به گزارش خبرگزاری فارس، احمد قدیم، شاعر جوانی که از بلخ میهمان یازدهمین محفل شعرخوانی اتفاق ترانه حوزه هنری بود، با اشاره به تفاهم و نزدیکی زبانی و فرهنگی ایران و افغانستان بیان کرد: یادم هست وقتی کودک بودم، اعضای خانواده به همراه پدربزرگ و مادربزرگ شاهنامه خوانی میکردیم، من در آن زمان نمی دانستم فردوسی از کجاست، از این طرف مرز است یا آن طرف مرز، حافظ می خواندند و نمی دانستیم حافظ از کدام مرزها این شعرها را سروده است.
قدیم افزود: همین حالا هم در افغانستان کنار هر قرآن یک حافظ هست که مردم با عشق و علاقه آن را میخوانند و کاری ندارند شاعری است که از کدام کشور است بلکه این مهم است که با آنچه می گوید و با زبانی که با آن ها حرف می زند ارتباط برقرار می کنند.
وی ادامه داد: گلستان و بوستان، مولانا و بسیاری از اشعار دیگر شاعران فارسی زبان را می خواندیم و بدون توجه به اینکه ملیت هر شاعر و نویسنده ای چیست و بایدها و نبایدهای سیاسی و مرزی چه می گوید از آنها لذت میبردیم.
این شاعر افغان گفت: امیدوارم این ریشه فرهنگی بین افغانستان و ایران همیشه بادوام باشد و مسائل مختلف جغرافیایی نتواند بین دوستی و همدلی مردم این دو کشور خدشه ای وارد کند.
وی تاکید کرد: من حتی در سفر هم بیقرار کابل و بلخ بودم و دلم میخواست هرچه زودتر به افغانستان برگردم اما از وقتی در ایران هستم، احساس می کنم نیمه دیگر کشور و فرهنگم را پیدا کرده ام و اصلا احساس غربت نمی کنم. امیدوارم این حس بادوام باشد و ایرانی ها هم چنین احساسی را نسبت به مردم افغانستان داشته باشند.
احمد قدیم درباره وضیت شعر امروز افغانستان هم یادآور شد: ما به خاطر آنکه همیشه زیر رگبار گلوله و باروت بوده ایم، اغلب شعرهایمان مضمون اعتراضی دارد و می خواهیم در قالب کلمات هم که شده، اعتراضمان را نسبت به ستم هایی که به مردم این کشور وارد می شود، بیان کنیم.
وی در ادامه، این شعر را برای حاضران خواند که بخش هایی از آن به شرح زیر است:
شهر را آتش گرفت و خانهها در سیل رفت
آبراه افسانه بود و جان ما در نیل رفت
از سپاهش دست من یکسر پیاده ماند هیچ
مات گشتم تا وزیرم در شکار پیل رفت
از سیاهی از سپیدی هرکسی سهمی گرفت
سهم ما را گرگ خورد و خون ما تحلیل رفت
تو فلانی تو فلانی تو فلانی تو فلان
بس کن آقا خواهشا بس دوره تشکیل رفت
کج نشسته پشت میز و داد می زد بی خیال
پرده پایین آمد، او از صفحه تمثیل رفت
انتهای پیام/