به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد انقلاب اسلامی؛ حماسه عارفان شیدایی است که هنر نزدیکی به پیامبران و اولیاء الهی را یافتهاند و لذا وقتی نسیم فنای «فیالله» در غرش گلوله خمپارهها وزیدن میگیرد، به جای آنکه به سنگر خانقاه پناه برند تا از هر گزندِ احتمالی مصون بمانند، پیراهن خود را در میآورند و با سینه برهنه در میدان جنگ قهقهه مستانه میزنند.
آری! درک انقلاب اسلامی بدون علم به اسماء الهی کار مشکلی است، ولی راهِ ممکنی است زیرا که ذات انقلاب اسلامی خود عامل فهم آن خواهد شد. انقلاب اسلامی یعنی ساحت "عبودیت اجتماعی" بشر دایه عارفان و عاشقانی شده که مرگ را نیز "وجود " میبینند و به مثابه «احلی من العسل» با جان مینوشند تا جان گیرند و روشناییبخش پیچهای تاریک تاریخ شوند.
فرزندان انقلاب، عارفان به زماناند، و" خود آگاه به تاریخ ". شهید مهدی رجب بیگی نوشته بود: « ... از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند، هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود» و به زیبایی تمام، شهدا این اصل را به منصه ظهور رساندند. گویی عارف به زماناند و آگاه به تاریخ.
شهید حججی، امروز شهید شد تا فردا بماند و هم امروز ماند تا فردا شهید نشود. آری! شیدایان انقلاب و امام اینگونه حماسه میآفرینند و محیط زمان و تاریخ میگردند. محسن "رفت" تا خط امام بماند و "ماند" تا خط امام بماند، محسن هم چگونگی «رفتن» را میدانست و هم چگونگی «ماندن» را، رفتن و ماندن برای او اعتباری بیش نبود، اصالت با فنای «فی الله» و چگونگی «بودن» بود و این بود که او را دمنده جریان تاریخی حق کرد.
جریان طاغوت بار دیگر خواست تا روایتگر صحنه کربلا گردد و خود را ماندگار تاریخ و صحنهگردان آن بشمارد، بار دیگر خواست تا شاگردان مکتب کربلا را به مسلخ برد و خود را فاتح بداند، اما غافل بود از «... و الی الله عاقبت الامور»، ختم همه امور، الله است و الله مساوق حق است و حق محور تاریخ. حال، آیا جریان طاغوت و کفر جایی در تاریخ دارد؟!!. پس تاریخ، طی طریق حق میکند و نهایت ختم به حق میشود و «اکثر الناس لا یعملون» و اما هستند همچون شهید حججیها که در مسلخ عشق استوار و ایستاده برای لقاءالله، تا آینده تاریخ شهید نشود.
انقلاب اسلامی؛ گرچه فلسفه نیست ولی ما را به «وجود» دعوت میکند و آنچه را در افق انسان میآورد چیزی ماوراء ماهیات و توهماتی است که فرهنگ مدرنیته با آن زندگی میکند، جهت تفکر را تا واقعیترین واقعیات یعنی عالم غیب و معنویت سوق میدهد و لذا میتواند در دفاع مقدس هشت ساله با جهانی از تانک و توپ و هواپیما نبرد کند و به بهانه آنکه همهچیز نسبی است، از مسئولیت مقابله با جهان کفر شانه خالی ننماید.
انقلاب اسلامی روشن میکند ما متعلق به کدام جبههایم و در چه فضایی باید خود را جستجو کنیم که گرفتار از خودبیگانگی نگردیم و از ثابت عصر جدا نباشیم و از اردوگاه تاریخ بیرون نرویم و در نتیجه این جدایی در فضای مشهورات و مقبولات عصرِ مدرنیسم به دنبال خود بگردیم! انقلاب اسلامی بستر باز تعریف آن بشری است که در متن مدرنیسم خود را نیز فراموش کرده بود، و به همان اندازه که توانست خود را دوباره در فضایی دیگر تعریف کند، به زندگی برگشته است.
کسانی که نمیتوانند انقلاب اسلامی را به غدیری که علی(ع) را از آن حذف کردند و به خانه فاطمه(س) که آن خانه را آتش زدند و به کربلایی که بر جسدها اسب راندند، متصل گردانند، تا آخر آن را تحمل نخواهند کرد و آن را یک نوع ماجراجویی میدانند که قواعد بازی جهان مدرن را بههم زده است و بالاخره بهزعم آنها باید با آمدن دولتی مصلحتگرا در جایی توقف کند، اینها بیش از یک روی سکه را ندیدهاند و خرابی جهان مدرن را با آبادانی خانه انسانیت همراه نمیبینند.
باید که بتوانیم معنی انقلاب اسلامی را بشناسیم و نسبت خود را با آن معلوم کنیم و از این جهت مجبوریم از زوایای مختلف آن را بنگریم و قبل و بعد آن را درست مدّ نظر قرار دهیم و این ممکن نیست مگر آنکه بدانیم از کجا شروع شده است و به کجا خواهد رفت و اگر ماندگارش میدانیم، دلیل ماندگاری آن چه میباشد و چرا متعلق به هیچ زمانی و هیچ قومی نیست که با رفتن آن زمان و آن قوم باز باقی خواهد ماند. در یک کلمه راز آیندهداری انقلاب اسلامی در کجا است؟. معنی آیندهداری انقلاب اسلامی را در امثال شهید حججیها میتوان یافت.
انتهای پیام/چ