اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

به احترام هفتمین روز شهادت دکتر سیدمحمدعلیشاه موسوی

عسل طبیعی «گردیز»

شهادت دکتر موسوی برای خودش شیرین‏تر از عسل گردیز بود، اما برای خانواده و دوستان و مردم زادگاهش و گذشته از آن برای مردم افغانستان، اعم از شیعه و سنی. غم‏انگیزترین و غمبارترین فاجعه بود.

عسل طبیعی «گردیز»

خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات: دکتر سید‏علیشاه موسوی نویسنده افغانستانی کتاب «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو»، جمعه گذشته ۱۲ مرداد در جریان تروریستی انفجار انتحاری توسط داعش در مسجد صاحب‏‌الزمان (عج) در نماز جمعه زادگاهش منطقه خواجه‌حسن گردیز به شهادت رسید. در این رویداد تروریستی بیش از ۱۲۰ نفر شهید و مجروح شدند.

محمدسرور رجایی، نویسنده افغانستانی و هم‌وطن شهید موسوی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده، یاد او را با خاطراتی شیرین زنده نگه داشته است.

با شهید دکتر سید محمد‏علی‏شاه موسوی، از ۱۰ سال پیش آشنا شدم. این آشنایی به مرور روزها به دوستی و برادری رسید. در هر وضعیتی جویای حال هم بودیم. هر بار که به افغانستان می‏‌رفت برای کودکان شهرش مجله «باغ» را سوغاتی می‏‌برد. هربار هم که می‌‏آمد برایم کتابی سوغاتی می‌‏آورد، اما آخرین باری که آمد سوغاتی‌اش فرق داشت و نگرانم کرد. آخرین بار یک شیشه عسل با مقداری چای سبز آورده بود. گفتم: «آقای دکتر! عسل را هم از افغانستان آوردی؟» با همان لبخند همیشگی‌‏اش گفت: «طعم شهر زادگاهم را آوردم، عسل طبیعی گردیز است.»

جمعه شب دوازدهم ماه اسد، پیامی از دوست ساکن کابل برایم رسید. نوشته بود. «دکتر سید محمدعلیشاه موسوی امروز در انفجار تروریستی نماز جمعه شهر گردیز به شهادت رسید.» از نام گردیز و نام دکتر محمدعلی‏شاه تنم لرزید. خدا خدا می‏‌کردم که تشابه اسمی باشد. ساعت یک شب وقتی خبر شهادت دکتر سید محمدعلی‏شاه موسوی را در یکی از خبرگزاری‌‏های داخلی افغانستان دیدم، زار زار گریستم. شهید دکتر موسوی رفیق و راهنما و استادم بود. ما قرارهای بسیاری باهم داشتیم. تازه تدوین و تنظیم گفت‏‌وگوهایش را آغاز کرده بودم.

انگار همین دیروز بود. مهرماه سال ۱۳۹۰ برای ساخت مستند شهید ایرانی جهاد اسلامی افغانستان، احمدرضا سعیدی به کابل رفته بودم. به شهید دکتر موسوی زنگ زدم. در گردیز بود. گفتم «دوست دارم بیایم گردیز»، با مهربانی مانعم شد و گفت: «مسیر راه کابل ـ گردیز ناامن است. خودم کابل می‏‌آیم.» دو سه روز نگذشته بود که تماس گرفت و گفت: «در کابل هستم.» به دیدارش رفتم، وقتی از سفرم به بهسود گفتم، با تعجب پرسید: «تنها می‌‏روی یا همراه داری؟» گفتم «با برادرم می‏‌روم» لبخندی زد و گفت: «درباره خودت که از تهران آمدی و تصمیم داری که حتما بهسود بروی، حرفی ندارم؛ اما وضعیت راه بسیار خطرناک است. مخالف رفتن برادرت هستم.» بعد با خنده گفت: «کجا می‌روی حالا حالا با تو کار داریم، در ضمن هیچ فکر کردی که تحمل اندوه دو شهید برای یک خانواده چقدر سخت است؟!»


آرامگاه ابدی شهید دکتر سیدمحمدعلیشاه موسوی و ۳۳ نفر از یارانش، شهر گردیز ولایت پکتیا

 

یعنی با زبان بی‌‏زبانی که در آن زمان بخشی از راه کابل بهسود در دست طالبان بود، منعم می‏‌کرد.

پارسال مهر ماه خبر انفجار انتحاری در شهر گردیز توسط خبرگزاری‏‌ها مخابره شد. به شدت نگران دکتر موسوی بودم. این پیام را برایش نوشتم: «آقای دکتر موسوی سلام! از حادثه تروریستی شهر گردیز باخبر شدم. خبر وحشتناکی که باعث به شهادت رسیدن جمعی از هموطنان مظلوم ما و تالم عمیق خاطرم شده است. از جانب شما و خانواده محترم خیرت است؟ نگران و همیشه دعاگوی شما هستم.»

چند روز بعد شهید دکتر موسوی به جوابم نوشت:

«علیکم‌‏السلام و رحمة‏الله! با عرض معذرت از تأخیر جواب. ممنون شما.

خیلی مصروف عواقب آن بودیم. از آمار وحشتناک تا کمک به متضررین و جلسات با سران قومی و دولتی.

از برکت دعای شما خوبیم. دعاگوی شما هستیم.»

حالا که به آن روزها فکر می‏‌کنم، باورم نمی‌‏شود مردی که راضی نبود من و برادرم به بهسود برویم، چگونه خودش با جمعی از یارانش رفت و آسمانی شد. شهادت دکتر موسوی برای خودش شیرین‏‌تر از عسل گردیز بود، اما برای خانواده و دوستان و مردم زادگاهش و گذشته از آن برای مردم افغانستان، اعم از شیعه و سنی. غم‌‏انگیزترین و غمبارترین فاجعه بود. دکتر شهید موسوی نه تنها تکیه‌‏گاه اجتماعی و علمی مردم زادگاهش بود که زبان فرهنگی مردم افغانستان برای نمایان ساختن چهره زورگویان قبیله‌‏گرای فاشیست داخلی و استبداد خارجی بود. همیشه در هرجایی که می‌‏توانست از ستمی که بر مردمش رفته است، بدون هیج ترس و خودسانسوری فریاد می‏‌زد و می‏‌گفت و به وظیفه انسانی خود عمل می‏‌کرد. دکتر سید محمدعلیشاه با آن زلالی و صداقتی که داشت، اگر شهید نمی‌‏شد، حیف بود؛ اما حیف و دریغ امروز من این است که حالا و در این موقعیت تاریخی شهادت ایشان زود بود. دکتر موسوی می‌‏توانست با دانش و تجربه و جسارتی که داشت کمک بسیاری به مردم کشورش بکند. مردی که بیش از ۴۰ ماه جان کارشناسان آمریکایی‌‏ها را به دلیل مقاومت مردانه‏‌اش در زندان گوانتانامو به لب رسانده بود، در سال‏‌های اخیر هم با مبارزه فرهنگی‏‌اش جان فاشیست‌‏های روزگار خود را به لب رساند. شهادت موسوی و یاران مظلومش، این پیام را دارد که جان هر چه فاشیست و قبیله‏‌گرا هست به زودی به لب خواهد رسید. یادش گرامی باد.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول