اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  غرب از نگاه غرب

باب نیوگباوئر

زوال احترام به اخلاقیات و ارزش های اخلاقی

نزدیک به 48 درصد از کودکان آمریکایی از مادرانی زاده می شوند که ازدواج نکرده اند و 43 درصد از آنان در خانه هایی زندگی می کنند که یکی از والدین در آن حضور ندارد

زوال احترام به اخلاقیات و ارزش های اخلاقی

گروه غرب از نگاه غرب خبرگرای فارس: 

با چند استثنای معدود، تمام جنبه های زندگی آمریکایی رو به زوال دارد
حتما تاکنون اخبار مربوط به نمایندگانمان را در واشنگتن شنیده اید که صندوقی را با هدف پرداخت پول به شاکیان آزار و اذیت جنسی تشکیل داده اند. اگر این کار خشم تک تک آمریکاییان را برنیانگیزد، نمی دانیم چه چیز دیگری این کار را خواهد کرد. این تنها نوک کوه یخ اعمال خلاف اخلاقی است که سال های سال است کشورمان را فراگرفته است.
وقتی به این واقعیت فکر می کنید که نزدیک به 48 درصد از کودکان آمریکایی از مادرانی زاده می شوند که ازدواج نکرده اند و 43 درصد از آنان در خانه هایی زندگی می کنند که یکی از والدین در آن حضور ندارد، چه احساسی به شما دست می دهد؟ امروزه در مقایسه با 72 درصد سال 1960 تنها 50 درصد آمریکاییان بالای 18 سال ازدواج کرده اند. با توجه به چنین آمار و ارقامی انتظار دارید چه اتفاقی برای اخلاقیات و ارزش های اخلاقی بیفتد؟ آیا واقعا انتظار بهبود آنها را دارید؟

زوال تحصیلات دولتی کودکانمان حتی از این هم وخیم تر است
 مدارس آمریکایی متوسط بسیار کمتر در مورد موضوعات مهمی چون تاریخ آمریکا، دستور زبان انگلیسی، ادبیات، موسیقی و هنر آموزش می دهند. به جای آن بخش بزرگی از آموزش های مدارس را موضوعات مربوط به «عدالت اجتماعی»، محیط زیست گرایی و سکس تشکیل می دهند. در دبیرستان ها در همان اندک آموزش هایی که درباره تاریخ ما داده می شود، آمریکا کشوری با پیشینه تاریخی غیراخلاقی تصویر می شود که نکات منفی مختلفی چون برده داری، نژادپرستی، بهره کشی اقتصادی و نظامی گرایی از مشخصه های آن به شمار می آیند.

بیشتر دانشگاه های امروزی به مجامعی سکولار تبدیل شده اند
مدارس به اصطلاح آموزش عالی ما اکنون به مراکزی برای اشاعه چپگرایی تبدیل شده اند که  گذشته از شستشوی مغزی، دانشجویان معمولا چیز چندانی فرا نمی گیرند. حتی  در این باره که ما چگونه تعریف ازدواج را تغییر داده ایم نیز حرف چندانی زده نمی شود. اکنون حتی می توانیم ختم روابط مردانه و زنانه را اعلام کنیم، چون امروز ازدواج صرفا ازدواج است و جنسیت در آن هیچ معنایی ندارد. برای همین دیگر اهمیتی ندارد که کودکان توسط یک مادر و یک پدر بزرگ می شوند یا توسط دو مادر یا  به دست دو پدر. در تاریخ مکتوب بشر، برای اولین بار جنسیت به چیزی بی معنا و بلاموضوع تبدیل شده است.

آیا شاهد به آخر رسیدن مفهوم درست و غلط در آمریکا هستیم؟
به دست کم دو نسل از جوانان آمریکایی آموخته شده است که دسته بندی های اخلاقی چیزی جز ترجیحات و اولویت های شخصی نیستند و مطالبات ارزشی را دیدگاه های شخصی نام نهاده اند. به همین دلیل است که هم اکنون در جشن های فارغ التحصیلی برخی از دبیرستان های سراسر کشورمان، پسران به عنوان ملکه جشن انتخاب می شوند و به زنانی که با حضور مردان در رختکن زنانه ورزشگاه مدرسه مخالفت کنند، برچسب بی تحمل و نامداراگر زده می شود.  صحبت بر سر آن است که  تنها طی 50 سال دنیا به کلی وارونه شده است.

زوال مذهب دلیل عمده این مشکلات اخلاقی بوده است
مذهب سال هاست که در سراشیب افولی خطرناک قرار گرفته و دیگر هیچ حقیقت اخلاقی وجود ندارد، چرا که دیگر برای اخلاقیات یک مبنای مذهبی درکار نیست. به جای هدایت شدن توسط نظام نامه ای متعالی تر از خودمان، به آمریکاییان آموخته می شود که برای تعیین نوع رفتارشان بر احساسات خود اتکا کنند. به جای هدایت اخلاقی کودکان از آنها پرسیده می شود: «دراین مورد چه احساسی داری؟» هر چند که هنوز اکثریت قاطعی از آمریکاییان به خدا اعتقاد دارند، اما شمار کسانی که هرگونه تعلق مذهبی را انکار می کنند، با رشدی سریع از 6 درصد سال 1999 به 22 درصد درسال 2014 رسیده است. در میان نسل هزاره ای ها این رقم 35 درصد بوده است. در یک نظرخواهی که به تازگی گالوپ انجام داده 77 درصد آمریکاییان گفته اند که  وضعیت ارزش های اخلاقی در کشور ما هر چه می گذرد وخیم تر می شود.
راه مقابله با این زوال همه جانبه چیست؟

 بیشتر چیزها با آموزش و پرورش شروع می شود و پایان می یابد
آموزش و پرورش شالوده تغییر است. از شوربختی آمریکا ما اجازه داده ایم که آموزش وپرورش کودکانمان از دستمان خارج شود و در 50 سال گذشته بخش عمده کنترل برنامه درسی مدارس مان را به بوروکرات های لیبرال سپرده ایم. مگر آن که روند تحصیل را به یک سطح محلی بازگردانیم، در غیراین صورت دولت بوروکرات و متقلبان لیبرالی که مدارس ما را اداره می کنند، همچنان به فرزندانمان آموزش خواهند داد که چگونه سوسیالیست های خوبی باشند.
وقتی پای محتوایی که به فرزندانمان آموزش داده می شود به میان می آید، ما به عنوان والدین حقوق خودمان را به دولت های ایالتی و هم فدرال واگذار کرده ایم  و شاهد بوده ایم که هرچند دلهره و نگرانی مان  کاهش یافته، اما قطعا وضعیت سیستم آموزش و پرورش ما وخیم تر شده است. وقتی والدین در جلسات هیئت مدیره مدارس محلی شرکت نمی کنند و فقط 10 تا 20 درصد از  رای دهندگان واجد صلاحیت در انتخاب اعضای هیئت مدیره های مدارس حضور می یابند، چیزی گیرمان می آید که استحقاقش را داریم؛ یعنی برنامه های درسی ناجور و تصمیمات ناجور از سوی مدیران مدارس. تن دادن به مسئولیت خود برای رای دادن در انتخابات های محلی،  قطعا راهی است برای تغییر دادن اوضاع و جلوگیری از وخامت بیشتر فرهنگ در آمریکا.

خدا از سیستم تحصیلات دولتی ما رخت بر بسته است
یک دلیل دیگر وخامت سیستم آموزش و پرورش ما این واقعیت است که ما خدا و همراه با آن رفتار اخلاقی منطبق بر آموزه های انجیل را از مدارسمان بیرون کرده ایم. در نتیجه کار به جایی رسیده که  امروزه در برابر قلدری در مدارس کمترین تحملی نداریم، ولی  در زمینه  رسیدگی به  موضوع آزار و اذیت فراگیر فرزندانمان در شبکه های اجتماعی از سوی همتایانشان، هیچ کاری انجام نداده ایم. گام بعدی چپگرایان برای از میان برداشتن میراث ما چیست؟
چپگرایان با کمک آمریکای شرکتی حتی کریسمس را به گونه ای تغییر شکل داده اند که نمی توانیم بگوییم «کریسمس مبارک» بدون آنکه خرناسی تحویلمان ندهند. درباره ایده  بر پا داشتن یک صحنه تزئینی از عید میلاد  مسیح بر اساس آموزه های همجنس گرایانه مردانه و گذاشتن مجسمه ای از کودکی عیسی به همراه دو پدر چه نظری دارید؟
آیا دیگر زمان آن نیست که انجیل را - اگر نه به هیچ دلیل دیگری، به عنوان یک کتاب مرجع تاریخی- به کلاس های درس بازگردانیم؟ آیا زمان آن نیست که والدین از نگریستن به سیستم مدارس ما به عنوان یک مهدکودک روزانه برای فرزندانشان دست بردارند؟ آیا زمان آن نیست که به اخلاقیات و ارزش های اخلاقی بازگردیم که موجب عظمت این کشور شده اند؟ به باور من  همه ما باید قبول کنیم که پاسخ این پرسش ها مثبت است، ما باید این کار را کنیم، اما آیا تمایل دارید شخصا کاری درارتباط با آن انجام دهید و برای کاستن از این وخامت اوضاع، مسئولیت بپذیرید؟

اگر رای نمی دهید شکوه و شکایت نکنید
همه ما از نمایندگانی که قرار است ما را نمایندگی کنند شکوه و شکایت داریم، ولی این هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. بیشتر این مقامات انتخابی تنها نماینده صاحبان منافع خاص هستند که به کارزارهای انتخاباتی آنها کمک مالی کرده اند. ما همواره، بارها و بارها همان باتلاق نشینان همیشگی را انتخاب می کنیم، بیشتر به این دلیل که جماعت رای دهنده آگاهی کافی ندارند.
چیزی که به راستی انسان را تکان می دهد این است که به نظر نمی رسد اصلا برایمان اهمیتی داشته باشد که چه کسی انتخاب می شود، این داستان صرفا توسط شمار مشخصی از افرادی تکرار می شود که در هر انتخابات پای صندوق ها می روند ورای خود را می دهند. اگر سرتان خیلی شلوغ تر از آن است که بتوانید بروید و رای دهید، یعنی سرتان خیلی شلوغ است که نسبت به آینده کشورتان اهمیتی بدهید و در نتیجه همانطور که همیشه گفته ام «برایمان دولتی بر سر کار می آید که استحقاقش را داریم.»

نویسنده: باب نیوگباوئر (Bob Neugebauer)، پژوهشگر مسائل دینی و اجتماعی
منبع:  yon.ir/DFNes
انتهای پیام. 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول