اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  اقتصاد و حقوق

رابطه حقوق بشر و انسان شناسی - بخش اول

چگونگی رابطه حقوق بشر و انسان شناسی

هدف این پژوهش بررسی رابطه حقوق بشر با این دانش ها و ارزیابی نقش آنها در تعریف و تدوین این حقوق است.

چگونگی رابطه حقوق بشر و انسان شناسی

 

چکیده

در این مقاله چگونگی و چرایی ارتباط بین حقوق بشر و دانش های انسان شناسی بررسی و ارزیابی می شود. انسان شناسی با توجه به رویکردها و روش های گوناگونی که در آن وجود دارد، به دینی، فلسفی، عرفانی و تجربی تقسیم می شود. هدف این پژوهش بررسی رابطه حقوق بشر با این دانش ها و ارزیابی نقش آنها در تعریف و تدوین این حقوق است. حقوق بشر اگرچه به طور کلی با همه دانش های انسان شناسی مرتبط می شود، اما بنیادی ترین رابطه آن با انسان شناسی های دینی و فلسفی برقرار است. قواعد این حقوق بر اساس آموزه های آنها توجیه و از مبانی مستحکم برخوردار می شود. اما انسان شناسی تجربی صرفاً در فرآیند اجرای حقوق بشر قابل ملاحظه است و در تعریف و شناسایی حقوق بشر، به دلیل هویت فرافرهنگی آن، چندان نقشی ندارد. انسان شناسی عرفانی نیز کاربرد همگانی ندارد.

کلیدواژه ها: حقوق بشر، انسان شناسی فلسفی، انسان شناسی عرفانی، انسان شناسی دینی، انسان شناسی تجربی.

مقدمه

رابطه حقوق بشر و انسان شناسی از مباحث مهم فلسفه حقوق بشر به شمار می آید. در این بحث، چرایی و چگونگی ابتنای حقوق بشر بر انسان شناسی و نقش انسان شناسی در قواعد حقوق بشر بررسی و ارزیابی می شود. اما در انسان شناسی رویکردها و گرایش های مختلفی وجود دارد. هر یک از دانش های فلسفه، عرفان، دین و علوم تجربی به مطالعه و تحقیق درباره انسان پرداخته است که بر اساس آن، انسان شناسی های دینی، فلسفی، عرفانی و تجربی شکل گرفته  است. این پژوهش رابطه حقوق بشر را با این چهار دانش انسان شناسی بررسی می کند.

پرسش اصلی پژوهش آن است که: آیا بین حقوق بشر و انسان شناسی رابطه ای وجود دارد؟ این پرسش خود به پرسش های فرعی زیر منتهی می شود: آیا حقوق بشر با همه دانش های انسان شناسی رابطه دارد؟ این رابطه چیست و چرا چنین ارتباطی برقرار است؟ هر یک از دانش های انسان شناسی، چه نقشی در تعریف و تدوین حقوق بشر ایفا می کند؟

در این مسئله اگرچه مباحثی مطرح شده است، چنان که انسان شناسان غربی از زمان تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر به اهمیت انسان شناسی فرهنگی (تجربی) در بحث حقوق بشر توجه کرده و بر اساس تکثر فرهنگ ها و نسبیت فرهنگی، جهان شمولی آن را نقد کرده اند؛ و برخی اندیشمندان اسلامی نیز در آثار خود به نقش انسان شناسی دینی و فلسفی در تدوین حقوق بشر اشاره کرده اند، اما در این زمینه، نگارنده به پژوهش مستقلی دست نیافته است که بتواند رابطه حقوق بشر را با دانش های انسان شناسی تبیین و نقش آنها را در تعریف و تفسیر حقوق بشر برجسته کند. بنابراین، بررسی و ارزیابی این رابطه که به ابتنای حقوق بشر بر انسان شناسی می انجامد، از نوآوری های این پژوهش به شمار می آید و با توجه به اینکه بر اساس اصول و مبانی انسان شناسی، دشواری های نظری حقوق بشر توجیه می شود، پرداختن به این بحث، اهمیت فراوان دارد.

این نگارش با استفاده از روش تحلیلی - توصیفی، به مطالعه و تحقیق می پردازد. بدین منظور ابتدا مفاهیم حقوق بشر و انسان شناسی را تعریف و تبیین می کند. سپس به تحلیل و ارزیابی انواع انسان شناسی و رابطه هر یک با حقوق بشر می پردازد و در پایان به یافته های نهایی اشاره می کند.

1. حقوق بشر

حقوق بشر، در نگاه نخست، به حق هایی تعریف می شود که هر انسانی به دلیل انسان بودن از آنها برخوردار است. اما برای دست یابی به تعریف جامع از حقوق بشر، ابتدا باید ویژگی های آن بررسی شود. این حقوق به طور کلی دارای ویژگی های زیر است:

1. ذاتی (inherent) هستند؛ یعنی انسان به صرف انسان بودن از آنها برخوردار است و هیچ شرطی جز انسان بودن لازم ندارد. این حقوق، حق هایی نیستند که در اثر فعلی یا اراده انسانی یا رخدادی ایجاد شوند، بلکه همراه با خلقت انسان به وجود می آیند. صرف انسان بودن در برخورداری از آنها کافی است (موحد، 1381، ص407؛ مظفری، 1388، ص25)؛

2. مساوی (equal) هستند؛ یعنی همه افراد بشر از آن بهره برابر دارند؛

3. سلب ناپذیرند (inalienable)؛ نمی شود آنها را از انسان گرفت و نمی توان آنها را به دیگران منتقل کرد؛

4. جهان شمول (universal) هستند و سرشت فرازمانی و فرامکانی دارند و به دوره زمانی و محدوده جغرافیایی خاصی محدود و منحصر نمی شوند (Donnelly, 2003, p.10).

اما حقوق بشر با این ویژگی ها آیا به حکم طبیعت و فطرت به انسان ها تعلق می گیرد یا بر مبنای وضع و قرارداد، از آن برخوردار می شوند؟

در پاسخ به این مسئله دو رویکرد متفاوت وجود دارد؛ نخست رویکرد مکتب حقوق طبیعی است که حقوق بشر را حق هایی می داند که انسان به حکم طبیعت و خلقت از آنها بهره مند است و قوانین و مقررات بین المللی باید آنها را شناسایی کنند. دوم رویکرد مکتب های حقوقی پوزیتیویستی است که به حقوق بشر به عنوان حق هایی برخاسته از توافق و قرارداد نگاه می کنند.

در تعریف های زیر، این دو رویکرد را به خوبی می توان دید؛ جک دانلی می گوید:

حقوق بشر حق هایی برگرفته از طبیعت بشرند که انسان فقط به دلیل انسان بودن از آنها برخوردار است، بدون ملاحظه هیچ نوع حق و تکلیفی که افراد به عنوان شهروند یا اعضای یک خانواده یا به عنوان بخشی از سازمان های خصوصی و عمومی و انجمن ها، ممکن است از آنها بهره مند باشد (Donnelly, 2007, p.21).

برخی از نویسندگان در تعریف حقوق بشر گفته اند: «حقوق بشر به معنای امتیازات کلی است که هر فرد انسانی طبعاً دارای آن است» (فلسفی، 1374، ص95)؛ و نیز گفته اند: «حقوق بشر ظرفیت های طبیعی است که طبیعت روحی و عقلی و غریزی و جسمانی آدمی آن را اقتضا دارد» (الدباس و ابوزید، 2011، ص26).

تعریف های بالا با رویکرد حقوق طبیعی به حقوق بشر نگریسته اند؛ اما آنهایی که رویکرد پوزیتیویستی دارند، حقوق بشر را به حق هایی که در حقوق موضوعه شناخته شده، تعریف می کنند، چنان که در این تعریف آمده است:

حقوق بشر عبارت است از مجموعه امتیازات متعلق به افراد یک جامعه و مقرر در قواعد موضوعه که افراد به اعتبار انسان بودن و در روابط خود با دیگر افراد جامعه و با قدرت حاکم، با تضمینات و حمایت های لازم، از آن برخوردار می باشند (هاشمی، سید محمد، 1384، ص12).

در نتیجه، حقوق بشر حق هایی هستند که یا به حکم طبیعت و فطرت، یا بر اساس وضع و توافق بین المللی، هر انسانی به صرف انسان بودن از آنها برخوردار است.

اگر از تعریف حقوق بشر بگذریم، این پرسش را می توان مطرح کرد که: آیا حقوق بشر اصطلاح واحدی دارد یا در اصطلاحات متعددی به کار می رود؟ به بیان دیگر، وقتی مفهوم حقوق بشر به کار برده می شود، آیا به نظام خاص یا مجموعه قواعد معینی اشاره دارد یا از مطلق حق های بشر در هر نظام حقوقی حکایت می کند؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت: امروزه حقوق بشر را می توان در دو اصطلاح عام و خاص به  کار برد؛ زیرا حقوق بشر از دوران های قدیم در ادیان الهی و نظام های حقوقی متمدن همواره مطرح بوده، اگرچه همیشه به  طور کامل و درست رعایت نشده است. همچنین، در عصر جدید به دلیل عواملی از جمله برخی جنگ های ویرانگر که نقض جدی حق های انسانی را در پی داشت، جامعه جهانی راجع به شناسایی حق های بشر توافق و آنها را در قالب اعلامیه ها و میثاق های بین المللی تدوین کرده است. بنابراین، دو معنای عام و خاص برای حقوق بشر می توان تعریف کرد؛ و تفکیک بین آنها ضروری است تا بحث ما به نزاع لفظی یا مغالطه کشیده نشود.

1-1. معنای عام

حقوق بشر در معنای عام عبارت است از حقوقی که بشر به صرف بشربودن و فارغ از امتیازات نژادی، زبانی، مذهبی، رنگ، پوست و ...، از آنها برخوردار است. در این معنا، هر حقی که به سبب انسان بودن انسان به او تعلق گیرد، جزء حقوق بشر است، چه از منظر دین به آن نگریسته شود و چه از منظر مکتب های فلسفی و حقوقی. این اصطلاح می تواند هم بر حقوق بشری که هست، اطلاق شود و هم بر حق های بشری که باید باشد. پس با این اصطلاح، هم می توان حقوق بشر گذشته و موجود را مطالعه کرد و هم از حقوق بشری که باید به وجود آید، بحث کرد.

بنابراین، هر مجموعه قواعد حقوقی که ویژگی های فوق را داشته باشد، حقوق بشر خواهد بود، خواه در نظام بین المللی حقوق بشر معاصر شناسایی شده باشد یا نه. آنچه هویت حقوق بشر را می سازد، آن است که انسان به دلیل انسان بودنش از آن حق ها برخوردار باشد، نه به دلیل آنکه عضو جامعه، گروه، انجمن، دین، مذهب، قوم و فرهنگ خاص است (حقیقت، 1384، ص331؛ هاشمی، محمد منصور، 1384، ص634).

1-2. معنای خاص

اصطلاح «حقوق بشر» در معنای خاص بر مجموعه قواعد حقوق بشر اطلاق می شود که در نظام حقوق بین الملل شناسایی، و در قالب اسناد بین المللی، مثل اعلامیه ها و میثاق ها، تعریف و تدوین شده است. حقوق بشر در این معنا نیز همان حقوقی است که انسان به صرف انسان بودن و بدون ملاحظه وابستگی های فرهنگی مثل نژاد، زبان، مذهب و ...، از آنها برخوردار است، اما آنچه این معنای اصطلاحی را از معنای اول متمایز می کند، این است که: 1. این حقوق بر اصول و مبانی فلسفی خاصی بنا شده که برآیند دوران مدرن است؛ 2. این حقوق تا حدود زیادی وفاق بین المللی را جلب کرده و در قالب اسناد و منابع مختلف، مثل اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و دیگر اسناد بین المللی شناسایی و تدوین شده است (حقیقت، 1384، ص332؛ هاشمی، محمد منصور، 1384، ص634 و 643-642).

مراد ما از حقوق بشر در بحث حاضر، معنای اول آن است. بر اساس این معنا، به سنجش رابطه این حقوق با انسان شناسی می پردازیم.

2. انسان شناسی

واژه «انسان شناسی» در لغت بر شناخت انسان در ابعاد مختلف شخصیت او از طریق دانش های لازم اطلاق می شود (انوری، 1381، ج1، ص618). اما این واژه در اصطلاح در ارتباط با همه آموزه های دین، فلسفه، عرفان و علوم تجربی درباره شناخت حقیقت انسان و ابعاد وجودی و شخصیتی او به  کار می رود. البته گاهی انسان شناسی فقط بر مطالعات علوم تجربی درباره انسان اطلاق می شود (رجبی،  1384، ص21؛ کبیر، 1391، ج1، ص30-24).

بنابراین، مفهوم انسان شناسی را می توان به دو اصطلاح خاص و عام تقسیم بندی کرد:

1. اصطلاح خاص: مفهوم انسان شناسی در این اصطلاح، در دانشکده های علوم اجتماعی به عنوان رشته ای علمی شناخته می شود و به معنای مطالعه انسان در ابعاد جسمانی - زیستی و فرهنگی- اجتماعی با روش تجربی و علمی به کار می رود.

2. اصطلاح عام: انسان شناسی در این اصطلاح، درباره هر دانش روشمندی که در پی مطالعه و شناخت بُعدی از ابعاد وجودی انسان باشد، به کار می رود، اعم از اینکه با رویکرد تجربی صورت بگیرد یا رویکردهای فلسفی، عرفانی و دینی.

در این پژوهش، انسان شناسی را در اصطلاح عام آن به کار می بریم و این گونه تعریف می کنیم: «انسان شناسی عبارت است از هر نوع مطالعه و پژوهش روشمند و نظام یافته درباره انسان به لحاظ فردی یا اجتماعی به منظور شناخت ماهیت و حقیقت او، یا وجهی از وجوه جسمانی،  روحی، روانی، فرهنگی و اجتماعی او».

انسان شناسی در این معنا، که تمامی آموزه های انسان شناسانه فلسفه، عرفان، دین و علوم تجربی را در بر می گیرد، با توجه به تنوع روش این دانش ها، به چهار قسم انسان شناسی فلسفی، انسان شناسی عرفانی، انسان شناسی تجربی و انسان شناسی دینی تقسیم می شود.

3. چگونگی رابطه حقوق بشر و انسان شناسی

پس از تعریف و تبیین مفاهیم حقوق بشر و انسان شناسی، رابطه آن دو را بررسی می کنیم. آنچه اصل وجود رابطه حقوق بشر و انسان شناسی را توجیه می کند این است که حقوق بشر حق های بشری بشر است و ماهیت طبیعی و فطری دارد. از این جهت وابسته به شناخت بشر است. بدون شناخت درست از طبیعت و فطرت بشر و درک زوایای وجودی و شخصیتی او، تعریف و تدوین آن ناقص و ناکارآمد خواهد بود. حتی اصول و مبانی حقوق بشر در انسان شناسی شکل می گیرد. از این رو، این مسئله از مهم ترین مباحث فلسفه حقوق بشر به شمار می آید.

بنابراین، رابطه حقوق بشر و انسان شناسی با توجه به اهمیت آن، نیاز به بحث و پژوهش جدی دارد، به خصوص از منظر فلسفه اسلامی باید واکاوی و بررسی شود. اگرچه برخی مطرح کردن چنین مباحثی را درباره حقوق بشر بی فایده و غیرضروری شمرده اند و به جای آن، بر آموزش مبتنی بر احساسات و استفاده از آن تأکید می کنند و احساسات را بهترین سلاح برای عملی سازی حقوق بشر می دانند (Rorty, 1993, p.116-123)، اما نهادینه سازی هنجارهای این حقوق در صورتی عملی است که شکاف بین نظر و عمل پر، و مبانی آن به درستی تبیین شود، و مردم با فرهنگ های مختلف در صورتی به آن روی خواهند آورد که از لحاظ مبانی برای آنان پذیرفتنی و موجه باشد. چنان که برخی دیگر در این زمینه می گویند حامیان حقوق بشر اگر می خواهند به تکبر اخلاقی، امپریالیسم و نژادپرستی متهم نشوند، باید صحت مواضع فلسفی خود را توجیه کنند (چُکر، 1384، ص708).

فرض ما بر این است که حقوق بشر با تمامی دانش های انسان شناسی ارتباط می یابد، اگرچه اهمیت این رابطه همیشه به یک درجه نیست. بنابراین، باید رابطه آن را با هر یک از دانش های انسان شناسی جداگانه بررسی کنیم.

3-1. حقوق بشر و انسان شناسی فلسفی
الف. چیستی انسان شناسی فلسفی

انسان شناسی فلسفی دانشی است که با روش عقلی درباره انسان مطالعه و تحقیق می کند. فلسفه بدون هیچ گونه پیش داوری، بر اساس یافته های عقلی حقیقت انسان و ابعاد وجودی او را تبیین و تفسیر می کند. موضوع این دانش، «انسان بما هو انسان» است، بدون اینکه تعلق او به فرهنگ، منطقه و دوره تاریخی خاصی در نظر گرفته شود. از این رو، نتایج و دستاوردهای آن نیز عام و جهان شمول است و بر همه انسان ها در هر دوره تاریخی و بر هر فرهنگ و جامعه ای انطباق پذیر است.

فیلسوفان از آغاز مطالعات فلسفی درباره عالم هستی، راجع به انسان نیز تحقیق کرده اند و برای شناخت آدمی کوشیده اند. در آثار افلاطون (428-348 پ.م)، ارسطو (384-322 پ.م)، و فیلسوفان اسلامی همچون ابن سینا (428-370 ه.ق)، سهرودی (587-549 ه.ق)، صدرای شیرازی (حدود 1050-980 ه.ق) و ...، به صورت گسترده درباره هویت و حقیقت انسان بحث و تحقیق شده است.

در فلسفه اسلامی، مباحث انسان شناسی بیشتر بر محور نفس مطرح شده است، چون از نگاه فیلسوفان مسلمان آنچه حقیقت انسان به شمار می آید نفس است و بدن همچون ابزاری تحت تدبیر نفس قرار دارد. از این رو بحث های مربوط به انسان شناسی نیز با عنوان کتاب النفس، علم النفس و مانند آن تدوین شده است، چنان که ابن سینا فن ششم طبیعیات شفا را ذیل عنوان «نفس» بحث کرده و رساله مستقلی نیز با عنوان رساله نفس تألیف کرده است. ابن باجه (متوفای 533 ه.ق) اثری به نام کتاب النفس نگاشته است. نصیرالدین طوسی (673-597 ه.ق) نیز کتابی به نام بقاء النفس بعد فناء الجسد تألیف کرده و صدرای شیرازی جلد هشتم اسفار را السفر الرابع فی علم النفس نامیده است.

به طور کلی، مسائلی که در فلسفه اسلامی و آثار فیلسوفان مسلمان درباره انسان محل بحث قرار گرفته، عبارت اند از: چیستی هویت و حقیقت انسان؛ چیستی بدن و نفس و رابطه آن دو؛ انواع نفس و مادی یا مجرد بودن آن؛ قوای نفس؛ قدیم و حادث بودن انسان؛ معاد و جاودانگی انسان؛ سعادت و شقاوت انسان؛ کمال انسان؛ و دیگر مسائل مرتبط با نفس و بدن (نک: ابن سینا، 1404،  ج2، فن ششم؛ همو، 1363، مقاله سوم؛ ابن باجه، 1992؛ سهروردی، 1375، اللوح الثانی؛ صدر المتألهین، 1981،  ج8؛ ملاهادی سبزواری، 1379-1369، جلد5).

با توضیح و تبیینی که از مباحث فلسفه اسلامی درباره انسان صورت گرفت، در نهایت، انسان شناسی فلسفی را این گونه تعریف می کنیم: «انسان شناسی فلسفی یعنی مطالعه و پژوهش درباره انسان با روش عقلی به منظور شناخت ماهیت، ابعاد وجودی، قوا، استعدادها و راه های سعادت و کمال انسان».

ب. رابطه حقوق بشر و انسان شناسی فلسفی

اما چگونگی رابطه حقوق بشر و انسان شناسی فلسفی را می توان به این صورت تبیین کرد که چون حقوق بشر حق هایی است که به انسان به صرف انسان بودن تعلق می گیرد و عنصر اساسی در برخورداری از آنها، انسان بودن است بدون اینکه نیاز به ملاحظه امتیازات دیگر مثل قومیت، زبان، مذهب و ... باشد، بنابراین تعریف و تدوین چنین حقوقی برای بشر، وابسته به شناخت بشر در ابعاد مختلف آن خواهد بود؛ و آن گونه که بیان شد، در انسان شناسی فلسفی هویت و حقیقت انسان تعریف و تبیین می شود، و طبیعت و فطرت، صفات و ویژگی ها، استعدادها و نیازها، و کمالات وجودی او شناسایی می گردد. بر این اساس، حقوق بشر چه به معنای حق های طبیعی انسان تعریف شود که با خلقت او آمیخته است و نیاز به کشف دارد و چه به معنای حق های وضعی تلقی گردد که برای انسان وضع و اعتبار می شود، در هر صورت مبتنی بر شناخت انسان است. هر نوع شناخت از حقوق بشر که متکی بر درک درست از حقیقت انسان نباشد، شناخت ناقص خواهد بود.

اگر حقوق بشر حق های طبیعی شمرده شود، بدون درک صحیح از طبیعت و حقیقت انسان حق های طبیعی او را نیز نمی توان شناخت؛ چه اینکه حق های طبیعی با خلقت انسان ایجاد شده و با ذات او آمیخته است. طبق این مبنا، حقوق بشر حق هایی نیستند که اولاً بشر آفریده شود و بعد برای او اعتبار گردد، بلکه همراه با خلقت انسان به جعل بسیط ایجاد می شوند. یعنی هر زمان انسانی موجود شود، همراه او حقوق طبیعی او نیز موجود می گردد. پس کشف و تعریف و تبیین حقوق بشر با شناخت ذات و ماهیت انسان و صفات و ویژگی های وجودی او ارتباط مستحکم دارد.

اگر از منظر مکتب های حقوق پوزیتیویستی به حقوق بشر بنگریم و آن را محصول توافق جمعی بشر بدانیم، باز هم از انسان شناسی فلسفی بی نیاز نخواهیم بود. چون رویکرد پوزیتیویستی که ماهیت حقوق بشر را صرفاً اعتباری و قراردادی و غیروابسته به طبیعت و فطرت انسان می داند، در عین  حال نمی تواند آن را کاملاً بدون مبنا تلقی کند، بلکه آنها نیز برخی امیال و غرایز مشترک بشر را در نظر می گیرند و بر احساسات و عواطف جمعی و خرد انسانی تکیه می کنند و منافع و مصالح مشترک بشر را معیار توافق قرار می دهند. از این رو، دست یابی به اجماع و توافق در حقوق بشر نیز بر انسان شناسی فلسفی متکی خواهد بود (مردیها، 1387، ص312-308).

برخی فیلسوفان اسلامی در تبیین وابستگی حقوق بشر به شناخت انسان می گویند تدوین حقوق بشر اولاً مسبوق به شناخت ابعاد طبیعی و فطری بشر است، یعنی باید حقیقت تألیفی انسان را به درستی بشناسیم؛ و ثانیاً جنبه اصالت وجود او را شناسایی کنیم که آیا بدن مادی و بعد طبیعی است یا روح مجرد و بعد فطری (جوادی آملی، 1383، ص8). زیرا تعیین حقوق بشر برای رسیدن به مقصدی صورت می گیرد، اما بدون شناخت انسان چگونه می توان فهمید که مقصد او چیست، تا طریق رسیدن به آن مقصد را تعیین کرد (همان، ص95-94).

برخی دیگر از اندیشمندان اسلامی در بیان رابطه حقوق بشر و انسان شناسی فلسفی می گویند حقوق بشر را نمی توان فارغ البال از مکاتب حقوقی دانست، چون حقوق بشر مکتب مدار است، قائل شدن به حقوق برای انسان، فرع بر اتخاذ موضع درباره طبیعت بشر است. وی یکی از نقدهایی را که بر اعلامیه جهانی حقوق بشر وارد می داند این است که در اعلامیه طوری سخن گفته شده که گویا حقوق بشر مکتب مدار نیست و انسان بما هو انسان با هر مکتب و دیدگاهی باید این اعلامیه را بپذیرد، در حالی  که فارغ از دیدگاهی که راجع به طبیعت بشر داریم نمی شود حقوق تعیین کرد. نویسندگان اعلامیه با دیدگاه خاصی درباره طبیعت بشر، آن را تدوین کرده اند و سپس طوری سخن گفته اند که گویا هیچ تعلق خاطری به دیدگاه خودشان نداشته اند؛ در حالی که تعلق خاطر همیشه هست و به این دلیل می توان اعلامیه های متعددی برای حقوق بشر نوشت (ملکیان، 1385، ص204).

نتیجه ای که از مباحث بالا به دست می آید، این است که انسان شناسی فلسفی، هم در تعریف و تبیین حقوق بشر و هم در توجیه آن، نقش اساسی دارد؛ چون حق ها در حقوق بشر بر مبنای اندیشه های فلسفی و دینی تعریف شده، ضرورت و اهمیت آنها توجیه می گردد. اگر به برخی پرسش های اساسی درباره حقوق بشر اشاره کنیم، جایگاه بحث روشن تر خواهد شد.

ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید: «هر کس حق حیات دارد»؛ اما حق حیات چیست و چرا هر فردی از این حق برخوردار است؟ آیا چون خداوند این حق را به بشر اعطا کرده یا چون طبیعت بشر و استعدادهای طبیعی او اقتضا دارد یا چون در اعلامیه آمده است؟ پاسخ را در مکاتب فلسفی و آموزه های دینی می توان یافت نه خود اعلامیه. چون در اعلامیه فقط به بیان اصل برخورداری بشر از حق حیات اکتفا شده است. اما بر اساس اندیشه های انسان شناسانه فلسفی و دینی، چیستی و چرایی حق حیات تعریف و توجیه می شود و در این مسئله، پاسخ فلسفه های انسان محور و فلسفه های خدامحور متفاوت خواهد بود.

اگر انسان شناسی فلسفی را با انسان شناسی دینی درباره حقوق بشر مقایسه کنیم، تفاوت آنها بیشتر در اینجا ظاهر می شود که نقش برجسته انسان شناسی فلسفی تبیین مبانی و اهداف حقوق بشر است، اما انسان شناسی دینی علاوه بر تبیین مبانی و اهداف، در تفسیر گستره و قلمرو حقوق بشر نیز نقش دارد.

در نهایت، وجود رابطه اساسی بین حقوق بشر و انسان شناسی فلسفی و نقش انسان شناسی فلسفی در تعریف و توجیه حقوق بشر، ضرورت مطالعه و بررسی آن را از منظر فلسفه اسلامی نیز به اثبات می رساند.

امروزه حقوق بشر از مطالبات و دغدغه های مهم جامعه جهانی به شمار می آید. از سوی دیگر، به دلیل اختلاف نظر در مبانی فلسفی آن، با نقدهایی نیز روبه رو است. بنابراین، ما افزون بر آنکه بر مبنای آموزه های اسلامی وارد بررسی و نقد حقوق بشر می شویم و بحث فلسفه حقوق بشر را از دیدگاه اسلام مطرح می کنیم، باید بر اساس اصول و مبانی هستی شناختی و انسان شناختی فلسفه اسلامی نیز آن را بررسی و ارزیابی کنیم تا بتوانیم با زبان فلسفی و استدلال برهانی به صحنه مباحث نظری حقوق بشر وارد شویم. ورود به بحث فلسفه حقوق بشر از منظر فلسفه اسلامی، هم ضروری است و هم آموزه های انسان شناسانه فلسفه اسلامی چنین ظرفیتی دارد.

منابع

قرآن کریم.
ابن باجه، کتاب النفس، تحقیق: دکتر محمد صغیر المعصومی، الطبعه الثانیه، بیروت: دار صادر، 1992م.
ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء (الطبیعیات)، قم: مکتبه آیه الله مرعشی، 1404ق.
ــــــــــــــــ ، المبدأ والمعاد، به اهتمام: عبدالله نورانی، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی، 1363.
ابن فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس،  تهران: انتشارات مولی، 1374.
ابن قیم الجوزیه، الروح، تعلیق: ابراهیم رمضان، بیروت: دار الفکر، 1996م.
اعلامیه جهانی حقوق بشر، 1948م.
انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن،  تهران: سخن، 1381.
اوژه، مارک و ژان پل کولن، انسان شناسی، ترجمه: ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، 1388.
بارت، استنلی آر.، نظریه و روش در انسان شناسی برای دانشجویان، ترجمه: شاهده سعیدی، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی،  1387.
البحرانی، کمال الدین ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، چ2، قم: مکتبه آیه الله مرعشی، 1406ق.
بیتس، دانیل و فِرد پلاگ، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: علمی، 1375.
جانسون، گلن، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه: محمدجعفر پوینده، تهران: نشر نی، 1378.
جوادی آملی، عبدالله، عین نضاخ (تحرید تمهید القواعد)، ج1، تحقیق: حمید پارسانیا، قم:  اسرا،  1387.
جوادی آملی، عبدالله، فلسفه حقوق بشر، چ4، قم: اسراء، 1383.
چُکر، نادران، «حقوق بشر در فرهنگ جهانی در حال ظهور فراسوی جهان شمول گرایی و نسبیت گرایی فرهنگی؛ به سوی چارچوب مفهومی نو»، ترجمه: بهروز جندقی، در: مجموعه مقالات مبانی نظری حقوق بشر، همایش بین المللی حقوق بشر و گفت وگوی تمدن ها، ص726-705، قم: مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید، 1384.
حقیقت، سید صادق، «مبانی نظری حقوق بشر: نسبت سنجی ادله برون دینی و درون دینی»، در: مجموعه مقالات مبانی نظری حقوق بشر، همایش بین المللی حقوق بشر و گفت وگوی تمدن ها، ص346-331، قم: مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید، 1384.
الدباس، علی محمد صالح؛ ابوزید، علی علیان محمد، حقوق الانسان و حریاته و دور شرعیه الإجراءات الشرطیه فی تعزیزها، الطبعه الثالثه، عمان: دار الثقافه للنشر والتوزیع، 2011م.
الرازی،  فخر الدین، المطالب العالیه من العلم الالهی، تحقیق: حجازی سقا، الطبعه الاولی، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407ق.
رجبی، محمود، انسان شناسی، چ6، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384.
روح الامینی، محمود، مبانی انسان شناسی (گرد شهر با چراغ)، چ9، تهران: عطار، 1379.
ریویر، کلود، درآمدی بر انسان شناسی، ترجمه: ناصر فکوهی، چ7، تهران: نشر نی، 1386.
سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق: حسن حسن زاده آملی، تهران: نشر ناب، 1379-1369.
سهروردی، شهاب الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق (الالواح العمادیه)، تصحیح: هانری کربن، سید حسین نصر و نجف قلی حبیبی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1375.
السید المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1411ق.
الشیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، الطبعه الثالثه، بیروت: دار احیاء التراث،  1981م.
الطوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، الطبعه الثانیه، بیروت: دار الاضواء، 1406ق.
طوسی، نصیر الدین، تصورات یا روضه التسلیم، تهران: نشر جامی، 1363.
الطوسی، نصیر الدین، قواعد العقائد، لبنان: دار الغربه، 1413ق.
الغزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، بیروت: دار الکتاب العربی، بی تا.
فریمن، مایکل، حقوق بشر: رویکردی میان رشته ای، ترجمه: محمد کیوان فر، تهران: هرمس و ناقد، 1387.
فکوهی، ناصر، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، چ6، تهران: نشر نی، 1388.
فلسفی، هدایت الله، «تدوین و اعتلای حقوق بشر در جامعه بین المللی»، در: تحقیقات حقوقی، ش16 و 17، ص136-93، 1374.
فیض کاشانی، محسن، انوار الحکمه، تعلیق: محسن بیدارفر، قم: بیدارفر،  1425ق.
قاری سیدفاطمی، محمد، حقوق بشر در جهان معاصر، دفتر اول، چ3، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های حقوقی شهر دانش، 1390.
قونوی، صدرالدین، مفتاح الغیب، تصحیح:  محمد خواجوی، تهران: انتشارات مولی، 1374.
کبیر، یحیی، فلسفه آنتروپولوژی؛ مبادی و مبانی انسان شناسی، ج1، قم: مطبوعات دینی، 1391.
لاهیجی،  عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران: نشر سایه، 1383.
مردیها، مرتضی، «جنس فلسفی حقوق بشر»، در: فصل نامه حقوق، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دوره 38، ش4، ص317-297، 1387.
مظفری، محمدحسین، کشورهای اسلامی و حقوق بشر، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، انتشارات باز، 1388.
مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.
ملکیان، مصطفی، حق، حکم و تکلیف: گفت وگو با جمعی از اساتید حوزه و دانشگاه، به  کوشش: سیف الله صرامی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص236-195، 1385.
موحد، محمدعلی، در هوای حق و عدالت، تهران: نشر کارنامه، 1381.
وای ولو، فرانک رابرت، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه: علیرضا قبادی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، 1378.
هاشمی، سید محمد، حقوق بشر و آزادی های اساسی، تهران: نشر میزان، 1384.
هاشمی، محمدمنصور، «حقوق بشر و دین؛ تعامل ها و تقابل ها»، در: همایش بین المللی حقوق بشر و گفت وگوی تمدن ها، ص647-633، قم: مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید، 1384.
یزدان پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش: سید عطا انزلی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1388.
Donnelly, Jack, International Human Rights, Westwiew Press, 2007.
Donnelly, Jack, Universal Human Rights in Theory and Practice, 2d edition, New York: Cornell University, 2003.
Rorty, Richard, “Human Rights, Rationality and Sentimentality” in: On Human Rights, edited by: Stephen Shute and Susan Hurley, New York: BasicBooks, p.111-134, 1993.
The Executive Board, American Anthropological Association “Statement on Human Rights”, In: American Anthropologist, 4 (49): 539–543, 1947.

نویسندگان:

محمدحسین طالبی: دانشیار فلسفه حقوق پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

محمدسالم محسنی: دانش آموخته دکتری فلسفه اسلامی جامعه المصطفی العالمیه

فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 35

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول