به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، چشمهای معصومش باور نداشت که در این چاردیواری منتظر پدر نشسته است تا یک بار دیگر او را ببیند؛ دلهره تمام وجودش را فراگرفته، بغض سنگینی که بر گلویش نشسته، دارد خفهاش میکند، کاش چشمهایش بارانی شود و به اشک بنشیند، دیگر طاقت این بغض سنگین را ندارد.
آن روز که زنگ آخر مدرسه به صدا درآمد، دوستانش با پدران خود راهی خانه شدند و این بغض میهمان همیشگی نگاه پرحسرت او شد؛ آخر او هم روزی با پدر به خانه میرفت، اما این روزها...
چشمانش سیاهی میرود و در این تیره و تار به یاد روزی میافتد که مادر هراسان وارد خانه شد، رنگ به رویش نمانده بود، در دنیای کودکانه او که لبریز از شیطنتهای بازی و شادی بود، حرفهای بریده بریده مادر هنوز در پس ذهنش موج میزند؛ تصادف کرده، باید اقساط سنگین ماشین را پرداخت میکرد، خوابش گرفته، چند نفر کشته شدن؛ زندان...زندان...زندان
هر چقدر با خودش کلنجار رفت این واژه آخر را نتوانست درک کند و در ذهن کودکانه خود جای دهد، همه ذهن کودکانهاش محبوس یک چاردیواری شده بود با میلههای آهنی که بین او و پدر سایه انداخته بود.
خانه کوچکشان را دوست داشت، همان خانهای که سایه پدر بر سرشان بود ، اما چند مدت پس از آن حادثه خانه را و همه آن وسایلی را که مادر با عشق و علاقه گرفته بود، فروختند و راهی زیرزمینی تاریک و نمور شدند که هیچ بویی از زندگی نبرده بود.
مادرش میگفت باید برای پدر کاری کنیم، اما از دست یک زن تنها، خواهر کوچکم و او که حالا دیگر مرد خانه شده بود، کاری بر نمیآمد.
با صدای نگهبان، دوباره برگشت به همان چاردیواری؛ مردی وارد سالن ملاقات شد، چشمهایش به در بود تا پدرش بیاید که سنگینی دستی را روی شانههایش حس کردم، سرش را که بلند کرد، دید همان مرد است، باورش نمیشد این پیکر نحیف و تکیده پدرش باشد، باورش نمیشد این همان مردی است که تا پا به درون خانه میگذشت تمام دنیایشان پر از شادی میشد.
گرمای اشک بر روی صورتش میلغزد و بغضی که پس از رفتن پدر بر حنجرهاش سنگینی میکرد با دیدن پدری که در جوانی پیر شده بود، درهم شکست.
با خودش زمزمه میکرد: دیگر به دیدنت نمیآیم، نه اینکه دلم نخواهد نه، طاقت ندارم تو را خجالتزده ببینم، نمیخواهم پدرم را در این چاردیواری ببینم؛ من پدرم و همان دستان مهربان همیشگیش را میخواهم ..
نگاهش در نگاه پدر گره خورد که آرام و شرمسار بر روی دستان پینه بسته مادرم لغزید و همان جا خشکش زد.
شاید پدر نمیدانست که مونس و همدم زندگیش، روزهای پس از او را در خانههای مردم کارگری میکرد، اما اگر نمیدانست که تمام ابهت مردانهاش این گونه در هم نمیشکست، در لحظهای که اشک بر چشمان پدرش حلقه بست او با تمام کودکیاش صدای شکستن غرور یک مرد را حس کرد، غروری که نه به خاطر دیه سنگین تصادف که برای به یغما رفتن تمام غیرت و مردانگی یک مرد، در وجودش درهم شکست.
از چاردیواری که بیرون آمد، عطر ناب پدر در هوا گم شد و دلتنگیهای کودکانهاش لب به شکوه گشود و در آن لحظات تنها با خدای خود سخن گفت و گلایه کرد، گاهی با بغض، گاهی با اشک و زمانی با لبخند، مانند یک دوست با خدا نجوا میکرد و درد دوری از پدر را گلایه کنان گریه میکرد، گلایه از اینکه پدر .. از اینکه مادر .. از اینکه روزگار ...
چشمانش به سیاهی نشست و دیگر هیچ ندیدم.
شاید فردای همان روز یا فرداهای دیگر بود که دست خدا از آستین مردی خیر بیرون آمد، مردی که هر یک از مردمان این سرزمین میتوانند باشند و به کودکانی که در حسرت نوازش پدر به سر میبرند، آغوشی گرم از جنس پدر را اهدا کنند.
پشیمانی بدون سود در پشت میلههای سرد
یک سال قبل تصادف کرده است، با دوستش سوار بر موتور در خیابانی از خیابانهای شهر در حال حرکت بودهاند که با یک خودور پیکان سواری برخورد میکنند و این حادثه آغازی برای پایان دوستی آنان میشود.
دوستش همان جا در دم جان میسپارد و او که راکب موتورسیکلت بوده، به خاطر نداشتن گواهینامه مقصر شناخته میشود و محکوم به پرداخت دیه سنگین 220 میلیون تومانی میشود و از آنجا که خود نانآور خانواده 3 نفرهشان بوده، جز زندان راهی ندارد.
مادر پیر و برادر معلولش تنها دغدغه این روزهای او پشت میلههاست، مادر از روزی که پسرش به زندان رفته، برای کسب روزی و درآمد به مزارع مردم میرود و در کارهای کشاورزی به کشاورزان کمک میکند.
با همه گرفتاری روزهای ملاقات با فرزند را فراموش نمیکند و در هر دیدار پسر شکستهتر از مادر و مادر ...
در این یک سال همه زندگی مادر در راه زندان خلاصه شده است و زندگی پسر 26 سالهاش، شاید در ناامیدی.
پای حرفهایشان که نشستم جز اشک سخنی نداشتند و تنها امیدوار به دستان سخاوتمندی بودند که با توکل به خدا، میتوانستند گره از کار آنان باز کنند.
آن سوتر نجوای دختر بچه خردسالی با پدر، توجه همه را به خود جلب کرده است، پیش از ورود به سالن ملاقات دلهره در چشمانش موج میزد، به راحتی میتوانستی انتظار تلخ را در چهره معصوم کودک ببینی.
گاهی هم شاید ندانمکاری موجب میشود تا ناخواسته قدم به راهی بگذاریم که عاقبتش ختم به خیر نمیشود.
نمونهاش جوانی است که با دختر دایی خود ازدواج کرده و مهریه سنگین 250 سکه را قبول کرده است.
خودش میگوید: تنها اشتباه من این بود که خواستم زندگی کنم اما اکنون در پشت میلههای زندان هستم و امثال من هم کم نیست.
در پاسخ به اینکه چرا این مهریه سنگین را قبول کرد، سری از روی تاسف تکان میدهد و من پیش خودم فکر میکنم لابد این یکی هم فکر کرده «مهریه را کی داده و کی گرفته».
آن سوتر مادر و پسر دیگری در کنار هم نشستهاند و با اضطراب سخن میگویند، پسر محکوم مالی است، برای کارهای اقتصادی خرد خود چک کشیده و 7 میلیون تومان بدهکار شده است و از آن جا که حتی این مبلغ کم را هم نداشته راهی زندان شده است و حالا 4 ماه است که زندانی است.
از شبی میگوید که پسر خردسالش از فرط دلتنگی، لباس پدر را میپوشد و تا صبح با آن میخوابد، چون دلش برای عطر پدر تنگ شده بود.
جشن گلریزان جشنی برای حمایت از زندانیان
رئیس اداره زندان قروه شامگاه امروز در حاشیه جشن گلریزان که در سالن اجتماعات اداره زندان قروه برگزار شد، گفت: در حال حاضر 31 مددجوی جرائم غیرعمد در زندان این شهرستان به سر میبرند.
امیر ارسلان آلبابویه با اشاره به اینکه بیشترین مبلغ مورد نیاز زندانیان محکوم به جرایم مالی ناشی از تصادفات با 7 مددجو اختصاص دارد، افزود: از نظر تعداد نیز تعداد محکومین مالی با 19 نفر بیشترین میزان را به خود اختصاص داده و 5 نفر نیز به دلیل ناتوانی در پرداخت مهریه محکوم هستند..
وی با اعلام اینکه سال گذشته 62 زندانی نیازمند با پرداخت آزاد و به آغوش خانوادههای خود برگشتند، افزود: از این تعداد 13 نفر از محکومین قروهای و 49 نفر از محکومین دهگلانی بودند.
به گفته رئیس اداره زندان قروه، پارسال در جشن گلریزان قروه 160 میلیون ریال جمعآوری شد که امسال این میزان 2.8 برابر رشد داشته است.
آلبابویه به مبالغ پرداختی در سال گذشته از سوی ستاد دیه به زندانیان جرائم غیرعمد قروه اشاره کرد و افزود: سال گذشته 4 میلیارد و 778 میلیون ریال برای آزادسازی زندانیان اهدا شد که از این میزان 3 میلیارد و 70 میلیون ریال در قالب تسهیلات و یک میلیارد و 108 میلیون ریال به صورت بلاعوض پرداخت شد.
وی خاطرنشان کرد: رویکرد ستادهای دیه در برگزاری جشن گلریزان در ماه مبارک رمضان، فرهنگسازی برای مشارکت مردمی در این امر خداپسندانه است.
رئیس اداره زندان قروه تصریح کرد: فرهنگسازی برای مشارکت مردمی در طول سال، جذب کمکهای خیران و عموم مردم برای آزادسازی سریع زندانیان و آموزش و آگاه کردن جامعه درباره پیشگیری از ورود به زندانها از جمله اهداف این جشن است.
آل بابویه افزود: استفاده ظرفیتهای رسانهها، توصیههای حکیمانه امامان جماعت در مساجد میتواند در رسیدن به اهداف عالیه ستاد و بازگشت زندانیان به آغوش گرم خانوادههایشان راهگشا باشد.
رئیس اداره زندان قروه افزود: جشن گلریزان در سریشآباد، دزج و دلبران نیز برگزار خواهد شد.
وی با بیان اینکه مددجویان شهرستان دهگلان نیز در این زندان نگهداری میشوند، گفت: جشن گلریزان در شهرستان دهگلان هم تا پایان ماه مبارک رمضان برگزار میشود.
وی در پایان با اشاره به اهداف برگزاری جشن گلریزان که همه ساله با استقبال روزافزون خیرین برگزار میشود گفت: کمک به زندانیان نیازمند و حفظ چارچوب خانواده زندانیان غیرعمد از جمله مهمترین اهداف این جشن نوع دوستانه است.
دستان مشکلگشا
امروز در مزرعه عشق، بذر نیکوکاری پاشیدند، تا فردا در بهار دلها، گلهای آزادی شکفته شود، سرسبزی فردا مدیون همت مردان و زنانی است که شادیهای خود را بر کویر نیازهای هموطنان خود میپاشند.
دستان مشکلگشای خدا از آستین بزرگمردانی بیرون آمد که بند از دست و دل زندانیان گشود.
اولین زندانی جرم غیرعمد در قروه با 80 میلیون ریال بدهی همین امروز به همت دو خیر آزاد شد، خیرینی که نخواستند نامی و نشانی از آنان علنی شود.
انتهای پیام/79009/ج30/ژ1001