با تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید؛ مایلیم از تحلیل شما در مورد نسبت آیتالله لنکرانی با تاریخ معاصر ایران و نقش خاصی که در تحولات معاصر از مشروطیت تا جمهوری اسلامی داشتند، مطلع شویم.
من آیتالله شیخ حسین لنکرانی را تنها در حد یک شخص نمیبینم بلکه به ایشان به مثابه یک جریان نگاه میکنم. اگر بخواهیم نقش برجسته مرحوم لنکرانی را نسبت به تاریخ معاصر ایران بررسی کنیم، باید در دو مرحله به بحث بپردازیم. یکی نقش تاریخسازی است که ایشان در دوران گذار از «مشروطه» به «جمهوری اسلامی» در عرصه سیاست از راه استعمارستیزی و استبدادزدایی ایفا میکند و دیگری تاثیری است که ایشان در تقابل با تاریخنگاری سکولار و زمینهسازی برای «بازنگری در تاریخ معاصر»، به ویژه دوران مشروطه دارد. ایشان دانایِ اسرار عصر مشروطه تا انقلاب و در حکم «جعبه سیاهِ» تاریخ معاصر کشورمان محسوب میشود.
در بُعد تاریخساز، آیتالله لنکرانی بزرگمردی است که با رشته عمر صد ساله خود، عصر مشروطه را به روزگار ما پیوند میزند و با کولهباری که از تجربههای سیاسی دوران مشروطه به بعد دارد، به یاری انقلابیون میآید و آموزگار دین و سیاست میشود.
آیتالله لنکرانی چگونه، رشته پیوند را بین عصر مشروطه و جمهوری اسلامی برقرار کردند؟
در پاسخ، ابتدا مقدمهای عرض میکنم. در تاریخ معاصر ما، دو شخصیت بیشترین نقش را در سیر جنبشهای اسلامی و اصلاحی دارند و تاثیر عمیق، استراتژیک و ماندگاری در خط دادن به جنبشهای اجتماعی ایفا میکنند. یکی «شیخ فضلالله نوری» است و دیگری «سید روحالله خمینی» رضوان الله علیهما. تمامی جنبشهای اسلامی که به رهبری روحانیت از مشروطه تا امروز در کشور ما سر برداشته و پیش رفته، به نحوی، مُهرِ اندیشۀ شیخ فضلالله را بر پیشانی دارند. پیشنهادِ ابتکاری شیخ یعنی «اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه»، مبنی بر نظارت رسمی و فائقه هیئتی از مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس، این ظرفیت را ایجاد کرد که اگر تأیید و امضای مجتهدان پای مصوبات مجلس نباشد، اعتبار شرعی و قانونی ندارند.
این مسئله زمینهساز جنبشهای روحانیت بعد از شیخ شهید شد. مثلاً شهید مدرس، اول به عنوان یکی از مجتهدان طراز اول در مجلس حاضر شد و گام در عرصه سیاست ایران گذاشت. بعد از آن بزرگانی مثل حاج آقانورالله اصفهانی در زمان رضاخان و بعد حاج آقا حسین قمی، مبنای اعتراض و قیامشان، عدم اجرای اصل دوم بود که طبیعتاً اعتبار قوانین مجلس، دولت و سلطنتی که تکیهگاهش مجلس بود را زیر سوال میبرد. در جریان اعدام فداییان اسلام، قرار بود آیتالله کاشانی را ظاهراً به جرم اینکه حکم ترور «رزم آرا» را صادر کرده، اعدام کنند اما بعد از استناد آیتالله بروجردی به اصل دوم قانون اساسی و مصونیت مجتهدان، خون آیتالله کاشانی بیمه شد.
امام خمینی(ره) هم وقتی پرچم قیام را در قصه انجمنهای «ایالتی و ولایتی» بلند کرد و ماجرای قیام پانزده خرداد پیش آمد، تصمیم گرفتند ایشان را به شهادت برسانند. اینجا هم مراجع آمدند و گفتند ایشان مجتهد است و طبق اصل دوم، مجتهد در مقابل مصوبات مجلس حق «وِتو» دارد و مانع اعدام شدند. حتی بعد از پیروزی انقلاب، امام(ره) بارها با اصل دوم در برابر مخالفان احتجاج کردند و در آن قضایا خطاب به ملینماها فرمودند: اگر شما این انقلاب و قانون اساسی را هم قبول ندارید، اصل دوم قانون اساسیِ مشروطه را اجرا کنید که طبق آن تمام قوانین زمان شاه بیاعتبار است؛ چون به تنفیذ مجتهدان نرسیده لذا هم سلطنت، هم مجالس شورا و سنا و هم قوانینی که دولت اجرا کرده، فاقد اعتبار قانونی است. پس چنانکه میبینید، خونِ قیامِ شیخ، در رگ رگِ نهضتهای بعدی، جاری و ساری است و امام خمینی(ره) به نحوی میراثدار این سرمایه محسوب میشود که با تشکیل حکومت اسلامی گام را فراتر مینهد و به اصطلاح قله را فتح میکند.
با این مقدمه وقتی سراغ زندگی و کارنامه آیتالله لنکرانی میآییم، میبینیم که این بزرگوار در طول یک قرن، هم شیخ فضلالله نوری و هم امام خمینی(ره) را درک میکند و در این دوران پرفراز و نشیب تاریخی مخصوصاً از کودتای رضاخانی تا پیروزی انقلاب اسلامی، حلقه وصلی است که جریانهای استعمار زدا و استبداد ستیز را به هم پیوند میدهد و در قامت شخصیتی جریانساز، با رهبران نهضتهای معاصر، تاریخ ایران را رقم میزند. از یک سو عصر مشروطه و شیخ فضلالله را میبیند و از نظر فکری تحت تاثیر مکتب شیخ قرار میگیرد؛ بعد با شهید مدرس همسنگر میشود و در جریان مبارزه با استعمار انگلیس، مقابله با شخص رضاخان و حکومت پهلوی و فسخ قرارداد وثوقالدوله همکاری میکند. از سوی دیگر با حاج آقا نورالله اصفهانی بر ضد استبداد رضاخانی هم صدا میگردد. بعد با وجود اختلاف سلیقههایی که گاه با آیتالله کاشانی و دکتر مصدق دارد، در مسیر ملی شدن صنعت نفت با آنان همکاری میکند. برای تقویت قیام آیتالله حاج آقا حسین قمی و مرجعیت آیتالله بروجردی از پا نمینشیند. علاوه بر این، منزلش ملجأ و پایگاهی برای نواب صفوی و یاران او میشود؛ حتی کوشش میکند تا نواب را برای تحصیل به نجف اشرف سوق دهد، چون معتقد بود که نواب با استعداد شایانی که دارد اگر در آینده مرجع شود بسیار پختهتر عمل میکند. و نهایتاً برای سرنگونی استعمار و استبداد در ایران اسلامی، گمشده خود را در شخصیت امام خمینی(ره) مییابد و در سلک یاران باوفا و قدیمىِ ایشان در میآید.
مرحوم لنکرانی در چه سنی وارد عرصه سیاست شدند؟
ایشان از 12 سالگی وارد مبارزات سیاسی میشود و بعداً با شهادت آیتالله مدرس و به ویژه پس از شهریور 1320 تا حدود 1340 یکّه تاز عرصه سیاست است. بعد از تألیف کتاب «کشف اسرار»، امام(ره) را به یاران مذهبی- سیاسی خود معرفی میکند و بعدها از رهبری و مرجعیت ایشان در نهضت اسلامی ترویج میکند؛ لذا معتقدم به لحاظ قدمت سن و سابقه، از همه انقلابیون در سوابق سیاسی کهنهکارتر است.
خلاصه دلداده شیخ شهید است و یار امام(ره). یعنی مبدأ شکلگیریِ شخصیت و حرکت سیاسی مرحوم لنکرانی در پرتو آشنایی با سیره شیخ فضلالله نوری شکل میگیرد اما مُنتهای تکاپوی سیاسی او همراهی با رهبر کبیر انقلاب در سرنگونی حکومت پهلوی و تشکیل جمهوری اسلامی است.
ما در این پرونده علمی که برای آیتالله لنکرانی در نشریه معارف بازکردهایم و شاید اولین کار مدّون در شناسایی این شخصیت مجهولالقدر معاصر و رونمایی از چهره برجسته او باشد، غالباً جنبه تاریخساز ایشان را مورد بحث قرار دادهایم اما دوست داریم از تاثیرات ایشان بر بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطیت و نقش ایشان در تغییر نگاه مورخان نسبت به شیخ فضلالله نوری بیشتر بشنویم.
ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که متأسفانه تاریخ مشروطیت را فاتحان آن دوره نوشتهاند؛ آن هم با منطقِ «زنده باد غالب» و «وای بر مغلوب»! یعنی جناح سکولاری که خودش سرنوشت مشروطه را رقم زد و بعد مخالفان را از سر راه برداشت، تاریخنگاری مشروطه را هم خودش در اختیار گرفت و به گونهای آن را پردازش کرد که رفتار خشن و سرکوبگرانه جناح غالب نسبت به جناح مغلوب، کاملاً توجیه بلکه تقدیس شد و چهره صد درصد سیاهی از مخالفینش ترسیم کرد. لذا میبینیم که مشروعهخواهان هیچ نقشی در نگارش تاریخ مشروطه ندارند و به این ترتیب توسط مشروطهنگاران سکولار، به عنوان طرفداران استبداد و دشمنان آزادی، محکوم و به حاشیه رانده میشوند. این جریان، دست به اعدام آیتالله شیخ فضلالله نوری میزند و بعد از اعدام نیز، بیش از همه انگشت اتهام را به سمت ایشان میگیرد. تاریخنگاری عصر پهلوی هم غالباً در امتداد همین خط است. اینجاست که بسیاری از ناگفتههای تاریخ معاصر را باید از زبان شاهدان ماجرا شنید و در این میان آیتالله لنکرانی یا بینظیر است و یا بسیار کمنظیر. از مهمترین مؤلفههای اعتبار روایات تاریخی، «صداقت»، «قوت حافظه»، «سلامت فکر»، «میزان آشنایی و سطح تماس راوی با حادثه» و «دقت در نقل مطالب» است که آیتالله لنکرانی جامع این ویژگیهاست. ایشان همیشه میفرمود من تاریخنگار نیستم بلکه موجد تاریخم.
روایات تاریخی آیتالله لنکرانی فقط محدود به عصر مشروطه است؟
خیر، ایشان ناگفتههای مهمی از لایههای پنهان تاریخ پهلوی و انقلاب نیز داشت؛ اما من بیشتر میخواهم بحث را روی مشروطه با محوریت شیخ فضلالله متمرکز کنم. روایات منحصر به فرد و کم نظیر ایشان از مشروطه و شیخ فضلالله در تقابل با تاریخنگاری سکولار و کسروی مآبی است. از طرف دیگر تاثیراتی که روی نویسندگان و مورخان گذاشت، زمینه را برای پیریزی «مکتب بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطه» فراهم کرد. مثلاً ارتباطی که با جلال آل احمد، نصرت اللّه فتحى(آتشباک)، ابراهیم فخرایی، محمود تفضلى، و... داشت، در هر یک به گونهای موثر بود. از مورخان اخیر استاد ابوالحسنی (منذر) و دکتر موسی نجفی، مرحوم لنکرانی را شخصاً درک کردند و به نحوی از ایشان اثر گرفتند. تاریخنگاران دیگری مثل دکتر موسی حقانی، دکتر سید مصطفی تقوی، استاد عبدالله شهبازی و استاد رسول جعفریان بخشی از مطالعات و گاه مباحث خویش را به ایشان معطوف میکنند. به عنوان نمونه در بین شاگردان ایشان، فقط استاد ابوالحسنی، 10 کتاب و دهها مقاله برای غبارروبی از چهره شیخ مینویسد و از بنیانگذاران مکتب بازنگری و بازنگاری مشروطه قلمداد میشود. جلوه این تاثیر، در اولین ویژه نامه مطبوعاتی تجلیل از شیخ فضلالله در «مجله کوثر» (سال 58)، به خوبی دیده میشود. نویسندگان و عوامل اجرایی نشریه کوثر مثل مرحومان ابوالحسنی و کیاعلی کیا، استاد میرسپاه و آقای حمیدیا، همه از شاگردان لنکرانی هستند. اینها همه به برکت زمینهسازیهای مرحوم آیتالله لنکرانی است. به جدّ معتقدم، تاریخنگاری انقلاب ما در شکستن طلسم تحریف درباره شیخ فضلالله، وامدار آیتالله لنکرانی(ره) و امام خمینی(ره) است. من شواهد زیادی برای اثبات این مدعا دارم که فعلاً طلبتان باشد.
به نظر شما چه امتیازاتی در آیتالله لنکرانی هست که اطلاعات ایشان درباره شیخ فضلالله نوری را برای تاریخنگاران ارزشمند میکند؟
اولین نکته، مناسبات دیرین بیت آیتالله لنکرانی با شیخ فضلالله است که دست کم به بیش از 40 سال قبل از مشروطه بر میگردد. شیخ حسین فاضل (جد لنکرانی) از اساتید شیخ نورى و نیز استادِ سید جمالالدین اسد آبادى و دو پیشواى مشروطه، مرحومان طباطبایى و بهبهانى بود. همچنین شیخ حسن (عموی لنکرانی) افتخار شاگردی شیخ شهید را داشت.
پدر مرحوم لنکرانی (حاج شیخ علی) هم از یاران و همفکران نزدیک مرحوم شیخ بوده و با هم ارتباط خانوادگی داشتند. وقتی شیخ شهید از هجرت کبرای قم در صدر مشروطه به تهران باز میگردد، مرحوم لنکرانی بـه هـمراه پدرش در مراسم استقبال از شیخ فضلالله و بعد تحصن ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) شرکت میکند و اینجاست که از نزدیک در متن ماجرای مشروطه قرار میگیرد. علاوه بر این، عزت نساء خانم (گلین خانم) همشیره پیشکارِ شیخ شهید (آقا محمد باقر مظاهرى)، همسر مرحوم حاج شیخ على لنکرانى بود و به اصطلاح زن باباى شیخ حسین لنکرانى مى شد. برادر دیگر عزت نساء، اعتماد الاطباء، هنگام ترور نافرجام شیخ (ذى حجه 1326ق) طبیبِ معالج ایشان بود.
آقای لنکرانی با توجه به این سوابق، خاطرات بسیار ارزندهای از مجاهدات اسلامى ـ ملّى شیخ شهید داشت. تاریخنگاران انقلابی برای غبارروبی از چهره شیخ فضلالله، اینگونه روایات را به شکل تاریخ شفاهی با اسناد مکتوب مخلوط کردند و پادزهری بر ضد تاریخنگاری سکولار ساختند.
شیخ فضلالله نوری خودش برخوردی مستقیم با مرحوم لنکرانی داشته است؟ اگر داشته اظهار نظری درباره آقای لنکرانی هم کرده یا خیر؟
شاید تعجب کنید اما به واسطه ارتباط نزدیک خانوادگی، شیخ فضلالله بارها به منزل لنکرانی آمده و در یکی از دیدارها از آینده درخشان لنکرانی خبر میدهد. حجت الاسلام حاج شیخ ابوذر بیدار، از روحانیان مبارز اردبیل و دوستان دیرین لنکرانى، نقل میکردند: «روزى از مرحوم لنکرانى پرسیدم آیا شما حاج شیخ فضل اللّه نورى را دیده بودید؟ آهى کشید و گفت: بله، دیده بودم. حاج شیخ به منزل ما مى آمد و با پدرم آشنا بود. من 12 یا 14 سال داشتم که ایشان به منزل ما آمد و من در آن زمان سیوطى و جامى و... را خوانده و در ادبیات عرب، ورودى داشتم. پدرم مرا معرفى کرد و گفت: ایشان بندهزاده ـ حسین ـ دستبوس شما است. شیخ از پدرم پرسید حسین چه مى خواند و تحصیلاتش چیست؟ گفت ایشان الفیّه و شرح جامى و اینها را خوانده است. بعد شیخ گفت: خوب، حالا ببینیم آقا حسین چه چیزهایى را خوانده و بلد است؟ شعرى را از سیوطى از من پرسید و من معنا و شواهد لغوى و دستورىِ آن را گفتم و وجه استشهاد و استدلال مصنّف به آن بیت را شرح دادم. مرحوم شیخ خیلى خوشحال شد و مرا بغل کرده، پیشانى مرا بوسید و به من جایزه داد و به پدرم خیلى توصیه مرا نمود و گفت: پسر شما آینده اش درخشان است و من هم حاضرم به او درس بدهم...».
گذشته از این پدرم (مرحوم استاد مُنذِر) از مرحوم لنکرانى شنیده بود که مرحوم حاج شیخ یک قرآنى را در همان نوجوانی به ایشان داده است. پدرم میفرمود: «من این قرآن را ندیده بودم اما بعد از رحلت آیتالله لنکرانی وقتى که کتابهاى ایشان را نگاه میکردم، به قرآن بزرگى برخوردم که قطع رحلى داشت. دیدم شیخ فضلالله با آن خط زیبایش در صفحه اول، یک دو سطرى نوشته و مُهر کرده است. بعد این قرآن جزو کتابهاى اهدایى خاندان مرحوم لنکرانى به کتابخانه آیتاللّه مرعشى، به قم برده شد و متاسفانه نتوانستم بار دیگر آن را ببینم و از خط شیخ کپى بردارم». احتمالاً آن جایزه اى که گفتم مرحوم شیخ به لنکرانى داده، همین قرآن بوده است. دقیق نمیدانم الآن کجاست ولی شاید هنوز در کتابخانه آیتالله مرعشی باشد.
مرحوم لنکرانی غیر از شیخ فضلالله نوری با کدام رجال دیگر عصر مشروطه ارتباط داشت؟
بله. ایشان درس مرحوم آخوند خراسانی را درک کرده بود و به واسطه پدرش، با مرحوم سید محمد طباطبایی ارتباط خانوادگی داشت. نیز با جمع زیادی از رجال و فعالان مشروطه، مثل مستشارالدوله، صمصامالسلطنه، میرزا حسن خان مستوفىالممالک، میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا، میرزا حسین خان مؤتمنالملک، امام جمعه خویى، شهید سیدحسن مدرس، سید محمد تقى هراتى، میرزا عبداللّه خان کاوه، مرحوم بامداد، کاشفالسلطنه، مورخالدوله سپهر، و... آشنا بود و با آنان، در حدود اهداف مشترک، دوستى و همکارى داشت.
مثلاً آقاى حسین شاهحسینى نقل میکرد: «مرحوم محمدی (غلام مجاهد) -از مجاهدان صدر مشروطه و یاران ستارخان- یکى از دوستان صمیمى لنکرانى بود. محمدی در جریان انتخابات مجلس چهاردهم، با انصراف از کاندیداتورى اردبیل به نفع لنکرانى، راه را براى ورود او (به عنوان وکیل اردبیل) به مجلس 14 باز کرد».
معاشرت لنکرانى با رجال صدر مشروطه، دومین عاملی است که ایشان را از اسرار پنهان مشروطه، مطلع میکند و اظهارات او را برای مورخان برجسته میسازد.
به اعتقاد شما تاثیر شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری در ارتقای بینش سیاسی مرحوم شیخ حسین لنکرانی چیست؟
به نظر من بصیرت سیاسی مرحوم لنکرانی و هوشمندی او در مبارزه با استعمار انگلیس و آمریکا، ریشه در اطلاعات و تجربیات ارزنده ایشان از دوران مشروطه و تاثیرپذیری از بینش تاریخی شیخ فضلالله دارد. آشنایی و ارادت دیرین به شیخ، در خلوص و پختگی سیاسی و مبارزاتی ایشان و تشخیص دقیق دوستان و دشمنان ایران و اسلام در اواخر قاجار و طول دوران پهلوی، نقش بسیار داشت. مثلاً اگر ماهیت حقیقى وثوقالدوله، (عاقد قرارداد ننگین 1919)، براى مرحوم لنکرانى بیش از دیگران روشن بود چون از سالها پیش، نقش وثوقالدوله و یار معلومالحال وى «حسینقلى خان نوابِ دو تذکره اى»! را در زمینهسازى شهادت شیخ شهید میدانست و از آن دلى پرخون داشت. ایشان معتقد بود با اغفال مرحوم عضدالملک (اولین نایب السلطنه احمدشاه و مرید شیخ شهید) این کار صورت گرفت. آشنایی ایشان با دستها و دسیسههای پنهان، او را به یکی از یگانههای دوران در دانش دشمنشناسی تبدیل کرد.
در پایان اگر ممکن است برایمان از خاطرات آیتالله لنکرانی در روزهای اعدام شیخ فضلالله بگویید.
پس از اشغال تهران و دستگیرى حاج شیخ فضلالله نورى، به خاطر صمیمیتی که میان شیخ شهید و پدر مرحوم لنکرانی بوده، بعضی از اصحاب و همرزمانِ نزدیک شیخ (مثل آیت اللّه عبداى طالقانى) در منزل آقای لنکرانی مخفی میشوند تا جان خود را از دست بعضی از دشمنان کینهجو نجات دهند. اگر نفوذ حاج شیخ على در منطقه سنگلج نبود، چه بسا آنها را هم به قتل میرساندند.
آقای لنکرانی خاطره بسیار جالبی از روزهای اعدام شیخ نقل میکرد. میفرمود: در شب قبل از شهادت شیخ، خواب دیدم مرحوم شیخ در وسط میدان توپخانه ایستاده و مقدارى حیوانات وحشىِ مختلف ـ گرگ، سگ، روباه، خوک و غیر ذلک ـ دور و بر ایشان را گرفته اند. یکى از اینها که خوک بود، بلند شد و عمامه شیخ را از سرش انداخت، بعد جانورها همه هجوم آوردند و به روى شیخ ریختند و شیخى، نماند...! من با حال گریه از خواب بیدار شدم، پدرم، وقتی فهمید گفت: پسر، خوابت را برای آقایانی که اینجا هستند نگو که اینها دلشان مى ترکد! صبح فردا یعنی روزى که نزدیک غروب آن، شیخ را به دار زدند، دوستان پدرم در بیرونى پیش ایشان بودند و راجع به عاقبت شیخ به مثنوی تفأل زدند. به این بیت رسیدند که:
مدتى معکوس گردد کارها
شحنه را دزد آورد بر دارها!
پدرم در حال ناراحتی فرمود : ... لا حول و لا قوه الا باللّه العلى العظیم.
نزدیک غروب آن روز پدرم برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد میرفتند که مرحوم سرهنگ امیرقلی خان ماکویی با اسب سفید بزرگی، چهار نعل میآمد، به آقا که رسید از اسب به زیر افتاد و خاک کوچه را به سرش میریخت. گفت در راه میآمدم، به توپخانه رسیدم، دیدم شیخ بالای دار است…»!
در این مصاحبه نکات مهم و تازهای گفتید. از شما بسیار سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار خوانندگان فرهیخته نشریه قرار دادید.
نام نویسنده:
در گفتگو با حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی
نشریه معارف رهبری شماره 114
انتهای متن/