اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  اندیشه

رضا داوری اردکانی در گفت‌وگو با فارس:

مقابله با غرب موقوف به شناخت ذات و امکان­‌های وجودی آن است/ ظهور غرب، مکر خداوندی نمی­‌تواند باشد

رئیس فرهنگستان علوم گفت: ما امروز در عصر پست مدرن و پس از مارکس و نیچه و اشپنگلر و هوسرل و هیدگر و فیلسوفان پست مدرن خیلی آسان می­‌توانیم درباره بی­‌پروایی­‌ها و نارسایی­‌های تجدد حکم کنیم.

مقابله با غرب موقوف به شناخت ذات و امکان­‌های وجودی آن است/ ظهور غرب، مکر خداوندی نمی­‌تواند باشد

خبرگزاری فارس، گروه آیین و اندیشه: انسان مدرن خودش را بی‌نیاز از وحی و تعالیم عالی وحیانی و معلمان آسمانی می‌داند و فکر می‌کند با اندیشه مستقل خود می‌تواند در مقام نظر و عمل مسیری درست را بپیماید. در حالی که نقد فلسفه مربوط به مسائل اعتقادی که بنیاد ایمان ما است و نقد مدرنیته هم در دو بعد نظری و عملی نتایج مهمی را پیش‌روی ما قرار می‌دهد، در واقع بسیاری از ریزش‌های اعتقادی در دوران جدید محصول عدم فهم درست مدرنیته و تجدد است. معمولاً این سوال پیش می‌آید که چرا غریبان پیشرفت کردند، ولی ما پیشرفت نداشته‌ایم. آیا آنچه که غرب به آن رسیده پیشرفت به معنای کمال است؟ در حالی که تمدنی است که بحران‌های عدیده مادی و معنوی ظرف چند قرن بر بشریت تحمیل کرده و بحران زیست محیطی آن اساس حیات گیاهی، جانوری و انسانی را برای یکی دو قرن آینده به چالش گرفته است، با کدام عقل و شرع می‌تواند قابل دفاع باشد؟ و دیگر اینکه فلسفه چه نگاه رویکردی به آن دارد، در این زمینه رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم گفت‌وگو کردیم.

وی در این گفت‌وگو با بیان اینکه کار فلسفه معاصر نقد است، از زمان شروع نقد مدرنیته سخن به میان می‌آورد و مکر خداوندی در حوادث را عبرتی برای ناظران بر می‌شمرد و مقابله با غرب و تجدد را موقوف به شناخت ذات و امکان­‌های وجودی آن توصیف می‌کند، مشروح این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

*آیا طرح‌ریزی نظام خارج از تمدن غرب، به نظر شما اساساً ممکن است؟

-مگر کسی می­‌تواند امکان پدید آمدن نظامی متفاوت با نظم موجود در جهان جدید را انکار کند. اگر امکان را به معنی امکان خاص بگیرید این جهان و هر جهان بشری، جهان ممکن و قلمرو امکان­‌هاست. تعبیر و اصطلاح امکان خاص در زمان فیلسوفان دوره اسلامی معنی تازه پیدا کرده است. در این فلسفه امکان خاص به صورت اصل درآمده یا لااقل در عداد قواعد اصلی قرار گرفته و در تاریخ فلسفه نیز مقبول افتاده است.

کار فلسفه معاصر نقد است

فیلسوفان ما بر اساس این اصل به محکم­‌ترین دلیل برای اثبات وجود خدا رسیدند یا درست بگویم این اصل به مقتضای اعتقاد به خدای خالق جایگاه خاص پیدا کرد. اما کسانی هم که نمی‌­خواهند با اصل قرار دادن امکان خاص علت‌العلل بودن خداوند را اثبات کنند و مثلاً مدرن‌ها هم این نکته را که آینده قلمرو امکان‌هاست انکار نمی­‌کنند و چگونه انکار کنند من هم گذشت از تاریخ غربی و بنای نظمی دیگر را ممکن می‌­دانم و در جوانی آن را نزدیک و بسیار نزدیک می‌­دانسته‌­ام، اما اکنون بیشتر به شرایط این امکان می‌­اندیشم و کار اهل فلسفه اندیشیدن به شرایط امکان امور و اشیاء و حوادث و دگرگونی­‌هاست.

چنانکه می‌­دانید من طی سال­‌ها مدرنیته را نقد کرده‌­ام و هنوز هم به این نقد می­‌اندیشم زیرا فکر می‌­کنم کار فلسفه معاصر نقد است. اصلاً تجدد با نقد به وجود آمده و راه خود را پیموده است. نقد به معنی جدید معمولاً با بحث و چون و چرا کردن در آراء و نظرها اشتباه می‌شود ولی نقد جدید صرف بحث و چون و چرا در نظرها نیست، بلکه آنچه را که بوده و هست و پیش می­‌آید نقد می­‌کند، بی‌­اینکه به ضرورت، همه را رد و نفی کنند. کانت هم علم جدید را نقد کرده است و هم اخلاق و هنر و قوه حکم را.

نقد مدرنیته از چه زمانی آغاز شد؟

فیلسوفان دیگر هم از قرن هجدهم تا زمان ما همه در راه نقد بوده‌­اند اما نقد مدرنیته از زمانی آغاز شده است که تاریخ آن به پایان راه و به نهایت سیر و بسط رسیده است. این نقد را اروپاییان (یعنی اروپاییان مدرن) پیش آوردند. از میان این نقادان سه بزرگ در تاریخ غرب در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم وجوه بحرانی تاریخ جدید را نشان دادند. مارکس بحران را در نظم اقتصادی و اجتماعی و در دور شدن آدمی از ذات و حقیقت خود دید. نیچه نیست­‌انگاری و فروپاشی ارزش‌­ها را کشف کرد و فروید میان وجود بشر و تمدن زمان خود ناسازگاری دید و بالاخره در نیمه دوم قرن بیستم خبر از پایان یافتن مدرنیته دادند و جهان مدرن را در تمامیتش (فلسفه و علم و سیاست) نقد کردند.

در فلسفه به سویی رفتم که نقادان مدرنیته آنجا بودند

من هم در فلسفه به سویی رفتم که نقادان مدرنیته آنجا بودند، در ابتدا فریب لفظ پایان خوردم و توجه نکردم که پایان تاریخ مثل پایان زندگی یک شخص نیست و چه بسا که پایان یک دوره تاریخی یا دوران پایانی یک تاریخ قرن‌ها طول بکشد. چنانکه فلسفه اسلامی در ملاصدرا به تمامیت و پایان راه خود رسیده است اما همچنان هست و مورد بحث و تحقیق قرار می­‌گیرد و تعلیم می­‌شود و صاحبنظران با رجوع به آن می‌­توانند به درک عمیق‌­تر از فلسفه نائل شوند. قرون وسطای مسیحی در فلسفه و توماس آکوئینی پایان یافت، اما رنسانس سه چهار قرن بعد آغاز شد و ... ما نمی­‌دانیم که دوران پایانی تاریخ تجدد تا کی دوام می­‌آورد، آنچه می­‌دانیم این است که این تاریخ پایدار و جاویدان نیست.

مکر خداوندی در حوادث ظاهر می­‌شود

*آیا تصور می‌کنید ظهور غرب مدرن، مکر خداوندی برای به تمامیت رسیدن نفسانیت انسان است؟

-مکر خداوندی در حوادث ظاهر می­‌شود و برای عبرت ناظران است. این مکر در یک تاریخ چند صد ساله نمی­‌تواند دوام یابد یعنی مکر مقوّم ذات و نظام تاریخ نمی­‌شود، بلکه در حوادث تاریخی اثر می­‌گذارد. تعبیر «به تمامیت رسیدن نفسانیت انسان» در پرسش شما بسیار مبهم است و می­‌ترسم که بسیاری آن را صرف یک شعار سیاسی تلقی کنند. در حدود چهل سال پیش من سهوی کردم (سهوهای بسیار کرده­‌ام اما از اصول رأی و نظر خود منصرف نشده­‌ام) و غرب متجدد را نفسانیت خواندم.

غرب جدید، جهان فلسفه و هنر و علم و تکنولوژی است

مراد من از نفسانیت «ظهور انسان به عنوان سوژه و موجود متصرف و همه کاره در جهان» بود و البته لفظ چنین معنایی را افاده نمی­‌کرد و طبیعی بود که خواننده تعجب کند که چه صفت و نسبت بدی به جهان علم و تکنولوژی و آزادی داده­‌ام. توجه کنیم که غرب به طور کلی و مخصوصاً غرب جدید، جهان فلسفه و هنر و علم و تکنولوژی است و اینها را به نفسانیت به معنی روان­شناسی و اخلاقی آن نمی­‌توان بازگرداند غرب جدید یکسره  شوم و پلید نیست، بلکه از ابتدا جهانی پر از تضادها و تعارض‌های پنهان و آشکار بوده و به تدریج تعارض‌های پنهان آن قدری آشکار شده است.

مقابله با غرب و تجدد موقوف به شناخت ذات و امکان­‌های وجودی آن است

ما امروز در عصر پست مدرن و پس از مارکس و نیچه و اشپنگلر و هوسرل و هیدگر و فیلسوفان پست مدرن خیلی آسان می­‌توانیم درباره بی­‌پروایی­‌ها و نارسایی­‌های تجدد حکم کنیم، اما در نظر داشته باشیم که در قرن هجدهم آینده را دوران حکومت خرد و آزادی و صلح می‌انگاشتند. ما هنوز چنانکه باید تجدد را نمی­‌شناسیم و اگر هم می­‌شناختیم درست نبود که درباره آن با یک جمله حکم کنیم. به هر حال مقابله با غرب و تجدد موقوف به شناخت ذات و امکان­‌های وجودی آن است.

با شناخت امریکا است که می­‌توانیم دریابیم که چرا طالبان در افغانستان قدرت پیدا می­‌کند

من وقتی کتاب کوچک بودریار به نام «امریکا» را خواندم، ملتفت شدم که تاریخ چه ظرافت­‌هایی دارد که ما معمولاً ملتفت آن ظرافت­‌‌ها نمی‌شویم گمان می­‌کنم خواندن نقد بودریار برای شناسایی باطن امریکا برای همه اهل تاریخ و فرهنگ و سیاست ضروری باشد، اما شرط درک و دریافت اشارات او آشنایی با اروپاست، کسی که اروپای 2 هزار و پانصد ساله و مخصوصاً اروپای غربی 500 ساله را نمی­‌شناسد، اشارات بودریار و مثلاً طنز «امریکا اوتوپیای متحقق» را در نمی‌­یابد. مختصر بگویم آشنایی با اوصاف و اخلاق و شنیدن سخنان امثال ترامپ برای شناختن امریکا کارساز نیست، بلکه با شناخت امریکا است که می­‌توانیم دریابیم که چرا طالبان در افغانستان قدرت پیدا می­‌کند و چگونه عراق مورد تجاوز قرار می­‌گیرد و بخشی از عراق و سوریه را داعش متصرف می­‌شود و بالاخره ترامپ به ریاست جمهوری امریکا می‌رسد.

ظهور غرب، مکر خداوندی نمی­‌تواند باشد

تاریخ پیچیدگی­‌ها دارد اما به هر حال تاریخ مردم است و نه تاریخ ستمگران و مستبدان و بداندیشان؛ هر چند که مردم در آن پیدا نباشند و همه گزارش­‌ها گزارش قهر و ستم و بیداد و ذکر بیدادگران باشد. با توجه به این نکات ظهور غرب، مکر خداوندی نمی­‌تواند باشد. البته هر چه هست از اوست اما اراده و فعل او همه مکر نیست.

«سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود/اگر تسبیح می‌فرمود اگر زنار می‌آورد»

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول