزل، کشورهایی با نمره مصر (ابراز وجود 29 و دموکراسی 5)، نوعی استثنای معنیدار هستند که نسبتبه ارزشهای ابراز وجود از سطوح دموکراسی پایینتری بهرهمندند.
در گزارشهای خانه آزادی، کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در رده «کشورهای فاقد آزادی» با میانگین 2 درصد دستهبندیشدهاند؛ اما در این گزارشها، وضعیت آزادی در کشورهای مصر و تونس، رشد صعودی داشتهاست.[3] تونس در شاخص توسعه انسانی، رتبه چهارم را داشته، مصر در رتبه چهاردهم قراردارد؛ بدینترتیب اگر بخواهیم سنجههای خانه آزادی را ملاک قراردهیم، باید رشد ارزشهای ابراز وجود را دلیل کنش و اگر تحلیلهای اینگلهارت را ملاک قراردهیم، باید وجود ارزشهای بقا را در شکلگیری کنش در مصر و تونس، مهم بدانیم؛ این تفاوت از گونه بررسیهاست. سنجههای انتخابی اینگلهارت و ولزل برای اندازهگیری آزادی، دموکراسی و ارزشها از نوع کیفی هستند؛ درصورتیکه خانه آزادی، سنجههای کمی را مدنظردارد؛ این بزرگترین ایراد واردشده به گزارشهای خانه آزادی است که اینگلهارت و ولزل نیز به آن تاختهاند.
پی نوشت:
[1] . مخفف چهار واژه «ارزشمندی، وحدت، تعداد و تعهد» است.
[2] . در فارسی، عبدالحسین نیکگوهر، آن را فهرست و علی مرشدیزاده، آن را چنته ترجمهکردهاند.
[3] . برای دسترسی به گزارشهای خانه آزادی درخصوص خاورمیانه و شمال آفریفا رک:
http://www.freedomhouse.org/regions/middle-east-and-north-africa/2011
منابع
منابع فارسی
- احمدی، حمید (1390)؛ جامعهشناسی سیاسی جنبشهای اسلامی؛ تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
- اوتاوی، مارینا (1386)؛ گذار به دموکراسی یا شبهاقتدارگرایی؛ برگردان سعید میرترابی؛ تهران: نشر قومس.
- اونیل، پاتریک (1385)؛ مبانی سیاست تطبیقی؛ برگردان سعید میرترابی؛ تهران: نشر قومس.
- بشیریه، حسین (1384)؛ انقلاب و بسیج سیاسی؛ چ 6، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- حسینی گلی، اسماعیل (1384)؛ «اصلاحات در مصر»، خاورمیانه 5: ویژه اصلاحات در خاورمیانه؛ تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران: ص157 تا 193.
- سعیدی، شیوا (1390)؛ «ریشههای اقتصادی قیام مصر»، ماهنامه بازار بینالملل؛ سال سوم، ش 11.
- شهرامنیا، امیرمسعود و نازنین نظیفی (1391)؛ «مصر؛ از اعتراض تا انقلاب نیمهتمام»، همایش دو سال پس از انقلاب 52 ژانویه: درسها و دستاوردها؛ تهران: پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و انجمن علوم سیاسی ایران.
- کاساگراندا، روی (1389)؛ «انقلاب پانعرب»، ماهنامه مهرنامه؛ برگردان شادی آذری؛ سال اول، ش 9، ص 108 تا 111.
- کوهن، آلوین استانفورد (1392)؛ تئوریهای انقلاب؛ برگردان علیرضا طیب؛ چ 21، تهران: نشر قومس.
- گلدستون، جک (1387)؛ مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلابها؛ برگردان محمدتقی دلفروز؛ چ 2، تهران: کویر.
- نبوی، سید عبدالامیر (1389)؛ «بهار دموکراتیک عربی»، ماهنامه مهرنامه؛ سال اول، ش 9، ص 116 تا 118.
منابع انگلیسی
- Abrel, David, (1966), The peyote Religion Among the Navaho,Chicago, Aldine Press.
- Adorno, T. and Hotkheimer, M. (1969), Dialectic of Enlightenment, New York, Seabury Press.
- Amin ,Samir(2011)," 2011: An Arab Springtime?" monthlyreview, Volume 63, Issue 05 (October)
- Blattman, Christopher & Edward Miguel(2010), "Civil War", Journal of Economic Literature, No. 48:1,pp.3–57.
- Blumer ,Herbert, (1951),"Collective Behavior," in A. M. Lee, ed., Principles of Sociology, New York, Barnes & Noble, pp. 67-121.
- Collier, Paul & Anke Hoeffler(2007), "Civil War" in T.Sandler & K.Hartley(ed), the Handbook of Defense Economics, Elsevier:North Holland Publishing Co,V.2,pp.711-740
- Della porta,Donatella and Mario diani(2006 (1999)), social movement: in introduction ,second edition, Blackwell publishers.
- Durkheim Émile,( 1997 (1893)),The division of labor in society, Translated by W. D. Halls, University of California Press.
- Gamson, William,(1990(1975), The Strategy of Social Protest, Belmont, CA:Wadsworth.
- Giddens, Anthony, (2009 (1982)), Sociology, 6th Edition, Revised and updated with Philip W. Sutton,Cambridge, Polity Press.
- Huntington, s.p(1991), The Third Wave:Democratization in the late twentieth centyury. University of Oklahama Press.
- Inglehart, Ronald & Christian Wlzel,,(2005) Modernization, cultural change and democracy: the human, development sequence, Cambridge university press.
- Jones, Eric L. (1985) The European Miracle: Environments, Economies and Geopolities in the History of Europe and Asia (3rd ed.). Cambridge: Cambridge University Press.
- Maslow, Abraham (1987 (1954)), Motivation and Personality. 3rd edition. New York:Harper and Row.
- Neveu, E, (2002), Sociologie des mouvements sociaux, Paris, La Découverte.
- Park, R.E., Burgess, E.W. (1924). Introduction to the Science of Sociology. Chicago: Univ. of Chicago Press.
- Sambanis,Nicholas(2004), "What Is Civil War? Conceptual and Empirical Complexities of an Operational Definition Authors" ,The Journal of Conflict Resolution, Vol. 48, No. 6, pp. 814-858.
- Small, Melvin, & J. David Singer,(1982), Resort to arms:International and civil war, 1816-1980, Beverly Hills,CA:Sage.
- Tarrow,Sidney,(1994),Power in Movement,Social Movement, Collective Action and Politics, Cambridge, Cambridge University Press.
- Tilly , charles, (1984), “social movements and national politics”, in Wright, C. and Harding,s. (eds), Statemaking and social movement, Ann Arbor, university Michigan prss.
- Tilly , charles, (2004), Social Movements, 1768-2004 , Paradigm Publishers.
- Tonnies, Ferdinand(1995 (1887), community and association, Translated by C.Loomis,London, Routledge and Kegan Paul, pp.13-29.
منابع الکترونیکی
- حملاوی، حسام (1390)؛ در
http://www.wpiran.org/fa/articles/83-1390-04-09-20-30-13/1202-1390-05-22-21-23-09.html
- منصور، شریف (2010)؛ «انقلاب فیسبوکی، کفایه، مبارزه برای دموکراسی و حکومت خوب در مصر»، مرکز بین المللی مبارزه بدون خشونت؛ در:
http://nonviolent-conflict.org/index.php/movements-and-campaigns/nonviolent-conflict-summaries/1368
نویسندگان:
سیدحسین اطهری: هیات علمی
سید عباس حسینی: مربی
دو فصلنامه جامعه شناسی سیاسی جهان اسلام دوره 3، شماره 6، بهار و تابستان 1394.
ادامه دارد...