خبرگزاری فارس- مصطفی وثوقکیا: ده دقیقه دیرتر از موعد اولیه به محل قرار میرسم. پیش از من امیرحسین انبارداران و رحیم زریان و کامران شرفشاهی رسیدهاند و شروع کردهاند به خاطره گویی. انبارداران از سفرش به لبنان تعریف میکند و گفتوگوی خاطره انگیزش با شبکه المنار. وی که نشر مجنون را مدیریت میکند از شیوههای مدیریت خود برای این شبکه حرف زده و البته بخش بین الملل نشر متبوعش.
کمکم آماده حرکت به سمت دفتر دکتر مهدیزاده شاعر و روزنامهنگار میشویم برای گفتن سالروز تبریک تولدش. از روز قبل جستجویی در گوگل کردم و متوجه شدم که دکتر اجراهایی ثابت در رادیو پیام داشته است. چند برنامه را که گوش کردم صدایشان برایم آشنا آمد و حالا باید از نزدیک صاحب صدایی که صبحگاهان در رادیو پیام به مردم صبح به خیر میگفته را میدیدم.
نزدیک دفتر مجله روزهای زندگی –جایی که مهدیزاده سردبیرش است- عبدالرحیم سعیدیراد تلفنی آدرس میپرسد. راهنماییاش که میکنم احساس میکنم حالا حالاها به ما نمیرسد. وارد دفتر که شدیم اعضای جوان تحریریه مجله منتظر ما بودند و خیر مقدم گفتند و راهنمایی شدیم به سمت دفتر سردبیری.
دکتر پشت میزش بود و با دیدن ما به استقبال جماعت شاعر آمد. همه جای دفتر نشانی از مجله داشت و طرحهای جلد برگزیده هم به صورت بزرگ بر دیوار آویزان. دور میز بزرگی به تعارف مهدیزاده نشستیم که کتابهای این شاعر،روزنامهنگار قدیمی با چیدمانی منظم آماده اهدا شدن به ما بود! روی میز رحیم زریان چند کتابش را کنار کتابهای دکتر مهدیزاده چید. شرفشاهی با دقت کتابها را نگاه می کند که زریان خطاب به شرفشاهی میگوید از این کتابها به شما میدهند آقا.
«مهدیزاده در سال 62 شب شعری در ورامین گذاشته بود و قیصر امینپور را هم دعوت کرده بود برای شعر خوانی. قیصر هم گفته بود وقت خودم را به سلمان هراتی میدهم. این مسئله باعث شد که سلمان همیشه از قیصر به نیکی یاد کند» این خاطره را رحیم زریان با دیدن عکس معروف سیدحسن حسینی و سلمان هراتی با لهجه زیبای خود بیان کرد.
باب خاطرهگویی که باز میشود خود مهدیزاده هم از آن شب میگوید: در همان شب میزبان از ما اجازه گرفت شعری بخواند و و وقتی کاغذ اشعارش را درآورد حدود یک متری میشد! از ابتدا گفت یک مثنوی درباره شهدای هفتم تیر میخواند ولی از بیتهای پانزدهم به بعد مشخص شد که ابیاتی طولانی درباره هر شهید گفته است. در بیت پانزدهم تازه رسید به شهید بهشتی. سهیل محمودی که کنار من نشسته بود تعداد شهدای شعر خوانده شده را شمرده بود و به شوخی گفت: بیا بریم تا این بخواهد به نفر هفتاد و دوم برسد نوبت به شعرخوانی ما نمیرسد»
اسم ورامین که آمد شرفشاهی به حسین قرایی اشاره کرد و گفت این بنده خدا به ورامین حساس است و قرایی نیز مهدیزاده را ورامینی خواند.
حالا باب خاطرهها باز شده و هر کسی نقلی از گذشته میگفت. مهدیزاده به سلوک شاعران آن زمان اشاره کرد که پول گرفتن برای شعرخوانی را بد میدانستند ولی الان بعضی شاعران به خاطر اول خواندن شعر با هم مجادله میکنند.
جمع شعرا همچنان دوست داشتند باز هم خاطره های قدیم خود را مرور که حسین قرایی درباره ویژگی نثرهای مهدیزاده صحبت کرد و از وی خواست بگوید که چه طور به این حوزه ورود کرده است: «من از سال 58 نثر ادبی مینوشتم که خیلی جدی نبود. یک سری حرفها در دلم بود که خیلی نمی شد آنها را به صورت شعر گفت»
در میان حرفهای مهدیزاده سعیدیراد هم رسید در حالی که من پیش بینی کرده بودم به آخر جلسه می رسد ولی 15 دقیقه بعد آدرس گرفتن خودش را رسانده بود. بعد از ماچ و بوسه با حضار مهدیزاده دوباره ادامه داد: «آن موقع رضایینیا میگفت من به شعرایی که مدعی بودند شعر آوانگارد میسرودند گفته ام که اشعار آوانگارد شما به نثرهای ادبی مهدیزاه نمیرسد. علیرضا قزوه هم به من میگفت چرا این ها را به صورت شعر نمیگویی. با این که خودم می دانستم اگر اینها را عمودی بنویسم شعر میشود. اگر نثر ادبی نمینوشتم تا الان به جای هفت مجموعه شعر حداقل ده مجموعه شعر داشتم ولی به نظر من نثر ادبی هم با جوانان ارتباط خوبی برقرار میکند.»
چرا به نثر ادبی رسیدم؟ این سئوالی بود که مهدیزاده مطرح کرد و خودش این گونه پاسخ داد: «از سال 72 این نثرها را در مجله خانواده که شمارگان 200هزار تایی داشت منتشر کردم که مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت. قیصر امینپور هم خیلی مرا به نوشتن این نثرها تشویق میکرد. قیصر یک بار گفت در دانشگاه از من برای کتابهای دانشگاهی نثر ادبی خواستند که من آثار تو را معرفی کردم. بعدها هم دکتر سنگری میگفت خواستیم نثرهای شما را وارد کتابهای درسی کنیم که معلمان گفته بودند ما نمیتوانیم بعضی از جملات خیالانگیز این نثرها را برای دانش آموزان توضیح دهیم.»
صحبتهای مهدیزاده که به قیصر رسید حالت چهرهاش عوض شد و خاطراتی از او گفت که نخواست منتشر شود ولی از مرام مردمدارانه قیصر گفت که مورد توجه همه جریانهای ادبی انقلابی بود. مهدیزاده تاکید کرد که خود او هم این شیوه را در پیش گرفته و با علیرضا قزوه تا ساعد باقری و سهیل محمودی دوستی دارد و در ضمن هیچگاه خودش را وارد دعواهای سیاسی نکرده است.
مجلس گرم صحبت شده بود و حرفهای مهدیزاده همه را مجذوب خود کرده بود. سعیدیراد هم که تا الان در جمع حرفی نزده بود درباره نثرهای ادبی مهدیزاده خاطرهای گفت: «یکی از چیزهایی که من از آن متنفر بودم نثر ادبی بود. انبارداران یکهو گفت: البته غیر از نثرهای آقای دکتر! سعیدیراد ولی گفت اتفاقا حتی بعد از نثرهای ایشان هم متنفر بودم و هر موقعی هم کتابی از ایشان به دستم میرسید بعد از خواندن تقدیمیاش مستقیم روانه قفسه کتابخانه میکردم ولی بعدها به واسطه کار اجباری که برایم پیش آمد از این نثرها استفاده کردم».
از سوابق دکتر مهدیزاده حضور در روزنامه اطلاعات هفتگی به صورت مستمر است. «از سال 62 تاکنون در اطلاعات هفتگی هستم. میشود 31 سال.» خوشحالیاش را هم پنهان نمیکند از این که خیلی از کسانی که او به جامعه شاعری معرفی کرده به این مسئله معترف هستند.
او این قدرشناسی را ارج مینهد: «من خیلی خوشحالم و قدردان هستم که در مراسم رونمایی کتابهایم دوستان اشاره داشتند که کارشان را از اطلاعات هفتگی شروع کردند. الان اطلاعات هفتگی به من برای مطالبم حدود صدهزارتومان میدهد در حالی که هزینه ارسال کارهایم به آنجا 40هزار تومان خرج دارد ولی برای من بحث مالیاش مهم نیست چون اطلاعات هفتگی خانه اول من در مطبوعات است و آقای جوادی استاد من در روزنامهنگاری است.»
او فقط شاعر نیست. یک نثرنویس صرف هم نیست. روزنامهنگاری هم تنها شغل او نبوده است. خیلی از افراد شاید بسیاری از رانندگان تاکسی صبحگاه خود را با صدای مهدیزاده شروع کرده و از عباراتی که به کار برده لذت بردهاند. «از سال 60 در رادیو هستم و 19 سال است که در رادیو پیام به عنوان نویسنده و گوینده فعالیت میکنم.»
در میان حرفهای مهدیزاده نکات جالبی شنیده میشود. رفتار کاری و حرفهای وی میتواند برای خیلی ها درس باشد. «حتی یک بار هم مدیر رادیو را ندیدم. تا به حال در اطلاعات به اتاق حجتالاسلام سیدمحمود دعایی مدیرموسسه نرفتمام. از این همه مسئول رادیو پیام در صداوسیما فقط آقای دکتر خجسته را دیدم. خانم آبروانی که به تازگی معاون صدا شده را هم ندیدم ولی تاکنون چند بار برایم تشویقهای 100 هزارتومانی نوشته است. بعضی از دوستان شاعر خیلی زودرنج هستند و با اولین مشکل کار را رها میکنند. من هماکنون قدیمیترین سردبیر مجلههای خانوادگی در ایران هستم با 24 سال سابقه و دوست دارم در کارم ثبات داشته باشم»
تا اینجای کار جلسه به خاطرهگویی گذشته بود ولی از اصل ماجرا خبری نبود. اصل ماجرا هم تولد دکتر مهدیزاده بود که ما را به دفترش کشانده بود. در میانه صحبت های جمع کیک تولدی هم که قرایی تهیه کرده بود روی میز آمد و مقابل دکتر مهدیزاده قرار گرفت. دیگر کسی حواسش به خاطره گویی نبود. الان وقت تولد بود. انبارداران هم تا آمد درباره ثبات شخصیتی مهدیزاده حرفی بزند جماعت شاعر منعش کردند و بحث را حواله دادند به بعد از بریدن کیک تا بتوانند با نظرات کارشناسیتری درباره این مسئله اظهارنظر کنند!
همکاران مهدیزاده هم برای سردبیرشان کادو خریده بودند. به اتاق میآیند و از کیک بریدنش رئیسشان عکس میگیرند. کادوی خودشان را میدهند و عکس دسته جمعی میگیرند. جماعت شاعر هم کف میزنند. اینها هم کادویی برای تقدیم دارند البته.
یک پرسپولیسی سردبیر مجله یک استقلالی است. جلسه در حال اتمام بود که دکتر علی فتحاللهزاده خویی وارد اتاق شد. او هم برای تبریک تولد سردبیرش آمده بود. او را بیشتر ورزشیها به مدیرعاملی استقلال میشناسند ولی خب فتحاللهزاده سوابق روزنامه نگاریاش اگر از مدیرعاملی استقلال بیشتر نباشد کمتر هم نیست. جالبتر اینجاست که مهدیزاده می گفت فتحاللهزاده چندین مربی از جمله ناصر حجازی تا امیرقلعه نوعی را در استقلال جابجا کرده اما حدود بیست سال است کنار مجله در یکدیگر کار میکنیم. میگفت وقتی مرحوم ناصر حجازی به مجله آمد و فهمید من پرسپولیسی هستم از کار فتح الله زاده تعجب کرده بود.
قرارمان یک ساعت بود ولی بیش از دو ساعت در دفتر مجله روزهای زندگی بودیم و گذر زمان را حس نکرده بودیم. خاطرات نابی گفته شد که خیلی از آنها با منع دوستان در این مطلب نیامد. باری این آشنایی برای نگارنده غنیمتی بود تا با کسی آشنا شود که خیلی اوقات صدایش را از رادیو شنیده بود ولی توفیق آشنایی حضوری سالها بعد مهیا شد.
دیدار با دکتر محمدرضا مهدیزاده سومین دیدار از «دیدار با آینهها» بود که برگزار شد.
انتهای پیام/و