به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، «علینقی مشایخی» اقتصاددان، پایهگذار و مؤسس دانشکده مدیریت دانشگاه شریف در سال 1327 در خمین متولد شد. وی سال 1352 برای تحصیل در دوره دکترا در رشته مدیریت به دانشگاه MIT آمریکا رفت و سال 57 پس از دریافت مدرک، به ایران بازگشت و در دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول به کار شد. وی یک سال بعد رشته مهندسی صنایع را در این دانشگاه تأسیس کرد. سال 1361 نیز رشته مهندسی سیستم اقتصادی و اجتماعی را راهاندازی کرد و یک سال بعد، مشاور وزیر مسکن در امور برنامهریزی شد. مشایخی سال 1368 مؤسسه عالی آموزش و پژوهش در برنامهریزی و توسعه را پایهگذاری کند و تا سال 1374 به عنوان رئیس مؤسسه به فعالیت پرداخت و در کنار آن مجله علمی پژوهشی «برنامه و توسعه» را منتشر کرد.
وی در سال 1376 طرح تأسیس دانشکده مدیریت در دانشگاه صنعتی شریف را پیشنهاد داد و دو سال بعد این امر محقق شد.
مجله «عصر اندیشه» در جدیدترین شماره خود پیرامون پیوند تکنولوژی با جامعه برای شکلگیری صنعتِ علوم انسانی با «علینقی مشایخی» گفتوگو کرده که مهمترین محورهای آن بدین شرح است:
ـ رشتههای مهندسی در آمریکا مملو از ایرانی، هندی و چینی است
ـ در دانشگاههای برتر آمریکا، قبولشدن در مدیریت و حقوق مشکلتر از مهندسی است
ـ کیفیت پایین، محصول «بازتولید چرخه ضعفا» در دانشگاههاست
ـ 68درصد فارغالتحصیلان مدیریت از دانشگاه شریف، در ایران ماندند
ـ رشتههای مدیریت و اقتصاد در شریف، مفهوم زدایی و ارزشزدایی نشده است
ـ در علوم انسانی و اجتماعی فقیر هستیم
ـ وضع نامطلوب جامعه ما به سبب عدمتسلط بر علوم مدیریتی است
ـ ابتدا باید به فکر جذب نخبگان بود، سپس به سوی تولید علم رفت
* جنابعالی از پیشگامان تاسیس و کاربردیسازی رشتههای مدیریت و اقتصاد در ایران محسوب میشوید. امروزه برای دانشجویانی که در معرض انتخاب رشته هستند، اشراف بر مبانی علوم و تصمیمگیری درست جهت تحصیلاتی که بتواند منافع فردی و جمعی را با یکدیگر جمع کند، یک ضرورت بهشمار میرود، اما متاسفانه خانوادهها و محصلان دید جامعی در این خصوص ندارند. هدف آن است تا در این گفتوگو ضمن بازخوانی تجربیات شما، به سوالاتی پاسخ دهیم که به مخاطبان مجله دید جامعی از تحولات علوم انسانی و مهندسی ارائه دهد.
برای شروع بحث، مایلیم بفرمایید شخصاً چه ضرورتی حس کردید که در یک دانشگاه معروف مهندسی به سراغ تاسیس تحصیلات تکمیلی در رشتههایی چون مدیریت و اقتصاد رفتید و علوم صنعتی را با علوم انسانی گره زدید؟
دانشگاه در ابتدا با هدف تربیت مهندس تاسیس شد؛ مهندسانی که بتوانند صنایع جدید مانند ذوبآهن و مس را بگردانند. در فرمان شاه به آقای دکتر مجتهدی [موسس دانشگاه] این نکته وجود داشت که این دانشگاه برای تربیت مهندس باشد. بعداً که دانشگاه صنعتی اصفهان توسط آقای دکتر ضرغامی تاسیس شد، علاوه بر رشتههای مهندسی، دانشکده سیستمهای اجتماعی تکنولوژی ایجاد گشت. همزمان با انتخاب و اعزام تعدادی از دانشجویان ممتاز برای ادامه تحصیل به خارج از کشور طراحی آن دانشگاه سرعت گرفت و مشاورانی از ام.آی.تی (MIT)، از جمله رئیس دانشکده مهندسی، به آقای ضرغامی مشاوره میدادند. آن زمان اکثر قریب به اتفاق دانشجویان اعزامی رشتههای مهندسی، ریاضی، فیزیک و شیمی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردند و تنها من بودم که مدیریت را انتخاب کردم. اصلاً در آن زمان این طرز فکر که دانشجویان شریف مدیریت بخوانند، مطرح نبود و بعداً این مساله مطرح شد. من در آن زمان فکر کردم رشته مدیریت، چون میتواند نیروهای مختلف را سازمان دهد و بهکار گیرد مهمتر و اثر بخشیاش گستردهتر از رشته مهندسی است که تنها بخواهد یک مساله فنی را حل کند. در واقع مدیریت میتواند بستر کار مهندسان مختلف و زیادی را فراهم کند، برای همین تصمیم گرفتم مدیریت بخوانم.
قبل از انقلاب و همزمان با رفتن ما به خارج از کشور، دانشگاه صنعتی اصفهان همراه دانشکدههای متعدد مهندسی و علوم یک دانشکده به نام دانشکده سیستمهای اجتماعی و اقتصادی را تاسیس کرد. فرض بر این بود که در آن دانشکده جنبههای تکنولوژی، اجتماعی و اقتصاد تلفیق شود و در دانشگاه تنها بحث تکنولوژی و مهندسی نباشد و بتواند اجتماع و جامعه را در پیوند با تکنولوژی ببیند. البته این دانشکده بعداً عوض شد و به دانشکده صنایع و سیستمها که هماکنون نیز در دانشگاه صنعتی اصفهان است، تبدیل شد. من رشته مدیریت را مهم و لازم دیدم، از همینرو تغییر رشته دادم. بعد از اتمام تحصیلم، به ایران برگشتم و در دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول بهکار شدم و بعد از تعطیل شدن دانشگاهها با جهاد سازندگی همکاریهایی کردم و در مرکزی برای ایجاد شرکتهای تعاونی در استانداری، بانک استان اصفهان کار کردم، تا اینکه در سال 1360، من را به سازمان برنامه و بودجه دعوت کردند. در سال 1358 هدفم این بود که در دانشگاه صنعتی اصفهان، رشته مدیریت را تاسیس کنم که دانشجویان مهندسی صنایع اعتصاب کردند که نمیخواهند مدیریت بخوانند و میخواهند مهندسی بخوانند و عنوان مهندس داشته باشند. اصلاً راضی نبودند که رشتهشان به رشته مدیریت تبدیل شوند. ما هم پذیرفتیم که مهندسی بخوانند و بعداً از طریق دیگری رشته مدیریت را راه بیاندازیم.
* این مخالفتها به دلیل تفاوت شأن مهندسی و مدیریت بود؟
بله، شأن و عنوان مهندسی برایشان خیلی مهم بود.
* آن زمان در ایران رشته مدیریت داشتیم؟
رشته مدیریت بود، ولی به لحاظ توجه دانشجویان و متقاضیان تحصیل جایگاه شایسته و مناسب خود را نداشت.
* ولی شما در آمریکا خلاف این وضعیت را مشاهده کردید؟
بله، دقیقاً. در آمریکا دانشجویان با استعدادی این رشته را انتخاب میکردند. در دانشگاههای طراز اولشان، قبول شدن در رشتههای مدیریت، حقوق، مالی و اقتصاد مشکلتر از رشتههای مهندسی است، زیرا مدیریتیها در جامعهشان اثرگذارتر هستند. مهندسان در زمینههایی کار میکنند که مدیریتیها بسترش را تعیین کرده و هدایت میکنند.
* از نظر ملیت هم تفاوت مشهودی وجود دارد؟
بله، در آنجا رشته مهندسی مملو از خارجیهاست، ایرانیها، هندیها و چینیها بیشتر مهندسی میخوانند، اما خود آمریکاییها عمدتاً در رشتههای دیگر مانند حقوق، اقتصاد و مدیریت مشغول به تحصیل هستند. من بعد از آمدنم به ایران به اصفهان رفتم. در آن زمان بیتوجهی به رشته مدیریت در جامعه و فقر در حوزههای مدیریت بسیار زیاد بود. در سال 1360 و در زمان آقای موسوی که به سازمان برنامه و بودجه رفتم، تهیه و تدوین برنامه پنج ساله را هدایت کردم. آن زمان بیشتر کارشناسان سازمان برنامه و بودجه محل کار خود را ترک کرده بودند و کارشناسان ارشد آن عمدتاً به خارج کشور رفته بودند و مملکت هم حالت انقلابی و هیجانی داشت و برنامهریزی خیلی زیاد مطرح نبود. در آن مقطع حرکت وسیعی در برنامه و بودجه کشور آغاز شد؛ شوراهای برنامهریزی در استانها، وزارتخانهها و حتی در شهرستانها ایجاد شد تا در مورد برنامههای توسعه نظاممند فکر کنند. ما دستورالعمل صادر میکردیم و سمینار میگذاشتیم. در جریان تهیه و تدوین همان برنامه به این نتیجه رسیدیم که کشور در زمینههای برنامهریزی، اقتصاد و مدیریت ضعیف است.
در دانشگاه صنعتی اصفهان رشته مهندسیِ سیستمهای اقتصادی اجتماعی را در مقطع کارشناسی ارشد راه انداختیم. در آن زمان آقای دکتر بانکی که رئیس سازمان برنامه و بودجه بود، در ایجاد آن رشته بسیار حمایت و کمک کرد. هدفمان این بود افرادی از رشتههای مختلف مهندسی، اقتصاد، کامپیوتر و ریاضیات و علوم را جذب کنیم تا درسهای اقتصاد، برنامهریزی و مدیریت بخوانند. دانشجویانی از جمله دکتر مسعود نیلی، دکتر عسلی، دکتر درگاهی، دکتر مدرس، دکتر کرمانشاه، مهندس سعیدرضا مومنی و... متقاضی شدند که اکنون هم بسیار موثر هستند. علاوه بر من دکتر طبیبیان، دکتر شریفنیا، دکتر توکل، دکتر پور زاهدی و دکتر آشتیانی نیز جزء تیمی بودند که برنامه اصفهان را راه انداختیم. در اصفهان چندین دوره دانشجو گرفتیم و آنها را فارغالتحصیل کردیم.
* از اینکه در ابتدا مقطع کارشناسی ارشد را تاسیس کنید، تعمدی داشتید؟
بله! دو علت داشت: اگر میخواستیم از لیسانس شروع کنیم، جو جامعه و خانوادهها موافق نبود و هر کسی درسش خوب بود به مهندسی یا پزشکی میرفت. بنابراین، معلوم نبود مردم قانع و متوجه شوند که این رشتهها هم مهم است. دوم اینکه این دانشجویانی که دوره کارشناسی ارشد را شروع میکنند زودتر به جامعه میروند و مفید واقع می شوند؛ کسیکه ذهن ورزیدهای داشت، با لیسانسی که در هر رشتهای گرفته بود، میتوانست این درسها را بخواند و بعد برای بازار کار و جامعه آماده شود. نمونه این مدل هم در غرب وجود داشت، دانشجویان رشتههای مدیریت و اقتصاد را از رشتههای مختلف میگرفتند. البته تنها دانشجویانی را جذب میکردند که از کیفیت بالایی در هوش و استعداد برخوردار باشند.
* شما رشتههایی را در دانشگاه صنعتی اصفهان تاسیس کردید که شامل دروس مدیریت، فلسفه، علوماجتماعی، اقتصاد بود؛ چرا این الگو را ادامه ندادید و بخشهای غیر ریاضی را تقریباً حذف کردید؟
دو مساله وجود داشت: یکی فقدان کادر قوی و دوم اینکه ما روی نیاز کشور در حوزه برنامهریزی و مدیریت متمرکز بودیم و میخواستیم زودتر به آن نیاز پاسخ دهیم. به نظرم اینکه توانستیم تکنولوژی را با مسائل اجتماعی جامعه پیوند دهیم، بسیار کار مهم و تاثیرگذاری بود، هرچند که آنچنان که باید پا نگرفت. یکی از تنگناهای توسعه چنین رشتههایی، یافتن کادر خوبی است که خوب درس خوانده و ذهن قوی داشته باشد و بتواند کیفیت خوبی برای دانشجویان مستعد که انتظار بالایی دارند، ارائه دهد. اگر گروهی کوچک، ولی با سواد و ذهنهای قوی و تاثیر گذار داشته باشید، میتوانید در جامعه تاثیرات زیادی بگذارید. اگر از نظر دانش و استعداد ضعیف باشید، هزار نفر هم که داشته باشید، نمیتوانید تاثیری بگذارید.
بعد از اقدامات ما دانشگاه صنعتی اصفهان به دانشکده صنایع و سیستم تبدیل شد. در سال 1365 به دانشگاه صنعتی شریف در تهران منتقل شدم. در تهران هم با همان دغدغه نیاز کشور به مدیریت و برنامهریزی، در دانشکده مهندسی صنایع رشته مدیریت سیستمها را که رشتهای معادل و غیررسمی بود، ایجاد کردم تا مدیران سازمانها، مثلاً از وزارت نیرو و یا از بنیاد مستضعفان، بیایند و دروسی را بگیرند که بیشتر متمرکز روی مدیریت است. بعداً هم که این رشته در وزارت علوم به نام گرایش مهندسی سیستم رسمی شد. سال 1368 آقای زنجانی که در سازمان برنامه و بودجه بودند، به من گفتند همان رشته دانشگاه اصفهان را در تهران راهاندازی کنیم، چون خروجیهای این رشته برای سازمان برنامه و بودجه بسیار مفید بودند. قبل از انقلاب هم یک موسسه برنامهریزی بود که متوقف شد. آن موسسه را دوباره احیا کردیم و نامش را هم «موسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه» گذاشتیم و کار را در منزلی در خیابان فردوسی شروع کردیم. بعداً با کمک آقایان ترکان و منطقی ساختمان مناسبی برای موسسه در نیاوران گرفتیم که اکنون هم در آن مستقر است.
برخی از همکاران هم مانند آقایان آشتیانی، پورزاهدی و طبیبیان از دانشگاه صنعتی اصفهان به تهران آمدند و در موسسه با ما همکاری کردند. در حقیقت موسسه یک سازمان پژوهشی بود که میخواستیم یک رشته تحصیلی در آن راه بیاندازیم. البته وزارت علوم با راهاندازی آموزش در موسسه پژوهشی مخالفت کرد، مساله در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد و ما در آنجا توضیح دادیم که این رشته برای کشور لازم است و بالاخره شورا نیز علیرغم مخالفت وزارت علوم با ایجاد دوره کارشناسی ارشد برنامهریزی سیستمها در موسسه موافقت کرد. بعد از آن در مقطع کارشناسی ارشد شروع به جذب کردیم و از بچههای مهندسی امتحان هوش و ریاضی گرفتیم و یکعده دانشجویان خوب مانند دکتر فرشاد فاطمی، دکتر برکچیان در آنجا آموزش رشته اقتصاد را شروع کردند. در چند سال اول، خیلی اوضاع به سامان بود و خروجیهای اثرگذاری بیرون دادیم.
بعد از رخ دادن یکسری اتفاقات سیاسی موسسه را با سازمان مدیریت دولتی ادغام کردند. فلسفه کار و ماموریت سازمان مدیریت با کاری که ما در موسسه انجام میدادیم، تفاوت داشت. سازمان مدیریت دولتی سازمان عریض و طویلی بود و به کارمندان دولت در حین خدمت آموزش دهد و در درجه بعدی آنها را برای اخذ درجات بالاتر تحصیلی آماده کرد. یک موسسه با حجم کار وسیع برای همه کارکنان دولت بود. فلسفه موسسه این بود که بهترین نیروهای بااستعداد را بگیرد، به آنها قوی درس دهد تا تبدیل به آدمهای زبده شوند. در موسسه کمیت مهم نبود، بلکه انجام کار کیفی و نخبهپروری مطرح بود. بعد از ادغام موسسه و کمرنگ شدن ماموریت اصلی آن، به فکر تاسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد در دانشگاه شریف افتادم و طرحش را مطرح کردم.
* این مساله را شما مطرح کردید؟
بله، چون این دغدغه را همیشه داشتم و با دکتر سهرابپور و دکتر ترکان (رئیس سازمان گسترش) مطرح کردم. آقای ترکان هم اعلام کرد که حمایت میکنم و ساختمانش را میسازیم و آقای دکتر سهرابپور هم حمایت کردند. سال 1378 تصمیم گرفته شد این دانشگاه ایجاد شود و سال 1379 دانشجو گرفتیم.
* دانشکده بود یا گروه؟
به عنوان دانشکده تاسیس شد. وقتی میخواستیم دانشجو بگیریم برنامه MBA وجود نداشت و برای همین تحتعنوان مدیریت اجرایی دانشجو گرفتیم. بعد رشته اقتصاد را ایجاد کردیم و آقای دکتر نیلی هم به ما پیوست. ما چند هدف داشتیم: اول اینکه برای دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف درس اختیاری بگذاریم تا با این مباحث آشنا شوند. دوم، برخی از دانشجویان با استعدادی که میپذیرد بعداً تا دوره دکترا تحصیلات خود را ادامه دهند و از استادان نخبه این رشته شوند. هدف سوم آن بود که نیروهای زبده در زمینه مدیریت و اقتصاد برای سازمانهای اقتصادی و صنعتی، و دولت تربیت کنیم تا به ارتقای مدیریت و برنامهریزی در کشور کمک کنند. جذب نیروهای با استعداد برای تربیت استادان زبده در این رشتهها مهم است، چون محدودیت توسعه کیفی این رشتهها، وجود استاد خوب است. خوشبختانه دانشکده توسط دانشجویان مورد استقبال قرار گرفت و خیلیها برای پذیرش آمدند. جالب است بدانید که طبق آمار 68درصد فارغالتحصیلان ما در ایران ماندهاند، درصورتیکه اگر از رشته برق فارغالتحصیل میشدند، شاید تنها پنج درصد میماندند. علتش این است که وقتی درس میخواندند، میدیدند جامعه به آنها نیاز دارد و در بیرون جذب میشدند و شغلهای خوبی پیدا میکنند.
* چرا اینبار برخلاف تجربه قبلی با ایجاد رشته غیر مهندسی مخالفت نشد؟
در این زمان فضا تغییر کرده و دیگر ذهنها آشنا شده بود. چندین برنامه توسعه اقتصادی تهیه و دورههای آموزشی کوتاهمدت مختلفی بر گزار شد و اکنون بعد از گذشت سالها خیلیها متوجه شدهاند اقتصاد و مدیریت رشتههای مهمی هستند و میتوانند باعث بهبود وضع جامعه میشود. درسهای اختیاری که در سطح دانشگاه ارائه میدادیم هم بسیار تاثیرگذار بود و سبب جذب دانشجویان به این رشتهها و اوج دانشکده شد. بعد از دو، سه سال نزدیک به 15 هزار نفر در کنکور دوره MBA شرکت کردند که ما تنها 50 نفر میگرفتیم، چون ظرفیت دانشکده محدود بود. در دو سال گذشته نیز استادانی را جذب کردهایم که در همین دانشکده درس خواندند و بعد به خارج از کشور برای ادامه تحصیل رفتند و اکنون به ایران برگشتهاند و مشغول تدریس هستند. به عقیده من این دانشکده توانست در فضای فکری و مدیریتی کشور تاثیر بالایی بگذارد. اکنون ذهنیت دانشجویان کارشناسی شریف با این مباحث آشناست و هدفِ کمک به صنعت اتفاق افتاده است. بسیاری از فارغالتحصیلان ما در حوزههای مختلف از جمله نظام بانکی، بیمه، مشاوره و بازاریابی و فروش و مدیریت صنعتی بسیار موثر و فعال هستند و حتی در زمینه کاریشان شهرت کسب کردهاند.
* از درون دانشگاه، مخالفتی با تاسیس دانشکده نشد؟
مخالفتهایی پیش آمد. در همان ابتدا دانشکدههای دیگر اعتراض کردند اینجا دانشگاه صنعتی است، چرا باید دانشکده مدیریت تاسیس شود؟ بعضی از همکاران دانشکده صنایع خیلی راضی نبودند. من به همکارانم در دانشکده صنایع توضیح دادم که کشور به رشته مدیریت با کیفیت بالا احتیاج دارد و من هدفم تاسیس این رشته در دانشگاه صنعتی شریف است. با دو راه میتوانیم این کار را انجام دهیم: یا رشته مدیریت را در دانشکده صنایع ایجاد کنیم و اسم دانشکده صنایع را به دانشکده جامعتر صنایع، مدیریت و اقتصاد تغییر دهیم؛ یا اینکه دانشکده مدیریت را تاسیس کنیم. آنها راه دوم را ترجیح دادند که دانشکده جدیدی ایجاد شود. جلب رضایت دانشکدههای دیگر و اخذ مصوبه شورای دانشگاه هم کار سادهای نبود. در ابتدای امر 33 دانشگاه برتر دنیا در مهندسی برق را بررسی کردیم. همه این دانشگاهها به جز کلتک، رشته مدیریت داشتند. نشان دادن الگوهای موفق در سایر نقاط دنیا در جلب موافقت همکاران دانشگاهی موثر بود. استدلال قوی دیگر ما این بود که درد کشورمان ضعف مدیریت است، هم در سطح کلان و هم در سطح خرد و دانشگاه شریف هم مخزن استعداد است، پس باید در این دانشگاه این رشته را تاسیس و آن را با کیفیت بالایی ارائه دهیم تا با کمک این مخزن استعداد به ارتقای این رشتهها کمک کنیم. در نهایت با استدلالهایی که آوردیم، همکاران قانع شدند و برخی مانند آقایان دکتر احسان که معاون آموزشی بودند و دکتر سهرابپور ریاست دانشگاه از طرح ما حمایت کردند. در نهایت از مخالفتها عبور شد و دانشکده را تاسیس کردیم.
* چرا شریف را انتخاب کردید؟ به دلیل اینکه دانشگاه خودتان بود یا اینکه تعمد داشتید دانشکده علوم انسانی را در دانشگاه صنعتی ایجاد کنید؟
باید حتماً در دانشگاهی مثل شریف این کار را میکردم، چون بر اساس ملاک آزمون سراسری، کسانیکه رتبه بالایی دارند به شریف میآیند. این دانشجویان از استعداد بالاتری برخوردارند و براساس آزمون، استعداد برتر شناخته میشوند. بر همین مبنا باید رشتههای مهم را در این دانشگاه ایجاد کنیم که با وجود این استعدادها، رشتههای مهم را با ورودیهای نخبه راهاندازی و ارتقاء دهیم. اگر بخواهید یک رشتهای را تکان بدهید، باید با مغزهای زبده این کار را انجام دهید، پس باید در جوار این مغزها آن را ایجاد کنید تا شناخت پیدا کنند و جذب شوند. به نظر من بهترین مکان برای ایجاد رشتههای مهم، اول از همه دانشگاه شریف و بعد از آن، دیگر دانشگاههای مهندسی کشور است.
* دانشکده مدیریت دانشگاه تهران چه تفاوتی با دانشکده شما دارد؟
دانشکده مدیریت دانشگاه تهران از زمانیکه ایجاد شد، از دورههای کارشناسی شروع کرد. در فضای عمومی کشور دانشآموزان قوی و زبده به رشتههای مهندسی و پزشکی میرفتند. هیچوقت ورودیهای آن دانشکده به قوت دانشکدههای مهندسی نبود. در نتیجه شاید کیفیت آموزش به آنها نیز از سطح پایینتری برخوردار بود و آنها در دام کیفیت پایین افتادند. شاید بتوان این چرخه را، بدون در نظر گرفتن استثناهای زیادی هم که دارد، اینگونه شرح داد که دانشجویان عمدتاً ضعیفی وارد دورهها میشوند، ضعیف درس میخوانند و برخی استاد ضعفای بعدی میشوند و در نتیجه در این چرخه ضعف خود را بازتولید میکند و دانشجویان بااستعداد به آنجا نمیروند و در نهایت استادان نیز خوب درس نمیدهند. برای همین، در فضای مدیریتی کشور نمیتوانند تاثیرگذار باشند. البته استثناهایی هم وجود دارد و نمیتوان به این تحلیل عمومیت داد.
* در طول این سالها به دانشکده نقدهایی شده، شما آنها را قبول دارید؟
ما سعی داریم با دیگر دانشکدههای مدیریت ارتباط داشته باشیم و از حساسیت جلوگیری کنیم. دانشکده ما زمانیکه تاثیرگذار شد، حساسیتهایی ایجاد کرد و حتی عدهای قصد داشتند آن را تعطیل کنند. ما طبق برنامه مصوب وزارت علوم درس میدهیم، منتها با کیفیت بالا و منابع غنی. چه اشکالی دارد؟ مخالفان بهطور مشخص اشکال ما را نمیگویند. برخی نقد کردند که گفتمان ما ایراد دارد. مگر گفتمان ما چیست؟ بهجای تدریس یک کتاب یا جزوه ترجمهای متعلق به 15-10 سال پیش، کتاب روز آن رشته را درس میدهیم. خوشبختانه چون حرف منطقی نداشتند، نتوانستند دانشکده را تعطیل کنند. در حال حاضر نیز کشور متوجه اهمیت این رشتهها هست، منتها تنها اقتصاد و مدیریت کافی نیست، بلکه باید علوم انسانی اجتماعی را هم دریابیم.
* از نظر شما چه رشتههایی مهم هستند؟
باید جامعهشناسی، علوم سیاسی، روانشناسی، فلسفه، علوم تربیتی و ادبیات را تقویت کنیم، این رشتهها ذهنهای قوی و ورزیده میخواهد. اگر تولید انبوه داشته باشیم، ولی خاصیت نداشته باشند اتلاف منابع و وقت است. اگر بتوانیم مراکزی ایجاد کنیم که بهطور کیفی روی این رشتهها کار کنند و نظر دهند، برای خیلی از مسائل جامعه میتواند تحلیل و راهحل ارائه شود. اینکه میگویند میخواهیم رشتههای انسانی را اسلامی کنیم باید ببینیم منظور چیست؟ جدیداً شنیدهام در این زمینه دو مکتب فکری وجود دارد؛ عدهای میگویند علمی اسلامی است که به درد جامعه اسلامی بخورد و بتواند دردی را از این جامعه دوا کند و باعث پیشرفت آن شود. عدهای دیگر معتقدند که در این رشتهها باید از فلسفه، دیدگاه و ارزشها شروع کنیم و بعد به تولید علم برسیم. مورد دوم سختتر است. شما چگونه میخواهید علمی را قبل از اینکه بفهمید، متحول کنید؟ آیا توانستهایم در این سالها یک درس یا کتابی تهیه کنیم که بتواند یکی از مسائلی که جامعه دارد را پاسخگو باشد و دانشجویان خوب ما یک ترم درگیر آن شوند؟ متاسفانه ایجاد نشده است. پس اول باید ذهنهای قوی بفهمند که دنیا چه میگوید و چه کار کرده است و بعد که خوب فهمید، آنوقت با توجه به دیدگاه و ارزشها، بهدنبال تغییر و تحول آن باشند.
* برخی از منتقدان دانشکده مدیریت و اقتصاد میگویند این دانشکده، با رویکرد ریاضی به اقتصاد و مدیریت نگاه میکند؛ یعنی مفهومزدایی و ارزشزدایی شده است...
اگر شما بخواهید با کیفیت خوب درس بدهید، باید مطالب روز آن علم را هم تدریس کنید. من این نقد را قبول ندارم، ممکن است بگویند این درسی که شما میدهید مسالهای از جامعه را نمیتواند حل و تحلیل کند. اگر این نقد واقعیت داشته باشد، نقد درستی است. اکنون مسائلی که در جامعه وجود دارد توسط دانشکده ما و فارغالتحصیلان آن تحلیل میشود و راهحل ارائه میگردد. یکعده ممکن است راهحلهای دیگری داشته باشند که در حل مسائل کارآمدتر باشد. باید این دو راهحلها را که بر اساس دو آموزش ارائه میشود، با هم مقایسه کرد و به بحث گذاشت. توجه کنید که اگر راهحلها علمی نباشد، یعنی با روشهای علمی، اعتبار سنجی نشده باشد و بخواهیم آن را یکباره در سطح جامعه بهکار ببندیم، میتواند هزینههای زیادی را بر جامعه تحمیل کرده و نه تنها مسالهای را حل نکند، بلکه مسائل را تشدید کند. ما ناچاریم برای فهم و تحلیل دنیای اطراف خود مانند تمام انسانهای دیگر به روش علمی متوسل شویم و جهتگیری کاربرد علم را بر اساس ارزشهایمان انتخاب کنیم. در نهایت علم هم باید بتواند راهحل مسائل جامعه را ارائه دهد.
* این بر میگردد بههمان سوال اول که چرا جامعهشناسی و فلسفه اینجا نیست؟ مشکل این است که جامعهشناسی ما همان جامعهشناسی آنهاست، یعنی جامعه خودمان را هم نمیشناسیم. اگر بخواهیم رکود را در ایران حل کنیم، نیازمندیم بدانیم در جامعه ایران چطور رکود ایجاد شده است، راهحل یک راهحل عام است. دانشکدههای دیگر حوزه علوم انسانی برخلاف این دانشکده که واقعاً نخبه میگیرد، خیلی نخبه نمیگیرد. بحث اسلامیت هم بحث دیگری است. ما غایات متفاوتی در اسلام داریم...
این کاملاً درست است که چون مساله تفاوت دارد، راهحل آنهم باید متفاوت باشد. اصلاً شما اگر علم یک رشته را خوب یاد بگیرید، برای مسائل متفاوت جوابهای متفاوتی ارائه خواهید داد. در این دانشکده برای این نوع مسائل کشور، همکاران فکر میکنند و سعی دارند راهحلهای علمی ارائه دهند؛ نه اینکه برای حل یک مساله، چشمشان را روی شرایط اینجا ببندند و بگویند همین راهحلی که در فلان کشور غربی اعمال شده است را بهکار ببندید. چنین کاری نه علمی است و نه عقلانی. وقتی یک علم را خوب یاد بگیرید، حتی مهندسی را، آن را بر حسب شرایطی که مواجه میشوید اعمال میکنید، نه اینکه چشمبسته کار کنید.
* این راهحل جهتمند است، ممکن است یک نفر به نظر خودش دارد مساله را حل میکند، ولی در واقع اوضاع را بدتر کرده است...
بله، راهحل جهتمند است و در جهت حل یک مساله و تحقق یک هدف است. بنابراین، بحث در دو زمینه باید مطرح شود. یکی اینکه راهحل برای حل چه مسالهای یا تحقق چه هدفی ارائه میشود، در حوزه هدف و نوع مساله است. دو اینکه راهحلی که ارائه میشود میتواند آن هدف را محقق کند یا خیر. اگر بحث را تفکیک کنیم بحث مفیدی خواهد شد. مثلاً آیا افزایش تولید ثروت را در جامعه میخواهیم یا نه؟ آیا میخواهیم تورم کاهش پیدا کند یا نه، آیا میخواهیم توزیع در آمد بهتر شود یا نه، آیا میخواهیم بهرهوری را زیاد کنیم یا نه؟ اگر جواب مثبت است آنگاه سوال این است که چگونه و با چه استدلال و نظریه علمی راهحل پیشنهادی جواب میدهد و اگر راهحل پیشنهادی اشتباه بود، چگونه اصلاح میشود؟
* هدف شما از ابتدا این بود که مساله جامعه حل بشود. ما باید به این سمت برویم که بحثها دارای ابعاد مختلف باشند و به ایران و اسلام توجه شود. بحث اسلامی کردن علوم جدی است...
ما این دغدغهها را داریم و میخواهیم به آن جهت حرکت کنیم. من طرفدار این بحث بودم که دانشگاه ما حتماً باید رشتههای علوم انسانی و اجتماعی را ایجاد کند تا ابعاد مختلف را ببیند. حتی پیشنهادم این بود، هستههایی در دانشکده ایجاد شود و بعد خودشان رشد کنند. یکعده در دانشگاه دغدغه دارند و میگویند بهمحض اینکه این رشته ها را ایجاد کنید، عدهای که در این رشتهها ضعیف هستند و تا بهحال چیزی تولید نکردند که در جامعه تاثیرگذار باشند، آنجا را میگیرند و نمیگذارند علوم باکیفیتی ایجاد شود و اگر هم با کیفیت خوب ایجاد نکنید، نخبهها جذب نمیشوند.
* شما میگویید این جذب نخبگانی، ربطی به اینکه علم ریاضی مقوم جذب شدن آدمهای درجه یک رشتههای فنی است، ندارد؟
ریاضی ملاک نیست، ملاک کیفیت خوب ارائه کردن است. ممکن است روانشناسی درس دهید که یک معادله ریاضی هم در آن وجود نداشته باشد، ولی مفهوم و تئوری دارد و اینقدر غنی و قوی است که آدمهای نخبه را جذب میکند. بنابراین، باید رشتههای مهم را با کیفیت درجه یک ایجاد کنید تا نخبهها جذب شوند. راهش این است که آدمهای نخبهای که به این رشتهها رفتند و مسلمان هم هستند و به جامعه و کشور نیز علاقه دارند، جذب شوند و با تدریس درسهای اختیاری، نیروهای مشابه خودشان را جذب کنند. تعداد این افراد که در دانشگاه قابلتوجه شدند، به یک گروه آموزشی و یا یک دانشکده در دانشگاه تبدیل شوند. ما وقتی میخواستیم اخلاق اسلامی درس بدهیم، دنبال استادی میگشتیم که اخلاق را بهنحوی درس دهد که هم عمیق و هم پر بار باشد. در نهایت آقای دکتر فنایی را انتخاب کردیم که هم حوزوی است و هم دکترایش را در این رشته گرفته و خیلی انسان اخلاقمدار و عمیقی است.
* پس یعنی روش پیشنهادی شما این است که در بحثهای اسلامی، برای اینکه فضایی شکل بگیرد تا نخبگان هم جذب شوند، باید هسته کیفی تشکیل شود؟
احسنت، من بههیچوجه نمیگویم این افراد در جامعه نیستند، مثلاً ما خودمان استاد فنایی را انتخاب کردیم. در حقیقت باید کسانی را جذب کنیم که دغدغه اسلام، کشور و جامعه داشته باشند و آنها تبدیل به نقطهای شوند که نخبگان را جذب کنند. البته اگر بخواهیم عمومی قضاوت کنیم متاسفانه اکثر افرادی که در این رشتهها تحصیل کردهاند، ضعیف هستند، ضعیف درس خواندند و ضعیف هم درس میدهند. اگر این افراد بخواهند تدریس کنند، دانشجویان میگویند این رشتهها خاصیتی ندارد. کادر دانشگاه شریف با وجود مخالفتهایی که برای تاسیس رشتههای مدیریت و اقتصاد داشت، اکنون به این نتیجه رسیده که این رشتهها مفید و پر فایده است، چون در کیفیت بالایی ارائه شده و دانشجویان نخبه هم جذبش شدند و از دروس و کیفیت آن در اینجا رضایت دارند.
* درباره رویکردی که به توسعه در رشته مدیریت بهطور عام و در دانشکده شما بهطور خاص وجود دارد، آیا تحقیق جداگانهای درباره اسلام داشتید که ببینید این مدل درست است یا نه؟ آیا در سنت خودمان مدلهایی نداشتیم که نسخه بدیلی برای این مدل باشند؟
یکسری از دانشجویان تز کارشناسی ارشدشان در مورد مدیریت اسلامی بود که بسیار هم کار سنگینی است. من نمیگویم علم روز دنیا را بخوانیم، برای اینکه بیاییم اینجا کپی کنیم؛ حرف من این است که برای فهمیدن مسالهمان، باید علومی را که در جهان مطرح است و نتیجه کار انسان های نخبه و با استعداد دنیاست را دقیق و عمیق بفهمیم، اگر بفهمیم میتوانیم ذهنیتی پیدا کنیم که مساله خودمان را تعریف و تحلیل کنیم و ببینیم راهحل متناسب با شرایط خودمان چیست. با فهم عمیق دستاوردهای علمی بشر است که میتوانیم بر آن با توجه به ارزشهای اسلامی خود بیافزاییم. داشتن دانش علوم روز دنیا برای حل مسائل جامعه اسلامی و پیشبرد آن لازم است.
* علوم روز دنیا مبتنی بر یک مبانی است؛ همانطور که لازم است بر علوم جهانی مسلط شویم، باید بر علوم خودمان و همچنین علوم اسلامی تسلط کافی پیدا کنیم...
با شما موافقم که باید این طرف را مسلط شویم، ولی توانایی ما محدود است. یکوقت است شما نمیخواهید یا قبول ندارید، یکوقت قبول دارید ولی وسع و توانتان اندک و کار بسیار سنگین و گسترده است. در مغرب زمین چند صدسال کار کردند و این بدنه فعلی علم را بر اساس فلسفه و بینش خود بهوجود آوردند. ما میگوییم آن را عمیق بفهمیم، این طرف را هم کار کنیم، حال چگونه این طرف را کار کنیم و بفهمیم؟
* شما میگویید آن طرف آسانتر است، ولی از طرفی نخبگان برای کارهای سخت تربیت شدهاند...
بله، ولی کار آسانی نیست. یادم است در قم مرحوم منیرالدین حسینی که فرهنگستان علوم اسلامی را تاسیس کرده بود، خیلی ایده داشت. سالهای 1361، 1362 به سازمان برنامه و بودجه می آمد و با ما مباحثه میکرد. البته نه بحثهای خلاف رویکردهای ما، بلکه در جهت تبیین گفتمان خودش صحبت میکرد. خب، کارهای سنگینی شروع شده و ما هم مشتاق به انجام آن هستیم. نیروهای اینجا معتقد و مسلمان هستند و علیرغم اینکه موقعیت کاری بیرون از کشور برایشان همیشه مهیا بوده، اما در ایران ماندند و مشغول کمکاند، زیرا به نظام و اسلام مشتاق هستند و میخواهند کمکهای نظری و عملی ارائه دهند.
باید نیروهای زبده بیایند و در رشتههای مدیریت درگیر شوند. مثلاً در درس مدیریت برنامهریزی استراتژیک میخوانیم که باید چشمانداز تدوین و سازماندهی ایجاد کنیم. مگر در خود کشور چشمانداز 20 ساله مطرح نمیشود، مگر یک سوال مهم این نیست که برای تحقق این چشمانداز 20 ساله چه راهبردهایی لازم است؟ مگر برای تحقق راهبردها سیاستهای عملیاتی نباید تدوین شود؟ اینها همان سوالات و بحثهایی است که در حوزه مدیریت استراتژیک مطرح میشود. یا اینکه یک سازمان فرهنگی را چطور باید سازماندهی کنیم که موثر و کارآمد باشد؟ چطور باید کیفیت و انگیزه نیروها را در یک سازمان ارتقاء داد؟ چطور آنها را همجهت با راهبردها و هدفهای سازمان کنیم تا اثربخشتر باشند؟ حال ممکن است این سازمان سازمان تبلیغات اسلامی باشد یا یک سازمان جنایی؛ مساله این است آن علوم را کجا و چطور بهکار بگیرید. باید یک بال، علم و بال دیگر ، ایمان، ارزش و جهتگیری باشد و بدانیم که باید علممان را در کجا و چطور مصرف کنیم، این موضوع هم در تکنولوژی و هم در علوم تجربی مطرح است.
* من چند ابهام دارم؛ یکی اینکه چه کسی گفته اگر علم غربیها را بخوانیم، بهتر میتوانیم مسائلمان را درک کنیم؟ به نظر میرسد خیلی از مواردی که در این علوم میبینیم، اساساً نمیتوانند مسائل ما را درک کنند. یکی دیگر اینکه شما فرمودید کسانیکه در این دانشکده فعالیت میکنند، در حال حل مسائل کشور هستند و به نظر میرسد این رویکرد که علممان را به روش تقلیل دهیم، خیلی وقت است که در فلسفه علم منسوخ شده و علم با زمینه آن گره خورده است. بنابراین، نمیتوان گفت که روش مدیریت در سازمان تبلیغات با روش مدیریت در سازمان تروریستی مثل هم است، یا حتی روش مدیریت یک بانک...
روشها را نگفتم. سوالات را گفتم و نظریهها و تئوریهایی که باید بهطور علمی به آن سوالات جواب دهد. اتفاقاً در نظریات علمی زمینه کاربرد مهم است و در تعیین روش اثر میگذارد. اینکه شما میگویید به علمی که در غرب توسعه پیدا میکند و وقتی آن را یاد میگیرید و میخواهید به مساله داخلی ما نگاه کند، از کجا معلوم مساله ما را درست ببیند و اگر درست دید از کجا معلوم که راهحلی بدهد که متناسب با شرایط ما باشد؟ اولاً اگر علم را درست و عمیق فرا بگیرید، باید هم صورت مساله و هم تحلیل آن را با روش علمی تبیین کنید. اصولاً مجهز شدن به علم برای درک بهتر پدیدههای دنیای واقعی است، آنطور که هستند. درک و فهم بهتر پدیده دنیای واقع به کنترل و حل مسائل کمک میکند. ضمناً شما در علم نمیتوانید مطمئن شوید، حکمی که صادر میکنید بهترین حکمی است که در دنیا میتوان صادر کرد، حتی تئوریای که وضع میکنید، نمیتواند تئوری درستی باشد، چون شاید در آینده معلوم شود یکجا به درستی عمل نمیکند و مجبور شوید آن را بهتر کنید. هیچوقت بشر به آن علم مطلق دست پیدا نمیکند و این روند نسبی است.
متاسفانه محتوای نقدها سازنده نیست. میگویند شما گفتمانتان مشکل دارد، در نتیجه باطل هستید و باید تعطیل شوید. ما ادعا نداریم بیعیب و نقص هستیم، ممکن است هزاران اشکال وجود داشته باشد، ولی همه این اشکالات میتواند در جریان نقد درست و گفتوگوی سازنده اصلاح شود. با برچسب و مارک زدن نمیتوان مشکلات را حل کرد. اشکالی ندارد یک گروه در جامعه یک جریان فکری را جلو ببرند و گروه دیگر جریان فکری دیگر و در نهایت فکر بهتر انتخاب شود. همه این جریانها باید با هم حرف بزنند. من باور دارم حتی آن افرادی که میخواهند از پایههای ارزشی شروع کنند، باید بفهمند دستاورد غرب چه بوده است.
* هرچند شناخت علم غربی بسیار اهمیت دارد، ولی اینکه آیا تنها داشتن دانش این علوم کافی است یا خیر، بحث مهمتری است.
نخیر، کافی نیست. ما باید خود مولد علم باشیم. برای تولید هر علمی باید دستاوردهای بشری در آن حوزه را خوب فهمید و به آن اضافه کرد یا حوزه جدیدی را که مکمل یا جایگزین آن است، بهوجود آورد. در مورد بحث روش، برداشتِ اشتباه نکنید؛ همان نظریههایی که روش مناسب در سازمان مافیایی را میتواند ارائه دهد، همان نظریهها در سازمان تبلیغات هم میتواند کار کند، ولی این تسلط به ارائه راه کارها در فضاهای مختلف مستلزم یادگیری عمیق علوم رفتاری است. باید پایههای علمی زمینهای که میخواهید تئوری و نظریهای را بهکار بندید، دقیق بدانید و با آن آشنا باشید. با تسلط به علم در آن زمینه و با شناخت هدفها و ارزشها و اعتقادات افراد متدین، آنگاه ممکن است در حوزه علوم، رفتاری علمی متناسب با شرایط انسانی و اعتقادی تولید کنیم که به خزانه علم موجود بشری بیافزاید. این کار فکر و کار زیادی میطلبد. باید با افزایش منابع و همزمان با آموزش مدیریت و اقتصاد برای بهتر اداره شدن سازمانها و افزایش بهرهوری در آنها کار تولید و تکمیل علوم در رشتههایی مثل مدیریت را پیش برد. بالاخره افزایش بهرهوری و ایجاد شغل و تولید ثروت و کاهش فقر برای جامعه اسلامی ما لازم و ضروری است. این ضرورتها استفاده از دستاوردهای موجود بشری را الزامآور میکند، ولی نباید به آن متوقف شد. باید با جذب، تربیت و تقویت نیروهای کیفی به تولید و تکمیل علم متناسب با شرایط خودمان هم بپردازیم.
* اگر پیشنهاد شما را پیاده کردیم و بهجای اینکه اوضاع درست شود، بدتر شد، چه؟
البته همواره ممکن است راهحلهای بشری برای مسائلی که با آن مواجه است اشتباه باشد. هیچکس علم مطلق را ندارد، جز خداوند، ولی باید بهترین راهحلی را که علم و در نتیجه عقل انتخاب میکند، پیاده کرد. باید عملکرد را پایش و راهکارها را اصلاح کرد. هم اکنون سازمانهایی هستند که نظریهها و اصول مدیریت صحیح را بهدرستی پیاده کردهاند و بسیار بالنده و موفق هم جلو رفتند. خیلی از سازمانها، اصول را درست پیاده نکردند و از بین رفتند و سرمایه جامعه را هم به باد دادند. بهعنوان مثال عملکرد صندوقهای بازنشستگی و هلدینگهای بزرگی که با پسانداز کارگران و کارمندان ایجاد شده است، بسیار فاجعهآمیز و نامناسب بود. آنها ثروت زیادی را ضایع کردهاند و ظلم بزرگی به کارمندان و کارگران بازنشسته شده است؟ بهطوریکه وقتی بازنشستهها بازنشسته میشوند، نمیتوانند حقوق مناسبی به آنها بدهند و در فقر زندگی میکنند و فقر هم مسائل و سقوط اخلاقی میآورد. حال میتوانید اصول اداره یک سازمان بزرگ را براساس نظریههای موجود مشخص کنید و ببینید که سازمانهای مذکور چقدر از آن اصول تخطی کردهاند که دچار این وضعیت شدهاند. چقدر در برنامهریزی، سازماندهی، تامین و ارزیابی و عزل و نصب نیروی انسانی، چقدر در ایجاد انگیزهها و رهبری سازمان و چقدر در کنترل و ارزیابی عملکردشان، اصولی که نظریات مدیریت بیان میکند را رعایت کردهاند. اگر نکردهاند پس راهحلهایی که در دانشکدهها تدریس میشود را پیاده نکردهاند. البته پیادهسازی راهحلها در شرایط سیاسی و اقتصادی مشکل است، ولی تسهیل پیادهسازی نیاز به راهحل علمی دارد. این عملکردهای ضعیف را بدون استفاده از علم موجود چطور میخواهیم حل و ریشهیابی کنیم؟ یعنی ما مسائل عینی روز داریم که اگر جامعه اینگونه ضعیف شود و عقب بیفتد، دیگر جامعه اسلامی ما حرفی برای گفتن نخواهد داشت. بهجای اینکه برخی بنشینند و بگویند این حرفهایی که میزنید درست است یا غلط، باید علم بشری را خوب بفهمیم و برای حل مسائل خودمان استفاده کنیم و متناسب با شرایط و ارزشهایمان را به آن بیافزاییم. نقد و تخریب جایی که تلاش میکند علم روز بشری را بفهمد و درس دهد تا مورد استفاده جامعه اسلامی قرار گیرد قطعاً راهحل مسائل ما نیست، بلکه سد کردن راه جامعه برای بهرهگیری از دستاوردهای بشری جهت حل مسائل خودش است.
* به نظر شما ریشه این اتفاقات از چیست؟ خیلیها معتقدند روند مدرن شدن بهگونه ای بوده که از داخل آن این مدل جامعه امروز ما درآمده است؟
این یک حکم کلی است که مبنای علمی ندارد. وضع نامطلوب جامعه ما ناشی از عدم تسلط و عمل ما مطابق علومی است که برای اداره درست جوامع تدوین و تجربه شده است. من فکر میکنم دلایل بیشتر و روشنتری برای حکم دوم وجود دارد.
زمان متوقف نمیشود تا ما برویم علم خود را آنطوریکه تصورش را داریم، کامل کنیم و دوباره راه بیفتد. زمان میگذرد، تصمیمات گرفته میشود و کار هم جلو میرود. در بحث پیرامون راهحلها نباید مارک و لیبل زد و گفت شما بیسوادید! کمونیست هستید! لیبرال هستید! به مسائل توجه کنیم، مسائل خود را درست تبیین کنیم و راهحلهای درستی مبتنی بر دانش برای آن پیشنهاد کنیم. اگر جامعه حول مسائلش متمرکز شود و آنها را به بحث بگذارد، استعدادهایش را درست بهکار میگیرد و مسائلش را حل میکند، وگرنه با مارک و تهمت زدن و از پرداختن و جستوجو کردن راهحل مسائل غافل شدن موجب تلف کردن وقت استعدادها و باقی ماندن یا تشدید مسائل میشود. ما ذهن و استعداد پرورشیافته در این رشتهها کم داریم و این یکی از مسائل مهم فقر در این رشتههاست. ما در علوم انسانی و اجتماعی فقیر هستیم. افراد با استعداد کمتر به این رشتهها رفتهاند و خوب و عمیق درس خواندهاند. به فکر جذب نخبههای دانشگاهی به این رشتهها و ارائه بهترین آموزشهای علوم موجود به آنها و بعد تولید علم در این زمینهها باشیم.
انتهای پیام/ک